اخلاق اجتماعي
مقدمه
«آه از افلاس، آه از افلاس! گفتند: افلاس چيست؟ گفت: مجالسه الناس ومحادثتهم والمخالطه معهم؛ هر که مفلس بود، نشانش آن باشد که با خلق نشيند وبا ايشان سخن گويد وآميزش کند.» (2)
«از روزگار آدم تا اکنون، هيچ فتنه ظاهر نشد مگر به سبب آميختن با خلق؛ واز آن وقت تا امروز، کس سلامت نيافت مگر آن که از اختلاط کناره کرد[دوري گزيد]».(3)
جملات بالا، مشتي است نمونه خروار از انديشه هايي که نگاهشان به اسلام، نگاهي است فردي و عزلت گرايانه. اما آيا عبارات بالا وهمانند آن که از زبان برخي مي شنويم که «نبايد با اجتماع در آميخت، مبادله به انحراف کشيده شويم»، سخن
درستي است؟ آيا سر درگريبان فرو بردن واز جامعه دور شدن، موافق معارف ديني است؟ مسير کمال آيا با کناره گيري از مردمان وپرداختن به خود، به دست مي آيد؟
به نظر مي رسد ظاهر اين سخنان با آن چه از آموزه هاي اسلام سراغ داريم، سازگار نباشد.
زندگي اجتماعي
نمونه اي چند از آيات وروايات، زينت بخش وروشنگر بحث ما خواهد بود. در قرآن چنين مي خوانيم:
(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط...)؛(4)
«به راستي که ما پيامبرانمان رابا نشانه هاي روشنگر فرستاديم وهمراه آنان کتاب و ترازو نازل کرديم تا مردم به دادگري برخيزند...».
چنان که در آيه فوق مشاهده مي کنيم، خداوند هدف فرستادن پيامبران را، برپايي عدالت ودادگري دانسته است. نه اين که پيامبران، خود عدالت را بر پا کنند، بلکه پيامبران آمده اند تا زمينه آن را فراهم کنند که مردم، خود به عدالت قيام کنند. به اين فراز آيه توجه شود: (ليقوم الناس بالقسط)؛
«تامردم عدالت را برپا کنند».
برپايي عدل به وسيله مردم، تنها درصورتي است که به زندگي اجتماعي تن دهند ودر اجتماع زندگي کنند وگرنه با رويگرداني از اجتماع، چگونه به امر مهم بر پايي عدالت خواهند پرداخت. نکته مهم درآيه، اين است که «برپايي عدل» از اهداف رسالت انبيا شمرده شده است؛ يعني رسالت انبيا درحوزه اجتماع شکل مي گيرد، نه درعزلت وتنهايي.
نمونه ديگري از توجه اسلام به وجه اجتماعي ونهي از عزلت نشيني را، در ماجراي مردي مي بينيم که خدمت امام صادق (ع) رسيده وماجراي سفرخويش به حج را تعريف مي کرد. او دراين ميان، از يکي از همسفران خويش به نيکي زياد ياد کرده واو را مي ستود ومي گفت:
«چه مرد بزرگواري بود. ما به همراهي با چنين مرد شريفي افتخار مي کرديم؛ همواره مشغول عبادت بود. وقتي درمنزلي فرود مي آمديم، بي درنگ به گوشه اي رفته وسجاده خويش را پهن مي کرد وبه طاعت وعبادت مي پرداخت».
امام فرمود: «پس چه کسي کارهاي او را انجام مي داد وحيوان او را تيمار مي کرد؟»
وي پاسخ داد: «البته افتخار اين کارها، باما بود. او فقط به عبادت خويش مشغول بود وکاري به اين کارها نداشت.
امام صادق (ع) برخلاف انتظار آن مرد، فرمود: «بنابراين، همه شما از او برتر بوده ايد».(5)
نمونه ديگري از سفارش اسلام با اجتماع وزندگي جمعي، اهميت فراوان به نماز جماعت وجمعه است. چنان که مي دانيم، اقامه نماز به جماعت وآن هم در مسجد - که محل اجتماع مؤمنين است - ثوابي دارد که قابل مقايسه با نماز فرادا و آن هم درمنزل نيست. نماز جمعه نيز با پيوند دادن جمع هاي کوچک مساجد، آنها را مانند نهرهاي کوچک به درياي بزرگي وصل مي کند. چنان که مي دانيم، درخطبه هاي نماز جمعه نيز خطيب، بخشي از سخنان خويش را به تحليل و بررسي مسايل «جهان اسلام» اختصاص مي دهد.
نمونه ديگر از اجتماع عظيم مسلمانان، موسم «حج» است که همه را از هر نژاد ورنگ وزباني درکنار هم گرد مي آورد.
آيا اين شواهد، نشان از اهميت زندگي اجتماعي در دين اسلام ندارد؟
شواهد بسيار ديگري مي توان براي اهميت دادن اسلام به زندگي اجتماعي در آيات و روايت آورد، اما دراين نوشتار کوتاه به همين موارد اکتفا مي کنيم.
عناوين اخلاق اجتماعي
عناوين ذيل را مي توان به عنوان موضوعات اخلاق اجتماعي اسلام از آيات قرآني وروايات معصومان (ع) برداشت کرد:
عدالت گستري، اهتمام به امور مسلمين، امر به معروف ونهي از منکر، انفاق، اطعام (يا به تعبير عرفي، سفره دادن يا خرج دادن)، ديدار برادران ايماني، صله رحم، وفاي به عهد، صداقت، جوانمردي، اصلاح ذات البين(کوشش براي اصلاح بين افراد)، يتيم نوازي، گره گشايي، ايثار، بخشندگي، مهرورزي، پرهيز از تجسس، تهمت، استهزا، تمسخر، دروغ وغيبت نسبت به ديگران، دوري از مجادله و مراء(آداب اخلاقي گفتگو)، نحوه معاشرت ورفتار با ديگران (6) خوش اخلاقي ونيکوسازي رفتار، و پرهيز ازدزدي، کم فروشي...
شناخت اهميت، ابعاد، آثار وراهکارهاي عمل به فضايل اخلاقي در بعد اجتماعي، نيازمند بررسي همه جانبه هر يک از اين آموزه ها است؛ از اين رو بعد از شواهدي بر اهميت جنبه اجتماعي اسلام و
معرفي برخي از عناوين اخلاقي اجتماعي، تنها به بررسي اجمالي دو آموزه اخلاقي دربعد اجتماعي اسلام اشاره مي کنيم وتفصيل مطلب درهر يک از عناوين را به مجالي ديگر حواله مي دهيم.
عدالت ورزي
«المهدي من ولدي تکون له غيبه اذا ظهر يملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً؛(7)
مهدي از فرزندان من است. او را غيبتي است که وقتي ظهور کند، زمين را از قسط وعدل آکنده مي کند چنان که ازجور و ظلم پر شده است.»
درحديث ديگر از آن حضرت آمده است:
«قيامت برپا نمي شود تا زمين سرشار از ظلم ودشمني گردد، سپس مردي ازعترتم خروج مي کند و زمين را همان گونه که از ظلم ودشمني پر شده است، سرشار از عدل وداد خواهد کرد».(8)
در روايات ديگري تعابيري درباره عدالت آمده است که از اهميت آن پرده برمي دارد. امام علي (ع) مي فرمايد: «عدالت، اساسي است که قوام هستي به آن بستگي دارد».(9 ) امام صادق (ع) مي فرمايد: «عدالت، شيرين تر از آبي است که به لب تشنه رسد».(10) ودرحديثي ديگر از آن حضرت آمده است: «عدالت، شيرين تر از عسل ونرم تر از کره و خوشبوتر از مشک است».(11)
از شواهد ديگر مبني بر اهميت «عدالت ورزي» صحنه هاي کارزاري است که قرآن کريم ميان پيامبران و طاغوتيان ترسيم کرده است. آن گاه که خداوند موسي (ع) را به رسالت برمي گزيند، در همان ابتدا او را روانه کاخ فرعون مي سازد: (اذهب الي فرعون انه طغي). رسالت اول موسي (ع) مقابله با سرمنشأ ظلم وبيدادگري؛ يعني فرعون است. داستان ديگر پيامبران در قرآن نيز گوياي مبارزه سرسختانه آنان با سردمداران ظلم و بيدادگري و جامعه است.
اگر بخواهيم حق عدالت را دراين گفتار ادا کنيم، اولاً در وسع ما نيست وثانياً اين مجال کوتاه را وقت آن نيست که به تمام ابعاد مختلف عدالت،
همچون: گستره عدل، صفات عادلين وارتباط عدل با ساير فضيلت هاي اخلاقي بپردازيم. به اختصار بگوييم که عدل مي تواند در رابطه با خدا، در رابطه با خويشتن (12) يا در رابطه با ديگران(13) يا در رابطه با طبيعت معنا شود. در باب رابطه عدال با ساير فضيلت هاي اخلاقي نيز به ذکر اين حديث شريف از رسول اکرم (ص) بسنده مي کنيم که آن حضرت فرمود:
«من عامل الناس فلم يظلمهم وحدثهم فلم يکذبهم، و عدهم فلم يخلفهم، فهو ممن کملت مروءته وظهرت عدالته، و وجبت اخوته، وحرمت غيبته؛(14) هر کس دررفتار با مردم به آنان ظلم نکند، ودرگفتگو با آنان دروغ نگويد، وآن گاه که به آنان وعده مي دهد، خلف وعده نکند، او کسي است که جوانمردي اش کامل و عدالتش آشکار شده است وبرادري با او واجب گشته است. وغيبتش حرام».
چنان که از حديث برمي آيد، وفاي به عهد وصداقت، با عدالت در ارتباط اند وآن کس که خلف وعده کند و دروغ گويد، ازعدالت به دور است. بنابراين، آنگاه که در فرد «صداقت» نباشد، «عدالت » هم وجود نخواهد داشت. نبايد عدالت را بي ارتباط با ديگر فضايل اخلاقي دانست؛ بلکه چنان که از حديث فوق برمي آيد، عدالت ريشه بسياري از فضايل ديگر است؛ به عبارتي ديگر آن فضايل، از مصاديق و فروعات «عدالت» محسوب مي شوند.
چند سؤال
آيا ما در باب عدالت انديشه کرده ايم؛ اين که عدالت چيست؟ چه ابعادي دارد؟ چه گونه بايد عدالت ورزيد؟ در رابطه خويش با خانواده، در رابطه با ديگران، درارتباط با برادران هم کيش خود، چقدر به عدالت برخورد مي کنيم؟ در ارتباط با غير هم دين خود، چقدر باعدالت رفتار مي کنيم؟ آيا در عداوت نيز عدالت را رعايت مي کنيم؟ استاد با شاگرد تا چه حد عدالت مي ورزد؟ کارفرما تا چه اندازه با کارگر خويش عادلانه برخورد مي کند وحقوق او را رعايت مي کند؟ ودر مرتبه بالاتر، حکومت تا چه اندازه با مردم ومواليان خويش از در عدالت بيرون مي آيد؟ آيا ما از بي عدالتي بر آشفته ايم يا تنها به عبادت خويش پرداخته ايم ونماز ودعايمان را به موقع به جا آورده ايم؟!
سخن برسر اين نيست که نماز ودعا و شرکت در مجالس وعظ و روضه اهميت ندارند، سخن بر سر اين است که اين نماز و دعا تا چه حد ما را به اين آموزه، حساس کرده اند و از اين که خود با خانواده خويش يا با ديگران به عدالت برخورد نمي کنيم، متأسف ساخته است؟!
صله رحم
(واتقوا الله الذي تسائلون به والارحام انالله کان عليکم رقيبا)؛
«بترسيد از خدايي که به نام وي از همديگرتقاضا مي کنيد واز بريدن خويشاوندي ها پروا کنيد که خدا مراقب شماست».
امام فرمود:
«آن ارحام، مردمي است که خداي عزوجل به صله آن امر کرده و بزرگش داشته. مگر نمي بيني که آن را در رديف خود قرار داده است؟».
مردي خدمت رسول خدا (ص) رسيده، عرض کرد:
يا رسول الله! خويشان من تصميم گرفته اند برمن حمله کنند واز من ببرند و دشنامم دهند. آيا من حق دارم آن ها را ترک کنم؟ حضرت فرمود: در آن صورت، خداوند همه شما را ترک مي کند. عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود: «بپيوند با هر که از تو ببرد وعطا کن به هر که محرومت کند ودرگذر از هر که به تو ستم نمايد؛ زيرا چون چنين کني، خدا تو را بر آن ها ياري دهد».(16)
درحديث ديگر، فرمود: «سفارش مي کنم امت حاضر وغائبم را و آن هايي را که در پشت مردان وشکم زنان اند تا روز قيامت، که صله رحم کنند، اگر چه به فاصله يک سال راه باشد؛ زيرا صله رحم، جزء دين است».(17)
چنان که مشاهده مي کنيم اين حديث، صله رحم، را جزئي از دين معرفي مي کند. در فراز اول حديث نيز به صله رحم حتي اگر مشقت فراوان داشته باشد، امر مي کند؛ پيمودن مسافتي که زمان زيادي (حتي يک سال) را بطلبد، براي صله رحم شايسته است.
اندک تأملي دراين حديث آيا ما را به اهميت اخلاق خويشاوندي که ازابعاد اخلاق اجتماعي است، رهنمون نمي سازد؟ آيا اگر نگاه ما به دين و مسائل ديني، نگاهي فرد گرايانه باشد، هرگز براي صله رحم - که ما را از فرديت خود دور مي سازد- آن قدر اهميت قايل خواهيم شد که امثال چنين
احاديثي به آن اهميت داده اند؛ چنان اهميتي که دينداري را بدون صله رحم، ناقص معرفي کرده است؟
نکته ديگري که درباب «صله رحم» بايد مورد تأمل قرار گيرد، آن است که صله رحم تنها ديدار خويشاوندان نيست. هر چند ديد وبازديد خويشاوندان نيز صله رحم محسوب مي شود اما بايد گفت که صله رحم، داراي مراتبي است که ديدار ظاهري مي تواند از مراتب اوليه آن باشد. سعي درآگاهي از مشکلات وبرآوردن نيازهاي خويشان از مراتب بالاتر آن است؛ چنان که آزار نرساندن به خويشاوندان طبق حديث امام صادق (ع) بهترين صله رحم محسوب مي شود. درحديثي ديگر از امام صادق (ع) آمده است:
«با خويشاوندانت صله کن، اگر چه به يک آشاميدن آب باشد. وبهترين صله رحم، آزار نرسانيدن به اوست. صله رحم، مرگ را به تأخير مي اندازد ودوستي خانواده آورد».(18)
علاوه براحاديث ذکر شده درباب اهميت صله رحم، احاديث بسياري در فضيلت و تأثيرات مادي، معنوي، دنيوي واخروي صله رحم وارد شده است.
مرحوم ملااحمد نراقي دراين باره مي گويد:
«به تجربه ومعاينه ثابت است صله رحم، باعث زيادتي عمر و رزق وجمعيت احوال مي گردد و ظاهر آن است که زياده بر ثواب آخرت وفوايد دنيويه، هيچ عملي از اعمال خير به صله ارحام نرسد و اثر هيچ طاعتي زودتر از آن به ظهور نرسد».(19)
آسيب شناسي صله رحم
در روايات مختلفي «قطع رحم» را موجب محروم شدن از مواهب دنيوي واخروي دانسته است. قطع رحم درنظرعلماي دين از جمله «گناهان کبيره» شمرده شده است. درمقابل قطع رحم، عصبيت وتکاثر در رحم قرار دارد؛ به گونه اي که انسان را به تفاخر مي کشاند، آن هم به حدي که از مردگان وقبرهاي خويش نيز با افتخار ياد مي کند. اين تکاثر، نوعي عامل غفلت قلمداد شده است؛ قرآن مي فرمايد:
«افزون طلبي وتفاخر، شما را به خود مشغول داشته (واز خدا غافل کرده) است».(20)
از اين رو در قرآن، تعصب دربرابر نژاد وقوم خويش که انسان را از مسيرانسانيت خارج مي کند، به شدت مذمت شده است. اگراسلام به صله
رحم دعوت مي کند، بدين معنا نيست که بخواهد خويشاوندي را به عنوان مايه برتري و فخرفروشي قرار دهد، بلکه هدف چيز ديگري است. درواقع اسلام آمده است تا قوميت گرايي وتفاخر را کنار زند وتوحيد را به جاي آن نشاند. آن چه باعث بزرگي است، همانا تقواي الهي است وصله رحم بايد مصداقي ازتقواي الهي باشد، نه اين که به تفاخر وتعصب کشيده شود که در تنافي با توحيد وتقوا وتبعيت از شيطان است؛ چنان که امام علي (ع) شيطان را «امام متعصبين» ناميده است.(21)
پي نوشت ها :
1- تذکره الاولياء، فريد الدين عطار نيشابوري، تصحيح: محمد استعلامي، ص 96، (تهران، انتشارات زوار، ج8، 1374ش.)
2-همان، ص622.
3-رساله قشيريه، عطار نيشابوري، تصحيح: بديع الزمان فروزانفر، ص157، (تهران، انتشارات علمي وفرهنگي، چ3، 1367ش.
4-حديد/ 25.
5-داستان راستان، شهيدمطهري، داستان پنجم (با اندکي تلخيص).
6-دراصول کافي، گفتاري به نام «باب العشره»؛ يعني چگونگي معاشرت با ديگران آمده است.
7-منبع براي همين حديث وحديث هاي مشابه.
8-منتخب ميزان الحکمه، ص54.
9-الامام علي (ع) «العدل اساس به قوام العالم»، همان، ص 330.
10-اصول کافي، ج3، ص216، ح11.
11-همان، ص217.
12-چنان که درحديثي بامضموني عميق از حضرت علي (ع) آمده است : «غايه العدل ان يعدل المرء في نفسه؛ نهايت عدل، آن است که شخص با خويشتن به عدالت برخورد کند». منتخب ميزان الحکمه، ص330.
13-عدالت دررابطه با ديگران مي تواند در رابطه با برادران ديني باشد يا در ارتباط با متدينان به دين ديگر و يا حتي در برابر دشمن خود باشد. درحديثي که از امام علي (ع) آمده است، آن حضرت در وصيتش به امام حسين (ع) چنين مي فرمايد: «تو را درهنگام فقر وثروت مندي به تقواي الهي سفارش مي کنم...وتو را به برخورد عادلانه با دوست ودشمن سفارش مي کنم».
بنابراين حديث شريف نه تنها در روابط ميان دوستان و برادران ديني بايد عدالت رعايت شود؛ بلکه در برابر دشمن خويش نيز بايد عدالت درعداوت داشت واز حد آن عبور نکرد.
14-همان.
15-جرج جرداق- نويسنده مسيحي - کتاب خويش را درباره امير مؤمنان،«صوت العداله الانسانيه» نام گذاشته است.
16-منتخب ميزان الحکمه، ص221.
17-همان.
18-همان، ص 222.
19-معراج السعاده، احمد نراقي، ص 404.
20-تکاثر/1.
21-امام علي (ع) درخطبه 192 نهج البلاغه در ذم شيطان آورده است : « ....به آفرينش خود برآدم نازيد وبه اصل خود - که آتش است - براو تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - امام متعصبين است وپيشرو مستکبران ..».
ae