الگوي زيست فاطمه(س)
درباره ي روايي سخن گفتن از سيره ي اجتماعي فاطمه با وجود عمر كوتاه ايشان هم بايد گفت :اين گزاره، گزارهاي معني دارد و توجيه پذير است؛ زيرا ايشان از سويي به باور ما شيعيان برخوردار از جوهره ي عصمتاند و لذا رفتارهاي ايشان فراتر از زمان و زمين زيستشان شايسته ي بازخواني و الگوبرداري است و از سوي ديگر، فراواني آثاري كه در طول تاريخ به صورت فزاينده درباره ي ايشان پديد آمده است،(1)نشان دهنده ي اين است كه زندگي ايشان سرشار از نكاتي است كه همواره فهم هايي نو و متناسب با بايستگيهاي زمانه را برمي تابد.يادآور مي شود كه گرچه سخنان واژه سيره و نقش اجتماعي بيشتر ناظر به رفتارهاست، ولي در اين متن، گاه-گرچه اندك-به سخنان آن حضرت هم استناد شده است.
ادامه ي اين نوشتار به بررسي مستندات تاريخي اين مدعا مي پردازد.
...علي (ع)گفت:سپس پيامبر(ص)به من فرمود برخيز و اين سپر را بفروش.من آن را فروختم و پول آن را گرفتم و به نزد پيامبر(ص)برگشتم و درهمها را بر دامن او ريختم.نه او پرسيد چقدر است و نه من چيزي گفتم. سپس پيامبر(ص)با دو مشت خود از آنها برگرفت و بلال را فراخواند و پول را به او داد و گفت براي فاطمه آنچه از لباس و اثاث منزل مناسب است، بخر و عمار بن ياسر و چند تن ديگر را هم به دنبال او فرستاد.آنها به بازار و به سراغ كالاهاي مناسب رفتند، ولي وقتي كالايي را مناسب تشخيص مي دادند آن را نمي خريدند تا بر ابوبكر عرضه كنند و اگر او آن را مناسب تشخيص مي داد، مي خريدند.از جمله چيزهايي كه خريدند، اينها بود:
پيراهني(2)به هفت درهم، روبند با روسري(3)به چهار درهم، پارچه يا ملافه مخملي يا حوله سياه خيبري،(4)تخت پوشيده شده با نوارهاي تنيده شده از الياف برگ درخت خرما و نارگيل و كندر(سرير مذمل بشرط)، دو دست رختخواب از جنس مصري كه يكي از آنها با ليف خرما و ديگري با پشم گوسفند پر شده بود،(5)چهار پشتي از چرم طائف كه با گياهي خوشبو به نام اِذخر پر شده بود،(6)پرده اي از جنس پشم(ستر من صوف)، قطعه حصيري هجري(حصير هجري)، آسياب دستي(رحي اليد)، ظرف حناي مسي(مخضب من نحاس)، آبخوري از جنس پوست(سقي من أدم)، كاسه ي مخصوص شير(قعب للبن)، ظرفي براي آب(شيء للماء)، آفتابه اي قيراندود(مطهره مزقنه)، كوزه ي بزرگ سبز رنگ(جرة خضراء)، و دو كوزه ي سفالي(كيزان خزف).وقتي خريد كامل شد، ابوبكر مقداري از كالاها را برداشت و ياران پيامبر(ص)هم كه با او بودند، بقيه را برداشتند و وقتي خريد خود را بر پيامبر عرضه كردند، با دوستان خود آنها را اين طرف آن طرف كرد و مرتب مي گفت:خدا به اهل بيت بركت دهاد...(طوسي، 1414ق، ص40-41).
ارزش مالي كالاهاي خريداري شده را شصت و سه درهم ذكر كرده اند(هاشمي، 1376،ص144-145).بدرقه ي حضرت از منزل پدر به منزل همسر هم با سادگي و در عين حال باشكوه برگزار شد.پيامبر(ص)و همراهانش به دنبال عروس به بدرقه به راه افتادند و تكبير گفتند و از آن پس تكبير گفتن به دنبال عروس، رسم شد (الاربلي، 1381ق،ج1، ص369)، ولي اين سادگي و ساده زيستي مانع از گرفتن جشن عروسي نبود و وليمهاي هم به مردم داده شد.(7)هر چند ساختن هودج مخصوص عروس در آن زمان متداول بوده است ولي گزارشي مبني بر ساختن هودج براي فاطمه(س)در دست نيست.
رسم ساختن هودج براي عروس را از گزارشي مربوط به غسل فاطمه(س) مي توان دريافت.وقتي اسماء بنت عميس براي فاطمه(س)تابوت ساخت و به توصيه ي حضرت فاطمه اجازه ي ورود هيچ كس را براي حضور در مراسم غسل و تجهيز نداد، عايشه نيز كه اجازه ي ورود نيافت، شكايت به پدر برد كه اين خثعميه بين من و دخت نبي مانع است و براي او چيزي مانند هودج عروس ساخته است.
ابوبكر نيز به در منزل فاطمه آمد و از اسما پرسيد :چرا مانع ورود همسران پيامبر(ص)مي شوي و چرا براي او مانند هودج عروس ساخته اي؟ و اسما پاسخ داد:او خود دستور داد كه كسي وارد نشود و اين را زماني كه زنده بود، به او نشان داده بودم(حر عاملي، 1409ق، ج3، ص221)مراد از اين هودج همان تابوت است كه شرح آن خواهد آمد.
رعايت ساده زيستي و همسانسازي زندگي خود با توده ي مردم در ايام زندگي فاطمه(س)با اميرالمومنين علي(ع)هم ادامه يافت.فاطمه(س)يك بار دو دستبند از طلا و گردنبند و دو گوشواره و پردهاي براي خانه (مسكتين من روق و قلادة وقرطين وستراً لباب البيت)به منظور استقبال از پدر و همسرش كه از سفر برمي گشتند ساخت و پيامبر كه به عادت مالوف و معهود به هنگام بازگشت از سفر، نخست به منزل فاطمه رفت، بر در خانه ي حضرت مكثي طولاني كرد و وارد منزل نشد و فاطمه پي برد كه پيامبر(ص)به خاطر اين اقدام او به منزل وارد نشده است، پس گردنبند و گوشواره ها ودستنبد را گشود و پرده را نيز برگرفت و آنها را نزد پيامبر(ص)فرستاد(صدوق، 1362، ص234).اين مضمون در گزارش هاي ديگر با تفاوت هايي نقل شده است(الاربلي، 1381ق،ج1، ص471)در يكي از اين گزارش ها آمده است:پيامبر (ص)پس از مواجهه با فاطمه(س)به اين جمله بسنده كرد كه آيا مردم نمي گويند دختر محمد لباس جباران پوشيده است؟
(صحيفه الرضا، 1406ق، ص82)و در گزارشي ديگر كه آگاهي هايي سودمند درباره ي زندگي اجتماعي در آن روزگار در اختيار ما مي گذارد، چنين آمده است كه وقتي پيامبر(ص)پرده اي مويين (مسح)بر در و دو دستبند نقرهاي (قلبين من قضه)بر دستان حسنين(ع)ديد، داخل منزل نشد و پس از اينكه فاطمه(س)آنها را كند و به نزد پيامبر(ص)فرستاد، پيامبر(ع) غلام خود ثوبان را به نزد يكي از طوايف ساكن در مدينه (بني فلان اهل بيت بالمدينه)فرستاد تا براي فاطمه گردنبندي از جنس عصب و دو النگو از جنس عاج(قلاده من عصب و سوارين من عاج)بخرد.(8)
فاطمه(س)در زندگي روزمره ي خود، با آسياي دستي گندم يا جو آسياب مي كرد و اين كار را آنقدر انجام داده بود كه دستانش آسيب ديده بود (مجلسي، 1404ق، ج43، ص85و 86 و88 به نقل از منابع متعدد).اين كارگاه نگاهداري از فرزند را براي فاطمه(س)دشوار مي كرد(راوندي، 1409ق، ج2، ص530-531)يكي از نمونه هاي قابل توجه در اين زمينه، گزارشي است كه از نظر روابط اجتماعي حضرت فاطمه(س)نيز شايسته تامل است.سلمان فارسي چنين تعريف كرده است كه شبي با پيامبر(ص)به نماز مي رفتم .نزديك در منزل علي، صدايي از داخل منزل شنيد م كه مي گفت سردردم شدت يافته و گرسنهام و دو كف دستم از آسياب كردن جو زخم شده است.از اين سخن دلم به درد آمد و به در نزديك شدم و آهسته در زدم.فضه كنيز فاطمه پرسيد:كيست؟و گفتم:منم سلمان .فضه گفت :همان جا پشت در بايست يااباعبدالله ، دختر پيامبر نزديك در است و لباس كم بر تن دارد(عليها يسير من الثياب).من عباي خويش را داخل منزل انداختم و وي آن را بر تن كرد؛ سپس به فضه فرمود به سلمان بگو داخل شود.سلمان ازما اهل بيت است و من داخل شدم و ديدم كه فاطمه نشسته است و در برابرش آسياب دستي قرار دارد(طبري، 1383،ص45).
تن پوش آن حضرت نيز در سطح عامه ي مردم آن روزگار و متناسب با پايين ترين مردمان بود.نوع لباس هايي كه حضرت به ويژه در ايام تنگدستي مهاجران در مدينه و در سال هاي اول هجرت بر تن مي كرد، بسيار محقرانه بود.گاه لباس روي ايشان از جنس روانداز شتران بود(9)و گاه چادري ژنده كه در دوازده نقطه با ريز شاخههاي نخل دوخته شده بود(10)و گاه ساده و وصله دار.(11)
پوشاك ديگر حضرت، مقنعه(قناع)كه براي پوشاندن سر مورد استفاده قرار مي گرفت(كليني، 1365، ج5، ص528)و حسب ضرورت از مازاد ملحفه براي پوشاندن سر استفاده مي كرد و دست كم به توصيه ي پيامبر(ص)چنين كرد(طبرسي،1385،ص195).آن حضرت همچنين از روبند و روسري هم استفاده مي كرد.(12)
جلباب نام پوششي است كه در منابع به آن اشاره شده است؛ از جمله وقتي پيامبر(ص)به ساعات پاياني عمر خود نزديك مي شد، دخترش را فراخواند و فاطمه جلباب بر تن كرد و به نزد پدر رفت.(13)عباء كه لباسي كيسه مانند و بلند بود، هم در زمره ي تن پوش هاي آن حضرت در منابع مورد اشاره قرار گرفته است(طبري، همان، ص29).فاطمه(س)از چادر يا ملحفه اي از جنس پشم نيز استفاده مي كرد(راوندي، 1409ق، ج2، ص537)آن حضرت در سال هاي پاياني عمر رسول خدا كه وضع اقتصادي مدينه بهبود يافته بود، گاه لباس رنگي هم بر تن مي كرد؛ هر چند همين مقدار نيز گاه با مخالفت همسرش اميرالمومنين علي(ع)روبرو مي شد.(14) فاطمه(س)در جايي نيزسوگند خورد كه من و علي(ع)پنج سال است كه جز پوست گوسفندي كه روزها روي آن شترمان را علف مي دهيم و شب ها آن را بستر خود قرار مي دهيم، نداريم و پشتي هاي (بالشت هاي)ما از پوستي است كه با ليف خرما پر شده است.(15)زيرانداز خواب حسنين هم وقتي كودك بودند، پوست گوسفندي بود كه با برگ گياهي به نام "سلم"دباغي شده بود.(16)
آن حضرت بر پوشش خود در مواجهه با نامحرمان توجه خاص داشت.افزون بر گزارش مشهوري كه درباره ي دور شدن ايشان از مرد نامحرم نابينا(ابن اشعث كوفي،[بي تا]، ص95)و حجاب بر تن كردن به هنگام ورود پيامبر و همراه نامحرمش به منزل فاطمه در دست است(كليني، 1365، ج5، ص528)، نمونه جالب ديگري در اين زمينه، ماجرايي است كه اسما بنت عميس نقل كرده است كه بر اساس آن، فاطمه(س)در روزهاي پاياني عمر خود فرمود:"من از آنچه درباره ي جنازه ي زنان انجام مي دهند، خوشم نمي آيد(اني قد استقبحت ما يصنع بالنساء)؛ چه بر جنازه پارچهاي مي اندازند كه براي هر بيننده اي آن جنازه را وصف مي كند.مرا بر تخت آشكارا حمل نكنيد، اي اسما!مرا بپوشان تا خداوند تو را از آتش بپوشاند".اسما مي افزايد:"من وقتي اين اضطراب فاطمه(س)را ديدم، به ايشان گفتم من چيزي را كه به حبشه ديدهام به شما نشان مي دهم".سپس اسما با چوب خرما صندوقي دراز ساخت و پارچهاي را روي آن انداخت و فاطمه خرسند از آنچه ديده بود، گفت: "مانند اين برايم بساز.مرا بپوشان تا خداوند تو را از آتش بپوشان"،(17)و در گزارشي ديگر حضرتش فرمود:"اين چه خوب است و زيبا!زن از مرد تمييز داده نمي شود"(18)و به اين ترتيب ايشان نخستين كسي بود كه براي او نعش (تخت داراي ديواره)ساخته شد(ابن سعد، 1410ق، ج8، ص23).
فاطمه(س)گاه از زيور آلات هم استفاده مي كردند، يكبار كه گدايي به در منزل ايشان آمد، گردنبندي را كه در گردن داشت(عقد كان في عنقها)و دختر عمويش فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلب به او هديه داده بود به فقير داد(طبري، 1383ق،ص38).
ايشان ظاهراً از گوشواره هم استفاده مي كردند در يكي از گزارش هاي مربوط به مصايب آن بانوي بزرگوار پس از رحلت پيامبر(ص)چنين آمده است كه بر اثر سيلي كه به صورت آن بانو نواخته شد، گوشواره هاي زير خمار هويدا شد.(19)
خوراك حضرت هم همسان و بل پايينتر از خوراك توده ي مردم بود.در برخي گزارش هاي تاريخي به رنگ پريدگي فاطمه(س)از سر گرسنگي اشاره شده است.(براي نمونه ر.ك به:راوندي، 1409ق، ج1،ص51).شايد اين موضوع به سال هاي نخست هجرت برمي گردد كه مردم مدينه به ويژه مهاجران زندگي بسيار سختي داشتند.از گزارش هاي تاريخي مي توان برداشت كرد كه ايشان بعدها زندگي بهتري داشتهاند.آيه ي تطهير(احزاب: 33)در سال پنجم هجرت نازل شده است.در مقدمه ي اغلب گزارش هاي مختلفلي كه در منابع شيعي و سني ذيل اين آيه ي شريفه و يا درباره ي حديث كساء وجود دارد.چنين آمده است كه فاطمه(س)ديگي سنگي(برمه)را كه در آن فرني(20)ساخته بود و بر طبقي حمل مي كرد، نزد پيامبر(ص)آورد و در مقابل ايشان به زمين نهاد (حاكم الحساني، 1411ق، ج2، ص104 و ص113/ابن طاووس، 1400ق، ج1، ص126/شيخ الاسلامي، 1377، ص14-15و منابع معرفي شده در آنها)، و در جايي از سبزي مورد علاقه ي فاطمه(س)يعني خرفه(الفرفح )نام برده شده است؛(21)همچنين در عبارتي منقول از ايشان، خرماي تازه براق به«الخشکنانج»تشبيه شده است كه مي تواند نشانهاي از آگاهي فاطمه(س) درباره ي اين نان ايراني و سابقه ي خوردن آن باشد.(22)فاطمه(س)همچنين درباره ي آداب غذا خوردن به مواردي به عنوان استحباب اشاره كرده اند كه از جمله ي آنها وضو ساختن پيش از غذا و نشستن بر جانب چپ است و مواردي را هم كه به عنوان ادب نشستن بر سر سفره ذكر كردهاند.شامل اين موارد است:خوردن غذا از قسمتي كه به جانب توست، كوچك گرفتن لقمه، نيكو جويدن و كم نگاه كردن به چهره ي ديگراني كه بر سر سفره هستند(صدوق، 1403ق، ج2، ص485/ بحارالانوار، 1404ق، ج95، ص9).
فاطمه(س)همچون عامه ي مردم سوار بر الاغي مي شد كه داراي رواندازي ريش ريش بود(23)و از پدرش روايت مي كرد كه اگر فردي بر مركب خويش كسي را سوار كرد، سزاوار است صاحب مركب جلو بنشيند و به همين ترتيب اگر ميهماني به منزل او فرود آمد، سزوار است صاحب منزل در رختخواب خويش بخوابد و نيز او به امامت نماز اولي است؛ مگراينكه ميهمان)امامي باشد كه ديگران را گرد خويش مي آورد(الا امام يجمع الناس.شيخ الاسلامي، همان، ص175).
در عروسي ديگران از جمله يهوديان شركت مي كرد(راوندي، 1409ق، ج2، ص537)و براي بيماري فرزندش حسين به سوره ي حمد استشفا مي نمود(نوري، 1408ق، ج4، ص300)اين ها همه گواه صدقي است كه فاطمه(س)مي كوشيد زندگياش همسان و هم تراز با توده ي مردم باشد.
نتيجه
اي گروه برخوردار از رحمت خدا و اي بازوان دين و اي پشتيبانان اسلام!اين سستي در ياري من چيست؟ و اين كوتاهي در مدد رساندن به من از كجاست؟ و اين كاهلي كم خردانه نسبت به حق از چه روست؟ و اين خواب آلودگي نسبت به ستمي كه بر من روا داشته شده، چراست؟(24)
منابع
قرآن كريم
1.آزاد ارمكي، تقي، نظريه هاي جامعه شناسي؛ تهران:سروش، 1381.
2.ابن ابي الحديد؛ نهج البلاغه؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعه الثانيه، بيروت:دارالكتب العربيه، 1976م/1387ق.
3.ابن اشعث كوفي، محمدبن محمد، الجعفريات(الاشعثيات)؛ تهران: مكتبه نينوي الحديثه،[بي تا].
4.ابن الاثيرالجزري، عزالدين، اسدالغابه في معرفه الصحابه؛ بيروت: دارالفكر، 1409ق/1989م.
5.ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء؛ الطبعه الاولي، بيروت:دارالكتب العلميه، 1410ق.
6.ابن شهر آشوب، محمد؛ مناقب آل ابي طالب؛ قم:موسسه انتشارات علامه، 1379ق.
7.ابن طاووس، رضي الدين علي بن موسي؛ الطرائف في معرفه مذاهب الطوائف، قم:خيام، 1400ق.
8.ــــــ ؛ مهج الدعوات و منهج العبادات؛ قدم له و علقه حسين الاعلمي؛ الطبعه الاولي، بيروت:موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1414ق/1994م.
9.ابن عبدالبر، ابوعمر يوسف بن عبدالله، الاستيعاب في معرفه الاصحاب؛ تحقيق علي محمد البجاوي؛ بيروت:دارالجيل، 1412ق.
10.ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، 18ج؛ بيروت:داراحياء التراث العربي، 1408ق.
11.اديبي، حسين و عبدالمعبود انصاري؛ نظريه هاي جامعه شناسي؛ تهران:دانژه، 1383.
12.اصفهاني، ابونعيم احمد بن عبدالله؛ حليه الاولياء وطبقات الصفياء؛ بيروت:دارالكتب العلميه،[بي تا].
13.اكراوي القلقشندي الشافعي، محمدبن عبدالله؛ اتحاف السائل بما لفاطمه من الفضائل و المناقب، تحقيق محمد كاظم الموسوي؛ تهران:المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، 1427ق/1385.
14.الاربلي، علي بن عيسي؛ كشف الغمه في معرفه الائمه(ع)؛ 2ج، تبريز:مكتبه بني هاشم 1381ق.
15.المعجم الوسيط؛ قام باخراجه ابراهيم انيس، عبدالحليم منتصر، عطيه الصوالحي، محمد خلف الله احمد؛ الطبعه الثانيه، بيروت:التراث العربي، [بي تا].
16.انصاري زنجاني، اسماعيل؛ فاطمه(س)در آيينه كتاب؛ ج2، قم:الهادي، 1375.
17.ترنر، جاناتان؛ مفاهيم و كاربردهاي جامعه شناسي؛ ترجمه محمد فولادي و محمد عزيز بختياري؛ قم:موسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1378.
18.حاكم الحسكاني، ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواع التنزيل في الآت النازله في اهل البيت(ع)؛ تحقيق محمد باقر محمودي؛2ج، تهران:سازمان چاپ ونشر وزرات ارشاد، 1411ق.
19.حر عاملي،محمدبن حسن؛ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه؛ 29ج، تحقيق گروه پژوهش موسسه آل البيت، 1409ق.
20.خوئي، سيدابوالقاسم؛ موسوعه الامام الخوئي؛33 ج، قم:موسسه احيا آثار الامام الخوئي، 1417ق.
21.دشتي الطبراني، محمد؛ نهج الحياه:موسوعة كلمات الزهرا(س)؛ قم: موسسه اميرالمومنين(ع)،[بي تا].
22.راوندي، قطب الدين؛ الخرائج و الجرائح؛ قم:موسسه الامام المهدي، 1409ق.
23.سوان، آبراهم؛ جامعه شناسي تحليلي؛ ترجمه رحيم فرخ نيا ودريا معبدي؛ اراك:نويسنده، 1382.
24.سياح، احمد؛ فرهنگ بزرگ جامعه نوين؛ چ9، تهران:كتابفروشي اسلام، 1398م.
25.شيخ الاسلامي، حسين؛ مسند فاطمه الزهرا؛ قم:دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377.
26.صحيفه الرضا(ع)مشهد:كنگره ي جهاني امام رضا(ع)، 1406ق.
27.صدوق، محمد بن علي بن ابي بابويه؛ الامالي؛ چ4، تهران:كتابخانه ي الاسلاميه، 1362.
28.ـــــــ ، الخصال؛ 2ج، قم:جامعه ي1 مدرسين، 1403ق.
30.طبري، محمدبن جرير؛ بشاره المصطفي؛ الطبعه الثانيه، نجف: حيدريه، 1383ق.
31.ـــــ ، دلايل الامامه، قم:دارالذخائر للمطبوعات، [بي تا](افست از روي نسخه نجف:حيدريه، 1383ق).
32.طوسي، ابوجعفرمحمدبن الحسن، الامالي؛ قم:دارالثقافه، 1414ق.
33.فالكس، كيث؛ شهروندي؛ ترجمه محمدتقي دلفروز؛ تهران:كوير، 1381.
34.فضل الله، سيدمحمدحسين؛ الزهراء القدوه(ع)؛ اعداد و تنسيق احمد الخصن؛ الطبعه الثانيه،[بي جا]، دارالملاك، 1421ق/2000م.
35.كليني، محمدبن يعقوب؛ الكافي؛ 8ج، تهران:دارالكتب الاسلاميه، 1365.
36.كوزر، لوئيس وبرنارد روزنبرگ؛ نظريه هاي بنيادي جامعه شناختي؛ ترجمه فرهنگ ارشاد؛ تهران:ني، 1378.
37.مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ 110ج، بيروت:موسسه الوفاء، 1404ق.
38.مفيد، محمدبن محمدبن نعمان"الف"؛ الاختصاص؛ قم:كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
39.ــــــ ، "ب"؛ الارشاد الوسائل في معرفه حجج الله علي العباده؛ قم: كنگره ي شيخ مفيد، 1413ق.
40.نوري، ميرزا حسين؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ 18ج، بيروت:موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ق.
41.ورام بن ابي فراس؛ تنبيه الخواطر(مجموعه ورام)؛ قم:مكتبه الفقيه[بي تا](افست از نسخه ي بيروت:دارصعب، دارالتعارف، 1276ق).
42.هاشمي حسيني، سيد مهدي؛ فاطمه زهرا(س)در كلام اهل سنت؛ قم: حر، 1376.
پي نوشت:
1.كتاب فاطمه(س)درآيينه ي كتاب، تهيه شده توسط آقاي انصاري زنجاني، در بردارنده ي 1161 كتاب، گواه خوبي بر اين مدعاست و نيز برايآگاهي از شانزده كتابنامه درباره ي فاطمه، ر.ك.به:همان، ص11-16.
2.قميص.معادل فارسي اين واژگان به كمك توضيحات مندرج در لسان العرب(ابن منظور، 1408ق، مدخل هاي ذي ربط)انتخاب شده است.
3.خمار.ظاهرا خمار پوششي است كه تنها نيمي از سر را مي پوشانده است(ابن منظور، 1408ق، مدخل خمر)لذا مي توان آن را نوعي روسري دانست و در عين حال برخي گزارش هاي تاريخي به گونه اي است كه با روبند سازگار است(از جمله نك به:طبري، 1383ق،ص30/ابن سعد، 1410ق، ص20).
4.قطيفه سوداء خيبريه.قطيفه هم به معناي پارچه ي مخملي و هم معناي حوله و هم به معناي پارچه ي پرزدار به كار رفته است.از گزارشي در الطبقات الكبري برميآيد كه قطيفه به عنوان روانداز به هنگام خواب هم استفاده مي شده است.در اين گزارش قطيفه ي فاطمه و علي آنقدر كوچك بود كه وقتي به هنگام خواب آن را بر سر مي كشيدند، پاهايشان از آن بيرون مي ماند و وقتي پاها را مي پوشاندند، سرهايشان بيرون مي ماند(ابن سعد، همان).
5.فراشان من جنس مصر، حشو احدهما ليف و حشو الآخر من جز الغنم.
6.اربع مرافق من ادم الطائف حشوها اذخر.از اين گياه براي پوشاندن تيرهاي چوبي روي سقف هم استفاده مي شد.
7.طوسي، 1414ق، ص41-42/ابن سعد، 1410ق،ج8،ص17.گزارش ابن سعد از جزئيات ازدواج علي(ع)و فاطمه(س) (ص17-20)دربردارنده ي دادههايي سودمند درباره زندگي اجتماعي در آن عصر است.
8.الاربلي، 1381ق،ج1، ص451/طبري، 1383،ص203، مرحوم مجلسي ذيل اين حديث در بحارالانوار دو احتمال درباره ي"عصب" بيان كرده است:تارهاي عصبي مفاصل حيوانات حلال گوشت كه با آنها مهره هاي كوچك براي گردنبند درست مي كردند و دندان سفيد حيواني دريايي كه در منطقه يمن به آن اسب فرعون گفته مي شود(مجلسي، 1404ق، ج43، ص89).
9.عليها كساء من اجله البل(ورام، 1376ج2،ص230)
10.بشمله لها خلقه قد خيطت في اثني عشرمكاناً بسعف النخل(مجلسي، همان، ص86)
11.عليها كساء بسيط و مرقع (دشتي الطبراني،[بي تا]، ص32).
12.فتبر قعت ببرقعها و وضعت خمارها علي راسها(طبري، 1383،ص101)
13.مجلسي،همان، ج36، ص288، جلباب پوششي بزرگتر از روسري بوده كه سروگردن را مي پوشانده و بر خلاف چادر ردا نداشته است.
14.لبست لباساً و اكتحلت و انكر علي(ع)ذلك عليها(طوسي، همان، ص401).
15.مجلسي، همان، ج8، ص303، اين مضمون با تفاوت هايي جزئي در منابع متعددي آمده است؛ نك به:كليني، 1365، ج5، ص377 و ابن شهر آشوب، 1379، ج2، ص96.
16.جلد كيش مدبوغ بالقرظ كان به نام عليه الحسن و الحسين(مجلسي، همان، ج3، ص27).
17.كتاب نهج الحياه اين روايت را از 22 منبع مختلف ذكر كرده است.(ر.ك به:دشتي الطبراني، همان، ص47).
18.ما احسن هذا و اجمله لا تعرف به المراه من الرجل (اكراوي، 1427ق، ص1179).در برخي نقل ها بجاي "لا تعرف"از فعل "تعرف"استفاده شده است (نك به:ابن عبدالبر، 1412ق، ج4، 1897)و در برخي نقل ها بخش اخير اين عبارت اصلا وجود ندارد(نكبه به:ابن الاثير الجزري، 1409ق، ج6، ص226).
19.حتي بدا قرطاها تحت خمارها (مجلسي،همان، ج53، ص19).
20.عصيده.اين كلمه به معناي فرني، حريره يا نوعي حلوا به كار رفته است(سياح، 1398ق، ج2، ص2005).
21.كليني، 1365، ج6، ص368.در اين روايات پيامبر بني اميه را لعن كرده كه از سر بغض نسبت به اهل بيت و فاطمه، اين گياه را "بقله الحمقاء"سبزي نادانان خواندند؛ همچنين در روايتي ديگر از امام صادق(ع)نقل شده است كه سبزي مورد علاقه ي پيامبر ترخون(الهندباء)و سبزي مورد علاقه ي اميرالمومنين علي(ع)ريحان (الباذروج)و سبزي مورد علاقه ي فاطمه(س)فرفخ بود(كليني، همان، ج363).هندباء و باذروج را به معني كاسني و تخم شبرتي هم دانسته اند (ر.ك به:سياح، همان، مدخل هاي ذي ربط).
22.ابن طاووس، 1414، ص18/راوندي، 1409ق، ج2، ص534.اين منبع الخشكنانج را به صورت الخشكنانج ثبت كرده است.خشكنانج ناني بوده كه از آرد خالص گندم و آميخته با شكر و بادام يا پسته و تنقلاتي از اين نوع ساخته مي شود(ر.ك به:المعجم الوسيط،[بي تا]، ج1، ص236)؛ البته اين كتاب ضبط كلمه را به صورتي ديگر نوشته است: "الخشكنان".
23.علي اتان عليه كساء له خمل (مفيد، 1413ق، ص183).
24.يا معشر البقيه و اعضاد المله و حضنه الاسلام ما هذه الفتره عن نصرتي و الونيه عن معونتي و الغمزه في حقي و السنه عن ظلامتي؟(ابن ابي الحديد، 1387ق،ج16، ص262).اين عبارت در نقل هاي خطبه در منابع مختلف، تفاوت هايي اندك با هم دارد.مرحوم مجلسي هم در بياني طولاني به توضيح واژگان دشوار خطبه پرداخته است و ترجمه اين عبارت با توجه به توضيحات او صورت گرفته است(ر.ك به:مجلسي، همان، ج29، ص280).
/ن