سیره رفتارى علماء با همسرانشان
امام خمینی(ره)
تصّدقت شوم، الهی قربانت بروم! در این مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم، متذّكر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. حال من با هر شدّتی كه باشد، میگذرد، ولی بحمد الله تاكنون هر چه پیش آمده، خوش بود. و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظرة خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزیزم همراه نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد. در هر حال، امشب شب دوم است كه منتظر كشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف، یك كشتی فردا حركت میكند، ولی ماها كه قدری دیر رسیدیم، باید منتظر كشتی دیگر باشیم. عجالتاً تكلیف معلوم نیست. از این حیث قدری نگران هستیم، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت هستم. خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خالی است. ایام عمر و عزت مستدام باد! تصدقت، قربانت، روح الله.
امام خمینی(ره) و خواستگاري از همسر آينده
امام خمینی(ره) هنگام ازدواج دختران
خانم زهرا اشراقى، نوه امام خمینی(ره) ميگويد:
علت علاقه عمیق حضرت امام به همسرشان، فداكاری خانم بود. همیشه میگفتند: «فداكاری كه خانم در زندگی كردند، هیچ كس نكرده است».ایشان پانزده سال در آب و هوای گرم نجف، مشكلات را تحمل كرده و همه جا همراه امام بودند.[3]
مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی میگوید: مادر مااگر سر سفره نمینشستند، امام غذا نمیخوردند. منتظر میماندند تا مادر ما سر سفره حاضر شوند و آن گاه كه حاضر میشدند، آقا شروع به خوردن غذا میكردند.[4]
خانم مرضیه حدیدهچی میگوید: در روزهایی كه در فرانسه بودیم، روزى خانم به منزل يكي از فاميلهايشان به مهماني رفت، اما دو ساعت دیرتر از زمانی كه به امام قول داده بود، برگشت. امام كه همه كارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میكردند، در این دو ساعت، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعه سوم فرمودند: «نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا كنید كه تماس بگیریم؟» تا اینكه خانم آمدند. وقتی ایشان آمدند، با محبت خاصی رو به روی خانم نشستنهد و گفتند، «مرا دل نگران كردی».[5]
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی (ره) میگوید: هر وقت خانم میخواستند به مسافرت بروند، در هر ساعتی از شب و روز كه بود، امام تا درب حیاط منزل ایشان را بدرقه میكردند یا موقعی كه برمیگشتند، اگر فصل گرما بود، امام دستور میدادند یك چیز خنكی درست كنند، و اگر فصل سرما بود، میگفتند اتاق را برای خانم گرم كنید.[6]
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی(ره) ميگويد: من در طول زندگى، ندیدم امام مثلاً حتی به خانمشان بگویند: «در را ببندید» بارها و بارها میدیدم كه خانم میآمدند و كنار آقا مینشستند، ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند. یك روز به آقا گفتم: خانم كه داخل اتاق میآیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: من حق ندارم به ایشان امر كنم». امام حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی نمیخواستند.[7]
سيره رفتارى علامه طباطبايي (ره) با همسر
علامه طباطبایی(ره) در ستایش از همسر خویش میگوید:
من پس از مرگ همسرم، بسیار متأثر شدم و گریستم، و گریه من برای صفا، كه بانوگری و محبتهای خانم بود. ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد كه خانم كاری بكند كه من دست كم در دلم بگویم كاش این كار را نمیكرد، یا كاری را ترك كند كه من بگویم كاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگى، هيچگاه به من نگفت چرا فلان كار را انجام دادي و يا ترك كردى. شما میدانید كه كار من در منزل است و من همیشه در منزل مشغول نوشتن یا مطالعه هستم طبیعی است كه خسته میشوم و احتیاج به استراحت و تجدید نیرو دارم. خانم به این موضوع توجه داشت به همین دلیل، سماور خانه ما همیشه روشن بود و چای آماده. و خانم در عین حال كه به كارهای منزل اشتغال داشت، هر ساعت یك فنجان چای میریخت و میآورد در اتاق كار من و بر روی زمین میگذاشت و میرفت، تا ساعت دیگر...و من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش كنم.[9]
فرزند علامه طباطبایی(ره) میگوید: پدرم اگر چه وقت زیادی نداشتند، برنامهشان را به گونهاي تنظيم ميكردند كه روزى يك ساعت، بعدازظهرها، در كنار اعضای خانواده باشند. رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میكردند كه گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدم. پدرم همیشه از گذشت و بردباری مادرم ستایش میكرد و میگفت كه خانم، یازده سال در نجف همه گونه سختی را تحمل كرد تا من بتوانم به مطالعات و درس و بحث خود بپردازم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود نامی به میان نمیآوردند و همه خوبیها را به مادرم نسبت میدادند. خودشان میگفتند كه از اول ازدواج همیشه با هم یك رنگ و یك دل بودهایم.
گاهی كه مادرم بیمار میشد، اجازه نمیدادند كه از بستر بلند شود و كاری انجام دهد. مادرم پیش از فوت، تقريباً 27 روز در بستر بيماري بود و در این مدت پدرم لحظهاي از كنار بستر ايشان بلند نشدند. همه كارهایشان را تعطیل كردند و به مراقبت از او پرداختند.
خلاصه آ نكه صلح و صفا و دوستی كه بر روابط آنها حاكم بود بر ما آثار مثبت فراوانی به جای گذاشت و الگوی شایستهای جهت چگونگی رفتار درست با همسر برای ما شد.[10]
سيره رفتارى شهيد مطهرى با همسر
سيره رفتارى آيت الله العظمي مرعشي نجفي با همسر
پي نوشت ها:
[1]. غلامرضا گلی زواره، سلوكي ملكوتى، قم، انتشارات الذاكرین، 1386، چ 1، صص 32 و 33.
[2]. همان، ص 37.
[3]. محمد رضا سبحانى، سعيد رضا علي عسكرى، مهر و قهر، اصفهان، مركز فرهنگی شهید مدرس، 1385، چ 6، ص 21.
[4]. همان، ص 23.
[5]. همان، ص 24.
[6]. برداشتهايي از سيره امام خمینی(ره)، به كوشش غلامعلي رجائى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1384، چ 5، ج 1، ص 87.
[7]. همان، ص 76.
[8]. نور علم، دوره سوم، ش 9، ص 79.
[9]. یادها و یادگارها، تهیه و تنظیم: علي تاجدينى، تهران، كانون انتشارات پیام نور، 1369، چ 1، صص 28 و 29.
[10]. همان، صص 43 ـ 45.
[11]. سرگذشتهاي ويژه از زندگي استاد شهيد مطهرى، به روایت جمعی از فضلا و یاران، ج 2، صص 108 و 109.
[12]. علي رفيعى، شهاب شریعت، درنگي در زندگي حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفى، صص 306 و 307.
/خ