2012، دروغ هزارهها؛ حكومت جهاني بنياسرائيل
نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني
اگرچه موضوع «آپوكاليپس» و آخرالزّمان، در تاريخ سينماي غرب و هاليوود به عنوان مضموني جذَاب و پركشش شناخته شده است، امَا بروز بسياري از بحرانهاي طبيعي، اقتصادي و ... طيّ سه، چهار دهة اخير، اين موضوع و همة آنچه كه قبل از ظهور منجي موعود بشر را تهديد ميكند، تبديل به سوژة ثابت و تقريباً شاه بيت قصيدة بلند سينماي رؤياساز هاليوود شده است؛ به گونهاي كه طيّ اين سالها هر از چند ماه، تماشاگران سينما شاهد نسخههاي جديدي از اين فيلمها بودهاند.
برخي اطّلاعات حاكي از آن است كه در دهة نود ميلادي، قريب به شصت درصد از پرفروشترين آثار هاليوود با موضوع و محتواي آخرالزّمان ساخته شده است.
با اوجگيري فعّاليتهاي بنيادگرايان انجيلي در ايالات متّحدة آمريكا و به ويژه سالهاي نزديك به هزارة جديد، موضوع بلاياي طبيعي، ظهور مسيح و تأسيس حكومت هزار ساله كه سخت مورد توجّه اين مبلّغان افراطي بود، دست ماية اصلي فيلمسازان هاليوودي قرار گرفت.
حسب همين آگاهي و تعداد آثار است كه بارها اعلام شده كه سينماي غرب «آرايش آخرالزّماني» گرفته است.
نبايد فراموش كرد كه هاليوود، تأمين 78 درصد از توليدات سينمايي مورد نياز جهان را عهدهدار است.
بد نيست كه عرض كنم، طبق آمار 2007 ميلادي، تعداد 38970 سالن سينما در ايالت متّحدة آمريكا فعّال بوده و از يك ميليارد و چهارصد ميليون تماشاگر پذيرايي كرده است. اين آمار پرده از نقش مهم و جريانساز سينما بر مردم و همسوسازي آنان با خاستگاه اصلي كمپانيهاي هاليوود كه عمدتاً بنياسرائيلي هستند، برميدارد.
براي مقايسه بايد دانست كه در حال حاضر از مجموع 427 سالن موجود در ايران، تنها 212 سالن فعّال بوده و طبق آمار سال 2006 ميلادي، اين سالنها سالانه پذيراي تنها يازده و نيم ميليون نفر تماشاگر سينما بودهاند. بايد اضافه نمود كه در سال 1388، حسب اطّلاعات مندرج در سايتهاي سينمايي كشور و بنياد فارابي، از مجموع آثار سينمايي در حال ساخت و ساخته شدة سال 1388، 43 درصد آنها حاوي مضمون و محتواي كمدي بودهاند و پس از آن، مضاميني ملودرام و خانوادگي ـ بخوانيد سوژة تكراري خواستگاري و دعواهاي خانوادگي ـ با 26 تا 35 درصد، بالاترين جايگاه را به خود اختصاص دادهاند. بگذريم!
هم افقي مبلّغان انجيلي، سينماي هاليوود و مردان صاحب نام سياسي (از دهة هفتاد ميلادي به بعد) در گفتوگو از آخرالزّمان و قريب الوقوع شناختن واقعة ظهور دوم حضرت مسيح(ع)، مثلثي را فراروي ما قرار ميدهد كه به مدد آن ميتوان بسياري از وقايع جهاني و حوادث رفته بر ايران اسلامي را ـ در وقت مواجهه با غرب استكباري ـ شناسايي و تحليل نمود.
همين مبلّغان ساكن كمربند جنوبي ايالات متّحده با پشت سر گذاشتن فاز فرهنگي و ورود به عرصة سياست، رئيس جمهوري منتخب خود يعني آقاي رونالد ريگان را به كاخ سفيد فرستادند.
از همين روست كه عرض ميكنم، نه تنها كاخ سفيد از سوگيريهاي انجيليهاي افراطي و بنياسرائيلي و هاليوود دور و در امان نبوده، بلكه همسو با آنان استراتژي و سياست كلّي واحدي را دنبال نموده است، چنان كه گفتوگو از:
خطر و واقعهاي مهلك و تهديد كنندة امنيّت جهاني و به ويژه غرب؛
برخاستن اين واقعة تهديد كننده از سوي شرق اسلامي؛
قريب الوقوع بودن ظهور منجي موعود و تأسيس حكومت هزار ساله و جهاني،
مضمون مشترك هر يك از اضلاع سه گانة مثلث مورد نظر را تشكيل داده است.
نكتة جالب توجّه آنكه هر سه ضلع (بنيادگرايان بني اسرائيلي، سينماي بني اسرائيلي هاليوود و مردان سياسي خدمتگزار بنياسرائيل) در محتوم بودن حكومت هزار ساله تحت مشيّت و تقدير الهي
آنهم با پايتختي بيت المقدّس متّفق القول بوده بر آن پاي ميفشارند؛ به گونهاي كه مخاطبان مبلّغان انجيلي، آثار سينمايي و مردان سياسي آمريكايي، بيآنكه قادر به عكسالعمل يا نقد منطقي باشند، خود را مسلوب الارادة در خدمت اين مثلث رؤياساز قرار داده، حتّي خير و صلاح بشر را هم در همراهي با ارادة اعضاي اين مثلث ميشناسند.
رؤياسازي اين مثلث با جلوداري هاليوود در ميان ساكنان ايالات متّحدة آمريكا كه همه چيز را در آينة سينما و تلويزيون ميبينند و بيتفكّر و تأمّل، دل به همة آنچه كه به آنها القاء ميشود ميسپارند، باعث بوده تا موضوع «زمان قطعي وقوع حادثه» همواره برايشان مهم و حياتي جلوه كند، سؤالي كه بنيادگرايان بنياسرائيلي و پس از آن سينما، آن را پاسخ گفته است:
1966، 1999، 2007 و بالأخره 2012 ميلادي، سالهاي اعلام شده، گذشته و آيندهاند. حسب اين توقيت مزوّرانه و به بهانة بازدارندگي يا كنترل وقايع موحّش پيشبيني شده، طيّ همة سالهاي گذشته، مجموعهاي از استراتژيها و سياستها از سوي مردان سياسي، اقتصادي و نظامي غربي عليه ساكنان شرق اسلامي اعمال شده است.
تهديد مستمرّ ايران اسلامي، اشغال عراق و افغانستان، حضور در يمن، حمايت از افراطيهاي سلفي وهّابي و... نمونههاي بارز اين سياستهاي بنياسرائيلي است كه اعضاي اين مثلث، طيّ سي سال اخير بدان مبادرت ورزيدهاند.
كارگردان فيلم سينمايي 2012، آقاي رونالد آمريخ آلمانيتبار كه آخرين اثرش در بيش از 35 هزار سينما به نمايش درآمد و ميليونها دلار را به جيب او سرازير ساخت، در پاسخ به سؤال دربارة وقايع ويرانسازي جهان در فيلم 2012 و عظمت وقايع به نمايش درآمده در فيلم ميگويد:
«وقتي شما بخواهيد يك دروغ، واقعي و رئاليستي به نظر برسد بايد سخت كار و تلاش كنيد» و ادامه ميدهد: «تماشاچي نبايد اصلاً احساس كند كه دارد يك فيلم تماشا ميكند.» شايد بتوان اين دو عبارت را خلاصة استراتژي پنهان» سران فراماسوزي جهاني دانست. همانان كه در پردة هدايتگر بنيادگران و سينماگرانند: «واقعي جلوه دادن يك دروغ» و «فريب مردم تا آن را عين واقع بشناسند.»
«تلاش سخت» براي اجراي آن استراتژي و دستيابي به همة مقاصد، تنها در اين شرايط است كه وقتي در عالم واقعي، طرحي درافكنده ميشود و ميليونها انسان بيگناه كشته ميشوند، هيچ كسي انگشت اتّهام به سوي عواملي اصلي پشت پرده در مقاصد اصلي آنها دراز نميكند.
جناب رونالد آمريخ، پيش از فيلم 2012، فيلم «روز استقلال» را ساخته بود. اثري كه ويراني دنيا را در چهارم جولاي، همزمان با سالروز استقلال ايالات متّحدة آمريكا نشان ميداد. اوّلين موضوع مورد اشارة رونالد آمريخ، تلاش براي واقعي جلوه دادن «دروغ بزرگ» است.
اين عبارت شنونده را به ياد جملة معروف وزير تبليغات هيتلر يعني آقاي «گوبلز» مياندازد. گوبلز گفته بود: «دورغ هر چه بزرگتر باشد، مردم بيشتر باور ميكنند» ...
ويراني دنيا در آخرالزّمان و در اثر سلسلهاي از وقايع طبيعي مثل زلزله، سونامي و ذوب شدن يخهاي قطبي.
محور عمومي همة آثار اكشن آپوكاليپس سينمايي هاليوود همين دروغ است، كه قرار شده همة مردم و به ويژه ساكنان غرب آن را باور بياورند و براي مقابله با آن مهيّا شوند.
بال به بال اين دروغ، دروغ «تأسيس حكومت جهاني بنياسرائيلي» است كه گويا در ميان دريايي از خون و در فضايي آرمگدوني رخ مينمايد. اين دومي را بنياسرائيل، واپسينِ كين و حسدي كه دربارة بنياسماعيل پيدا كرد، از طرق مختلف به خلق عالم القاء و حُقنه ساخته است.
آن زمان كه حسب طرّاحي الهي، آنان دريافتند كه دين جهاني اسلام و مؤسّس حكومت جهاني از ميان خانوادة پيامر آخرالزّمان، حضرت مهدي(ع) و از بين نوادگان اسماعيل بر خواهد خواست، به جاي تبعيّت و گردن گزاردن به حكم خدا، بنا را بر تحريف و توطئه گذاشتند.
مسيح(ع) را به دست روميان سپردند، ايشان را دروغزن و خود را منتظر مسيح يهودي اعلام كردند كه در آخرالزّمان از نسل اسرائيل برخواهد خواست تا مؤسّس حكومت جهاني بنياسرائيل شود. محمّد بن عبدالله(ع)، پيامبر آخرالزّمان را منكر شدند، فرزندانش را به شهادت رساندند تا شايد نسل بنياسماعيل منقرض و شانس تأسيس حكومت به بنياسرائيل برسد و چنان از طرق مختلف «تحريف و تهديد» بر اين دروغ اصرار ورزيدند كه حتّي برخي مسلمانان سادهدل هم گمان بردند در واقعة شريف ظهور، حضرت عيسي(ع) نزول اجلال نموده و صاحب ركني از حكومت جهاني اسلامي كه به پيامبر آخرالزّمان وعده داده شده بود، خواهد شد.
در حالي كه ايشان، يعني حضرت عيسي(ع)، تنها به منظور تصديق امام زمان(ع) از نسل اسماعيل خواهد آمد و پس از آن به اذن خداوند رحلت و در زمين مدفون خواهد شد و موضوع تأسيس حكومت جهاني و ايجاد عدالت و ايفاي نقش مصلح كل، به تمامي مخصوص به مهدي موعود(ع) است و در اين واقعه سهمي جز تبعيّت و فرمانبرداري براي بنياسرائيل نيست.
با اين دروغ، بنياسرائيل سعي نمود تا بنياسرائيل را «وارث» معرفي كند.
پاي فشاري انجيليها بر برخي آيات محرّف انجيل و تورات اين شبهه را باعث شده كه اينان مذهبي، مؤيّد عالم معنوي و كتب آسماني و در زمرة منتظرانند كه براي واقع شدن ظهور بال بال ميزنند. به همان سان كه در كليساهاي تلويزيوني به نمايش ميگذارند.
عموم بر و بچّههاي مذهبي اين تصوّر غلط را از مسيحيان بنيادگراي وابسته به كليساهاي پروتستاني آمريكايي و انگليسي دارند.
اگر چنين ظنّي دربارة اعضاي مثلث (بنيادگرايان بنياسرائيلي، سينماگران بني اسرائيلي و مردان سياسي خدمتگزار بنياسرائيلي) ميرفت، نشانههايي از رويكرد به اخلاق، معادانديشي و رحم و شفقت دربارة بندگان خدا در آنها قابل شناسايي بود.
چه كسي ميتواند ظلم و ستم غيرقابل بخشش مردان سياسي كاخ سفيد را انكار كند؟ واپسين اين اهتمام براي «تثبيت بزرگترين دروغ تاريخ از طريق رسانههاي مدرن»، موضوع «فريب مردم» و رهزني عقل آنان خود را مينمايد. همة تحريفهاي صورت بسته در تاريخ دراز بنياسرائيل، جملگي مصروف جايگزين ساختن «مسيح و دجّال و دروغزن» به جاي «مسيح موعود» بوده است.
اين عمل، همان عمل شرير اشرار بنياسرائيل است. به ويژه در اين سالها كه احساس ميشود فرصتها رو به كوتاهي گذارده و احتمال ميرود خورشيد «موعود مقدّس» از آسمان شرق اسلامي طلوع كند، همة قواي خود را مصروف:
ـ انهدام قواي مسلمانان و بازماندگان بنياسماعيل؛
ـ انعدام سرزمين آنها؛
ـ درگير ساختن مسلمانان در درگيريهاي بزرگ به ظاهر آخرالزّماني (چنانكه سينماي هاليوود آن را به نمايش ميگذارد) و:
ـ بالأخره تأسيس حكومت جهاني بنياسرائيل بر ويرانههاي شرق اسلامي شده است.
اين همه را مقدّمه ساختم تا پرده از مفاهيم و مقاصد نهفته در پشت پردة مجازي سينماي آخرالزّماني برداشته شود.
اشارهاي كوتاه دربارة دو فيلم متأخّر؛ فيلم 2012 و پيش از آن «باهوش» (Knowing)، دو اثر قابل تأمّل در ميان آثار سالهاي گذشته هاليوودند. شايان ذكر است با عنوان 2012 چند فيلم سينمايي و مستند ساخته شده و به نمايش درآمده است.
اين فيلم محصول 2009 در آمريكا ساخته شده بود.
شروع ماجراي فيلم به سال 1958 برميگردد. طيّ مراسمي گروهي از دانشآموزان آرزوها و درخواستهايشان دربارة آينده را در يك كپسول زمان قرار داده و در زميني مخفي ميكنند تا پنجاه سال بعد در معرض تماشا و مطالعة آيندگان قرار داده شود. در ميان آثار، دختركي مرموز برگهاي را به كپسول زمان سپرده كه تنها از اعداد و ارقام پوشيده شده است. بعد از پنجاه سال پرفسور كستلر با مطالعة اين برگه پي به وقايعي وحشتناك ميبرد كه اتّفاق افتاده و درمييابد كه در آينده نيز حوادث بزرگتري جهان و بشر را تهديد خواهد كرد، تلاش او براي متوقّف كردن حوادث پيدر پي به جايي نميرسد. گوئيا نوعي آگاهي، هوش يا الهام اخبار آينده را به آن دختر القاء كرده است.
با شروع آخرين وقايع كه مربوط به آخرالزّمان است؛ در حالي كه زمين و ساكنانش در حال نابودياند، سفينههايي نوراني برگزيدهاي از زنان و مردان را با خود به آسمان ميبرند. در ميان آنها، دختر و پسري يهودياند كه به آسمان صعود ميكنند. (و پايان فيلم، اين دو در دشتي بهشتي و جادويي به سوي درختي ويژه حركت ميكنند. در واقع آنان، نمايندگان برگزيدة بشري هستند كه پس از بحرانهاي بزرگ آخرالزّمان، بهشت موعود را كه همان حكومت هزارسالة بنياسرائيلي است، تأسيس خواهند ساخت. اين اثر، برخاسته از آموزههاي بنياسرائيلي است.
فراموش نكنيم كه حسب تفاسير روايي ائمة دين(ع)، درخت ممنوعهاي كه حضرت آدم و حوا از نزديك شدن بدان منع شده بودند، شجرة طيّبة پيامبر آخرالزّمان، مقام و منزلت ايشان و مأموريت ويژة آنها بوده است.
حكومت صالحان و ميراث انبياء و اوصياي عظام الهي، در تقدير پيامبر آخرالزّمان و اهل بيت مكرّم ايشان(ع) وارد شده بود. بنياسرائيل در پي معلّم بزرگش، ابليس لعين، دريافته بود كه مأموريت تأسيس حكومت جهاني و انتشار دين جهاني بر دوش مردي از بنياسماعيل، خلف صالح، وارث انبياء و اوصياء حضرت صاحب الزّمان(ع) گذارده شده است امّا، اين جريان، به جاي گردن نهادن به حكم خداوندي، از روي حسد، طريق كين جويي را در پيش گرفت.
بيدليل نيست كه مسيحيّت، پس از گذار از كارخانة تحريف پولُس و در قرن شانزدهم مارتينلوتر معترض، در اثر رخنة يهود به فرقهاي پروتستاني تبديل شد و مقامي در حدّ سگِ پاي سفرة بنياسرائيل را از آن مسيحيان ساخت. از همين طريق، بنيادگران انجيلي پروتستان، نه تنها خودشان بر آستان بنياسرائيل سر سپردند، بلكه تمامي دستگاه سياسي، اقتصادي و نظامي آمريكا و انگليس را در كنار همة ساز و برگ رسانهاي و از جمله كمپانيهاي هاليوود در خدمت استراتژي و خواست اشرار يهود قرار داد.
با اين گفتوگوي مطوّل، درك اين خبر كه از طريق فاكسنيوز اعلام شده، سخت نيست؛ آمده بود كه: «60 درصد مردم آمريكا معتقدند بايد با ايران جنگيد» دراين نظرسنجي كه بصورت تلفني طيّ روزهاي 23و 24 فوريه؛ يعني هفتة قبل انجام شد، نهصد نفر از شركتكنندگان در نظرسنجي، نظر خود را دربارة موضعگيري عليه ايران ابراز داشتند.
60 درصد از پرسش شنودگان گفتهاند كه ديپلماسي و استفاده از تحريم در برابر سياست اتمي ايران كارايي ندارد و براي بازداشتن ايران از آنچه كه دستيابي به صلاح اتمي خواندهاند، بايد از ابزار نظامي استفاده كرد.
نكتة جالب توجّه اينكه، 75 درصد از شهروندان حامي گزينة به كارگيري ابزار نظامي عليه ايران، داراي گرايش جمهوري خواهانه بودهاند. عموماً جمهوري خواهان و اعضاي جناح راست مسيحي برخاسته از كمربند ايالات جنوبي آمريكا و متأثّر از بنيادگرايان مسيحي هستند.
منبع:www. mouood.org
/ع
برخي اطّلاعات حاكي از آن است كه در دهة نود ميلادي، قريب به شصت درصد از پرفروشترين آثار هاليوود با موضوع و محتواي آخرالزّمان ساخته شده است.
با اوجگيري فعّاليتهاي بنيادگرايان انجيلي در ايالات متّحدة آمريكا و به ويژه سالهاي نزديك به هزارة جديد، موضوع بلاياي طبيعي، ظهور مسيح و تأسيس حكومت هزار ساله كه سخت مورد توجّه اين مبلّغان افراطي بود، دست ماية اصلي فيلمسازان هاليوودي قرار گرفت.
حسب همين آگاهي و تعداد آثار است كه بارها اعلام شده كه سينماي غرب «آرايش آخرالزّماني» گرفته است.
نبايد فراموش كرد كه هاليوود، تأمين 78 درصد از توليدات سينمايي مورد نياز جهان را عهدهدار است.
بد نيست كه عرض كنم، طبق آمار 2007 ميلادي، تعداد 38970 سالن سينما در ايالت متّحدة آمريكا فعّال بوده و از يك ميليارد و چهارصد ميليون تماشاگر پذيرايي كرده است. اين آمار پرده از نقش مهم و جريانساز سينما بر مردم و همسوسازي آنان با خاستگاه اصلي كمپانيهاي هاليوود كه عمدتاً بنياسرائيلي هستند، برميدارد.
براي مقايسه بايد دانست كه در حال حاضر از مجموع 427 سالن موجود در ايران، تنها 212 سالن فعّال بوده و طبق آمار سال 2006 ميلادي، اين سالنها سالانه پذيراي تنها يازده و نيم ميليون نفر تماشاگر سينما بودهاند. بايد اضافه نمود كه در سال 1388، حسب اطّلاعات مندرج در سايتهاي سينمايي كشور و بنياد فارابي، از مجموع آثار سينمايي در حال ساخت و ساخته شدة سال 1388، 43 درصد آنها حاوي مضمون و محتواي كمدي بودهاند و پس از آن، مضاميني ملودرام و خانوادگي ـ بخوانيد سوژة تكراري خواستگاري و دعواهاي خانوادگي ـ با 26 تا 35 درصد، بالاترين جايگاه را به خود اختصاص دادهاند. بگذريم!
هم افقي مبلّغان انجيلي، سينماي هاليوود و مردان صاحب نام سياسي (از دهة هفتاد ميلادي به بعد) در گفتوگو از آخرالزّمان و قريب الوقوع شناختن واقعة ظهور دوم حضرت مسيح(ع)، مثلثي را فراروي ما قرار ميدهد كه به مدد آن ميتوان بسياري از وقايع جهاني و حوادث رفته بر ايران اسلامي را ـ در وقت مواجهه با غرب استكباري ـ شناسايي و تحليل نمود.
همين مبلّغان ساكن كمربند جنوبي ايالات متّحده با پشت سر گذاشتن فاز فرهنگي و ورود به عرصة سياست، رئيس جمهوري منتخب خود يعني آقاي رونالد ريگان را به كاخ سفيد فرستادند.
از همين روست كه عرض ميكنم، نه تنها كاخ سفيد از سوگيريهاي انجيليهاي افراطي و بنياسرائيلي و هاليوود دور و در امان نبوده، بلكه همسو با آنان استراتژي و سياست كلّي واحدي را دنبال نموده است، چنان كه گفتوگو از:
خطر و واقعهاي مهلك و تهديد كنندة امنيّت جهاني و به ويژه غرب؛
برخاستن اين واقعة تهديد كننده از سوي شرق اسلامي؛
قريب الوقوع بودن ظهور منجي موعود و تأسيس حكومت هزار ساله و جهاني،
مضمون مشترك هر يك از اضلاع سه گانة مثلث مورد نظر را تشكيل داده است.
نكتة جالب توجّه آنكه هر سه ضلع (بنيادگرايان بني اسرائيلي، سينماي بني اسرائيلي هاليوود و مردان سياسي خدمتگزار بنياسرائيل) در محتوم بودن حكومت هزار ساله تحت مشيّت و تقدير الهي
آنهم با پايتختي بيت المقدّس متّفق القول بوده بر آن پاي ميفشارند؛ به گونهاي كه مخاطبان مبلّغان انجيلي، آثار سينمايي و مردان سياسي آمريكايي، بيآنكه قادر به عكسالعمل يا نقد منطقي باشند، خود را مسلوب الارادة در خدمت اين مثلث رؤياساز قرار داده، حتّي خير و صلاح بشر را هم در همراهي با ارادة اعضاي اين مثلث ميشناسند.
رؤياسازي اين مثلث با جلوداري هاليوود در ميان ساكنان ايالات متّحدة آمريكا كه همه چيز را در آينة سينما و تلويزيون ميبينند و بيتفكّر و تأمّل، دل به همة آنچه كه به آنها القاء ميشود ميسپارند، باعث بوده تا موضوع «زمان قطعي وقوع حادثه» همواره برايشان مهم و حياتي جلوه كند، سؤالي كه بنيادگرايان بنياسرائيلي و پس از آن سينما، آن را پاسخ گفته است:
1966، 1999، 2007 و بالأخره 2012 ميلادي، سالهاي اعلام شده، گذشته و آيندهاند. حسب اين توقيت مزوّرانه و به بهانة بازدارندگي يا كنترل وقايع موحّش پيشبيني شده، طيّ همة سالهاي گذشته، مجموعهاي از استراتژيها و سياستها از سوي مردان سياسي، اقتصادي و نظامي غربي عليه ساكنان شرق اسلامي اعمال شده است.
تهديد مستمرّ ايران اسلامي، اشغال عراق و افغانستان، حضور در يمن، حمايت از افراطيهاي سلفي وهّابي و... نمونههاي بارز اين سياستهاي بنياسرائيلي است كه اعضاي اين مثلث، طيّ سي سال اخير بدان مبادرت ورزيدهاند.
كارگردان فيلم سينمايي 2012، آقاي رونالد آمريخ آلمانيتبار كه آخرين اثرش در بيش از 35 هزار سينما به نمايش درآمد و ميليونها دلار را به جيب او سرازير ساخت، در پاسخ به سؤال دربارة وقايع ويرانسازي جهان در فيلم 2012 و عظمت وقايع به نمايش درآمده در فيلم ميگويد:
«وقتي شما بخواهيد يك دروغ، واقعي و رئاليستي به نظر برسد بايد سخت كار و تلاش كنيد» و ادامه ميدهد: «تماشاچي نبايد اصلاً احساس كند كه دارد يك فيلم تماشا ميكند.» شايد بتوان اين دو عبارت را خلاصة استراتژي پنهان» سران فراماسوزي جهاني دانست. همانان كه در پردة هدايتگر بنيادگران و سينماگرانند: «واقعي جلوه دادن يك دروغ» و «فريب مردم تا آن را عين واقع بشناسند.»
«تلاش سخت» براي اجراي آن استراتژي و دستيابي به همة مقاصد، تنها در اين شرايط است كه وقتي در عالم واقعي، طرحي درافكنده ميشود و ميليونها انسان بيگناه كشته ميشوند، هيچ كسي انگشت اتّهام به سوي عواملي اصلي پشت پرده در مقاصد اصلي آنها دراز نميكند.
جناب رونالد آمريخ، پيش از فيلم 2012، فيلم «روز استقلال» را ساخته بود. اثري كه ويراني دنيا را در چهارم جولاي، همزمان با سالروز استقلال ايالات متّحدة آمريكا نشان ميداد. اوّلين موضوع مورد اشارة رونالد آمريخ، تلاش براي واقعي جلوه دادن «دروغ بزرگ» است.
اين عبارت شنونده را به ياد جملة معروف وزير تبليغات هيتلر يعني آقاي «گوبلز» مياندازد. گوبلز گفته بود: «دورغ هر چه بزرگتر باشد، مردم بيشتر باور ميكنند» ...
ويراني دنيا در آخرالزّمان و در اثر سلسلهاي از وقايع طبيعي مثل زلزله، سونامي و ذوب شدن يخهاي قطبي.
محور عمومي همة آثار اكشن آپوكاليپس سينمايي هاليوود همين دروغ است، كه قرار شده همة مردم و به ويژه ساكنان غرب آن را باور بياورند و براي مقابله با آن مهيّا شوند.
بال به بال اين دروغ، دروغ «تأسيس حكومت جهاني بنياسرائيلي» است كه گويا در ميان دريايي از خون و در فضايي آرمگدوني رخ مينمايد. اين دومي را بنياسرائيل، واپسينِ كين و حسدي كه دربارة بنياسماعيل پيدا كرد، از طرق مختلف به خلق عالم القاء و حُقنه ساخته است.
آن زمان كه حسب طرّاحي الهي، آنان دريافتند كه دين جهاني اسلام و مؤسّس حكومت جهاني از ميان خانوادة پيامر آخرالزّمان، حضرت مهدي(ع) و از بين نوادگان اسماعيل بر خواهد خواست، به جاي تبعيّت و گردن گزاردن به حكم خدا، بنا را بر تحريف و توطئه گذاشتند.
مسيح(ع) را به دست روميان سپردند، ايشان را دروغزن و خود را منتظر مسيح يهودي اعلام كردند كه در آخرالزّمان از نسل اسرائيل برخواهد خواست تا مؤسّس حكومت جهاني بنياسرائيل شود. محمّد بن عبدالله(ع)، پيامبر آخرالزّمان را منكر شدند، فرزندانش را به شهادت رساندند تا شايد نسل بنياسماعيل منقرض و شانس تأسيس حكومت به بنياسرائيل برسد و چنان از طرق مختلف «تحريف و تهديد» بر اين دروغ اصرار ورزيدند كه حتّي برخي مسلمانان سادهدل هم گمان بردند در واقعة شريف ظهور، حضرت عيسي(ع) نزول اجلال نموده و صاحب ركني از حكومت جهاني اسلامي كه به پيامبر آخرالزّمان وعده داده شده بود، خواهد شد.
در حالي كه ايشان، يعني حضرت عيسي(ع)، تنها به منظور تصديق امام زمان(ع) از نسل اسماعيل خواهد آمد و پس از آن به اذن خداوند رحلت و در زمين مدفون خواهد شد و موضوع تأسيس حكومت جهاني و ايجاد عدالت و ايفاي نقش مصلح كل، به تمامي مخصوص به مهدي موعود(ع) است و در اين واقعه سهمي جز تبعيّت و فرمانبرداري براي بنياسرائيل نيست.
با اين دروغ، بنياسرائيل سعي نمود تا بنياسرائيل را «وارث» معرفي كند.
پاي فشاري انجيليها بر برخي آيات محرّف انجيل و تورات اين شبهه را باعث شده كه اينان مذهبي، مؤيّد عالم معنوي و كتب آسماني و در زمرة منتظرانند كه براي واقع شدن ظهور بال بال ميزنند. به همان سان كه در كليساهاي تلويزيوني به نمايش ميگذارند.
عموم بر و بچّههاي مذهبي اين تصوّر غلط را از مسيحيان بنيادگراي وابسته به كليساهاي پروتستاني آمريكايي و انگليسي دارند.
اگر چنين ظنّي دربارة اعضاي مثلث (بنيادگرايان بنياسرائيلي، سينماگران بني اسرائيلي و مردان سياسي خدمتگزار بنياسرائيلي) ميرفت، نشانههايي از رويكرد به اخلاق، معادانديشي و رحم و شفقت دربارة بندگان خدا در آنها قابل شناسايي بود.
چه كسي ميتواند ظلم و ستم غيرقابل بخشش مردان سياسي كاخ سفيد را انكار كند؟ واپسين اين اهتمام براي «تثبيت بزرگترين دروغ تاريخ از طريق رسانههاي مدرن»، موضوع «فريب مردم» و رهزني عقل آنان خود را مينمايد. همة تحريفهاي صورت بسته در تاريخ دراز بنياسرائيل، جملگي مصروف جايگزين ساختن «مسيح و دجّال و دروغزن» به جاي «مسيح موعود» بوده است.
اين عمل، همان عمل شرير اشرار بنياسرائيل است. به ويژه در اين سالها كه احساس ميشود فرصتها رو به كوتاهي گذارده و احتمال ميرود خورشيد «موعود مقدّس» از آسمان شرق اسلامي طلوع كند، همة قواي خود را مصروف:
ـ انهدام قواي مسلمانان و بازماندگان بنياسماعيل؛
ـ انعدام سرزمين آنها؛
ـ درگير ساختن مسلمانان در درگيريهاي بزرگ به ظاهر آخرالزّماني (چنانكه سينماي هاليوود آن را به نمايش ميگذارد) و:
ـ بالأخره تأسيس حكومت جهاني بنياسرائيل بر ويرانههاي شرق اسلامي شده است.
اين همه را مقدّمه ساختم تا پرده از مفاهيم و مقاصد نهفته در پشت پردة مجازي سينماي آخرالزّماني برداشته شود.
اشارهاي كوتاه دربارة دو فيلم متأخّر؛ فيلم 2012 و پيش از آن «باهوش» (Knowing)، دو اثر قابل تأمّل در ميان آثار سالهاي گذشته هاليوودند. شايان ذكر است با عنوان 2012 چند فيلم سينمايي و مستند ساخته شده و به نمايش درآمده است.
اين فيلم محصول 2009 در آمريكا ساخته شده بود.
شروع ماجراي فيلم به سال 1958 برميگردد. طيّ مراسمي گروهي از دانشآموزان آرزوها و درخواستهايشان دربارة آينده را در يك كپسول زمان قرار داده و در زميني مخفي ميكنند تا پنجاه سال بعد در معرض تماشا و مطالعة آيندگان قرار داده شود. در ميان آثار، دختركي مرموز برگهاي را به كپسول زمان سپرده كه تنها از اعداد و ارقام پوشيده شده است. بعد از پنجاه سال پرفسور كستلر با مطالعة اين برگه پي به وقايعي وحشتناك ميبرد كه اتّفاق افتاده و درمييابد كه در آينده نيز حوادث بزرگتري جهان و بشر را تهديد خواهد كرد، تلاش او براي متوقّف كردن حوادث پيدر پي به جايي نميرسد. گوئيا نوعي آگاهي، هوش يا الهام اخبار آينده را به آن دختر القاء كرده است.
با شروع آخرين وقايع كه مربوط به آخرالزّمان است؛ در حالي كه زمين و ساكنانش در حال نابودياند، سفينههايي نوراني برگزيدهاي از زنان و مردان را با خود به آسمان ميبرند. در ميان آنها، دختر و پسري يهودياند كه به آسمان صعود ميكنند. (و پايان فيلم، اين دو در دشتي بهشتي و جادويي به سوي درختي ويژه حركت ميكنند. در واقع آنان، نمايندگان برگزيدة بشري هستند كه پس از بحرانهاي بزرگ آخرالزّمان، بهشت موعود را كه همان حكومت هزارسالة بنياسرائيلي است، تأسيس خواهند ساخت. اين اثر، برخاسته از آموزههاي بنياسرائيلي است.
فراموش نكنيم كه حسب تفاسير روايي ائمة دين(ع)، درخت ممنوعهاي كه حضرت آدم و حوا از نزديك شدن بدان منع شده بودند، شجرة طيّبة پيامبر آخرالزّمان، مقام و منزلت ايشان و مأموريت ويژة آنها بوده است.
حكومت صالحان و ميراث انبياء و اوصياي عظام الهي، در تقدير پيامبر آخرالزّمان و اهل بيت مكرّم ايشان(ع) وارد شده بود. بنياسرائيل در پي معلّم بزرگش، ابليس لعين، دريافته بود كه مأموريت تأسيس حكومت جهاني و انتشار دين جهاني بر دوش مردي از بنياسماعيل، خلف صالح، وارث انبياء و اوصياء حضرت صاحب الزّمان(ع) گذارده شده است امّا، اين جريان، به جاي گردن نهادن به حكم خداوندي، از روي حسد، طريق كين جويي را در پيش گرفت.
بيدليل نيست كه مسيحيّت، پس از گذار از كارخانة تحريف پولُس و در قرن شانزدهم مارتينلوتر معترض، در اثر رخنة يهود به فرقهاي پروتستاني تبديل شد و مقامي در حدّ سگِ پاي سفرة بنياسرائيل را از آن مسيحيان ساخت. از همين طريق، بنيادگران انجيلي پروتستان، نه تنها خودشان بر آستان بنياسرائيل سر سپردند، بلكه تمامي دستگاه سياسي، اقتصادي و نظامي آمريكا و انگليس را در كنار همة ساز و برگ رسانهاي و از جمله كمپانيهاي هاليوود در خدمت استراتژي و خواست اشرار يهود قرار داد.
با اين گفتوگوي مطوّل، درك اين خبر كه از طريق فاكسنيوز اعلام شده، سخت نيست؛ آمده بود كه: «60 درصد مردم آمريكا معتقدند بايد با ايران جنگيد» دراين نظرسنجي كه بصورت تلفني طيّ روزهاي 23و 24 فوريه؛ يعني هفتة قبل انجام شد، نهصد نفر از شركتكنندگان در نظرسنجي، نظر خود را دربارة موضعگيري عليه ايران ابراز داشتند.
60 درصد از پرسش شنودگان گفتهاند كه ديپلماسي و استفاده از تحريم در برابر سياست اتمي ايران كارايي ندارد و براي بازداشتن ايران از آنچه كه دستيابي به صلاح اتمي خواندهاند، بايد از ابزار نظامي استفاده كرد.
نكتة جالب توجّه اينكه، 75 درصد از شهروندان حامي گزينة به كارگيري ابزار نظامي عليه ايران، داراي گرايش جمهوري خواهانه بودهاند. عموماً جمهوري خواهان و اعضاي جناح راست مسيحي برخاسته از كمربند ايالات جنوبي آمريكا و متأثّر از بنيادگرايان مسيحي هستند.
منبع:www. mouood.org
/ع