اربعین و اربعین حسینی به چه معناست؟

بنا به چه دلایلی چهل روز بعد از فوت متوفی برای او مراسم یادبود برگزار می‌شود؟ چرا اربعین امام حسین(ع) تا این اندازه برای شیعیان او اهمیت یافته است؟
دوشنبه، 4 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اربعین و اربعین حسینی به چه معناست؟
مقدمه:
اربعین یا چهل روز از مرگ کسی و بر پای داشتن مراسمی برای بزرگداشت او را تحت عنوان چهلم یا اربعین می‌شناسیم.
مراسم اربعین یا چهلم امام حسین (علیه السلام) همواره اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برای ما شیعیان داشته است که یکی از مصادیق شعائر دینی اسلام است که قرآن هم به آن؛ توصیه کرده است.

در این گفتار به اربعین و اعتقادات مردم در مورد عدد چهل و اربعین در روایات و بزرگداشت این سنت حسنه و اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) و علامت های مومن و شخصیت دو تن از زائران اربعین یعنی جابر بن عبدالله انصاری و عطیه می پردازیم. 


اعتقادات مردم در مورد اربعین یا عدد چهل
یکی از معتقدات مردم که همواره سنت بر آن جاری بود تذکار و تشکیل مجلس یادبود برای درگذشتگان پس از گذشت چهل روز می باشد.

روز اربعین خویشاوندان و دوستان میّت پیرامون همدیگر اجتماع میکنند و برای بزرگداشت متوفی و طلب مغفرت خیرات و مبرّات کرده و اشعار و مراثی میخوانند و خصوصیات اخلاقی و مزایای اجتماعی او را بیان میکنند.

و چون آدمی فراموشکار است و همواره به امور مرگ و آخرت توجهی ندارد از این جهت تشکیل مجلس چهلم برای زندگان نیز مفید است و آنان را به یاد مرگ می اندازد.

انعقاد مجلس اربعین و گفتگوهایی که در آن رد و بدل میشود و خطبه ها و اشعاری که در آنجا خوانده می شود در دلها اثر میگذارد و مردم از این گفتگوها و بیان فضائل اخلاقی استفاده میکنند و آن خطبهها و اشعار و مراثی در کتابها ثبت شده و مرور تاریخ آنها را از بین نمیبرد آیندگان نیز از آن استفاده می کنند.

این سنت حسنه که همواره جاری بوده و در مورد شخص متوفی تفاوت دارد، البته معلوم است که متوفی اگر دارای شخصیت ممتاز باشد و فضائل و برکات داشته باشد مجلس آن هم به همان اندازه اهمیت پیدا می کند.

در اینگونه مجالس به تناسب مقام از فضائل و مکارم سخن گفته میشود و از اصلاحات جامعه و دفع مضار و مفاسد و جلب منافع گفتگو میگردد و مردم را به طرف تهذیب نفس و کسب خیرات دعوت می کنند.

 اربعین یا عدد چهل در روایات
ابوذر غفاری از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت میکند که آن جناب فرمود: زمین بر مؤمن متوفی چهل روز گریه می کند.(1)

و زراره از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: آسمان برای حضرت امام حسین علیه السلام چهل روز گریه کرده و علامت این گریه آن بود که در این مدت هنگام صبح آسمان خون آلود میشد، و زمین نیز چهل روز گریه کرد و آفتاب هم چهل روز که علامت آن طوفانهای سیاه و کسوف و قرمزی در زمین و آسمان بود.

و نیز فرمود: ملائکه نیز چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنان بنی هاشم خضاب نکردند و روغن به سر نکشیدند ، و چشم ها را سرمه نزدند تا آنگاه که سر عبیدالله بن زیاد را برای ما آوردند و ما همواره با چشم گریان هستیم و مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام را فراموش نمی کنیم.(2)

این سنّت همچنان در خانوادهها برقرار است و تا مدت چهل روز یادبود متوفی در منازل هست، و روز چهلم در سر قبر او اجتماع میکنند و خویشاوندان و دوستان در آنجا گرد می آیند.

این مطلب تنها به مسلمانان اختصاص ندارد بلکه مسیحیان هم چنین عمل را انجام میدهند و آنها هم روز چهلم میت درکلیسا جمع میشوند و نماز مخصوصی را میخوانند و بار دیگر در نیمه سال و هم چنین در آخر سال این عمل را تکرار می کنند.

و یهودیان نیز پس از گذشت سی روز از فوت شخص و هم چنین بعد از گذشت نه ماه و بار دیگر و در پایان سال اول مراسم مخصوصی را برگزار می کنند.(3)

این همه تشریفات و مجالس برای این است که نام متوفی زنده بماند و مردم از آثار و رفتار وی درس بگیرند، و متوجه آخرت گردند.
کسانی که در کتب و سیر تحقیق و مطالعه دارند، و حالات مصلحان جامعه را مورد بررسی قرار می دهند.

مردی را که از هر جهت شایسته تکریم و تجلیل باشد و زندگی او درس و آموزنده باشد و مردم را به سعادت و فضیلت سوق دهد و از آزادی و حریت دفاع نماید، و جان خود را در راه هدف مقدسش بدهد، و جامعه را به متابعت از مقررات مذهب و اخلاق فاضله دعوت کند کسی جز حسین بن علی علیه السلام نخواهد بود.

آری حسین علیه السلام که در راه هدفهای عالی به شهادت رسید و برای بسط عدالت و تهذیب اخلاق مسلمانان جان خود را از دست داد.

بسیار شایسته است که برای او مجالس و محافل تشکیل شود و فضائل و مناقب او گفته آید، تا مردم از مکتب آن جناب درس فداکاری بیاموزند، از این رو مردم برای آن حضرت روز اربعین مجلس تشکیل میدهند و در کنار قبر مقدس او جمع می شوند.

در میان مردم معمول است که اربعین برای متوفی در سال اول تشکیل میشود و در سالهای بعد دیگر تکرار نمیگردد، این عمل به خاطر این است که در افراد معمولی و عادی چندان مزیت و رجحانی نیست که بتوان هر سال این کار را تکرار کرد، و مجلس یادبود تشکیل داد.

اربعین  سید الشهداء(علیه السلام) و علامت مومن
اما در مورد سیدالشهداء علیه السلام این مورد مستثنی است، زیرا قیام و شهادت آن حضرت اختصاص به یکسال و چند سال ندارد و باید تشکیل و انعقاد مجلس دربارهی آن جناب همه ساله تکرار شود تا مردم از آن واقعه و حادثه درس بگیرند و از نتایج آن قیام مقدس استفاده بکنند و از ظلم و ستم و فساد بنی امیه مطلع گردند.

از این رو عادت شیعیان بر این جاری است که همه ساله در اربعین مجالس مصیبت و عزا برای امام حسین علیه السلام تشکیل میدهند و در آن فضائل و مناقب و علل قیام و فداکاری آن حضرت سخن میگویند، و شعراء مرثیه میگویند و خطباء خطبه میخوانند و اوضاع و احوال کربلا را تشریح می کنند.

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود:
علامت مؤمن در پنج چیز است:
1- 51 رکعت نماز گذاشتن که مراد هفده رکعت فریضه و سی و چهار رکعت نافله در هر شبانه روز،
2- زیارت اربعین کردن
3- بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن
4- انگشتر در دست راست کردن
5- و پیشانی بر خاک گذاشتن.(4)
این حدیث ما را به روشی که شیعیان در مورد بر پا داشتن مراسم یادبود حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارند راهنمایی می کند.

تشکیل مجالس و انعقاد محافل در روز اربعین از ناحیه افرادی است که به پیروی و دوستی امام حسین علیه السلام معترف هستند.

و امامت آن حضرت را تصدیق دارند، از این رو در روز اربعین با خواندن اشعار و مراثی اعتقاد خود را به امامت سیدالشهداء علیه السلام اظهار میدارند و از مصائب و ناملایماتی که برای آن جناب و افراد خاندانش پیش آمد گفتگو می-نماید و با آن جناب تجدید عهد می کنند.

اشخاصی که میخواهند در این حدیث شریف تصرف کنند و «زیارت اربعین» را حمل بر زیارت چهل نفر مؤمن بکنند، به اشتباه میروند و سیاق کلام را درک نمیکنند، زیرا اگر مقصود چنین بود میبایست جمله را بدون الف و لام اداء کند، پس زیارت الاربعین که با الف و لام عهد بیان شده است.

این نکته را میفهماند که آن از علایم ایمان و دوستی با ائمه اطهار علیهم السلام میباشد.
علامت نخستین که خواندن 51 رکعت نماز باشد در شب معراج تشریع شد و سپس به 17 رکعت در پنج وقت منحصر گردید و بقیه به صورت نوافل بیان شد که در مواقع مخصوصه خوانده میشود، در مذهب تشیع این نوافل را باید به ترتیب ذیل خواند:

هشت رکعت قبل از ظهر و هشت رکعت قبل از نماز عصر ، و چهار رکعت بعد از نماز مغرب و دو رکعت بعد از نماز عشاء که به صورت نشسته خوانده میشود و یک رکعت محسوب میگردد و دو رکعت قبل از نماز صبح و یازده رکعت نماز شب.

این نمازهای واجب و مستحبی به طریق مذهب تشیّع است و اما اهل سنت در فرائض با شیعیان اتفاق دارند و لیکن در مستحبات و نوافل اختلاف پیدا کرده اند.

ابن همام حنفی در فتح القدیر ج 1 ص 314 گفته: دو رکعت قبل از فجر، چهار رکعت پیش از ظهر و دو رکعت بعد از آن و چهار رکعت قبل از عصر و اگر بخواهد دو رکعت هم کفایت میکند و دو رکعت بعد از مغرب و چهار رکعت قبل از عشاء و چهار رکعت بعد از آن و دو رکعت هم میتواند بخواند.

مجموع اینها 23 رکعت می شود، در نوافل شب اختلاف کرده اند بعضی گفتهاند: هشت رکعت، یا دو رکعت، یا سیزده رکعت و یا بیشتر مجموع نمازهای واجب و مستحب با این طریق 51 رکعت نیست، بنابراین نماز های 51 رکعت در شبانه روز از مختصات امامیه است.

دوم از علامت های مؤمن بلند گفتن بسم الله در نماز است، که این از مختصات مذهب تشیّع است و در نمازهای جهریه تسمیه را واجب میدانند و در نمازهای اخفاتی مانند ظهر و عصر مستحب است، دلیل آنها در این مورد اخبار و روایاتی است که از ائمه اطهارعلیهم السلام رسیده است.

فخرالدین رازی گوید: شیعیان عقیده دارند که جهر به تسمیه در نمازها واجب است، و لیکن فقهاء با این عمل مخالفت کرده اند و به تواتر ثابت شده است که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام بسم الله را در نماز با صدای بلند میخوانده ، و هر کس در اعمال خود به علی اقتداء کند هدایت می گردد.

دلیل بر گفتار حدیثی است که از حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود: خداوندا حق را با علی قرار بده، هر جا که رفت حق هم به دنبال او برود.(5)

آلوسی از این کلام فخرالدین رازی ناراحت شده و بر وی اعتراض کرده که همه اخبار متواتره از علی درست نیست و اعتقاد به این موضوع کفر است و ما به بعضی از این اخبار ایمان داریم و بعضی را هم قبول نداریم.

و البته گفتار او در اینکه هر کس از علی پیروی کند هدایت میگردد درست است، و این در صورتی است که صدور این روایت از علی مسلم باشد، و اگر ثابت نشد قابل قبول نیست.(6)

البته شیعیان به این سخنان آلوسی توجهی نخواهند کرد، شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در طریق محبت و ولایت استوار هستند.

و با فرمایشی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله درباره آن جناب فرموده: ای علی خداوند را جز تو و من کس دیگر نشناخته و مرا و تو را هم جز خداوند دیگری نشناخته است، و تو را هم جز خداوند و من دیگری نشناخته.(7)
اهــوی علیــاً و ایمانـی محبتــه
کم مشرک ذمه من سیفـه و کفی
ان کنت و یحک لم تسمع مناقبه
فاسمعه هل اتی یا ذالغبـی و کفی(8)

سوم از علامت مؤمن که در حدیث ذکر شده انگشتر در دست راست کردن است، این سنّت از مختصات امامیه است، و دلیل آنها روایاتی است که از ائمه اطهارعلیهم السلام رسیده و لیکن گروهی از اهل سنت با این عمل مخالفت کرده اند.

ابن حجاج مالکی گوید: در سنت وارد شده که هر چیز کثیف را با دست چپ باید گرفت، و هر چیز پاک را با دست راست، برای همین جهت مستحب است که انگشتر را در دست چپ قرار داد و انگشتر را بادست راست در دست چپ باید قرار داد.(9)

ابن حجر گوید: مالک انگشتر در دست راست را مکروه میدانست و میگفت: باید در دست چپ باشد.(10)

و شیخ اسماعیل بروسوی در عقدالدرر گفته: اصل در این بود که انگشتر در دست راست باشد، و لیکن چون شعار اهل بدعت و ستمگران در این بود از این رو سنت بر این جاری شد که انگشتر در دست چپ قرار گیرد.(11) و(12)

چهارم از علائم ایمان جبین بر خاک نهادن است. اگر مقصود از جبین صورت باشد همانطور که صاحب حدائق شیخ یوسف بحرانی گفته است و او مدعی است که در لسان اهل بیت علیهم السلام جبین در صورت استعمال شده است همانطور که در حدیث تیمم وارد شده.

بنابراین مقصود از حدیث این است که در مسجد باید صورت انسان بر زمین قرار گیرد، و اهل سنت این را لازم نمیدانند، ابوحنیفه و مالک و احمد در یکی از اقوال خود گفته اند: که سجده بر طرف عمامه(13) و یا جامه و هر لباس(14) جایز است و نیز حنفیه عقیده دارند که سجده بر کف دست هم جایز است و لکن کراهت دارد.(15)

و هم چنین تجویز کرده اند که سجده بر گندم و جو و بر تختی که روی آن نشسته و بر پشت یک نماز گزار که در مقابل او نماز می خواند.(16)

و اگر چنانچه مقصود از جبین خود پیشانی میباشد در این جا معنی ارشادی دارد، و مقصود این است که در سجدهی شکر پیشانی بر خاک نهادن مستحب است، و گویا این عمل برای اظهار تواضع و فروتنی در برابر خداوند است، و صاحب مدارک از این حدیث چنین استنباط کرده است که هر دو طرف صورت را در هنگام سجده بر خاک بگذارد.

و سید بحرالعلوم در منظومهی خود گفته:
و الخد اولی و به النص جلی
و فی الجبین قد أتی محتملا
یعنی: در سجده‏ی شکر گونه را بر خاک گذاشتن اولی است و در این مورد نصّ صریح وارد شده است و در مورد شقیقه هم احتمال استحباب وجود دارد.

در روایات وارد شده است که بر خاک گذاشتن هر دو طرف صورت در سجدهی شکر مستحب است.(17)
و موسی بن عمران علیه السلام در مناجات خود بدین وسیله مقرب درگاه خداوند گردید.(18)
امامیه در تعفیر جبین (گذاشتن گونه ها بر سجدهگاه) به هر دو معنی که گفته شد پیشانی یا صورت عمل میکنند و در این مورد خلافی ندارند.

و لیکن اهل سنت خود را ملتزم به تعفیر نمیدانند چه در نماز و چه در سجده شکر، نخعی و مالک و ابوحنیفه سجده شکر را مکروه دانسته و لیکن بعضی از حنابله(19) و شافعیان در هنگام رفع گرفتاری و یا رسیدن به یک موفقیت جایز می دانند.(20)

از مطالبی که نقل کردیم روشن شد که این امور چهارگانه از علائم ایمان است و زیارت اربعین یکی از آن موارد میباشد. مقصود از زیارت اربعین اینست که دوستان اهل بیت علیهم السلام در کنار قبر حضرت سیدالشهداء علیه السلام اجتماع کنند .

و با تشکیل مجالس عزا با آن حضرت تجدید عهد نماید و از ستمی که بر آن جناب و اهل بیتش وارد شد گفتگو نمایند و از این جهت حضور در کربلا روز اربعین از علائم ایمان شمرده شده است.

شگفتی از اینجا است که گروهی در این حدیث تصرف کرده و گفتهاند: که مقصود از زیارت اربعین، زیارت 40 نفر مؤمن است در صورتی که در این حدیث از مؤمن ذکری نشده و قرینه ای هم که مؤیّد این نظریه باشد در دست نیست.

زیارت چهل نفر مؤمن در اسلام تاکید شده و شیعیان و اهل سنت آن را از علائم ایمان میدانند و این اختصاص به اهل ایمان ندارد تا از همدیگر تمیز داده شوند.

آری تنها زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام است که مؤمن خالص را از دیگران تمیز میدهد و دوستان اهل بیت را از غیر آنان جدا میکند، این افراد با اشتیاق زیارت امام حسین علیه السلام در حائر مقدس جمع میشوند و خود را جزء پیروان دوستان آن حضرت قرار میدهند و با این عمل خود اقدام شهدای کربلا را تأیید می کنند.

دلیل بر اینکه مقصود از زیارت اربعین زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام در روز بیستم ماه صفر است توجه علماء اعلام به زیارت اربعین امام حسین علیه السلام می باشد.

شیخ طوسی در تهذیب ج 2 ص 117 باب فصل زیارت امام حسین علیه السلام پس از فضیلت زیارات مطلقه ی زیارات مختصه را ذکر کرده که یکی از آن زیارات مخصوصه زیارت روز اربعین است.

و در مصباح المتهجد نیز همین را ذکر نموده است. و سپس گفته: در روز بیستم ماه صفر خاندان امام حسین علیه السلام از شام به طرف مدینه حرکت کردند و جابر بن عبدالله انصاری در این روز وارد کربلا شد و سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد و او اولین فردی بود که در روز اربعین سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد.

و از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نیز وارد شده که علامت مؤمن پنج چیز است تا آخر حدیث که ذکر شد.

علامه حلّی در منتهی الارب کتاب زیارات گفته: مستحب است زیارت امام حسین علیه السلام در روز بیستم صفر، و شیخ طوسی را از امام حسن عسکری علیه السلام روایت کرده که علامت مؤمن پنج چیز است تا آخر حدیث.

و سید رضی الدین ابن طاووس نیز گوید: زیارت امام حسین علیه السلام در روز بیستم صفر مستحب است و جد ما شیخ ابوجعفر از امام عسکری علیه السلام روایت کرده که علامت مؤمن پنج چیز است تا آخر حدیث.

علامه مجلسی در کتاب مزار بحارالانوار و شیخ یوسف بحرانی در حدائق و شیخ عباس قمی در مفاتیح زیارت اربعین را ذکر کردهاند و حدیث حضرت عسکری علیه السلام را به زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ارتباط داده اند.

و همچنین شیخ مفید در مسار الشیعه و علامه حلی در تذکره و تحریر و ملامحسن فیض در تقویم المحسنین استحباب زیارت روز اربعین را ذکر کردهاند. و تفسیر شیخ بهایی در توضیح المقاصد که زیارت اربعین را بر روز نوزدهم ماه صفر مقرر کرده خلاف متعارف است، شیخ بهاءالدین اربعین را از روز دهم محرم حساب می کند.(21)

آمدن جابربن عبدالله انصاری به کربلا در روز اربعین
شیخ جلیل القدر عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم طبری مسنداً از عطیه بن سعد روایت کرده است که گفت:
با جابر بن عبدالله انصاری به جهت زیارت قبر امام حسین علیه السلام بیرون رفتیم. چون به کربلا وارد شدیم، جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، جامه‏ای را لنگ خود نمود و جامه‏ی دیگر را بر دوش افکند، پس بسته‏ای که در آن سعد (گیاه خوشبوئی) بود گشود، و از آن بر بدن خود پاشید و به جانب قبر روان شد.

گامی برنمی‏داشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید. به من گفت: دست مرا بر قبر بگذار. من دست او را بر قبر گذاشتم.
چون دستش به قبر رسید بی‏هوش بر روی قبر افتاد. آب به رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین (آنگاه امام حسین علیه السلام را مخاطب قرار داده، عرض کرد:)
«حبیب لا یجیب حبیبه!»
«آیا دوست جواب دوست خود را نمی‏دهد!».
بعد با خود گفت: کجا توانی جواب دهی و حال آنکه رگهای گردن تو را بریده‏اند و ما بین سر و بدن تو جدائی افتاده است.

شهادت می‏دهم که تو فرزند خاتم أنبیاء، فرزند سید المؤمنین هستی، فرزند کسی هستی که ملازم تقوی، سلیل هدایت بود، پنجمین اصحاب کساء، پسر سید نقباء، فرزند فاطمه زهراء سید و سرور زنان و چگونه چنین نباشی و حال آنکه دست سیدالمرسلین تو را پرورش داده، در آغوش متقین پرورش یافتی، از پستان ایمان شیر خوردی و با اسلام از شیر گرفته شدی و در حیات و ممات پاکیزه بودی.

همانا دلهای مؤمنین در فراقت غمین است، با این که در نیکوئی حال تو شکی نیست پس سلام و خشنودی خدا بر تو باد و همانا شهادت می‏دهم که تو بر شیوه‏ی برادرت یحیی بن زکریا گذشتی...
بعد جابر به دیگر شهداء سلام داد و گفت:
«السلام علیکم أیتها الأرواح التی حلت بفناء قبر الحسین علیه السلام و أناخت برحله...».
سپس فرمود: سوگند به آنکه محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث کرد، ما هم در مقام و مرتبت شما شریک هستیم.

عطیه به جابر عرض کرد: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آنکه ما بیابانی نپی مودیم و کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم، اما این گروه مابین سر و بدنشان جدائی افتاده و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته‏ اند!
جابر گفت: ای عطیه، از حبیب خود رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‏ فرمود:

«من أحب قوما حشر معهم، و من أحب عمل قوم أشرک فی عملهم»
«هر کس گروهی را دوست داشته باشد با آنها محشور شود، و هر کس عمل قومی را دوست داشته باشد در آن شریک شود».

سوگند به خداوند که محمد صلی الله علیه و آله را به حق به پیامبری مبعوث کرد که نیت من و اصحابم بر آن چیزی است که حضرت حسین علیه السلام و یاران او بود.
پس جابر گفت: مرا به کوفه ببر.
عطیه گوید: چون اندکی راه رفتیم فرمود: ای عطیه آیا تو را وصیت نکنم در حالی که گمان ندارم بعد از این سفر دیگر تو را ملاقات کنم؟ (عرض کردم: بفرمائید فرمود:)

«أحبب محب آل محمد علیهم السلام ما أحبهم، و أبغض مبغض آل محمد ما أبغضهم و ان کان صواما قواما. و أرفق بمحب (محمد و) آل محمد، فانه ان تزل له قدم بکثره ذنوبه ثبتت له أخری بمحبتهم، فان محبهم یعود الی الجنه و مبغضهم یعود الی النار»

«دوستان آل محمد را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست می‏دارند، و دشمنان آل محمد را دشمن بدار مادامی که دشمن ایشان هستند، اگر چه فراوان روزه بگیرند و نماز بگذارند. و با دوست (محمد و) آل محمد مدارا کن، چون اگر پائی از ایشان در اثر زیادی گناه بلغزد پای دگرش بخاطر دوستی ایشان استوار و ثابت بماند همانا دوست ایشان به بهشت و دشمن ایشان به دوزخ بازگردد.»(22)

بیان شخصیت جابربن عبدالله انصاری

کشی نقل کرده است که او از نخستین کسانی بود که به سوی امیرمؤمنان علیه السلام بازگشت.(23)

او آخرین باقیمانده‏ی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او به طور کامل به اهل بیت پیوسته بود. در مسجد می  ‏نشست و در حالی که عمامه‏ ی سیاه به سربسته بود صدا می‏زد: «ای شکافنده‏ ی دانش»،(24)
او عصا زنان در کوچه‏ های مدینه می ‏گشت و می‏گفت: «علی علیه السلام بهترین انسانهاست»(25) و چون پیرمردی کهنسال بود، حجاج کاری به او نداشت».(26)

محدث نوری گوید: « و از نخستین کسانی است که پیش از همه به حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام پیوستند. او حامل سلام رسول خدا صلی الله علیه و آله به شکافنده علوم اولین و آخرین است.

او نخستین کسی بود که در روز اربعین به زیارت ابا عبدالله علیه السلام رفت. سند اخبار لوح آسمانی، که اخباری از خدای پروردگار جهانیان بر خلافت امامان هدایت در آن درج است، به او ختم می‏شود.

از میان همه ‏ی صحابه تنها او موفق شد آن لوح را که نزد حضرت فاطمه علیها السلام بود، ببینند. علاوه بر این نیز او مناقب و فضایل بی‏شماری دارد».(27)

محدث قمی از او چنین یاد می‏کند: « او صحابی جلیل القدری است که ارتباط او با اهل بیت علیهم السلام و منزلت والای او مشهورتر از آن است که ذکر گردد. در سال 78 ه. ق درگذشت و روایاتی که نشانگر فضایل او هست بسیار فراوان می‏باشد». آنگاه پس از ذکر برخی از آنها می ‏گوید:

«از اسدالغابه» نقل شده است که او درباره ‏ی جابر گفت: وی در هجده جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت جست و در جنگ صفین با علی علیه السلام همراه بود. او در پایان عمر کور شد... او آخرین تن از کسانی است که در عقبه شرکت داشت و در مدینه از دنیا رفت.

تا آن جا که می‏گوید: او حدیث فراوان به یاد داشت و حافظ سنت‏های [رسول خدا صلی الله علیه و آله ] بود. شیخ (ره) گفت: او در بدر و هیجده غزوه با رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت داشت و این مطابق قول جابر است که گفت: در نوزده جنگ شرکت داشتم. و الله العالم».(28)

حضرت آیت الله العظمی خویی نوشته است که: او در بدر و هجده غزوه همراه پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت داشت. 

 از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله ، اصحاب برگزیده‏ی علی علیه السلام و اعضای شرطه‏ی خمیس آن حضرت، و اصحاب حسن، حسین، سجاد و باقر علیهم السلام و مردی بلند مرتبه بود.

مرحوم کلینی از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: «و جابر دروغ نگفت(29) »(30)
در جنگ جمل، نهروان و صفین از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود و در یکی از جنگها چشمش آسیب دید و از کار افتاد.

جابربن عبدالله انصاری 94 سال عمر کرد. جابر در جنگ بدر شرکت داشت و در جنگ «اُحُد» پدرش (عبدالله) وی را سرپرست هفت خواهرش نمود و خود به جنگ رفت و به شهادت رسید ولی در ادامه آن، یعنی در جنگ «حَمْراءُ الأسد» جابر شرکت جست و در سال بعد هم در جنگ ذات الرقاع حضور یافت.

در این جنگ بود که پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسید: آیا ازدواج کرده ای؟ جابر پاسخ داد: آری، فرمود: با چه کسی؟ جابر جواب داد: با فلان زن. رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: چرا با دختری ازدواج نکردی؟

گفت: پدرم شهید شد و هفت خواهرم زیر نظر من زندگی میکنند، از این رو با کسی ازدواج کردم که سمت مادری داشته باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله در حق او دعا کرد.

او در جنگ خندق همراه علی بن ابیطالب علیه السلام مقابل عمرو بن عبدوَدّ حاضر شد. در روز عاشورا امام حسین علیه السلام از لشکر عمر بن سعد خواست تا از جابر بن عبدالله انصاری حقانیت او را جویا شوند.

روزی امام سجاد علیه السلام همراه امام باقر علیه السلام به عیادت جابر رفتند. امام علیه السلام به فرزندش فرمود: سر عموی خود را ببوس جابر که نابینا بود پرسید: این جوان کیست؟ گفتند: او محمدبن علی (امام باقر علیه السلام ) است.
جابر به یاد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله افتاد و سلام آن حضرت را به محمدبن علی علیه السلام ابلاغ کرد.

جابر که با عطیّه عوفی یکی از دانشمندان روزگارش، خود را در روز اربعین به کربلا رسانیدند، در شطّ فرات غسل کرد، با دو پارچه مانند حاجیان مُحْرم شد، با سر و پای برهنه، با دلی پر از غم و اندوه به زیارت قبر محبوب خود، حسین علیه السلام مشرّف شدند. در آن هنگام، ورود کاروانی نظر آنان را به خود جلب کرد.

جابر به غلامش گفت: اینان کیستند؟ اگر از کارگزاران یزیدند، خودمان را پنهان کنیم و اگر زین العابدین علیه السلام و همراهان او هستند، تو را در راه خدا آزاد می کنم. غلام رفت و برگشت و گفت:
زین العابدین علیه السلام همراه با عمهها و خواهران و همراهانند. آنان هنگامی که نزدیک شدند، جابر با سر و پای برهنه از آنان استقبال کرد و همگی گریستند. صدای شیون بلند شد.

جابر خود را روی قدمهای امام سجاد علیه السلام انداخت و می-بوسید و تسلیت میگفت؛ امام علیه السلام پرسید: «أَنْتَ جابِر؟» جابر پاسخ داد: «اَنَا جابِر».

امام علیه السلام سپس فرمود: «ای جابر، این جا پدرم به قتل رسید. این جا جوانان ما را سر بریدند. این جا خیمه های ما را به آتش کشیدند، از این جا زنان ما را به اسیری بردند».(31) (امام سجاد علیه السلام درکربلا برای جابر و همراهانش، روضه خواند).

عطیه کیست (عطیه عوفی الگوی مقاومت)
ولادت عطیه
با طلوع خورشید حکومت علوی در کوفه غنچهای شکوفا شد تا تماشاگر آفتاب امامت باشد. گرچه تاریخ دقیق این واقعه مشخص نیست؛ ولی میتوان گفت: در سالهای 36-40 قمری، روزی سعد بن جناده به آستان حضرت علی علیه السلام شرفیاب شد، ولادت فرزندش را به عرض حضرت رساند و تقاضای نامگذاری کرد. حضرت نوزاد را در آغوش گرفت و فرمود:

«هذا عطیه الله» این نوزاد عطا و موهبت الهی است.(32) حضرت علی علیه السلام بعد از مراسم نامگذاری، برای عطیه صد درهم حقوق ماهانه تعیین فرمود و پدرش با دریافت حقوق برای کودک غذا تهیه کرد.(33)
 

خاندان عطیه عوفی

عطیه عوفی در یکی از خاندانهای معروف عرب که از طایفه بکالی بود چشم به گیتی گشود. بکالی تیرهای از قبیله بنی عوف بن امرؤ القیس شمرده میشد و در بین قبایل عرب شأن و منزلتی خاص داشت. چون عطیه از قبیله بنی عوف بود به او عطیه عوفی می گویند.(34)
گویا مادرش در شمار اسرای آزاد شده رومی جای داشت و همسر سعد شمرده می شد.(35)
 

مقام علمی عطیه عوفی

عطیه، از نظر طبقات رجالی، در گروه تابعین جای دارد یعنی از طبقهای است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ندیده و بدون واسطه سخنی از وی نقل نکرده است.

او از اصحاب حضرت علی علیه السلام و امامان بعد از او تا امام محمد باقر علیه السلام به شمار می آید.(36) عطیه از دانشمندان بزرگ و اسلام شناس عصر خویش شمرده میشد و از چنان مقام علمی برخوردار بود که حتی دانشمندان اهل سنت نیز او را مورد اعتماد میدانستند و دانش تفسیری و حدیثیاش را تأیید می-کردند.(37)

اساتید و شاگردان عطیه
عطیه استادانی برجسته داشت که در اسلام و تشیع از جایگاهی والا برخوردار بودند. کتاب «تهذیب التهذیب» نام هشت تن از استادان وی را بر میشمارد.

کتاب«طبقات» شش تن از استادانش را معرفی کرده و از دیگران نام نبرده عبدالله بن عباس و جابر بن عبدالله انصاری از معروفترین استادان او شمرده می شوند.

(38) این شخصیت علمی شاگردان بسیاری تربیت کرد. کتاب «تهذیب التهذیب» نام شانزده تن از آنها را ثبت کرده است. اعمش و پسران عطیه (حسن و عمر و علی) در این گروه جای دارند.(39) علی بن عطیه از اصحاب امام صادق علیه السلام نیز به شمار می آید.(40)
 

آثار علمی عطیه عوفی

1- تفسیر قرآن عطیه دست پرورده استادی بزرگ چون ابن عباس بود و پنج جلد تفسیر قرآن نگاشت.(41)
دانشمندان اهل تسنن از این تفسیر بهرههای فراوان برده اند. آثار عطیه نزد علمای اهل سنت معتبر است.(42)

و بزرگانی چون طبری، خطیب بغدادی از آثار این دانشور بزرگ بهره فراوان بردند.(43)
عشق عطیه به علوم قرآنی و انس وی با قرآن به اندازهای بود که خودش میگوید: من سه دوره تفسیر کامل قرآن را نزد ابن عباس آموختم و قرآن را نیز هفتاد بار در کنارش خواندم.(44)

2- دومین اثر جاودان عطیه خطبه فدک حضرت زهرا علیها السلام است. حضرت این خطبه را در مسجدالنبی ایراد فرمود. عطیه آن را برای عبدالله ابن حسن مثنی، پسر امام حسن مجتبی علیه السلام نقل کرد و در تاریخ به یادگار نهاد.(45)

3- زیارت اربعین یادگار جاودان دیگر عطیه زیارت گرانقدر و با عظمت اربعین اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
او همراه جابربن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اربعین شهادت امام حسین علیه السلام کنار تربت مطهر آن حضرت حضور یافت اشک ماتم ریخت و نامش را به عنوان نخستین زائر کوی حسین جاودانه ساخت.(46)
جایگاه زیارت اربعین چنان والاست که امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: یکی از علامتهای مؤمن زیارت اربعین سیدالشهدا است.(47)
 

ابعاد شخصیت سیاسی عطیه عوفی

1- زبان گویای ولایت علوی عطیه، که پرورش یافته مکتب تشیع راستین بود، آموخته هایش را با زبانی گویا برای جامعه اسلامی و تاریخ بیان کرد و به یادگار گذاشت.

آن بزرگوار به شیوهای زیبا به دفاع از حریم ولایت علوی پرداخت. بدین جهت نامش در سند بسیاری از روایاتی که منزلت و فضایل حضرت علی علیه السلام را بیان میکند، دیده می شود.(48)

عطیه از کسانی است که حدیث غدیر خم را به دورترین نقاط بلاد اسلامی رساند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حجه الوداع در غدیر خم دست حضرت علی علیه السلام را گرفت و به مردم فرمود: ای مردم، آیا نمیدانید که من از خود مؤمنین به آنها سزاوارترم؟ گفتند: آری، یا رسول الله.

سپس فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه »(49) عطیه در باره شأن نزول آیه شریف (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک)(50) میگوید:
«نزلت هذه الآیه علی رسول الله صلی الله علیه و آله فی علی بن ابی طالب علیه السلام (51) این آیه در منزلت حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام نازل شد.

بیان چنین احادیثی درباره شخصیت حضرت، در زمانی که آشکارا بدان بزرگوار ناسزا میگفتند، دارای ارزشی والا بود زیرا درباریان آگاه و مردم ناآگاه دشنام دادن بدان حضرت در هر قنوت و خطبه را از فرایض مسلمانان می دانستند.
در چنین فضای آشوب زدهای، عطیه به افشاگری پرداخت و با نقل فضایل علی علیه السلام کوشید ولایت را در جامعه تثبیت کند.

2 - زیارت اربعین و اقدامی انقلابی زیارت اربعین عطیه و جابربن عبد الله در آن زمان حساس از بعد سیاسی اهمیت بسیار دارد.(52)

زمانی که یزید بن معاویه ریختن خون سیدالشهداء و اصحابش را افتخار میدانست و شیعیان آن حضرت در خفقان شدید به سر میبردند، بازمانده یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به زیارت تربت امام علیه السلام شتافت.

او در واقع فرستاده خاتم المرسلین به شمارمی آمد؛ زیرا رسول خدا به وی وصیت کرده بود «یا جابر زر قبر الحسین فان زیارته تعدل مئه حجه »(53)

ای جابر، قبر فرزندم حسین را زیارت کن. چون ثواب زیارتش با ثواب صد حج برابر است. جابر بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش از این فاجعه تاریخی آگاه شده، با چشمان نابینا و دلی روشن و ضمیری پاک راه کوفه پیش گرفت و خود را به دست پرورده مکتب علوی یعنی عطیه عوفی رساند.

این دو بزرگمرد در اربعین شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اصحابش در سرزمین مقدس کربلا حضور یافتند. و این افتخار را به دست آوردند که از اولین زائران حرم حسینی شوند.(54) آنچه به زیارت اربعین جلوهای خاص از شهامت و شجاعت میدهد حرکت قهرمانانه این دو زائر در آن موقعیت حساس است.

زیرا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یزید کسی را مانع ظلم و فساد خود نمیدید و تمام سعی خودش را به کار برد تا با خفه کردن صدای هر مخالفی قیام عاشورا را امری عادی و غیر الهی جلوه دهد.

بدین سبب، نگرش جامعه به نهضت امام حسین علیه السلام در ابتدا نگرشی همراه با بی تفاوتی گاه اعتراض آمیز بود.

در آن موقعیت، حرکت جابر از مدینه و عطیه از کوفه برای زیارت سیدالشهدا تأییدی بر قیام آن حضرت بود.(55)
به ویژه این که این زیارت با رسیدن بانوان اهل بیت و اسراء از شام و برپایی سه روز سوگواری برای سالارشهیدان و یارانش مقارن بود.(56)

این حرکت انقلابی به شعلهور شدن نهضت حسینی و افشای جنایات دژخیمان بنیامیه انجامید و عطیه و جابر از بنیانگذاران قیامهایی شدند که در دفاع از قیام کربلا به وسیله توابین و دیگران شکل گرفت.
 

مقاومت عطیه عوفی

عطیه چون پرستویی عاشق و بلبلی نغمه سرا در هر کوی و برزن ترانه عشق علی میخواند و لحظهای آرام نمیگرفت. هیچ تازیانهای نتوانست ندای این فریادگر عرفان و عدالت را خاموش سازد. تاریخ هرگز مبارزه سیاسی این دانشمند بزرگ را از یاد نمی برد.

مبارزه سیاسی عطیه عوفی در زمان حکومت جبار عبدالملک مروان، پنجمین خلیفه اموی، در مقابل حجاج بن یوسف ثقفی که دستانش به خون شیعیان علوی آغشته بود، همچنان جاودانه ماند.

در زمان فرمانروایی این ستمگر اموی در کوفه قیامهای متعددی شکل گرفت که یکی از آنها قیام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث در سال 80 ه. ق بود. این نهضت از خراسان آغاز شد.

عبد الرحمن، بعد از چندین بار درگیری با لشکر حجاج، سرانجام در سال 83 در بصره دستگیر شد. نکته جالب توجه در این قیام آن است که عدهای از بزرگان و دانشمندان شیعه و قاریان عراق مانند سعید بن جبیر و ابراهیم نخعی و عطیه عوفی، در رکاب عبد الرحمن بودند.

وقتی عبد الرحمن شکست خورد، عطیه به سمت فارس گریخت. حجاج در فرمانی، محمد بن قاسم ثقفی به فرماندار فارس نوشت عطیه را دستگیر کرده، او را وادار سازد به حضرت علی علیه السلام ناسزا بگوید و اگر امتناع ورزید چهارصد تازیانه بر وی زده، موی سر و محاسنش را بتراشند.

فرماندار فارس عطیه را فرا خواند و فرمان حجاج را برایش خواند، عطیه زیر بار چنین ننگی نرفت؛ با کمال شهامت چون کوهی استوار ماند و سختترین شکنجه ها و تازیانه های امویان را تحمل کرد.

این تابعی قهرمان مدتی در فارس اقامت گزید و چون قتیبه بن مسلم بر مسند استانداری خراسان جای گرفت به آنجا رفت و چندی در آن دیار به سر برد.

سرانجام وقتی فرمانروایی عراق در دست عمر بن هبیره قرار گرفت، عطیه نامهای به وی نوشت و خواستار پناهندگی و بازگشت به کوفه شد. عمر بن هبیره اجازه داد و عطیه به کوفه باز گشت. این یاور مخلص اهل بیت علیهم السلام در سال 111 هجری قمری به سرای جاودانگی شتافت(57)

نتیجه:
از انچه در مطالب فوق به آن اشاره کردیم این نکات  زیر قابل تحمل می باشند.
الف: عدد چهل یا اربعین جز اعداد مقدس است که دارای رموزی در مذهب شیعه و دیگر مذاهب می باشد.
ب: سنت اربعین سید الشهدا (علیه السلام) ماندگارترین و جاودانه ترین اربعین ها بوده و خواهد بود.
ج :شناخت جابربن عبدالله و همراه او عطیه عوفی داری درس ها و عبرت های تاریخی و اخلاقی و سیاسی می باشد.
د: نمونه ی تاریخی و مذهبی مبارزان  انقلاب ایران را در باید در شخصیت های جابر و عطیه مثال بزنیم.
 

پی نوشت ها:
1 - مجموعه ورام ص 276
2 - مستدرک الوسائل ج 2 ص 15
3 - نهر الذاهب ج 1 ص 263-267
4 - تهذیب ج2 ص 17، مصباح المتهجد ص 551
5 - مفاتیح الغیب ج1ص107
6 - روح المعانی ج 1 ص47
7 - المختصر ص 165
8 - شذرات الذهب ج4 ص 14
9 - المدخل ج1 /ص46
10 - الفتاوی الفقهیه ج1 ص 264
11 - الغدیر ج 10 ص211
12 - اینها که نقل شد از نخستین مخالفتهای اهل سنت با شیعه نیست، ابواسحاق شیرازی در مهذب ج1/ص137 و غزالی در الوجیز ج1 ص 560 و عینی در عمده القاری ج 4 ص 248 و ابن مفلج در فروع ج1 ص 281 و ابن قدامه در مغنی ج2 ص 505 و سرخسی در مبسوط ج2 ص 62 و شعرانی در رحمه الامه در حاشیه المیزان شعرانی ج1 ص 88 در مورد سنت در تسطیح قبور گفته اند: چون تسطیح در قبور از اشعار رافضه شده بهتر این است که با آنان در این مورد مخالفت شود.
یکی از این موارد که بر خلاف سنت عمل شده، موضوع صلوات بر اهل بیت میباشد، زمخشری در کشاف سوره احزاب ذیل آیه شریفه « ان الله و ملائکته یصلون» میگوید: صلوات بر آل مکروه است زیرا گفتن این جمله گوینده را به رفض متهم میکند و پیغمبر فرمود: از مواقف تهمت دوری کنید و خود را در معرض اتهام قرار ندهید.
ابن حجر در فتخ الباری ج11 ص 135 گفته: علماء در صلوات بر غیر انبیاء اختلاف کرده اند ، پس از اینکه بر مشروعیت آن اجتماع دارند، بعضی گفتهاند: به طور افراد جایز نیست و باید این عمل ترک شود زیرا این اشعار رافضه است.
زرقانی در شرح مواهب ج 5 ص 13 گوید: بعضی از اهل علم سر عمامه خود را از جلو روی شانه چپ میانداخت و من دلیل در انداختن سر عمامه به روی شانه راست جز در یک حدیث ضعیف ندیدهام، و چون افکندن عمامه بالای شانه چپ از شعار روافض است سزاوار است برای عدم تشبه به آنان ترک شود.
13 - میزان شعرانی ج1 ص 138
14 - هدایه، مرغینانی ج1 ص 33
15 - الفقه علی المذاهب الاربعه ج1 ص 189
16 - البحر الرائق ج 1ص 319
17 - کافی در حاشیه مرآت العقول ج3 ص 129، و من لا یحضرالفقیه 69 و تهذیب ج1 ص 166.
18 - من لا یحضر الفقیه ص 69 .
19 - المغنی ج1 ص266 و الفروع، ابن المفلح ج1 ص 382 .
20 - کتاب الام ج1 ص 116، مختصر المزنی ج1 ص 90، الوجیز غزالی ج1 ص 32 .
21 - چهرهی خونین حسین سیدالشهداء علیه السلام یا داستان کربلاصص 440-451
22 - بشاره المصطفی ص 74، بحار الانوار، ج 101، ص 195.
23 - اختیار معرفه الرجال، ج1، ص 38، ح 78.
24 - اختیار معرفه الرجال، ج1، ص 88(مقصود وی امام باقر علیه السلامبود).
25 - همان، ص 44، ح 93.
26 - همان، ج 2، ص 124، ح 195.
27 - مستدرک الوسائل، ج3، ص580 - سفینه البحار، ج1، ص 141.
28 - سفینه البحار ج 1 ص 140-141
29 - معجم رجال الحدیث ج 4 ص 330
30 - رجال الشیخ ص 73 - الاصابه ج1 ص 213- تهذیب الاسماء ج 1ص 142- الاعلام ج 1 ص 213- تنقیح المقال ج1 ص 199
31 - بحار الانوار، ج 1، ص 329، باب 25.
32 - سفینه البحار، ج 2، ص 206، (چاپ قدیم)- طبقات الکبری، ج 6، ص 304- ریحانه الادب، ج 4، ص 218.
33 - طبقات الکبری، ج 6، ص 304.
34 - سفینه البحار، ج 6، ص 296- ریحانه الادب، ج 4، ص 218.
35 - طبقات الکبری، ج 6، ص 304- جابر بن عبد الله انصاری، ص 208.
36 - رجال شیخ طوسی، ص 51- تنقیح المقال، ج 2، ص 253- سفینه البحار، ج 6، ص 296.
37 - تهذیب التهذیب، ج 7، ص 226- تاریخ التراث العربی، ج 1، جزء اول، ص 73- طبقات، ج 6 ، ص 304.
38 - تهذیب التهذیب، ج 7، ص 225- طبقات الکبری، ج 6، ص 246- سفینه البحار، ج 6، ص 296.
39 - ریحانه الادب، ج 4، ص 218- تهذیب التهذیب، ج 7، ص 225- سفینه البحار، ج 6، ص 295.
40 - سفینه البحار، ج 6، ص 294- تنقیح المقال، ج 2، ص 299.
41 - ریحانه الادب، ج 4، ص 218- سفینه البحار، ج 6، ص 296- تنقیح المقال، ج 2، ص 253.
42 - تاریخ التراث العربی، ج 1، جزء اول، ص 73.
43 - تاریخ التراث العربی، ج 1، جزء اول، ص 73.
44 - سفینه البحار، ج 6، ص 296- ریحانه الادب، ج 4، ص 218- تنقیح المقال، ج 2، ص 253.
45 - بلاغات النساء، ص 12- سفینه البحار، ج 6، ص 296- بررسی تاریخ عاشورا، ص 246.
46 - ریحانه الادب، ج 4، ص 218- سفینه البحار، ج 6، ص 295- بشاره المصطفی، ص 89.
47 - بحار الانوار، ج 101، ص 106- کامل الزیارات، باب 28: ص 90.
48 - سفینه البحار، ج 6، ص 294- ریحانه الادب، ج 4، ص 218.
49 - بحار الانوار، ج 37، ص 185.
50 - مانده، آیه 67.
51 - بحار الانوار، ج 37، ص 190.
52 - بررسی تاریخ عاشورا، ص 244- مصباح المتهجد، ص 730.
53 - جابر بن عبد الله انصاری، ص 205.
54 - بحار الانوار، ج 68، ص 130- مصباح المتهجد، ص 730.
55 - اعیان الشیعه، ج 15، ص 143- مصباح المتهجد، ص 730.
56 – سوگنامه آل محمد.
57 - تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 277 و 278. (سفینه البحار، ج 6، ص 296- الاعلام زرکلی، ج 4، ص 237- طبقات الکبری، ج 6، ص 304.)
 

منابع و مآخذ
1- مستدرک الوسائل/ محدث نوری/ انتشارات موسسه آل البیت لاحیاء بالتراث/ طبع دوم/ 1408ق.
2- من لا یحضر الفقیه/ شیخ صدوق/ انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم/ چاپ سوم/ ربیع المولود 1414ق.
3- بشاره المصطفی لشیعه المرتضی/ عمادالدین ابوجعفر محمد طبری (امامی)/ انتشارات موسسه فرهنگی مکیال/ چاپ اول/ زمستان 1386.
4- بحارالانوار/ علامه مجلسی/ 110 جلدی/ انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
5- کامل الزیارات/ ابن قولویه/ انتشارات پیام حق/ مترجم: سید محمد جواد ذهنی تهرانی/ چاپ دوم پائیز 1377.
6- زندگانی جابر بن عبدالله انصاری/ محمد محمدی اشتهاردی/ انتشارات پیام آزادی/ 378.
7- سوگنامه آل محمد/ محمد محمدی اشتهاردی/ انتشارات ناصر قم/ چاپ دوازدهم/ زمستان 1377.
8- چهره ی خونین حسین علیه السلام یا داستان کربلا/ سید عبدالرزاق مقرم/ مترجم: عزیزالله عطاردی/ انتشارات جهان/ خرداد 1353ش.

* : اختصاصی راسخون
 نویسنده : مهدی آقابابائی
*این مقاله در تاریخ 1401/6/17 بروز رسانی شده است.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط