طلايه دار محراب(2)
*محمد علي حيدري
يك روز بين دو نماز خدمت آيت الله مدني رسيدم و گفتم:«حاج آقا! به نظر من اينها به حق نيستند كه اجازه نميدهيد با پلاكاردهايشان در تظاهرات شركت دهند. اگر اين طور هست پس چرا اجازه دادهايد به مسجد بيايند و تبليغ كنند؟ بگذاريد بريزيم و آنها را از بين ببريم.» فرمودند:«نخير»گفتم:«پس راه مبارزه با اينها چگونه است؟ اگر كتاب هايي كه ميتوانيم بخوانيم و جوابشان را بدهيم و با آنها مبارزه كنيم معرفي كنيد، ممنون ميشويم.» در حالي كه ذكر ميگفتند، به عقب برگشتند و فرمودند:«آيا تا به حال اصول كافي خواندهاي؟ و آيا تا به حال من لايحضرالفقيه را خواندهاي؟ بحارالانوار چطور؟ شرايع را ديدهاي؟» گفتم:«نخير»فرمودند: «پس برو اينها را كه خواندي و تمام شد، آن وقت بيا كتاب هاي اينها را معرفي كنم!»
برگشتم و سال هاست كه مشغول مطالعه هستم، ولي به پايان هيچ كدام نرسيدهام. اينكه ميتوانم بگويم ابتداي آن هم نرسيدهام، اما با راهنمائي ايشان فهميدم كه بايد اصل اسلام را فهميد و هيچ مكتبي حنايش رنگ ندارد.
بسم الله الرحمن الرحيم
به عموم ملت ايران با تواضع و احترام هشدار ميدهم. از قراري كه به اينجانب اطلاع دادهاند، در روز اربعين توطئهاي براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين دستگاه شكست خورده شاه به فكر اين افتاده است كه با حيله خود را نجات دهد. من اعلام ميكنم كه اگر به اينجانب يا عكس اينجانب هر سب ولعن و اهانتي شود، مقابله و ايجاد و تشنج حرام و مخالف رضاي خداست. اعلام ميكنم كه اهانت به مراجع معظم و تمثال شريف آنان حرام و مخالف رضاي خداست. اعلام ميكنم كه اگر كسي اين عمل شنيع را بكند، از ملت نيست و از اعمال اجانب و دستگاه جبار است. بايد عموم ملت هشيار باشند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوي الخميني
پس از خواندن اطلاعيه چهرهاش افروخته شد و ناگاه اعلام كرد:«چون قصد دارند فردا اين كار را انجام دهند، لذا به دستور امام عزيز گوش فرا ميدهيم و كسي فردا كاري با اين افراد ندارد، اما ميتوانيم آنها را شناسائي كنيم و پس فردا به حسابشان برسيم. نكليف ما معلوم شد. فردا حرام است كسي اين كار را دنبال كند، ولي شناسائي كنيد براي پس فردا مگر انسان ميتواند صبر كند و بر نايب امام زمان سب و اهانت كنند و سپس گريه كرد.
فردا همه به تظاهرات آمده بودند. در بين راه همه چشم ها تيز بود كه ببينند چه كسي عكس امام را پاره خواهد كرد. كسي جرئت چنين كاري را نداشت. در بين راه ناگهان مردم متوجه شدند منافقي عكس يك شخصيت روحاني ديگر را پاره كرد. او شناسائي شد و چند روز بعد خبر به درك واصل شدنش را نيز شنيديم.
ماه همه جا را روشن كرده بود. بعضي ها به ماه اشاره ميكردند و ميگفتند:«نگاه كن! آن ابروهايش است و آن چشمان و بيني او و ريش او.» چند نفري را كه با هم مقايسه كرديم و ديديم تقريباً هركسي متناسب با عكسي كه در منزل دارد، در ذهن خود همان عكس را به عنوان عكس امام در ماه معرفي ميكند. شايد چون ما چند عكس از امام داشتيم، به مشاهده عكس امام با تخيل خود موفق نشديم.
پس از اتمام راه پيمايي منزل برگشتيم و در سه راهي كوچه به يكي از همسايگان پيرمرد و پيرزن خود – كه خداوند رحمتشان كند- رسيديم. آنان از ما پرسيدند:«ديديد عكس امام چقدر نوراني بود؟» من گفتم:«من كه نديدم.» ناگهان پيرمرد با عصبانيت گفت:«تو حرامزادهاي كه عكس امام را نديدهاي.» من كه هيچ دليلي جز عقل خود نداشتم، جوابي ندادم و به طرف خانه حركت كردم. فردا صبح از خانه خارج شدم و با اطلاعيهاي مواجه شدم كه اين شايعات دورغ است و هرگز عكس امام در ماه قرار نميگيرد. با اين اطلاعيه معلوم شد حرامزاده نيستيم! اطلاعيه را شهيد مدني شبانه نوشته و در شهر توزيع كرده بودند.
يك شب حضرت آيت الله مدني فرمودند:«فردا حضرت امام تشريف ميآورند و از تمام شهرها به طرف تهران در حركت هستند. همداني ها هم بايد با تمام توان در اين استقبال شركت جويند. قرار است اتوبوس ها ساعت 9 شب از جلوي گاراژها حركت كنند».
آن موقع گاراژها اول مسجد جامع در خيابان اكباتان بودند.چندين اتوبوس شبانه حركت كرديم و ساعت 3/5 صبح، اتوبوس ما اولين ماشيني بود كه در ميدان آزادي ايستاد. از ساعت 4 شستن خيابان را شروع كرده بودند. مردم تا ساعت 5 صبح جمع شده بودند. برنامه مشخص نبود. به ما خبر دادند كه حضرت امام در جلوي دانشگاه سخنراني خواهند كرد. ما هم همگي با نظم به سوي دانشگاه راه افتاديم. فضا پر از عطر الهي صلوات شده بود. آنجا اولين جايي بود كه با نام امام سه صلوات ميفرستادند. جلوي دانشگاه جمعيت منظم ايستاده بودند.
بالاخره امام خميني وارد شدند و از جلوي ما عبور كردند. ماشين حضرت امام را ديديم، اما نتوانستيم خود حضرت امام را به خوبي بين آن همه جمعيت تشخيص بدهيم. از شادي در پوست خود نميگنجيديم. جمعيت مثل موج دريا حركت ميكرد. بعد از عبور حضرت امام جمع شده بوديم تا بقيه برنامه را دنبال كنيم. ما را به كاروانسراي كفاش ها بردند. هر چه منتظر شديم آيت الله مدني تشريف نياوردند. بعضي ها نماز مغرب و عشاء را خواندند. بعضي ها هم منتظر نماز جماعت شدند. بالاخره شهيد مدني تشريف آوردند و ما كه در كنارشان بوديم شنيديم كه حضرت امام گم شدهاند! نگراني آيت الله مدني از چهره شان مشخص بود، ولي با صلابت و شهامت به دنبال راه چارهاي بود.
ساعت 10/5 شب بود كه نماز مغرب و عشاء با امامت ايشان خوانده شد. اين اولين بار بود كه نماز آقاي مدني تا اين ساعت به تاخير افتاده بود. بعضي به طرف منازل اقوام خود در تهران به راه افتادند. ما نگران بوديم، همان جا مانديم و آيت الله مدني هم رفتند تا از حضرت امام خبري بياورند. ساعت حدود يك بعد از نيمه شب بود و من و چند نفر هنوز بيدار بوديم كه آيت الله مدني تشريف آوردند و با شادابي خاصي فرمودند:«براي فردا وقت گرفتيم كه خدمت امام برسيم، چون شما امروز آقا را نديديد و جلوي دانشگاه صحبت نكردند. فردا به ملاقات حضرت امام خميني در مدرسه ايران ميرويم.»
با اين خبر معلوم شد كه از امام خبر دارند. فرداي همان روز آنهائي كه باقي مانده بودند، به ديدن حضرت امام رفتيم. اين ديدار در روز 13 بهمن و از روزهاي بسيار خوش ما بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
ادامه دارد...
/ج
اولين نماز جمعه با شهيد مدني
نحوه مبارزه
يك روز بين دو نماز خدمت آيت الله مدني رسيدم و گفتم:«حاج آقا! به نظر من اينها به حق نيستند كه اجازه نميدهيد با پلاكاردهايشان در تظاهرات شركت دهند. اگر اين طور هست پس چرا اجازه دادهايد به مسجد بيايند و تبليغ كنند؟ بگذاريد بريزيم و آنها را از بين ببريم.» فرمودند:«نخير»گفتم:«پس راه مبارزه با اينها چگونه است؟ اگر كتاب هايي كه ميتوانيم بخوانيم و جوابشان را بدهيم و با آنها مبارزه كنيم معرفي كنيد، ممنون ميشويم.» در حالي كه ذكر ميگفتند، به عقب برگشتند و فرمودند:«آيا تا به حال اصول كافي خواندهاي؟ و آيا تا به حال من لايحضرالفقيه را خواندهاي؟ بحارالانوار چطور؟ شرايع را ديدهاي؟» گفتم:«نخير»فرمودند: «پس برو اينها را كه خواندي و تمام شد، آن وقت بيا كتاب هاي اينها را معرفي كنم!»
برگشتم و سال هاست كه مشغول مطالعه هستم، ولي به پايان هيچ كدام نرسيدهام. اينكه ميتوانم بگويم ابتداي آن هم نرسيدهام، اما با راهنمائي ايشان فهميدم كه بايد اصل اسلام را فهميد و هيچ مكتبي حنايش رنگ ندارد.
تظاهرات اربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
به عموم ملت ايران با تواضع و احترام هشدار ميدهم. از قراري كه به اينجانب اطلاع دادهاند، در روز اربعين توطئهاي براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين دستگاه شكست خورده شاه به فكر اين افتاده است كه با حيله خود را نجات دهد. من اعلام ميكنم كه اگر به اينجانب يا عكس اينجانب هر سب ولعن و اهانتي شود، مقابله و ايجاد و تشنج حرام و مخالف رضاي خداست. اعلام ميكنم كه اهانت به مراجع معظم و تمثال شريف آنان حرام و مخالف رضاي خداست. اعلام ميكنم كه اگر كسي اين عمل شنيع را بكند، از ملت نيست و از اعمال اجانب و دستگاه جبار است. بايد عموم ملت هشيار باشند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوي الخميني
پس از خواندن اطلاعيه چهرهاش افروخته شد و ناگاه اعلام كرد:«چون قصد دارند فردا اين كار را انجام دهند، لذا به دستور امام عزيز گوش فرا ميدهيم و كسي فردا كاري با اين افراد ندارد، اما ميتوانيم آنها را شناسائي كنيم و پس فردا به حسابشان برسيم. نكليف ما معلوم شد. فردا حرام است كسي اين كار را دنبال كند، ولي شناسائي كنيد براي پس فردا مگر انسان ميتواند صبر كند و بر نايب امام زمان سب و اهانت كنند و سپس گريه كرد.
فردا همه به تظاهرات آمده بودند. در بين راه همه چشم ها تيز بود كه ببينند چه كسي عكس امام را پاره خواهد كرد. كسي جرئت چنين كاري را نداشت. در بين راه ناگهان مردم متوجه شدند منافقي عكس يك شخصيت روحاني ديگر را پاره كرد. او شناسائي شد و چند روز بعد خبر به درك واصل شدنش را نيز شنيديم.
نفوذ نگاه
خالي شدن پادگان ها
عکس امام تو ماهه
ماه همه جا را روشن كرده بود. بعضي ها به ماه اشاره ميكردند و ميگفتند:«نگاه كن! آن ابروهايش است و آن چشمان و بيني او و ريش او.» چند نفري را كه با هم مقايسه كرديم و ديديم تقريباً هركسي متناسب با عكسي كه در منزل دارد، در ذهن خود همان عكس را به عنوان عكس امام در ماه معرفي ميكند. شايد چون ما چند عكس از امام داشتيم، به مشاهده عكس امام با تخيل خود موفق نشديم.
پس از اتمام راه پيمايي منزل برگشتيم و در سه راهي كوچه به يكي از همسايگان پيرمرد و پيرزن خود – كه خداوند رحمتشان كند- رسيديم. آنان از ما پرسيدند:«ديديد عكس امام چقدر نوراني بود؟» من گفتم:«من كه نديدم.» ناگهان پيرمرد با عصبانيت گفت:«تو حرامزادهاي كه عكس امام را نديدهاي.» من كه هيچ دليلي جز عقل خود نداشتم، جوابي ندادم و به طرف خانه حركت كردم. فردا صبح از خانه خارج شدم و با اطلاعيهاي مواجه شدم كه اين شايعات دورغ است و هرگز عكس امام در ماه قرار نميگيرد. با اين اطلاعيه معلوم شد حرامزاده نيستيم! اطلاعيه را شهيد مدني شبانه نوشته و در شهر توزيع كرده بودند.
روز ورود حضرت امام
يك شب حضرت آيت الله مدني فرمودند:«فردا حضرت امام تشريف ميآورند و از تمام شهرها به طرف تهران در حركت هستند. همداني ها هم بايد با تمام توان در اين استقبال شركت جويند. قرار است اتوبوس ها ساعت 9 شب از جلوي گاراژها حركت كنند».
آن موقع گاراژها اول مسجد جامع در خيابان اكباتان بودند.چندين اتوبوس شبانه حركت كرديم و ساعت 3/5 صبح، اتوبوس ما اولين ماشيني بود كه در ميدان آزادي ايستاد. از ساعت 4 شستن خيابان را شروع كرده بودند. مردم تا ساعت 5 صبح جمع شده بودند. برنامه مشخص نبود. به ما خبر دادند كه حضرت امام در جلوي دانشگاه سخنراني خواهند كرد. ما هم همگي با نظم به سوي دانشگاه راه افتاديم. فضا پر از عطر الهي صلوات شده بود. آنجا اولين جايي بود كه با نام امام سه صلوات ميفرستادند. جلوي دانشگاه جمعيت منظم ايستاده بودند.
بالاخره امام خميني وارد شدند و از جلوي ما عبور كردند. ماشين حضرت امام را ديديم، اما نتوانستيم خود حضرت امام را به خوبي بين آن همه جمعيت تشخيص بدهيم. از شادي در پوست خود نميگنجيديم. جمعيت مثل موج دريا حركت ميكرد. بعد از عبور حضرت امام جمع شده بوديم تا بقيه برنامه را دنبال كنيم. ما را به كاروانسراي كفاش ها بردند. هر چه منتظر شديم آيت الله مدني تشريف نياوردند. بعضي ها نماز مغرب و عشاء را خواندند. بعضي ها هم منتظر نماز جماعت شدند. بالاخره شهيد مدني تشريف آوردند و ما كه در كنارشان بوديم شنيديم كه حضرت امام گم شدهاند! نگراني آيت الله مدني از چهره شان مشخص بود، ولي با صلابت و شهامت به دنبال راه چارهاي بود.
ساعت 10/5 شب بود كه نماز مغرب و عشاء با امامت ايشان خوانده شد. اين اولين بار بود كه نماز آقاي مدني تا اين ساعت به تاخير افتاده بود. بعضي به طرف منازل اقوام خود در تهران به راه افتادند. ما نگران بوديم، همان جا مانديم و آيت الله مدني هم رفتند تا از حضرت امام خبري بياورند. ساعت حدود يك بعد از نيمه شب بود و من و چند نفر هنوز بيدار بوديم كه آيت الله مدني تشريف آوردند و با شادابي خاصي فرمودند:«براي فردا وقت گرفتيم كه خدمت امام برسيم، چون شما امروز آقا را نديديد و جلوي دانشگاه صحبت نكردند. فردا به ملاقات حضرت امام خميني در مدرسه ايران ميرويم.»
با اين خبر معلوم شد كه از امام خبر دارند. فرداي همان روز آنهائي كه باقي مانده بودند، به ديدن حضرت امام رفتيم. اين ديدار در روز 13 بهمن و از روزهاي بسيار خوش ما بود.
جهاد سازندگي
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
ادامه دارد...
/ج