سياست هاليوود در تأمين منافع شركت هاي سرپرست
ماتوآلفرد(1) و رابي گراهام(2)
"هاسكل و كسلر" دردسرهاي زيادي را از جانب شركت هاي سرپرست و مقامات امريكايي در پخش فيلم " مديوم كول" كشيد. اما ، همه از فيلم " مونيخ" ، كه فلسطيني ها را مشتي تروريست معرفي مي كند ،استقبال كرده اند. اين فيلم به آساني بازگو كننده همراهي زيركانه شركت سرپرست "جنرال الكتريك" با سياست هاي يك مصرف كننده صادق (اسرائيل) است . چرا كه رژيم صهيونيستي بيشتر جنگ افزارهاي مدرن خود را ازاين شركت خريداري مي كند.
تام كروز در سال 2006 بدون تشريفات بر كنار شد .دركناري وي ، اين حقيقت هولناك وجود داشت كه اين كار نه از جانب كارفرماي بلافصل وي «استوديوي پارامونت» بلكه از طرف شركت سرپرست پارامونت ، يعني «وياكام» انجام شد. سامر ردستون رئيس هيئت مديره وياكام ، كه زود خشمي انگشت نما است ـ كسي كه صاحب فهرست بلندي از شركت هاي رسانه اي شامل «سي . بي . اس» ، «نيكلودئون» ،«ام . تي . وي» و «وي . اچ .آي» است ـ گفت ، كروز در پي سيلي از فعاليت هاي عمومي ديوانه كننده ، مرتكب «خودكشي خلاق» شد. اين بركناري در عالم شاگردي رايج است.
مورد كروز به اين تصور غالب اشاره داردكه مكانيسم دروني هاليوود آن طور كه انتظار مي رود ، تماماً براساس مطالبات مخاطبان رقم نمي خورند ،آنها نه شخصاً پاسخگوي تصميمات آفرينش هاي استوديو هستند و نه حتي خود آنهايي كه در رأس استوديو هستند ،چنين مسئوليتي را احساس مي كنند . در سال 2000 ، خبرنگار هاليوود ، فهرست صد نفر از قدرتمندترين شخصيت ها در اين صنعت ، طي هفتاد سال اخير را منتشر كرد. روپرت مردوك رئيس «نيوز كورپوريشن» كه مالك «توانتيز سنچري فاكس» است ، به عنوان قدرتمندترين شخصيت زنده ذكر شد. به استثناي استيون اسپيلبرگ كارگردان (شماره سه) ، هيچ هنرمندي در ده نفر اول قرار نداشت .
هر كدام از استوديوهاي اصلي هاليوود ، در حال حاضر اعانه بگير يك شركت خيلي بزرگ ترهستند ،و بنابراين آنقدرها هم فعاليت آنها جدا و مستقل نيست ، بلكه يكي از منابع خيلي بزرگ و درآمدزا براي امپراتوري گسترده تر مالي شركت هاي سرپرست خودشان هستند. اين استوديوهاي اصلي و سرپرست آنها عبارتند از : توانتيز سنچري فاكس (نيوزكوپوريشن) ، «پارامونت پيكچرز»(وياكام) ، «يونيور سال» (جنرال الكتريك / وايوندي) ، «ديسني» (شركت والت ديسني) ، «كلمبيا تري استار» (سوني) و «برادران وارنر» (تايم وارنر) . اين شركت هاي سرپرست جزو بزرگ ترين و قدرتمند ترين شركت ها در جهان هستند و نوعاً تحت اداره وكيلان و بانكداران سرمايه گذار قرار دارند. منافع اقتصادي آنها نيز گاهي اوقات با حوزه هاي سياسي (مثل صنايع تسليحاتي) ، به طور تنگاتنگي گره مي خورد و اين روزها نيز غالبا با (سران) دولت سر و سري دارند ، چرا كه (در نهايت) اين دولت است كه مقررات مالي را تنظيم مي كند.
همان طور كه بن بگديكيان استاد روزنامه نگاري و برنده جايزه «پوليتزر» گفته است ، زماني مرداني و زناني كه صاحب رسانه بودند مي توانستند خود را با يك «سالن رقص هتل» سرگرم كنند، اما الان همان مالكان(كه همه مذكر هستند) ، بيشتر ترجيح مي دهند در يك اتاقك مملو از تلفن باشند .او مي توانست اين را نيز اضافه كند كه شايد يك اتاقك تلفن نتواند توسط افرادي مثل روپرت مردوك و سامر رودستون به عنوان محل اجتماع انتخاب شود. در واقع اين اشخاص در يك مكان مجللي مثل «سان ولي» آيداهو باهم ديدار مي كنند ، تا در آنجا منافع جمعي خود را شناسايي وبه جامعه قالب كنند.
البته قاعده اين نيست كه محتواي فيلم هاي يك استوديو، تماماً توسط شركت سرپرست آن استوديو ودر چهارچوب منافع سياسي و اقتصادي آن مشخص شود. به عنوان نمونه ، رؤساي استوديوها راه هاي گريز قابل ملاحظه اي درتهيه تصاوير دارند، بدون آنكه از جانب اربابان اصلي آنها مداخله مستقيمي صورت گيرد. هميشه نبرد ميان نيروهاي متعلق به «درجات خيلي پايين» و «درجات خيلي بالا» وجود دارد ، اما تمركز رسانه هاي بزرگ و آكادامي ها ،به طور سنتي به نفع اين آخري است.
به عنوان مثال ، فيلم رزمي تأثيرگذار سال گذشته به نام «استراليا» متعلق به «پازلورمان» را مورد توجه قرار دهيد؛ اين فيلم در رابطه با دو موضوع ، كاملاً ساكت است؛ اولاً، تاريخ مردم بومي را وارونه جلوه مي دهد و ثانياً ، استراليا را به يك مكان تخيلي كه محل گذراندن تعطيلات است ، تبديل مي كند. لذا ، تعجبي ندارد كه شركت سرپرست توانتيز سنچري فاكس(شركت خبري روپرت مردوك) و دولت استراليا ، به خاطر منافع متقابلي كه ميان اين دو وجود دارد ،دست در دست يكديگر ، اين فيلم را بسازند . به خاطر فيلم هاي لورمان ، جهانگردان زيادي به اين كشور سفر مي كنند و دولت از قبل آنها سود مي برد و اين سود نه فقط از جانب خود فيلم حاصل مي شود ، بلكه شامل يك سري سرمايه گذاري هاي گزاف وابسته به آن نيز مي شود.(در اين فيلم همچنين ، آشكارا از برنامه دولت براي «رفع اختلافات» با بوميان حمايت مي شود). دولت در عوض اين كار،ده ميليون دلار به فرزند مورد علاقه اش (مردوك) از طريق تخفيف مالياتي ، مي بخشد . روزنامه « وست استراليا» حتي مدعي مي شود كه مردوك «سربازان پياده نظام در حوزه روزنامه نگاري» خودش را دارد تا مطمئن شود كه هر حوزه ازامپراتوري رسانه اي او ، به نقد مثبت و پر حرارت از استراليا عنايت دارند.يك ارزيابي زيبا (از كارهاي مردوك) توسط «دسان» انجام گرفت؛ نشريه اي كه «از يك قطعه سرگرمي خوب و قديمي و نادر» بهره گرفت . اين بهره مندي آنقدر زياد بود كه منتقد نشريه مذكور اغوا شد و در سفر خود ، در حد يك مأمور تنزل پيدا كرد. براي چنين مداخلاتي ، پيشينه هاي تاريخي هم وجود دارد؛ در سال 1969 ، هاكسل وكسلر فيلم ساز فيلم سينمايي «كسي برفراز آشيانه فاخته پرواز كرد»درد سرهاي زيادي را به خاطر پخش فيلم كلاسيكش «مديوم كول» تحمل كرد. فيلمي كه بر اعتراضات ضد جنگ در گردهم آيي دمكرات ها در سال قبل ازآن متمركز شده بود. وكسلر كه مدعي است در افشاي اسناد حاوي اطلاعات بايد آزاد باشد ، مي گويد ، نزديك به آغاز پخش فيلم ، ريچارد جي . دالي شهردار شيكاگو و افراد رده بالاي حزب دمكرات به «گلف» و «وسترن» شركت سرپرست پارامونت در آن زمان اطلاع دارند كه اگر مديوم كول پخش شود ، ديگر معافيت هاي خاص مالياتي و حمايت هاي تبليغاتي شامل گلف و وسترن نخواهد شد. وكسلر با اشاره به رهبران سوداگر هاليوود ، با عصبانيت به ما گفت :«چيزي كه سخت نيش مي زند ،وجدان ندارد و آنها وجدان ندارند.»
وكسلر توضيح داد كه چطور اين توطئه مشترك با جلب كمترين توجه ، به اجرا در آمد :«پارامونت مرا خواست و گفت لازم است كه من تصوير همه [اعتراض كنندگان] در پارك را پخش كنم ، موردي كه توليد آن غير ممكن بود. آنها گفتند ، اگر مردم اين فيلم را ببينند و پس از ترك سالن سينما دست به يك اقدام خشونت آميز بزنند ، دفاتر پارمونت تحت پيگرد قانوني قرار مي گيرند.» اگر چه پارامونت ملزم به پخش اين فيلم شد ، اما آنها با موفقيت توانستند آن فيلم را سياه جلوه دهند ؛ آنها تبليغ كردند كه اين فيلم ضعيف است و كسلر را نيز از بردن آن به جشنواره فيلم بازداشتند . هر چند سود بردن از قبل يك فيلم ، سخت است، اما مسلماً راه موثري براي رسيدن به سود وجود دارد و آن ، حمايت منافع گسترده تر (شركت )سرپرست است.
يك مورد مشهورتر ، فيلم «فارنهايت 9/11» (2004) است . فيلم خيلي مؤثر مايكل مور كه شركت والت ديسني ، علي رغم اينكه قبلاً تعدادي از مخاطبان نمونه گيري شده ،آن را پسنديده بودند ، تلاش كرد پخش آن را بر هم بزند. ميراماكس ، اعانه دهنده ديسني ،اصرار داشت كه سرپرست آن حق ندارد جلوي پخش فيلم را بگيرد، چرا كه بودجه اش خيلي پايين تر از سطحي بود كه مورد درخواست قرار گرفت و ديسني آن را تصويب كرد.نمايندگان ديسني اين گونه پاسخ دادند كه آنها مي توانند هر فيلم ميراماكس را در صورتي كه پخش آن براي منافع آنها مفيد نباشد ، وتو كنند. اري امانوئل نماينده مور ،اظهار داشت كه مايكل ايسنررئيس ديسني به او گفته است ، به خاطر نگراني هايي كه در مورد پيامدهاي سياسي و ازجانب سياست مداران محافظه كار وجود دارد،خصوصاً با توجه به بخشودگي مالياتي كنوني در مورد اموال ديسني مثل «والت ديسني وورد» در فلوريدا،(جايي كه فرمانده اش در آن زمان، جب بوش برادر رئيس جمهور وقت بود) مي خواهد اين معامله را ناديده بگيرد. علاوه بر آن ،ديسني با خانواده سلطنتي عربستان پيوند داشت ،خانواده اي كه در اين فيلم به شكل نامطلوبي نشان داده شده بود.الوليد بن طلال يكي از اعضاي قدرتمند اين خانواده ،مالك بخش عمده سهام «يورو ديسني»و كسي بودكه «پارك سرگرمي» را از مشكلات مالي خارج كرده بود.ديسني از ورود به هرگونه بازي كاملاً سياسي اين چنين امتناع كرد و توضيح دادكه نگران اين است كه «به درون وضعيتي كشيده شود كه به حمايت از نبردهاي سياسي متعهد گردد» و اين به گفته آنها باعث مي شود كه مشتريان دور شوند.
ديسني پيوسته پيام هايي را در حمايت از اوضاع كنوني ، در فيلم هايش منتشر كرده است . اين كار خصوصاً زير پرچم اعانه دهندگاني چون «هاليوود پيكچرز» و «تاچستون پيكچرز» انجام گرفته است . (هر چند فيلم زندگي نيكسون در سال 1995 متعلق به اليوراستون ، يك استثناي برجسته است.) برخي از فيلم سازان كمك هاي زيادي را از جانب دولت امريكا دريافت كرده اند:پنتاگون از فيلم هايي مثل «ارتش اكنون»(1994) ، «كريمسون تايد» (1995) و «آرماگدون» (1998) و سيا نيز از «بد كمپاني» (2002) و «انتخاب (2003) حمايت كردند . در سال 2006 ، ديسني فيلم تلويزيوني «راهي به يازده سپتامبر» را پخش كرد؛ فيلمي كه تا حدود زيادي تمايل داشت دولت جرج بوش را تبرئه كند ،و در مقابل ، دولت كلينتون را به خاطر اين حملات تروريستي ، مورد سرزنش قرار دهد؛موردي كه باعث شد نامه هاي اعتراض آميزي از سوي مادلين آلبرايت وزير خارجه سابق آمريكا و سندي برگر مشاور امنيت ملي سابق كلينتون ارسال شود. طبيعت توليدات ديسني زماني معني دار مي شود كه ما منافع رده هاي بالاتر اين شركت را مورد ملاحظه قراردهيم. از لحاظ تاريخي ، ديسني پيوندهاي نزديكي با وزارت دفاع امريكا داشته است و خود والت يك ضد كمونيست كينه جو بود(حتي درباره وي گزارش شده است كه يك خبررسان سري اف .بي .آي و يا حتي يك فاشيست بود ،نه يك انديشمند). در دهه 1950 ، شركت ودولت اعانه دهنده، به ديسني كمك كرده بودند تا فيلم هايي را درباره پشتيباني از سياست «اتم براي صلح» رئيس جمهور آيزنهاور و همچنين ، مستند غير مشهور «اردك و پوشش» كه به بچه هاي مدرسه ياد مي داد كه مي توانند با پنهان شدن در زير ميزها از يك حمله اتمي نجات پيدا كنند ، بسازد.حتي اكنون نيز يك عضو با سابقه هيئت مديره ديسني ، جان اي . پرايسون است، كسي كه از مديران شركت بوئينگ است؛ شركتي كه جزو بزرگ ترين شركت هاي مقاطعه كار در عرصه هاي هوا فضا و دفاعي است . پس از حمله امريكا به افغانستان ، «بوئينگ» قراردادي به ارزش شانزده و شش دهم ميليارد دلار با پنتاگون بست .اين محرك كوچكي براي ديسني نبودكه از مأموريت ساخت فيلم هاي انتقادي درباره سياست خارجي بوش ، مشابه فارنهايت 9/11 طفره برود.
وقتي كه ديسني فيلم «پرل هاربر» را پخش كرد (2001) هيچ جاي شگفتي نداشت؛ يك فيلم ساده كه با بودجه كلان و با همكاري كامل پنتاگون ساخته شده بود، فيلمي كه مي خواست پس از فيلم «روز رسوايي» تجديد حيات ناسيوناليسم امريكايي را جشن بگيرد. اين فيلم (در بين عامه) در حد وسيعي با بدبيني مواجه شد. با وجود اين و علي رغم انتقادهاي تأسف آور در مورد آن ، ديسني به طور غير منتظره در اوت سال 2001 تصميم گرفت فيلم را در سطح ملي پخش كند و استاندارد نمايش دو تا چهار ماهه پخش آن را نيز تاهفت ماه افزايش داد؛ معني اش اين است كه در تابستان ، اين فيلم تأثيرگذار روي پرده برود و پخش آن تا ماه دسامبر ادامه داشته باشد . به علاوه ، ديسني سالن هايي را كه در آنها اين فيلم نمايش داده مي شد ، از صد و شانزده سالن به هزار و سي و شش سالن افزايش داد. شركت ها براي اينكه بتوانند از واقعه يازده سپتامبر سود ببرند ، در فيلم پرل هاربر ، بي رحمانه از موسيقي آرامش بخش استفاده كرده بودند.
بنابراين ،مادامي كه فيلم هايي مثل استراليا و پرل هاربر ترجيح داده مي شوند ، فيلم هاي چالشي ومحرك غالباً به زباله داني سينمايي انداخته مي شوند. فيلم «السالوادور»متعلق به «اليوراستون» (1986) ،يك نمايش گرافيكي از جنگ داخلي السالوادور ارائه مي كرد.حالت روايتي آن ،تا حدود زيادي در مخاطب ، نسبت به انقلابيون روستايي جناح چپ ، ايجاد شفقت مي كرد و سياست خارجي امريكا را نيز به طور شفاف مورد انتقاد قرار مي داد و حمايت ايالات متحده از ارتش راست گراي السالوادور و جوخه هاي بدنام مرگ را محكوم مي نمود. فيلم استون را همه استوديوهاي بزرگ هاليوود رد كردندـ با يك توصيف مشترك از آن، مبني براينكه اين فيلم «يك قطعه اثري تنفرآميز» است ـ اين درحالي بود كه نمايش فيلم مذكور در بسياري از شهرها در سطح بسيار عالي تكرار شد .اين فيلم نهايتاً توسط سرمايه گذاران انگليسي و مكزيكي حمايت مالي شد و توانست اجازه توزيع محدود را بگيرد. اخيراً نيز مستندهاي بحث انگيزي چون «لوز چنج» (2006/2007) ، كه استدلال مي كرد واقعه يازده سپتامبر يك «كار داخلي» بود و «زيت گيتز» (2007)، كه تصوير ترسناكي از اقتصاد جهاني ارائه مي كرد، ساخته شد. وقتي كه رسانه هاي شركتي پخش آنها را نپذيرفت ، اين فيلم ها توسط ميليون ها نفر از طريق اينترنت مشاهده شدند.
توليدات همزمان استوديو يونيورسال ، كمتر در حمايت از قدرت امريكا حرارت به خرج مي دادندواين چيزي است كه در فيلم هايي چون «كودكان مردان » (2006) ، «جارهيد» (2005) و «چوپان خوب» (2006) مي توان ديد . با اين وجود فيلم هايي چون «يوـ 571» (2000) و «جنگ چارلي ويلسون»(2007) ، اين معني را به ذهن متبادر مي كنند كه شركت سرپرست يونيور سال ، جنرال الكتريك است ؛ شركتي كه منافع بسيار كلان آن با توليدات سلاح و قطعات حساس جنگنده هاي با تكنولوژي بالا ، تكنولوژي پيشرفته مراقبتي و سخت افزارهاي مهم صنايع نفت و گاز جهان ، خصوصاً در عراق پس از صدام پيوند خورده است . هيئت مديره «جي . اي » (جنرال الكتريك) با سازمان هاي بزرگ ليبرال مثل بنياد راكفلر ، پيوندهاي قوي دارد. در حالي كه كلمه «ليبرال» بايد در مقامي بدنامي و انگ محافظه كاري بوش ، وجه مثبت داشته باشد ،سازمان هاي ليبرال با روشنفكران امريكا سخت جوش خورده اند و غالباً همين ها معماران سياست خارجي مداخله جويانه امريكا از جمله مداخله در ويتنام بوده و هستند. آنها هميشه آماده اند تا خودشان را با محافظه كاران در مورد مسايل خاص ،خصوصاً امنيت ملي ، متحد كنند ، لذا ،فهم اين مسئله كه جي . اي هم از طريق رئيس هيئت مديره سابق و هم از طريق رئيس هيئت مديره كنوني با دولت بوش پيوند نزديك داشته است ،نبايد مرا شوكه كند. جك ولچ (رئيس هيئت مديره جي. اي ، از سال 1981 تا 2001) در مورد «پروتكل ، ديپلماسي و تنظيم كنندگان و قواعد» آشكارا متهم مي شود كه شبكه تلويزيوني ان .بي . سي متعلق خود را جهت اعلام پيش از موعد پيروزي بوش در سال 2000 (انتخابات دزديده شده) تحت فشار قرار داده بود ، و اين زماني بود كه وي يك باره در زمان شمارش آراء در اتاق خبر ظاهر شد. جف ايملت جانشين ولچ و رئيس هيئت مديره فعلي جنرال الكتريك ، نيز يكي از كمك كنندگان كلان مالي به بوش در دور دوم انتخابات بوده است.
شايد بيشترين مخالف جي.اي / يونيور سال با پخش (فيلم) در مورد «يونايتد 93» رخ داده باشد ؛ مستندي بر «محاسبه درست» در مورد اينكه چطور مسافران قهرمان در روز يازده سپتامبر توانستند از طريق مجبور كردن هواپيما به سقوط در حومه پنسيلوانيا،قبل از آنكه به مقصد برسد «توطئه تروريستي را خنثي كنند.» اگر چه اين فيلم با سرمايه گذاري نسبتاً اندكي ساخته شد، قبل از آنكه دركل كشور به نمايش گذاشته شود ، با بي علاقگي مردم وخصومت آنها مواجه شد . در همان زمان ، اخبار رسمي بوش در مورد يازده سپتامبر ، به طور جدي از طرف رسانه هاي خبري مستقل آمريكا مورد سؤال و بازخواست قرار مي گفت . بر اساس يك نظر سنجي كه توسط «زاگبي» در مورد نتايج انتخابات 2004 انجام گرفت ، نيمي از نيويوركي ها معتقد بودند ، «رهبران آمريكا از قبل در مورد محتمل الوقوع بودن حملات يازده سپتامبر خبر داشتندو عامدانه از اقدام دراين مورد كوتاهي كردند.» و درست يك ماه قبل از پخش فيلم يونايتد 93، هشتاد و سه در صد مشاهده كنندگان سي . ان. ان اعتقادشان را اين گونه بيان كرده اند كه «دولت امريكا حوادث واقعي مرتبط با حملات يازده سپتامبر را پنهان نگه داشته است.» از آنجا كه روايت رسمي(در مورد يازده سپتامبر) تحت آتش سنگين (افكارعمومي) قرار داشت ، دولت بوش از پخش يونايتد 93 با آغوش باز استقبال كرد . اين فيلم ، برگردان گزارش كميسيون يازده سپتامبر به شكل شنيداري ـ ديداري بود، با «تشكرات ويژه» از فيل استراب به خاطر ارتباط نامشروعش با هاليوود و پنتاگون كه با زيركي ، اعتبارات را تا به آخر آن خورد . به زودي و پس از پخش اين فيلم در سطح ملي ،طي اقدامي كه احتمالاً به عنوان بدگماني روابط عمومي و ژستي جهت تأييد رسمي تلقي خواهد شد،رئيس جمهور بوش در جمع برخي از اعضاي خانواده هاي قربانيان حاضر شد ، تا پخش خصوصي اين فيلم را در كاخ سفيد ببيند.
فيلم «مونيخ» متعلق به جي. اي / يونيور سال (2005) ـ كنكاش استيون اسپيلبرگ در مورد انتقام اسرائيلي ها پس از حمله تروريستي فلسطيني ها به المپيك سال 1972 ـ شك وترديدهاي مشابهي را برانگيخت . اگر چه سازمان صهيونيستي امريكا خواستار بايكوت اين فيلم شده بود ـ چرا كه احساس مي كرد اين فيلم ، اسرائيل را با تروريست برابر دانسته است ـ اما چنين قرائتي از فيلم ، متقاعد كننده نيست . در حقيقت ، اين اعتبارات اختصاص داده شده به فيلم مونيخ بودكه باعث شد در آن پيام هاي تأثيرگذاري پخش گردد. اين پيام ها كه اثرات پايداري بر افكار داشت ، توسط شخصيت هاي نيروهاي ويژه اسرائيلي در فيلم ادا مي شد:«هر تمدني بر خودش لازم مي بيند كه بر اساس ارزش هاي خاص خودش ، به سوي مذاكره و صلح قدم بر دارد.»
«ما براي آينده خود، مي كشيم . ما براي صلح مي كشيم.» و «يهوديان را... نكنيد.» همه چيز قابل پيش بيني بود ، چرا كه اسرائيلي يكي از مصرف كنندگان بسيار با وفاي جي . اي است و موشك ليزر «هل فايرـ 11» به همراه سيستم هاي محركه جنگنده هاي «فالكن اف ـ 16» ،جنگنده «فانتوم اف ـ 4» هلي كوپترهاي هجومي «آ پاچي ، اي . اچ ـ 64» و هلي كوپترهاي «بلك هاوك يو.اچ ـ 60» را از اين شركت مي خريد . صد وشصت و هفت دقيقه براي صحبت هاي عامل فلسطيني در مونيخ ، به دو دقيقه و نيم گفت و گوي ساده محدود شده بود.(فيلم) مونيخ متعلق به جنرال الكتريك ، به آساني بازگو كننده همراهي زيركانه اين شركت با سياست هاي يك مصرف كننده صادق است.
ليبرال ترين فيلم ها كه در پايان ليستي از فيلم ها طي سال هاي اخير قرار مي گيرد ، فيلم هاي «وارنر براس» است. «جي . اف . كي» (1991) ، «غول آهنين» (1999) ، «پارك جنوب» ،«بزرگ تر ، طولاني تر و نامنقطع» (1999) ، «شب بخير، خوشبخت باشيد»(2005) «v براي دشمن خوني» (205) ، «در دره اله» (2007) . اين ليست نشان دهنده ي گله هاي بعدي در مورد كليشه اي كردن موضوع نژاد گرايي در وارنر براس است . براي فيلم اكشن و ماجراجويانه و مورد حمايت پنتاگون به نام
«تصميم قوه مجريه» (1996) ، استوديو قدم غير معمول را جهت اجاره سرويس هاي جك شاهين برداشت ، شاهين يك مشاور بود كه نسبت به سياست نژادي حالت تهاجمي داشت . نتيجه اين شد كه «سه پادشاه (1999) از منظر انتقادي به عنوان يكي از بهترين فيلم ها در ژانر خود ، طي يك نسل شناخته شد. احتمالاً تصادفي نيست كه شركت سرپرست برادران وارنر ، يعني همان «تايم وارنر» علناً با صنايع تسليحات يا محافل نو محافظه كارانه پيوند دارد.
اما ، حتي زماني كه شما منافع بين المللي را از صنعت فيلم سازي حذف كنيد و باز هم در پي اين باشيد كه براي فيلم ها چه پيش خواهد آمد،بايد بدانيدكه اعانه دهنده مستقلي مثل «لايونز كيت فيلمز» نيز به عنوان بخشي كاملاً وابسته به نظام سرمايه داري عمل مي كند(نهادي كه دركشور كانادا توسط يك باندار تشكيل شد) ،با اين حال ، شما مديون يك شركت سرپرست چند ميليون دلاري با منافع متعدد نيستيد. لايونزكيت ميزان بالايي از توليدات مبهم سياسي و مرتبط با غارت هاي خونين داشته است . وي علاوه بر آن ، كمك كار برخي از با جرئت ترين فيلم سازان و سينمايي سياسي ـ مردمي و اورژينال طي ده سال اخير بوده است . او در فيلم «روح امريكايي» (2000) از تحت تأثير شركت ها قرار گرفتن انتقاد كرد.سياست خارجي امريكا را در فيلم «هتل رواندا»(2004) نقد نمود. تجارت تسليحات را نيز در فيلم «جنگ سالار» (2005) مورد انتقاد قرار داد . نظام مراقبت بهداشتي امريكا را در «سيكو» به همراه مايكل مور(2007) و نهاد سياسي آمريكا را به طور كلي در «يو اس وي جان لنون» (2006) نقد كرد.
لازم نيست دوباره بيان كنيم كه هاليوود با تمايل به دلار ، مي چرخد ، نه با امانت هنري . درهاي سينما نيز براي تهيه و توليد در اشكال مختلف باز است؛ از اسباب بازي گرفته تا ماشين ها و سيگارها و حتي پيشرفته ترين سلاح ها (از اين رو ، بايد تشكرات ويژه » اي از بوئينگ داشت ، چرا كه اعتبارات «مرد آهنين» (2008) را تأمين كرد). چيزي كه كمتر آشكار ـ و كمتر نيز مورد تحقيق جدي قرار گرفته است ـ اين است كه چطور منافع شركت هاي سرپرست بر روي سينما تأثير مي گذارند ؛ ما اميدواريم كه توجهات دقيقي را شاهد باشيم ، توجهي كه به آخرين توليد كنندگان فيلم معطوف شده باشد . به هر حال از منظر ما ، اين را بايد به خاطر داشت كه در پشت جادوي فيلم ها ،جادوگران روابط عمومي شركت ها حضور دارند.
/ن
چكيده:
"هاسكل و كسلر" دردسرهاي زيادي را از جانب شركت هاي سرپرست و مقامات امريكايي در پخش فيلم " مديوم كول" كشيد. اما ، همه از فيلم " مونيخ" ، كه فلسطيني ها را مشتي تروريست معرفي مي كند ،استقبال كرده اند. اين فيلم به آساني بازگو كننده همراهي زيركانه شركت سرپرست "جنرال الكتريك" با سياست هاي يك مصرف كننده صادق (اسرائيل) است . چرا كه رژيم صهيونيستي بيشتر جنگ افزارهاي مدرن خود را ازاين شركت خريداري مي كند.
تام كروز در سال 2006 بدون تشريفات بر كنار شد .دركناري وي ، اين حقيقت هولناك وجود داشت كه اين كار نه از جانب كارفرماي بلافصل وي «استوديوي پارامونت» بلكه از طرف شركت سرپرست پارامونت ، يعني «وياكام» انجام شد. سامر ردستون رئيس هيئت مديره وياكام ، كه زود خشمي انگشت نما است ـ كسي كه صاحب فهرست بلندي از شركت هاي رسانه اي شامل «سي . بي . اس» ، «نيكلودئون» ،«ام . تي . وي» و «وي . اچ .آي» است ـ گفت ، كروز در پي سيلي از فعاليت هاي عمومي ديوانه كننده ، مرتكب «خودكشي خلاق» شد. اين بركناري در عالم شاگردي رايج است.
مورد كروز به اين تصور غالب اشاره داردكه مكانيسم دروني هاليوود آن طور كه انتظار مي رود ، تماماً براساس مطالبات مخاطبان رقم نمي خورند ،آنها نه شخصاً پاسخگوي تصميمات آفرينش هاي استوديو هستند و نه حتي خود آنهايي كه در رأس استوديو هستند ،چنين مسئوليتي را احساس مي كنند . در سال 2000 ، خبرنگار هاليوود ، فهرست صد نفر از قدرتمندترين شخصيت ها در اين صنعت ، طي هفتاد سال اخير را منتشر كرد. روپرت مردوك رئيس «نيوز كورپوريشن» كه مالك «توانتيز سنچري فاكس» است ، به عنوان قدرتمندترين شخصيت زنده ذكر شد. به استثناي استيون اسپيلبرگ كارگردان (شماره سه) ، هيچ هنرمندي در ده نفر اول قرار نداشت .
هر كدام از استوديوهاي اصلي هاليوود ، در حال حاضر اعانه بگير يك شركت خيلي بزرگ ترهستند ،و بنابراين آنقدرها هم فعاليت آنها جدا و مستقل نيست ، بلكه يكي از منابع خيلي بزرگ و درآمدزا براي امپراتوري گسترده تر مالي شركت هاي سرپرست خودشان هستند. اين استوديوهاي اصلي و سرپرست آنها عبارتند از : توانتيز سنچري فاكس (نيوزكوپوريشن) ، «پارامونت پيكچرز»(وياكام) ، «يونيور سال» (جنرال الكتريك / وايوندي) ، «ديسني» (شركت والت ديسني) ، «كلمبيا تري استار» (سوني) و «برادران وارنر» (تايم وارنر) . اين شركت هاي سرپرست جزو بزرگ ترين و قدرتمند ترين شركت ها در جهان هستند و نوعاً تحت اداره وكيلان و بانكداران سرمايه گذار قرار دارند. منافع اقتصادي آنها نيز گاهي اوقات با حوزه هاي سياسي (مثل صنايع تسليحاتي) ، به طور تنگاتنگي گره مي خورد و اين روزها نيز غالبا با (سران) دولت سر و سري دارند ، چرا كه (در نهايت) اين دولت است كه مقررات مالي را تنظيم مي كند.
همان طور كه بن بگديكيان استاد روزنامه نگاري و برنده جايزه «پوليتزر» گفته است ، زماني مرداني و زناني كه صاحب رسانه بودند مي توانستند خود را با يك «سالن رقص هتل» سرگرم كنند، اما الان همان مالكان(كه همه مذكر هستند) ، بيشتر ترجيح مي دهند در يك اتاقك مملو از تلفن باشند .او مي توانست اين را نيز اضافه كند كه شايد يك اتاقك تلفن نتواند توسط افرادي مثل روپرت مردوك و سامر رودستون به عنوان محل اجتماع انتخاب شود. در واقع اين اشخاص در يك مكان مجللي مثل «سان ولي» آيداهو باهم ديدار مي كنند ، تا در آنجا منافع جمعي خود را شناسايي وبه جامعه قالب كنند.
البته قاعده اين نيست كه محتواي فيلم هاي يك استوديو، تماماً توسط شركت سرپرست آن استوديو ودر چهارچوب منافع سياسي و اقتصادي آن مشخص شود. به عنوان نمونه ، رؤساي استوديوها راه هاي گريز قابل ملاحظه اي درتهيه تصاوير دارند، بدون آنكه از جانب اربابان اصلي آنها مداخله مستقيمي صورت گيرد. هميشه نبرد ميان نيروهاي متعلق به «درجات خيلي پايين» و «درجات خيلي بالا» وجود دارد ، اما تمركز رسانه هاي بزرگ و آكادامي ها ،به طور سنتي به نفع اين آخري است.
به عنوان مثال ، فيلم رزمي تأثيرگذار سال گذشته به نام «استراليا» متعلق به «پازلورمان» را مورد توجه قرار دهيد؛ اين فيلم در رابطه با دو موضوع ، كاملاً ساكت است؛ اولاً، تاريخ مردم بومي را وارونه جلوه مي دهد و ثانياً ، استراليا را به يك مكان تخيلي كه محل گذراندن تعطيلات است ، تبديل مي كند. لذا ، تعجبي ندارد كه شركت سرپرست توانتيز سنچري فاكس(شركت خبري روپرت مردوك) و دولت استراليا ، به خاطر منافع متقابلي كه ميان اين دو وجود دارد ،دست در دست يكديگر ، اين فيلم را بسازند . به خاطر فيلم هاي لورمان ، جهانگردان زيادي به اين كشور سفر مي كنند و دولت از قبل آنها سود مي برد و اين سود نه فقط از جانب خود فيلم حاصل مي شود ، بلكه شامل يك سري سرمايه گذاري هاي گزاف وابسته به آن نيز مي شود.(در اين فيلم همچنين ، آشكارا از برنامه دولت براي «رفع اختلافات» با بوميان حمايت مي شود). دولت در عوض اين كار،ده ميليون دلار به فرزند مورد علاقه اش (مردوك) از طريق تخفيف مالياتي ، مي بخشد . روزنامه « وست استراليا» حتي مدعي مي شود كه مردوك «سربازان پياده نظام در حوزه روزنامه نگاري» خودش را دارد تا مطمئن شود كه هر حوزه ازامپراتوري رسانه اي او ، به نقد مثبت و پر حرارت از استراليا عنايت دارند.يك ارزيابي زيبا (از كارهاي مردوك) توسط «دسان» انجام گرفت؛ نشريه اي كه «از يك قطعه سرگرمي خوب و قديمي و نادر» بهره گرفت . اين بهره مندي آنقدر زياد بود كه منتقد نشريه مذكور اغوا شد و در سفر خود ، در حد يك مأمور تنزل پيدا كرد. براي چنين مداخلاتي ، پيشينه هاي تاريخي هم وجود دارد؛ در سال 1969 ، هاكسل وكسلر فيلم ساز فيلم سينمايي «كسي برفراز آشيانه فاخته پرواز كرد»درد سرهاي زيادي را به خاطر پخش فيلم كلاسيكش «مديوم كول» تحمل كرد. فيلمي كه بر اعتراضات ضد جنگ در گردهم آيي دمكرات ها در سال قبل ازآن متمركز شده بود. وكسلر كه مدعي است در افشاي اسناد حاوي اطلاعات بايد آزاد باشد ، مي گويد ، نزديك به آغاز پخش فيلم ، ريچارد جي . دالي شهردار شيكاگو و افراد رده بالاي حزب دمكرات به «گلف» و «وسترن» شركت سرپرست پارامونت در آن زمان اطلاع دارند كه اگر مديوم كول پخش شود ، ديگر معافيت هاي خاص مالياتي و حمايت هاي تبليغاتي شامل گلف و وسترن نخواهد شد. وكسلر با اشاره به رهبران سوداگر هاليوود ، با عصبانيت به ما گفت :«چيزي كه سخت نيش مي زند ،وجدان ندارد و آنها وجدان ندارند.»
وكسلر توضيح داد كه چطور اين توطئه مشترك با جلب كمترين توجه ، به اجرا در آمد :«پارامونت مرا خواست و گفت لازم است كه من تصوير همه [اعتراض كنندگان] در پارك را پخش كنم ، موردي كه توليد آن غير ممكن بود. آنها گفتند ، اگر مردم اين فيلم را ببينند و پس از ترك سالن سينما دست به يك اقدام خشونت آميز بزنند ، دفاتر پارمونت تحت پيگرد قانوني قرار مي گيرند.» اگر چه پارامونت ملزم به پخش اين فيلم شد ، اما آنها با موفقيت توانستند آن فيلم را سياه جلوه دهند ؛ آنها تبليغ كردند كه اين فيلم ضعيف است و كسلر را نيز از بردن آن به جشنواره فيلم بازداشتند . هر چند سود بردن از قبل يك فيلم ، سخت است، اما مسلماً راه موثري براي رسيدن به سود وجود دارد و آن ، حمايت منافع گسترده تر (شركت )سرپرست است.
يك مورد مشهورتر ، فيلم «فارنهايت 9/11» (2004) است . فيلم خيلي مؤثر مايكل مور كه شركت والت ديسني ، علي رغم اينكه قبلاً تعدادي از مخاطبان نمونه گيري شده ،آن را پسنديده بودند ، تلاش كرد پخش آن را بر هم بزند. ميراماكس ، اعانه دهنده ديسني ،اصرار داشت كه سرپرست آن حق ندارد جلوي پخش فيلم را بگيرد، چرا كه بودجه اش خيلي پايين تر از سطحي بود كه مورد درخواست قرار گرفت و ديسني آن را تصويب كرد.نمايندگان ديسني اين گونه پاسخ دادند كه آنها مي توانند هر فيلم ميراماكس را در صورتي كه پخش آن براي منافع آنها مفيد نباشد ، وتو كنند. اري امانوئل نماينده مور ،اظهار داشت كه مايكل ايسنررئيس ديسني به او گفته است ، به خاطر نگراني هايي كه در مورد پيامدهاي سياسي و ازجانب سياست مداران محافظه كار وجود دارد،خصوصاً با توجه به بخشودگي مالياتي كنوني در مورد اموال ديسني مثل «والت ديسني وورد» در فلوريدا،(جايي كه فرمانده اش در آن زمان، جب بوش برادر رئيس جمهور وقت بود) مي خواهد اين معامله را ناديده بگيرد. علاوه بر آن ،ديسني با خانواده سلطنتي عربستان پيوند داشت ،خانواده اي كه در اين فيلم به شكل نامطلوبي نشان داده شده بود.الوليد بن طلال يكي از اعضاي قدرتمند اين خانواده ،مالك بخش عمده سهام «يورو ديسني»و كسي بودكه «پارك سرگرمي» را از مشكلات مالي خارج كرده بود.ديسني از ورود به هرگونه بازي كاملاً سياسي اين چنين امتناع كرد و توضيح دادكه نگران اين است كه «به درون وضعيتي كشيده شود كه به حمايت از نبردهاي سياسي متعهد گردد» و اين به گفته آنها باعث مي شود كه مشتريان دور شوند.
ديسني پيوسته پيام هايي را در حمايت از اوضاع كنوني ، در فيلم هايش منتشر كرده است . اين كار خصوصاً زير پرچم اعانه دهندگاني چون «هاليوود پيكچرز» و «تاچستون پيكچرز» انجام گرفته است . (هر چند فيلم زندگي نيكسون در سال 1995 متعلق به اليوراستون ، يك استثناي برجسته است.) برخي از فيلم سازان كمك هاي زيادي را از جانب دولت امريكا دريافت كرده اند:پنتاگون از فيلم هايي مثل «ارتش اكنون»(1994) ، «كريمسون تايد» (1995) و «آرماگدون» (1998) و سيا نيز از «بد كمپاني» (2002) و «انتخاب (2003) حمايت كردند . در سال 2006 ، ديسني فيلم تلويزيوني «راهي به يازده سپتامبر» را پخش كرد؛ فيلمي كه تا حدود زيادي تمايل داشت دولت جرج بوش را تبرئه كند ،و در مقابل ، دولت كلينتون را به خاطر اين حملات تروريستي ، مورد سرزنش قرار دهد؛موردي كه باعث شد نامه هاي اعتراض آميزي از سوي مادلين آلبرايت وزير خارجه سابق آمريكا و سندي برگر مشاور امنيت ملي سابق كلينتون ارسال شود. طبيعت توليدات ديسني زماني معني دار مي شود كه ما منافع رده هاي بالاتر اين شركت را مورد ملاحظه قراردهيم. از لحاظ تاريخي ، ديسني پيوندهاي نزديكي با وزارت دفاع امريكا داشته است و خود والت يك ضد كمونيست كينه جو بود(حتي درباره وي گزارش شده است كه يك خبررسان سري اف .بي .آي و يا حتي يك فاشيست بود ،نه يك انديشمند). در دهه 1950 ، شركت ودولت اعانه دهنده، به ديسني كمك كرده بودند تا فيلم هايي را درباره پشتيباني از سياست «اتم براي صلح» رئيس جمهور آيزنهاور و همچنين ، مستند غير مشهور «اردك و پوشش» كه به بچه هاي مدرسه ياد مي داد كه مي توانند با پنهان شدن در زير ميزها از يك حمله اتمي نجات پيدا كنند ، بسازد.حتي اكنون نيز يك عضو با سابقه هيئت مديره ديسني ، جان اي . پرايسون است، كسي كه از مديران شركت بوئينگ است؛ شركتي كه جزو بزرگ ترين شركت هاي مقاطعه كار در عرصه هاي هوا فضا و دفاعي است . پس از حمله امريكا به افغانستان ، «بوئينگ» قراردادي به ارزش شانزده و شش دهم ميليارد دلار با پنتاگون بست .اين محرك كوچكي براي ديسني نبودكه از مأموريت ساخت فيلم هاي انتقادي درباره سياست خارجي بوش ، مشابه فارنهايت 9/11 طفره برود.
وقتي كه ديسني فيلم «پرل هاربر» را پخش كرد (2001) هيچ جاي شگفتي نداشت؛ يك فيلم ساده كه با بودجه كلان و با همكاري كامل پنتاگون ساخته شده بود، فيلمي كه مي خواست پس از فيلم «روز رسوايي» تجديد حيات ناسيوناليسم امريكايي را جشن بگيرد. اين فيلم (در بين عامه) در حد وسيعي با بدبيني مواجه شد. با وجود اين و علي رغم انتقادهاي تأسف آور در مورد آن ، ديسني به طور غير منتظره در اوت سال 2001 تصميم گرفت فيلم را در سطح ملي پخش كند و استاندارد نمايش دو تا چهار ماهه پخش آن را نيز تاهفت ماه افزايش داد؛ معني اش اين است كه در تابستان ، اين فيلم تأثيرگذار روي پرده برود و پخش آن تا ماه دسامبر ادامه داشته باشد . به علاوه ، ديسني سالن هايي را كه در آنها اين فيلم نمايش داده مي شد ، از صد و شانزده سالن به هزار و سي و شش سالن افزايش داد. شركت ها براي اينكه بتوانند از واقعه يازده سپتامبر سود ببرند ، در فيلم پرل هاربر ، بي رحمانه از موسيقي آرامش بخش استفاده كرده بودند.
بنابراين ،مادامي كه فيلم هايي مثل استراليا و پرل هاربر ترجيح داده مي شوند ، فيلم هاي چالشي ومحرك غالباً به زباله داني سينمايي انداخته مي شوند. فيلم «السالوادور»متعلق به «اليوراستون» (1986) ،يك نمايش گرافيكي از جنگ داخلي السالوادور ارائه مي كرد.حالت روايتي آن ،تا حدود زيادي در مخاطب ، نسبت به انقلابيون روستايي جناح چپ ، ايجاد شفقت مي كرد و سياست خارجي امريكا را نيز به طور شفاف مورد انتقاد قرار مي داد و حمايت ايالات متحده از ارتش راست گراي السالوادور و جوخه هاي بدنام مرگ را محكوم مي نمود. فيلم استون را همه استوديوهاي بزرگ هاليوود رد كردندـ با يك توصيف مشترك از آن، مبني براينكه اين فيلم «يك قطعه اثري تنفرآميز» است ـ اين درحالي بود كه نمايش فيلم مذكور در بسياري از شهرها در سطح بسيار عالي تكرار شد .اين فيلم نهايتاً توسط سرمايه گذاران انگليسي و مكزيكي حمايت مالي شد و توانست اجازه توزيع محدود را بگيرد. اخيراً نيز مستندهاي بحث انگيزي چون «لوز چنج» (2006/2007) ، كه استدلال مي كرد واقعه يازده سپتامبر يك «كار داخلي» بود و «زيت گيتز» (2007)، كه تصوير ترسناكي از اقتصاد جهاني ارائه مي كرد، ساخته شد. وقتي كه رسانه هاي شركتي پخش آنها را نپذيرفت ، اين فيلم ها توسط ميليون ها نفر از طريق اينترنت مشاهده شدند.
توليدات همزمان استوديو يونيورسال ، كمتر در حمايت از قدرت امريكا حرارت به خرج مي دادندواين چيزي است كه در فيلم هايي چون «كودكان مردان » (2006) ، «جارهيد» (2005) و «چوپان خوب» (2006) مي توان ديد . با اين وجود فيلم هايي چون «يوـ 571» (2000) و «جنگ چارلي ويلسون»(2007) ، اين معني را به ذهن متبادر مي كنند كه شركت سرپرست يونيور سال ، جنرال الكتريك است ؛ شركتي كه منافع بسيار كلان آن با توليدات سلاح و قطعات حساس جنگنده هاي با تكنولوژي بالا ، تكنولوژي پيشرفته مراقبتي و سخت افزارهاي مهم صنايع نفت و گاز جهان ، خصوصاً در عراق پس از صدام پيوند خورده است . هيئت مديره «جي . اي » (جنرال الكتريك) با سازمان هاي بزرگ ليبرال مثل بنياد راكفلر ، پيوندهاي قوي دارد. در حالي كه كلمه «ليبرال» بايد در مقامي بدنامي و انگ محافظه كاري بوش ، وجه مثبت داشته باشد ،سازمان هاي ليبرال با روشنفكران امريكا سخت جوش خورده اند و غالباً همين ها معماران سياست خارجي مداخله جويانه امريكا از جمله مداخله در ويتنام بوده و هستند. آنها هميشه آماده اند تا خودشان را با محافظه كاران در مورد مسايل خاص ،خصوصاً امنيت ملي ، متحد كنند ، لذا ،فهم اين مسئله كه جي . اي هم از طريق رئيس هيئت مديره سابق و هم از طريق رئيس هيئت مديره كنوني با دولت بوش پيوند نزديك داشته است ،نبايد مرا شوكه كند. جك ولچ (رئيس هيئت مديره جي. اي ، از سال 1981 تا 2001) در مورد «پروتكل ، ديپلماسي و تنظيم كنندگان و قواعد» آشكارا متهم مي شود كه شبكه تلويزيوني ان .بي . سي متعلق خود را جهت اعلام پيش از موعد پيروزي بوش در سال 2000 (انتخابات دزديده شده) تحت فشار قرار داده بود ، و اين زماني بود كه وي يك باره در زمان شمارش آراء در اتاق خبر ظاهر شد. جف ايملت جانشين ولچ و رئيس هيئت مديره فعلي جنرال الكتريك ، نيز يكي از كمك كنندگان كلان مالي به بوش در دور دوم انتخابات بوده است.
شايد بيشترين مخالف جي.اي / يونيور سال با پخش (فيلم) در مورد «يونايتد 93» رخ داده باشد ؛ مستندي بر «محاسبه درست» در مورد اينكه چطور مسافران قهرمان در روز يازده سپتامبر توانستند از طريق مجبور كردن هواپيما به سقوط در حومه پنسيلوانيا،قبل از آنكه به مقصد برسد «توطئه تروريستي را خنثي كنند.» اگر چه اين فيلم با سرمايه گذاري نسبتاً اندكي ساخته شد، قبل از آنكه دركل كشور به نمايش گذاشته شود ، با بي علاقگي مردم وخصومت آنها مواجه شد . در همان زمان ، اخبار رسمي بوش در مورد يازده سپتامبر ، به طور جدي از طرف رسانه هاي خبري مستقل آمريكا مورد سؤال و بازخواست قرار مي گفت . بر اساس يك نظر سنجي كه توسط «زاگبي» در مورد نتايج انتخابات 2004 انجام گرفت ، نيمي از نيويوركي ها معتقد بودند ، «رهبران آمريكا از قبل در مورد محتمل الوقوع بودن حملات يازده سپتامبر خبر داشتندو عامدانه از اقدام دراين مورد كوتاهي كردند.» و درست يك ماه قبل از پخش فيلم يونايتد 93، هشتاد و سه در صد مشاهده كنندگان سي . ان. ان اعتقادشان را اين گونه بيان كرده اند كه «دولت امريكا حوادث واقعي مرتبط با حملات يازده سپتامبر را پنهان نگه داشته است.» از آنجا كه روايت رسمي(در مورد يازده سپتامبر) تحت آتش سنگين (افكارعمومي) قرار داشت ، دولت بوش از پخش يونايتد 93 با آغوش باز استقبال كرد . اين فيلم ، برگردان گزارش كميسيون يازده سپتامبر به شكل شنيداري ـ ديداري بود، با «تشكرات ويژه» از فيل استراب به خاطر ارتباط نامشروعش با هاليوود و پنتاگون كه با زيركي ، اعتبارات را تا به آخر آن خورد . به زودي و پس از پخش اين فيلم در سطح ملي ،طي اقدامي كه احتمالاً به عنوان بدگماني روابط عمومي و ژستي جهت تأييد رسمي تلقي خواهد شد،رئيس جمهور بوش در جمع برخي از اعضاي خانواده هاي قربانيان حاضر شد ، تا پخش خصوصي اين فيلم را در كاخ سفيد ببيند.
فيلم «مونيخ» متعلق به جي. اي / يونيور سال (2005) ـ كنكاش استيون اسپيلبرگ در مورد انتقام اسرائيلي ها پس از حمله تروريستي فلسطيني ها به المپيك سال 1972 ـ شك وترديدهاي مشابهي را برانگيخت . اگر چه سازمان صهيونيستي امريكا خواستار بايكوت اين فيلم شده بود ـ چرا كه احساس مي كرد اين فيلم ، اسرائيل را با تروريست برابر دانسته است ـ اما چنين قرائتي از فيلم ، متقاعد كننده نيست . در حقيقت ، اين اعتبارات اختصاص داده شده به فيلم مونيخ بودكه باعث شد در آن پيام هاي تأثيرگذاري پخش گردد. اين پيام ها كه اثرات پايداري بر افكار داشت ، توسط شخصيت هاي نيروهاي ويژه اسرائيلي در فيلم ادا مي شد:«هر تمدني بر خودش لازم مي بيند كه بر اساس ارزش هاي خاص خودش ، به سوي مذاكره و صلح قدم بر دارد.»
«ما براي آينده خود، مي كشيم . ما براي صلح مي كشيم.» و «يهوديان را... نكنيد.» همه چيز قابل پيش بيني بود ، چرا كه اسرائيلي يكي از مصرف كنندگان بسيار با وفاي جي . اي است و موشك ليزر «هل فايرـ 11» به همراه سيستم هاي محركه جنگنده هاي «فالكن اف ـ 16» ،جنگنده «فانتوم اف ـ 4» هلي كوپترهاي هجومي «آ پاچي ، اي . اچ ـ 64» و هلي كوپترهاي «بلك هاوك يو.اچ ـ 60» را از اين شركت مي خريد . صد وشصت و هفت دقيقه براي صحبت هاي عامل فلسطيني در مونيخ ، به دو دقيقه و نيم گفت و گوي ساده محدود شده بود.(فيلم) مونيخ متعلق به جنرال الكتريك ، به آساني بازگو كننده همراهي زيركانه اين شركت با سياست هاي يك مصرف كننده صادق است.
ليبرال ترين فيلم ها كه در پايان ليستي از فيلم ها طي سال هاي اخير قرار مي گيرد ، فيلم هاي «وارنر براس» است. «جي . اف . كي» (1991) ، «غول آهنين» (1999) ، «پارك جنوب» ،«بزرگ تر ، طولاني تر و نامنقطع» (1999) ، «شب بخير، خوشبخت باشيد»(2005) «v براي دشمن خوني» (205) ، «در دره اله» (2007) . اين ليست نشان دهنده ي گله هاي بعدي در مورد كليشه اي كردن موضوع نژاد گرايي در وارنر براس است . براي فيلم اكشن و ماجراجويانه و مورد حمايت پنتاگون به نام
«تصميم قوه مجريه» (1996) ، استوديو قدم غير معمول را جهت اجاره سرويس هاي جك شاهين برداشت ، شاهين يك مشاور بود كه نسبت به سياست نژادي حالت تهاجمي داشت . نتيجه اين شد كه «سه پادشاه (1999) از منظر انتقادي به عنوان يكي از بهترين فيلم ها در ژانر خود ، طي يك نسل شناخته شد. احتمالاً تصادفي نيست كه شركت سرپرست برادران وارنر ، يعني همان «تايم وارنر» علناً با صنايع تسليحات يا محافل نو محافظه كارانه پيوند دارد.
اما ، حتي زماني كه شما منافع بين المللي را از صنعت فيلم سازي حذف كنيد و باز هم در پي اين باشيد كه براي فيلم ها چه پيش خواهد آمد،بايد بدانيدكه اعانه دهنده مستقلي مثل «لايونز كيت فيلمز» نيز به عنوان بخشي كاملاً وابسته به نظام سرمايه داري عمل مي كند(نهادي كه دركشور كانادا توسط يك باندار تشكيل شد) ،با اين حال ، شما مديون يك شركت سرپرست چند ميليون دلاري با منافع متعدد نيستيد. لايونزكيت ميزان بالايي از توليدات مبهم سياسي و مرتبط با غارت هاي خونين داشته است . وي علاوه بر آن ، كمك كار برخي از با جرئت ترين فيلم سازان و سينمايي سياسي ـ مردمي و اورژينال طي ده سال اخير بوده است . او در فيلم «روح امريكايي» (2000) از تحت تأثير شركت ها قرار گرفتن انتقاد كرد.سياست خارجي امريكا را در فيلم «هتل رواندا»(2004) نقد نمود. تجارت تسليحات را نيز در فيلم «جنگ سالار» (2005) مورد انتقاد قرار داد . نظام مراقبت بهداشتي امريكا را در «سيكو» به همراه مايكل مور(2007) و نهاد سياسي آمريكا را به طور كلي در «يو اس وي جان لنون» (2006) نقد كرد.
لازم نيست دوباره بيان كنيم كه هاليوود با تمايل به دلار ، مي چرخد ، نه با امانت هنري . درهاي سينما نيز براي تهيه و توليد در اشكال مختلف باز است؛ از اسباب بازي گرفته تا ماشين ها و سيگارها و حتي پيشرفته ترين سلاح ها (از اين رو ، بايد تشكرات ويژه » اي از بوئينگ داشت ، چرا كه اعتبارات «مرد آهنين» (2008) را تأمين كرد). چيزي كه كمتر آشكار ـ و كمتر نيز مورد تحقيق جدي قرار گرفته است ـ اين است كه چطور منافع شركت هاي سرپرست بر روي سينما تأثير مي گذارند ؛ ما اميدواريم كه توجهات دقيقي را شاهد باشيم ، توجهي كه به آخرين توليد كنندگان فيلم معطوف شده باشد . به هر حال از منظر ما ، اين را بايد به خاطر داشت كه در پشت جادوي فيلم ها ،جادوگران روابط عمومي شركت ها حضور دارند.
پي نوشت ها:
1.Matthew Alford
2.Robbie Graham
منبع :
www.globalresearch .ca/index.php?context=va&aid=12465
/ن