وفای به عهد و پیمان، که یکی از فرایض و از جمله آداب معاشرت و حسن سلوک با مردم به شمار میرود، باید همیشه مورد توجه سالک الیالله باشد.
در قرآن مجید و روایات اسلامی به این امر فوقالعاده اهمیت داده شده است.
در قرآن کریم برای کسانی که وفای به عهد دارند نشانههایی را ذکر کرده است:
وفای عهد و علامت ایمان
قرآن مجید یکی از ویژگیها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد میداند و میفرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِاَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ مؤمنان آنها هستند که امانتها و عهد خود را مراعات میکنند.»
وفای به عهد و نشانه نیکوکاران
در جای دیگر، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه افراد نیکوکار دانسته و میفرماید:
«... الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذا عاهَدُوا...؛ نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود (هنگامی که عهد بستند) وفا میکنند....»
حکایت اول: عمل به وعده
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«رسول خدا (ص) با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معینی در انتظار بماند تا وی برگردد. حرارت شدید آفتاب باعث رنج آن حضرت در کنار آن صخره شده بود. یاران ایشان گفتند: چه اتفاقی می افتد اگر به سایه بروید؟
پیامبر خدا (ص) فرمود: «میعادگاه ما در همین مکان است. من در اینجا منتظر خواهم ماند و اگر نیامد خلف وعده از او سر زده است.»1»
وقتی مسلمانان اهواز را فتح کردند، هرمزان را دستگیر کردند و نزد خلیفه دوم آوردند.
خلیفه گفت: «اگر واقعا امان می خواهی ایمان بیاور، و گرنه تو را خواهم کشت.»
هرمزان گفت: «حالا که مرا خواهی کشت، دستور بده قدری آب برایم بیاورند که سخت تشنه ام.»
خلیفه امر کرد که به او آب بدهند. آب را نزد هرمزان آوردند، آن را گرفت و همچنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نمی گذاشت.
عمر خطاب گفت : «با خدا عهد و پیمان بستم که تا این آب نخوری تو را نکشم.»
در این هنگام، هرمزان جام را بر زمین زد و شکست و آب ها روی زمین ریخت.
خلیفه، حیران از حیله او، رو به علی (علیه السلام) کرد و گفت: «اکنون چه باید کرد؟»
حضرت فرمود: «چون قتل او را مشروط به نوشیدن آن آب کردی و پیمان بستی، دیگر نمی توانی وی را به قتل برسانی، اما بر او مالیات مقرر کن.»
هرمزان گفت: «مالیات قبول نمی کنم و با خاطری آسوده و بدون ترس مسلمان می شوم. سپس شهادتین را گفت و اسلام آورد.2»
«رسول خدا (ص) با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معینی در انتظار بماند تا وی برگردد. حرارت شدید آفتاب باعث رنج آن حضرت در کنار آن صخره شده بود. یاران ایشان گفتند: چه اتفاقی می افتد اگر به سایه بروید؟
پیامبر خدا (ص) فرمود: «میعادگاه ما در همین مکان است. من در اینجا منتظر خواهم ماند و اگر نیامد خلف وعده از او سر زده است.»1»
حکایت دوم: هرمزان
در زمان ساسانیان، هفت پادشاه صاحب تاج بودند؛ یکی از آنها هرمزان بود که در اهواز حکومت می کرد.وقتی مسلمانان اهواز را فتح کردند، هرمزان را دستگیر کردند و نزد خلیفه دوم آوردند.
خلیفه گفت: «اگر واقعا امان می خواهی ایمان بیاور، و گرنه تو را خواهم کشت.»
هرمزان گفت: «حالا که مرا خواهی کشت، دستور بده قدری آب برایم بیاورند که سخت تشنه ام.»
خلیفه امر کرد که به او آب بدهند. آب را نزد هرمزان آوردند، آن را گرفت و همچنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نمی گذاشت.
عمر خطاب گفت : «با خدا عهد و پیمان بستم که تا این آب نخوری تو را نکشم.»
در این هنگام، هرمزان جام را بر زمین زد و شکست و آب ها روی زمین ریخت.
خلیفه، حیران از حیله او، رو به علی (علیه السلام) کرد و گفت: «اکنون چه باید کرد؟»
حضرت فرمود: «چون قتل او را مشروط به نوشیدن آن آب کردی و پیمان بستی، دیگر نمی توانی وی را به قتل برسانی، اما بر او مالیات مقرر کن.»
هرمزان گفت: «مالیات قبول نمی کنم و با خاطری آسوده و بدون ترس مسلمان می شوم. سپس شهادتین را گفت و اسلام آورد.2»
پی نوشت ها :
- عباس عزیزی، اخلاق محمدی (صلی الله علیه و آله سلم )،ص74.
- نک: علی اکبر صداقت،یکصد موضوع 500 داستان،صص344 و345.