جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (1)
نويسنده: جعفر چمنكار
چكيده:
كليد واژه : ايران باستان، بين النهرين، خليج فارس، درياي عمان، روابط اقتصادي، كشتيراني، راههاي دريايي، كالاهاي تجاري.
مقدمه
پيش رفتگي آن دريا در هزاره هاي پيش از ميلاد و مجاورت بسياري از سرزمينهاي پسابندر و دور از ساحل امروزي با كرانه هاي خليج فارس؛ پيدايش نظامهاي سياسي در بين النهرين و علاقه مندي به توسعة زميني و دريايي كه به شناخت بيشتر جزاير و بنادر اين منطقه منجر مي شد؛ توسعة فن كشتي سازي و دريانوردي با بهره گيري از دستاوردهاي ملتهاي ديگر؛ شناخت راههاي بازرگاني زميني و دريايي؛ تعامل با مراكز اقتصادي برجستة هاراپا و موهنجودار و هند، ماگان، ملوخه و ديلمون؛ روابط تجاري با سواحل دوردست اقيانوس هند تا افريقاي شرقي؛ وجود بخشهاي وسيع بازرگاني بومي و خارجي در منطقه؛ تأسيس شركتهاي تجاري و مهاجرنشينهاي اقتصادي با شعبه هاي مرتبط با يكديگر در مناطق گوناگون؛ توانمندي زراعي بين النهرين و نياز شديد به واردات برخي كالاها به ويژه سنگها و كانيهاي فلزي؛ پيدايش تمدنهاي ماقبل آريايي در كرانه هاي شمالي خليج فارس و سواحل جنوب شرقي ايران؛ ارتباط تجاري و پيوستگي فرهنگي نزديك مناطق پسابندر ايران مركزي و داخلي با فعل و انفعالات درياي جنوب كه برخي از اين مراكز تمدني جهان باستان از لحاظ قدمت مدنيت هم طراز و يا حتي كهن تر از همنوعان خود در بين النهرين بودند و نقش ترانزيت و واسطه اي خليج فارس كه بسياري از مردم آن با استفاده از مكانهاي باراندازي و بارگيري در توزيع كالاها به سرزمينها و بازارهاي تقاضا شركت فعال داشتند، از عوامل اين رونق وبالندگي بود.
حضور درخشان خليج فارس و درياي عمان در روابط بين الملل هزاره هاي كهن، مركز ثقلي براي پيوندهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي جوامع مختلف جهاني و محل التقاطي براي رشد و نمو انديشه هاي تكاملي نو پديدار كرد. پژوهش حاضر مي كوشد تا قدمت اهميت اين حوزة آبي استراتژيك را نشان دهد.
خليج فارس در نتيجة فعل و انفعالات پايان عهد ميوسن و عهد پليوسن از دوران سوم زمين شناسي كه سبب پيدايش كوههاي زاگرس و رشته كوههاي جنوبي ايران و فلات ايران شد به وجود آمد و پيش از اين دوره به صورت زبانة باريكي بود.
بر اين اساس در عهد پليوسن، واپسين عهد از دوران سوم زمين شناسي و نزديك ترين عهد به دورة چهارم يا فعلي، بر اثر پيدايش زاگرس در قسمت غرب فلات ايران و فرورفتگي در جنوب فلات ايران، آب اقيانوس هند از راه درياي عمان به سوي غرب سرازير شد و در دنبالة فلات ايران، خليج فارس را ايجاد كرد.
قسمت جنوبي خليج فارس يا شبه جزيرة عربستان داراي نشانه هايي از عهد كامبرين از دوران نخست زمين شناسي است كه هيچ گونه ارتباطي با عهد پليوسن و يا دوران سوم زمين شناسي ندارد. تنها سرزمين عمان از شبه جزيرة عربستان است كه بر اثر فشارهاي جانبي، در ميانه هاي عهد كرتاسه از دوران دوم زمين شناسي دگرگوني يافت و بعدها بر ارتفاعش افزوده شد. (مستوفي، ج1، 1341، ص 209؛ كيهان، 1341، ص 10؛ كامران مقدم، ج2، 1356، ص 3-4).
خليج فارس در آغاز شكل گيري وسعت بيشتري داشت و تا پايان دورة سوم زمين شناسي بخشهايي از خشكي جلگه هاي فعلي خوزستان، بهبهان، بوشهر و برازجان را در بر مي گرفت. (پيرنيا، ج1، 1370؛ ص 143).
بر اساس تحقيقات پروفسور روبرت آدامز در سالهاي 40-1339 ش. دهانة خليج فارس در هزارة اول پيش از ميلاد بسيار شمالي تر از موقعيت حاضر بود (1) (نگهبان، 1375؛ ص 26) چنانكه در روزگار سومريان خليج فارس از كرانة كنوني تا حدود 200 كيلومتر به سوي شمال پيشروي داشت. (جورج ولز، 1365، ص 205) اين روند از هزارة چهارم تا هزارة پيش از ميلاد ادامه يافت (كاژادان، ج1، 1379، ص174) و سبب شد بسياري از مناطقي كه امروزه پس بندر و دور از دريا هستند در كنار خليج فارس قرار بگرند و به شكل بنادر دريايي درآيند. شهر اريدو در بين النهرين كه هم اكنون بيش از 200 كيلومتر از خليج فارس فاصله دارد در 6500 ق.م بخشي از مناطق كرانه اي بود. (ولز، 1365، ص 205).
در متنهاي سومري آمده است، هنگامي كه سراسر منطقه را آب فرا گرفته بود، اريدو بنا نهاده شد. در آثار برجاي مانده از دورة سلسله هاي سوم اور مي خوانيم كه شولگي پسر اونامو به شهر اريدو كه در كنار دريا واقع است علاقة بسياري داشت ساكنان نخستين اريدو صياداني ماهر بودند و بخشي از درآمد و تغذية آنان بدين گونه فراهم مي شد. كشفيات باستان شناسي گونه هايي از نوعي نرم تن و به احتمال زياد نوع ويژه اي از حلزون را جزو خوراكيهاي اين منطقه نشان مي دهد. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 292).
بررسي انسان شناختي نخستين خليج فارس و درياي عمان، ديدگاههايي متفاوت را بيان مي كند. پاره اي ديدگاهها، اصل مردم خليج فارس را به درهم آميزي سه شاخه از نسل انسان باستاني در كرانه هاي اين دريا در هزاره دهم پيش از ميلاد مي رساند. اين سه شاخه عبارت بودند از دراويديان كرانه هاي درياي عمان يا مكران كه با بلوچهاي فاتح درهم آميختند، سامي نژادان داخل شبه جزيرة عربستان كه حامي نژادان يا سياهان بومي را شامل مي شدند و عيلاميان (ايلام) جنوب غربي ايران. برخي منابع نيز به اسكان گروههاي سومري، فنيقي و بابلي در اين منطقه اشاره دارند. (مجتهدزاده، 1376، ص 36).
بررسي نژادي مناطق جنوب شرقي ايران و كرانه هاي جنوبي تنگة هرمز و سرزمين عمانات نوعي نزديكي و همگوني را در نژاد دراويدي نشان مي دهد كه با چهرة سيه چرده، موي صاف و سرِگرد به احتمال زياد از سرزمين هند مهاجرت كرده بودند. (فراي، 1368، ص 45 و 13) اكتشافات باستان شناسي بيان كنندة انحطاط آنان به دست اقوام آرياي و سپس مهاجرت سامي ها به اين منطقه است. (نفيسي، 1342، ص 4).
در پايان دورة پلوويال مربوط به 7000 سال پيش، اقوامي با سرهاي كشيده در سواحل خليج فارس استقرار يافتند كه بر اساس پاره اي ديدگاهها، نخست در آسياي مركزي ساكن بودند. (نشأت، 1344، ص 30). مردم سواحل متصالح يا جنوب خليج فارس را انسانهاي ماهي خوار(Ichthyophagi) نيز مي نامند كه حكايت از وابستگي آنان به دريا دارد. (هاولي، 1377، ص 27).
بين النهرين، جايگاه نخستين شالوده هاي تمدن بشري، در زمينة مسائل سياسي و اقتصادي خيج فارس و درياي عمان حركتهاي آغازين را انجام داد. تمدنهاي بين النهرين و ايران ساحلي و داخلي، كوششهايي فزاينده در شناخت هر چه بيشتر جزاير و بنادر خليج فارس و چگونگي بهره وري از آن داشتند. آشوريان، خليج فارس را در كهن ترين اثر بر جاي مانده، نارمرتو يا رودخانة تلخ مي ناميدند. (مشكور، 1355، ص 146). بابليها به عنوان قديم ترين اقوامي كه به مطالعة كرة زمين پرداختند، آن را مسطح فرض مي كردند كه رودخانة آب شور يا تلخ (نارمرتو) آن را احاطه كرده بود. نقشه هاي آنان از سلسلة سوم بابلي اور نشان مي دهد كه هشت جزيره به صورت مثلث يا پره اي ستاره مانند در درياي شور قرار دارد هر كدام از اين هشت ستاره يك نگو يا يك منطقه محسوب مي شد (بلك، گرين، 1383، ص 3-92؛ مجتهدزاده، 1376، ص15؛ بهمنش، 1369، ص 116؛ مجلة دانشمند، 1361، ص 90). اوستا، كهن ترين سرودهاي مذهبي آريايي ها كه مي تواند آگاهيهايي در مورد مسائل مختلف تاريخ نخستين ايران و تمدنهاي مجاور آن عرضه دارد (رضي، 1357، ص 12)؛ به خليج فارس، درياي عمان و اقيانوس هند اشاره كرده و ارتباط مردم ساكن فلات ايران را با اين مرزهاي دريايي نشان داده است.
در ادبيات ديني و جغرافياي اساطيري ايران، درياي فراخكرد، اقيانوس هند است و دو شاخة فراخكرد، خليج بنگال در شرق و درياي سرخ در غرب است. دو درياي پوئيديگ و سدويس به ترتيب خليج فارس و درياي عمان اند. بر اساس متنهاي مذهبي به هنگام آفرينش جهان، شش دريا شكل گرفتند كه در اين ميان درياي پوئيديگ (خليج فارس) در جنوب قرار گرفت. ميان اين دريا و درياي فراخكرد (اقيانوس هند) درياي سدويس (درياي عمان) به وجود آمد و پوئيديگ از طريق اين دريا به فراخكرد راه يافت. (بهار، ج1، 1362، ص 106 و 103).
در فرگرد پنجم، بخش چهارم از اوستا آمده است:
«كه تو اي اهورمزدا، آن آبها را به درياي پوئيديگ باز مي گرداني؟ اهورمزدا پاسخ داد: آري اي زرتشت چنين است كه تو گفتي. من اهورامزدا آبها را به درياي بوئيديگ باز مي گردانم. در آنجا آبها به جوش و خروش در مي آيند. در دل درياي پوئيديگ به جوش و خروش در مي آيند و هنگامي كه از آلايش پالوده شوند، ديگر باره به درياي فراخكرد روي مي آورند». (دوستخواه، ج2، 1370، ص 7-706).
شناخت مرزهاي خليج فارس و درياي عمان، همراه با افزايش توانمندي اقتصادي و پيشرفت موسسات تمدني سرزمينهاي مجاور آن به ويژه ايران و بين النهرين، تكاپوهاي بازرگاني را در اين حوزة استراتژيك توسعه داد؛ ترتيبي كه از دوران بسيار كهن اما در فرايندي تدريجي صورت گرفت.
پی نوشت ها :
1- در نيمة نخست سدة نوزدهم هرمز درسام، باستان شناس ترك، با اكتشافات ناحية العبيد بين النهرين مربوط به 4300 تا 3400 ق.م براي نخستين بار اين نظريه را مطرح كرد كه ساحل خليج فارس در 2000 ق.م.، 200 كيلومتر جلوتر از كرانة امروزين آن بوده است و رودخانه هاي دجله و فرات به صورت جداگانه به خليج فارس مي ريختند.
ادامه دارد...