توصیههای دکتر میترا حکیمشوشتری و دکتر محمدرضا خدایی به پدر و مادرهایی که فرزندانشان انگیزهای برای درس خواندن ندارند
با همه توان و انرژیای که دارید تلاش میکنید امکانات خوبی برای رفاه خانوادهتان فراهم کنید، از خواستههای خود و همسرتان میگذرید تا به بچهها سخت نگذرد و فقط آرزو دارید آنها در این شرایط تقریبا مناسب، خوب درس بخوانند و پیشرفت کنند.
اما بچهها دل به درس خواندن نمیدهند و شما با بغضی تلخ و خستگیای که به تنتان میماند از خود میپرسید، چرا؟ فرزندتان میگوید دیگر دلش نمیخواهد به مدرسه برود و باز از خود میپرسید، چرا؟ آیا این بیعلاقگی او تقصیر شماست؟ درس نخواندن و بیانگیزگی بچهها درد مشترک بسیاری از والدین است. به عنوان نمونه داستان پویا را به نقل از پدرش بخوانید.
شروع داستان
برادرم در شهرستان زندگی میکند و پسری دارد که همسن و سال «پویا» پسر من است. امسال با آغاز سال تحصیلی به دلیل عدم تمایل پسرش به او اجازه داد که ترک تحصیل کند و این اتفاق -که «علی» پسر برادرم رفته سر کار و کنار پدرش در شیرینیفروشی کار میکند - باعث شده پویا بهانهگیری کند و بگوید دلش نمیخواهد درس بخواند.
با مهربانی تشویقش کردم اما موفق نشدم. با سختگیری و صحبت با معلمهایش نیز نتوانستم او را قانع کنم که درس خواندن به دردش میخورد. پویا کلاس دوم راهنمایی است و همزمانی بلوغ او با ترک تحصیل میتواند دردسرساز شود.
به ویژه که پویا در تهران است و با جو حاکم در این شهر بزرگ نمیتوانم شرایط او را با پسر برادرم که در شهر کوچکی در شمال زندگی میکند، مقایسه کنم. نمیدانم چرا او دوست ندارد درس بخواند؟ علی شاید از برادرهای بزرگترش الگو گرفته باشد که با دیپلم نگرفتن و کار در شیرینیفروشی توانستهاند به شرایط مالی خوب برسند اما نمیدانم پویا چرا درس نمیخواند.
از کودکی همه وسایل راحتی و رفاه او را فراهم کردهایم و من و همسرم با کار سخت و هماهنگی مسایل داخل و خارج خانه نگذاشتهایم کمبودی حس کند. حتی نگذاشتهایم مسوولیت کار خانه را بپذیرد.
به عنوان نمونه نان بگیرد یا خریدی بکند که مبادا از درسهایش عقب بماند. لطفا ما پدر و مادرهایی را که بچههایشان درس نمیخوانند را راهنمایی کنید. برای حل این مشکل چه کار کنیم؟
نگاه اول
دکتر میترا حکیمشوشتری / فوق تخصص روانپزشکی کودکان و استادیار دانشگاه
بچهها باید بدانند که درس خواندن وظیفه آنهاست
دلایل درس نخواندن بچهها زیاد است اما نکته حایزاهمیتی که اغلب ما آن را به فراموشی سپردهایم این است که مهم نیست بچهها از انجام تکالیف مدرسه یا درس خواندن بدشان میآید یا آن را دوست دارند بلکه باید این موضوع را بدانند که این کار یک وظیفه هر روزه برای آنهاست که باید انجامش دهند.
اما در کنار این نکته اساسی ما به عنوان والدین، باید طوری رفتار کنیم که بچهها درس خواندن و انجام تکالیف را به مرور یک عمل مثبت، مفید و حتی دوستداشتنی بدانند و باور کنند این وظیفهای که برعهده دارند اتفاقا خیلی هم لذتآور و شیرین است.
اگر میخواهید برای همیشه از جر و بحث درس نخواندن بچهها خلاص شوید کافی است دو عامل مهم را که باعث بیانگیزگی بچهها در درس خواندن است بشناسید و آنها را رفع کنید تا قضیه حل شود. اولین عامل یا بهتر بگویم اولین مقصر اصلی، خود شما هستید. بله، شما والدین به دو دلیل باعث شدهاید فرزندانتان انگیزه و تلاش کافی برای درس خواندن را از دست بدهند.
دلیل اول این است که با تامین بی قید و شرط خواستههای بچهها، انگیزه تلاش را در آنها از بین بردهاید. شما با این کار نه تنها امروز انگیزه درس خواندن را از آنها میگیرید و به آنها میآموزید بدون تلاش هر آنچه بخواهند برایشان مهیاست بلکه به آنها میفهمانید در زندگی همه راهها هموار و بدون فراز و نشیب است.
زندگی بالا و پایین ندارد و قرار نیست هیچ ناکامی و شکستی رخ دهد
پس اگر دوست دارید فرزندتان نه فقط در تحصیل بلکه در زندگی هم موفق باشد، باید این روند اشتباه را کنار بگذارید. هر چقدر هم تمکن مالی دارید نباید بدون مناسبت برای فرزندتان هدیه بگیرید یا خواسته او را اجابت کنید. او باید برای کسب آنچه میخواهد تلاش کند
اگر امروز به او رشوه میدهید تا وظیفهاش را که همان درس خواندن است را انجام دهد، فردا که بزرگتر شد لابد میخواهید باج بدهید تا شب زودتر به خانه برگردد و لطف کند و به شما و مادرش احترام بگذارد. درست همینجاست که عنان والد بودن را از کف میدهید!
هدایای شما باید در قالب پاداشهایی باشد که او در ازای آنها زحمت کشیده است. بهعنوان نمونه اگر 5 کارت امتیاز داشته باشد، میتواند از شما بخواهد سیدی مورد علاقهاش را بخرید. در ضمن برای دریافت هر کارت امتیاز لازم است نمرات بالای 16 یا 17 کسب کند.
او شاید مدتها تلاش کند تا مجموع کارتهایش را به 10 برساند تا دوچرخه مورد علاقهاش را به دست آورد. در این راه میآموزد که هدف و انگیزه چقدر شیرین است و باید در مقابل ناکامیها که اتفاقا جزو زندگی هستند تسلیم نشد. البته در این راه نظارتها و ترفندهای مختلفی لازم است که در ادامه به شما والدین آموزش میدهیم.
اشتباه دوم
شما که دلیل بیانگیزهشدن بچههاست، مطالبی است که به صورت ضمنی در جمع خانواده یا دوستان عنوان میکنید. به طور نمونه میگویید: «من که این همه سال درس خواندم و دکتر یا مهندس شدم درآمدم از اصغر آقا مکانیکی یا فلانی که در بازار است کمتر است. فلانی بیسواد است ولی پول ماشینش با کل دارایی من برابری میکند.»
شما با بیان این حرفها در جمع بزرگترها که بچهها هم میشنوند به آنها نگرش منفی نسبت به درس و ادامه تحصیل میدهید. به جای اینکه اگر فرزندتان همچنین صحبتهایی کرد به او بگویید «عزیزم موقعیت اجتماعی و شعور و آگاهی و شخصیت آدمها با درس خواندن بالا میرود و چنین و چنان میشود» خودتان از او میخواهید تلاش بیهوده برای درس خواندن نکند.
دلیل دیگر بیانگیزهشدن بعضی از بچهها، تلنبار شدن درسهایشان است. ناراحت نشوید ولی این بار هم مقصر والدین هستند! اگر شما به نحوه درس خواندن و انجام تکالیفشان نظارت داشتید آنها دچار این بینظمی و بیبرنامگی نمیشدند. حساب کنید این بچهها تا چه حد رها شده بودند که حالا حس میکنند این کوه درسهای تلنبار شده بر سرشان آوار خواهد شد.
توصیههای عملگرایانه زیر میتوانند کمکتان کنند:
1 به نحوه درس خواندن بچهها نظارت منظمی داشته باشید
اگر متوجه میشوید که فرزند شما وقتی در اتاقش تنهاست، تکالیفش را انجام نمیدهد و درس نمیخواند، برنامهای بریزید که از فلان ساعت که شما بعد از عصرانه مشغول مطالعه مجله هستید یا وسایل شام را آماده میکنید، روی میز اتاقنشمین یا نزدیک آشپزخانه تمرینات ریاضیاش را حل کند. به هیچوجه از برنامهای که بر اساس توانایی و مناسب سن او تنظیم میکنید و نظرات او را هم موقع برنامهریزی میپرسید (اگر بزرگتر است)، تخطی نکنید.
2 برنامههای فرزندتان را سنگین نکنید
متاسفانه امروزه با والدینی مواجه هستیم که بسیار ایدهآلگرا هستید و گاهی فراموش میکنند وظیفه بچهها تا قبل از ورود به مدرسه، بازی و تفریح بوده و حالا هم نیازمند آن برای تخلیه انرژی خود هستند. گاهی آنقدر برنامه کودک را خسته کننده و فشرده تنظیم میکنند و او را مجبور میکنند به انواع کلاسهای هنری و ورزشی و زبان برود که او از غیر مهیجترین آن یعنی درس و مدرسه بیزار میشود و مترصد زمانی است تا کمی تفریح و بازی کند. گاهی اوقات برای یک درس ساده علوم او را مجبور میکنید چند مرجع خارج از کتاب را مطالعه کند تا به جای 18، 20 بگیرد. واقعا این همه سختگیری خستهکننده نیست؟
3 در کنار درس، بازی و تفریح هم جزو برنامه باشد
برای بچهها تماشای تلویزیون و کارتون میتواند به عنوان تشویق در نظر گرفته شود. «اگر تا ساعت 5 تمرینهایت را حل کنی میتوانی علاوه بر کارتون، سیدی مورد علاقهات را هم ببینی» برای بزرگترها که نوجوان محسوب میشوند این تشویق میتواند در قالب یک ساعت پارک رفتن با دوستانشان باشد. اگر بچهها بدانند راس ساعت 7 بعد از ظهر برنامه خاصی دارند، حتما درسها را با لذت تا آن موقع تمام میکنند.
4 اول از تشویق استفاده کنید بعد از پیامد منفی
قرار شد اول موفقیتهای هر چند کوچک بچهها را ببینیم و تشویق کنیم. از تشویق و تحسین کلامی و بوسیدن آنها تا ارایه کارت امتیاز و بقیه موارد، اما اگر نتیجه مطلوب را از تشویقها نمیگیرید، میتوانید از پیامد منفی استفاده کنید، یعنی محرومیت از تماشای تلویزیون یا اجازه ندادن برای بازی با بچههای کوچه در آن روز خاص.
یادتان باشد پیامد منفی باید بلافاصله پس از کار نادرست اجرا شود و نباید مدت تحریم طولانی باشد. برای بزرگترها هم همینطور. اگر پسر نوجوانتان که قرار بود راس ساعت 6 بعدازظهر از پارک برگردد، در حالی به خانه آمده که ساعت 5/6 یا 7 است باید بداند قطعا در تعطیلی آخر هفته باید خانه بماند.
بچهها باید بدانند در ازای خارج شدن از روال برنامه چه تنبیهی در انتظارشان است. نظارت بر موبایل یا گشت و گذار فرزندتان در اینترنت، حق شماست و او باید بداند این حق برای شما تعریف شده است. گمان نکنید چون او به مدرسه راهنمایی رفته دیگر باید هر چه خواست بکند. از اجرای قوانین کوتاه نیایید.
گاهی نوجوانها به دلیل آشنایی با جنس مخالف و دلمشغولیهای خاص، دل به درس خواندن نمیدهند. نظارت قاطع و برنامه منسجم شما میتواند به راحتی او را از این بحران درآورد.
5 انتظارات واقعبینانه داشته باشید
گاهی اوقات میبینیم والدین بچههایی را که بهره هوشی یا IQ کمی دارند، بیجهت تحت فشار قرار میدهند. اگر شما زیر نظر یک کارشناس نمره آزمون بهره هوشی او را سنجیدهاید به جای آزار دادنش و تماشای در جا زدن در درسهایی که در آنها ضعف دارد، کمکش کنید و تواناییهایش را بشناسید تا به سمتی هدایت شود که توانمند است.
چه بسا استعداد او در موسیقی یا یک هنر خاص چنان موفقیتی را برایش رقم بزند که سالها درس و دانشگاه نتواند چنین کاری کند. اگر هم متوجه شدهاید فرزند شما در یک یا دو درس خاص به شدت ضعف دارد و بهعنوان نمونه هنگام دیکته نوشتن خیلی کم توجه است یا به طور واضح کند عمل میکند، خوب است با یک روانپزشک یا روانشناس مشورت کنید تا از نظر اختلال یادگیری، مشکلات کمتوجهی یا مشکلات بیشفعالی بررسی شود. مشکلات بیشفعالی و دیگر اختلالهای همراه از دیگر علتهایی هستند که بچهها را از خواندن یک درس خاص متنفر میکنند که البته به راحتی و با گرفتن مشاوره و درمان مناسب قابل رفع است.
نگاه دوم
دکتر محمدرضا خدایی/ روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
پدر، مادر، مراقب حرفزدنتان باشید!
عبور همه ما انسانها از دوران کودکی به نوجوانی، جوانی و میانسالی در واقع نموداری از مراحل رشدی ما را نشان میدهد. این مراحل رشدی فقط جسمی نیست بلکه شامل رشد روانی، اجتماعی و جنسی هم میشود. پس همه ما در هر دورهای از رشد برخی خصوصیات خواهیم داشت. بهعنوان نمونه کودکان تا سن 7 تا 8 سالگی هیجاناتشان غالب بر منطقشان است.
در نتیجه در این سن قدرت تصمیمگیری برای آیندهشان را ندارند. گاهی این غلبه هیجانات بر منطق تا سنین بالاتر، یعنی نوجوانی هم وجود دارد و تفکر جامعی از فرد انتظار نداریم. هر چه سن بالاتر میرود، رشد روانی، اجتماعی و جسمی کاملتر شده و شخص میتواند خود را با نیازهای آیندهاش متناسب کند و از منطق و درک بهتری برخوردار شود.
از توضیحات مختصری که ارایه شد حتما متوجه شدید که تصمیم به ترک تحصیل و اجازه بیان چنین درخواستی، کاملا غیرمنطقی است. بچهها در این سن کاملا هیجانی تصمیم میگیرند وگاهی به خاطر دلخوری از معلم یا دعوا کردن با همکلاسی از مدرسه رفتن زده میشوند.
شاید از یک بچه کلاس سوم یا چهارمی خود بشنوید که از درس بدش میآید و با پرسوجوی ساده متوجه شوید که این حرفش در پی رفتار ساده معلمش یا بسیاری مسایل دیگر در مدرسه است. اینجاست که رفتار درست و آگاهانه شما به عنوان والد میتواند راهنمای او باشد.
گفتگوهای هیجانی والدین
نکته مهم دیگری که متاسفانه میان مراجعان شاهد آن هستم و به طرز چشمگیری در خانوادهها شایع شده است، گپوگفتوگوهایی است که بزرگترها در حالات روحی و هیجانی مختلف در حضور بچهها انجام میدهند.
شما باید دقت کنید که در حضور بچهها چه حرفی میزنید. بچهها را گوشهایی بسیار حساس و بزرگ ببینید که قدرت تحلیل و درک آنچه میشنوند را با همه ظرافتهایش ندارند. متاسفانه پدر و مادرها حس میکنند بچههایشان موجوداتی هستند درست مانند آنها، با همان قدرت تحلیل و درک، منتها با قامتی کوتاهتر و جثه کوچکتر! نتیجه این تلقی غلط و دید ناصحیح نسبت به بچهها این است که در حضور آنها هر آنچه دل تنگتان میخواهد میگویید.
خسته و دلخور از محیط کار یا همکاران به خانه میرسید و به همسر یا بزرگترهای دیگر جمع میگویید:
«ای بابا این همه سال درس خواندیم و شدیم مهندس، فلانی دو کلاس سواد ندارد اوضاع زندگیاش صدپله از ما بهتر است.» شما در این حالت هیجانی خاص مرغ همسایه را غاز میبینید و بدون درک و تحلیل درست از شرایط و آنهایی که مخاطبان کوچولوی شما هستند، مطالبی میگویید که نتیجهاش بیانگیزگی آنها میشود.
بچهها در این سن همهچیز را غلوشده میبینند و صحبتهای شما را مساوی با این میدانند که درس بد است. این روزها مقیاس سنجش همهچیز پول است. برخی از ما تحصیلکردهها به عنوان والدین اعتبار و وجهه اجتماعی و حس خوشایند حاصل از دانایی و تسلط بر یک علم را درون خود داریم اما هرگز به زبان نمیآوریم ولی در عوض مرتب از این میگوییم که فلانی چقدر پول دارد و چه مدل ماشینی، در حالی که بیسواد یا کمسواد است. دقت کنیم بچهها چه حرفهایی از ما میشنوند.
بهنظر من، بهعنوان یک قاعده کلی لازم است خانوادهها به بچهها تفهیم کنند تا مقطع دیپلم باید بدون چون و چرا درس بخواند و وقتی به سن جوانی رسید (18 سالگی) میتواند بر اساس علاقه و توانمندیای که در خود میبیند به دنبال تحصیل خاص یا فن و مهارتی که به آن علاقه دارد برود، پس به غیر از گروه ناچیزی از بچهها که به دلیل اختلالات خاص قادر به درک مفاد درسی نیستند بقیه باید درس بخوانند (این گروه باید پس از تشخیص قطعی اختلال از جانب معلم، مشاور و روانپزشک، توانمندسازی شوند و در زمینهای که توانمند هستند تقویت شوند تا از دیگر بچهها عقب نمانند).
تاکید میکنم خانوادههایی مانند خانواده پویا که بچههایشان در سن دبستان و راهنمایی هستند به هیچوجه مجاز نیستند که به بچهها اجازه دهند در مورد ترک تحصیل تصمیم بگیرند. یادتان باشد مقصود ما از به مدرسه فرستادن بچهها فقط تعلیم درسهای علوم و ریاضی و تاریخ نیست.
بچههای ما در مدرسه اجتماعی میشوند و مهارتهای مهم زندگی را یاد میگیرند. آنها در تعامل با بچههای دیگر جرات ابراز وجود، مهارت حل مساله، مفهوم احترام به قوانین، نظم و برنامهریزی و بسیاری مهارتهای لازم دیگر برای زندگی اجتماعی را میآموزند که برای آنها ضروری است. حتی اگر لازم باشد باید با قاطعیت تمام و رفتارهای محکم (البته نه با خشونت و تنبیه فیزیکی) مقابل بچه ایستاد و به او نشان داد که چنین درخواستی را به هیچوجه مطرح نکند چون از پایه و اساس غیرمنطقی است.
در این راه اگر حس میکنید برای ارایه یک رفتار منطقی، قاطع و صریح نیاز به مشاوره دارید، لازم است به اتفاق همسرتان با یک کارشناس مشاوره کنید. شاید لازم باشد رفتارهای شما بهعنوان پدر و مادر پویا مورد بررسی قرار گیرد.
اگر از ابتدا چارچوب درستی برای تربیت یک بچه در نظر گرفته شود بروز چنین رفتارهایی یا چنین درخواستهای غیرمنطقیای بعید خواهد بود. شاید نیاز باشد در رفتارهایتان بازبینی کنید و قاطع و در عین حال منطقی عمل کنید تا او بفهمد وظیفهاش بهعنوان فرزند شما درس خواندن است.
نویسنده: بخشی از این متن توسط خانم الهه رضائیان نوشته شده است
منبع: با توجه و پژوهش بخش مشاوره و هیئت تحریریه پرتال فرهنگی راسخون