مبارزترين عالم آذربايجان
نويسنده:
*جستارهايي در حيات سياسي و مبارزاتي آيت الله قاضي
مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي بني فضل
از آنجا که حضرت عالي در جريان نهضت عاشورايي حضرت امام رابط بين امام و آيت الله قاضي بوديد و به عبارتي هماهنگي و ارتباط آذربايجان با قم بر عهده حضرت عالي بود ، لطفاً بفرمائيد نحوه ايجاد اين ارتباط و استمرار آن به چه صورت بود ؟
بعد از رحلت آيت الله العظمي بروجردي يعني تا شروع نهضت ، تا اواخر سال 41 ، آيت الله قاضي در مسئله تقليد بيشتر به آيت الله العظمي حکيم عنايت داشت و تنها نماينده آيت الله العظمي آقاي حکيم در آذربايجان ، شهيد آيت الله قاضي بودند و اين براي ايشان يک شاخصيت بود . در سال 1342 هـ ش که نهضت حضرت امام شروع شد و نام نامي امام -به قول مرحوم آيت الله طالقاني:« خميني کلمه زيباي قرن »-در سراسر ايران و آذربايجان مطرح شد، ايشان در يکي از سخنراني هايشان در تبريز گفتند : «من افتخار مي کنم که از شاگردان امام خميني هستم.»
آن موقع آدمهاي داراي ايمان قرص و محکم از سال 42 شروع کردند به تقليد از امام ، مخصوصاً جوان هاي پر تحرک ، دانشجويان مسلمان و متعهد متوجه شدند که بايد از چه کسي تقليد بکنند و موقعيت حوزوي و مقام علمي امام را بررسي کردند و به دست آوردند که امام يک مرجع تقليد حسابي است .
با شروع نهضت ، نام امام مطرح و معلوم شد که در حوزه علميه قم ، فرد اعلم و شاخص از براي تقليد، «حاج آقا روح الله خميني » هستند. روزي من به آقاي قاضي گفتم : «شما الان مي دانيد امام در تبريز و آذربايجان مقلديني دارد . به نظر من لازم است در اين استان يک نفر از علما ، نماينده تام الاختيار امام باشد. به نظر من براي اين مسئوليت شما با صلاحيت تر از سايرين هستيد.» ايشان در جواب گفت:«من آماده ام.» گفتم:«بسيار عالي !ولي شما بايد اين اجازه را از امام درخواست کتبي کنيد. » ايشان نامه بلند بالايي به حضور امام نوشتند و درخواست نمايندگي کردند. بعد هم مشرف شديم قم ، حضورحضرت امام.
البته امام هم آقاي قاضي را از قم مي شناختند، چون آقاي قاضي ايامي را که در قم بودند ، علاوه بر اينکه به حضور امام مي رسيدند ، پيش امام درس هم خوانده بودند . آن ايامي که امام در «مدرسه فيضيه» تدريس داشتند، آقاي قاضي ، فلسفه و حکمت و اخلاقيات را پاي درس امام حاضر مي شدند. بالاخره امام ،هم آقاي قاضي را مي شناختند و هم موقعيت ايشان را در تبريز مي دانستند . وقتي که ما تقاضاي نمايندگي آقاي قاضي را مطرح کرديم و از امام خواستيم ايشان نماينده امام در تبريز باشند ، ايشان پذيرفتند و يک اجازه بلند بالايي در امور حسبيه و در رسيدگي به امور مردم در آذربايجان براي آقاي قاضي دادند که من آوردم .
گر چه حيات پر حماسه شهيد آيت الله قاضي خاطرات فراواني دارد ، ولي براي نمونه خاطره اي از مبارزات و پايداري شهيد آيت الله قاضي را بازگو فرمائيد ؟
مرحوم آيت الله قاضي طباطبائي در مبارزاتشان عليه طاغوت در آذربايجان درجه اول بودند. البته جلوتر از سال 42 هم ايشان به عناوين مختلفي مبارزاتي عليه طاغوت داشتند ، اما از سال 41 و 42 به اين طرف که نهضت حضرت امام شروع شد، ايشان با مرحوم «آيت الله سيد حسن انگجي» ، در درجه اول و پيشرو بودند . حتي از نجف و از هر جاي ايران ، از مشهد مرحوم «آيت الله ميلاني »، از قم آقايان علماء به خصوص حضرت امام عمده توجهشان در آذربايجان به «آيت الله قاضي طباطبائي » و «آيت الله سيد حسن انگجي » بود .
امتيازي که ايشان بر اقرانش داشت اين بود که ايشان شب و روز کار مي کرد ، خصوصاً درباره خط حضرت امام ، در نهضت مقدس ايشان ، فوق العادگي داشت. يک چيزي که من يادم نمي رود ، در آن روزهاي بحراني نهضت که همه جا در تبريز حکومت نظامي شدت داشت، جامعه مدرسين در يک جلسه تصميم گرفتند که مسيرشان را در مبارزه تغيير بدهند يعني مستقيماً شخص شاه را در اعلاميه هايشان هدف قرار بدهند و فجايع او را در اعلاميه هايشان افشاء نمايند . ظاهراً تاسوعا و عاشورا بود که راه پيمائي سراسري در همه جاي ايران گسترش يافت. در آن روزها جامعه مدرسين «اعلاميه خلع شاه از سلطنت» را صادر کرد. حضرت امام در آن ايام به نظرم در پاريس بودند . جامعه مدرسين اعلام کرد علماي طراز اول شهرستانهاي سراسر کشور نيز آن اعلاميه يعني «اعلاميه خلع شاه از سلطنت » را تأييد کنند. با مرحوم آقاي قاضي طباطبائي تماس تلفني گرفته شد که يک همچون اعلاميه اي هست و قرار است علماي اعلام شهرستان ها هم اين را تأييد کنند . آقاي قاضي فرمودند:«بفرستيد بيايد ما امضاء مي کنيم!»
با اينکه در آن روز عده اي در تبريز بودند ، لکن در بين آن عده، تنها سه نفر آن اعلاميه را از تبريز امضاء کردند. مرحوم «آيت الله قاضي طباطبائي بود»،«آيت الله سيد حسن انگجي » و «آيت الله محمد علي انگجي». اين سه نفر«اعلاميه خلع شاه از سلطنت » را امضاء کردند و ديگران جرئت نکردند . البته بعضي هايشان نتوانستند ، اما بعضي هايشان نخواستند!
خلاصه تمامي خدمات علماي آذربايجان در يک طرف و خدمات شهيد قاضي طباطبائي در طرف ديگر قرار دهيم باز هم خدمات و مبارزات آيت الله قاضي بيشتر است .
با توجه به اينکه آشنايي و ارتباط حضرت امام با آيت الله قاضي به دوران تلمذ ايشان در حوزه درس معظم له برمي گردد و همچنين ايشان از ابتداي شروع نهضت نماينده امام در آذربايجان بودند، لطفاً چنانچه مطالب و اطلاعاتي پيرامون چگونگي انتخاب آيت الله قاضي براي امامت جمعه تبريز داريد ، بيان فرمائيد.
بعد از پيروزي انقلاب در ماه هاي نخستين سال 1358 مسئله امام جمعگي پيش آمد . اوايل رمضان سال 1358 هـ ش بود و من در خوي بودم. علماي خوي از من دعوت کرده بودند و چند روزي در ارتباط با مسائل انقلاب به آنجا رفته بودم.آقا شيخ حسن صانعي تلفن کردند و گفتند:«امام ، آيت الله طالقاني را براي امامت جمعه تهران تعيين کرده اند و قرار است در مراکز استانها هم نماز جمعه اقامه شود. تبريز چه مي شود؟» ايشان با همين تعبير و لحن موضوع را با من مطرح فرمود. من گفتم:«در تبريز آقاي قاضي. ايشان از همه براي امامت جمعه اصلح است و امام هم شخص ايشان را از سابق از حوزه علميه مي شناسند.» تا اين را گفتم ، آقاي صانعي به من گفتند:«شما موضوع را با ايشان (آيت الله قاضي ) مطرح کنيد . »گفتم :« چشم »
صحبتم با آقاي شيخ حسن صانعي تمام شد . از آنجا به آيت الله قاضي تلفن زدم و گفتم : «امام ، آيت الله طالقاني را براي امامت جمعه تهران تعيين کرده اند و اين جمعه در تهران نماز جمعه برپا خواهد شد. به نظر من در تبريز هم حضرت عالي به اين منصب اولي هستيد .» ايشان فرمود:«عيب ندارد » و بعدش گفت :«اين نظام ، نظام جمهوري اسلامي است ، حاکمش يک مجتهد عادل جامع الشرايط مثل امام هست و من آماده ام در خدمت باشم.» گفتم:«پس شما تلگراف کنيد به امام و به وسيله تلگراف از شخص امام ، اقامه نماز جمعه را درخواست کنيد. ايشان هم با سوابقي که از شما دارند، آنچه را صلاح بدانند لابد انجام مي دهند. صلاح کار هم با خود امام است. اما شما بايد ابتدائاً موضوع را درخواست کنيد ».
همينطور هم شد . ايشان تلگرافاً از امام درخواست کرد و امام هم اجابت فرمودند و آقاي قاضي را منصوب کردند از براي امامت جمعه تبريز. سند امامت جمعگي آقاي قاضي با اين بياني که عرض کردم ، بنده هستم .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
/ج
مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي بني فضل
*درآمد
از آنجا که حضرت عالي در جريان نهضت عاشورايي حضرت امام رابط بين امام و آيت الله قاضي بوديد و به عبارتي هماهنگي و ارتباط آذربايجان با قم بر عهده حضرت عالي بود ، لطفاً بفرمائيد نحوه ايجاد اين ارتباط و استمرار آن به چه صورت بود ؟
بعد از رحلت آيت الله العظمي بروجردي يعني تا شروع نهضت ، تا اواخر سال 41 ، آيت الله قاضي در مسئله تقليد بيشتر به آيت الله العظمي حکيم عنايت داشت و تنها نماينده آيت الله العظمي آقاي حکيم در آذربايجان ، شهيد آيت الله قاضي بودند و اين براي ايشان يک شاخصيت بود . در سال 1342 هـ ش که نهضت حضرت امام شروع شد و نام نامي امام -به قول مرحوم آيت الله طالقاني:« خميني کلمه زيباي قرن »-در سراسر ايران و آذربايجان مطرح شد، ايشان در يکي از سخنراني هايشان در تبريز گفتند : «من افتخار مي کنم که از شاگردان امام خميني هستم.»
آن موقع آدمهاي داراي ايمان قرص و محکم از سال 42 شروع کردند به تقليد از امام ، مخصوصاً جوان هاي پر تحرک ، دانشجويان مسلمان و متعهد متوجه شدند که بايد از چه کسي تقليد بکنند و موقعيت حوزوي و مقام علمي امام را بررسي کردند و به دست آوردند که امام يک مرجع تقليد حسابي است .
با شروع نهضت ، نام امام مطرح و معلوم شد که در حوزه علميه قم ، فرد اعلم و شاخص از براي تقليد، «حاج آقا روح الله خميني » هستند. روزي من به آقاي قاضي گفتم : «شما الان مي دانيد امام در تبريز و آذربايجان مقلديني دارد . به نظر من لازم است در اين استان يک نفر از علما ، نماينده تام الاختيار امام باشد. به نظر من براي اين مسئوليت شما با صلاحيت تر از سايرين هستيد.» ايشان در جواب گفت:«من آماده ام.» گفتم:«بسيار عالي !ولي شما بايد اين اجازه را از امام درخواست کتبي کنيد. » ايشان نامه بلند بالايي به حضور امام نوشتند و درخواست نمايندگي کردند. بعد هم مشرف شديم قم ، حضورحضرت امام.
البته امام هم آقاي قاضي را از قم مي شناختند، چون آقاي قاضي ايامي را که در قم بودند ، علاوه بر اينکه به حضور امام مي رسيدند ، پيش امام درس هم خوانده بودند . آن ايامي که امام در «مدرسه فيضيه» تدريس داشتند، آقاي قاضي ، فلسفه و حکمت و اخلاقيات را پاي درس امام حاضر مي شدند. بالاخره امام ،هم آقاي قاضي را مي شناختند و هم موقعيت ايشان را در تبريز مي دانستند . وقتي که ما تقاضاي نمايندگي آقاي قاضي را مطرح کرديم و از امام خواستيم ايشان نماينده امام در تبريز باشند ، ايشان پذيرفتند و يک اجازه بلند بالايي در امور حسبيه و در رسيدگي به امور مردم در آذربايجان براي آقاي قاضي دادند که من آوردم .
گر چه حيات پر حماسه شهيد آيت الله قاضي خاطرات فراواني دارد ، ولي براي نمونه خاطره اي از مبارزات و پايداري شهيد آيت الله قاضي را بازگو فرمائيد ؟
مرحوم آيت الله قاضي طباطبائي در مبارزاتشان عليه طاغوت در آذربايجان درجه اول بودند. البته جلوتر از سال 42 هم ايشان به عناوين مختلفي مبارزاتي عليه طاغوت داشتند ، اما از سال 41 و 42 به اين طرف که نهضت حضرت امام شروع شد، ايشان با مرحوم «آيت الله سيد حسن انگجي» ، در درجه اول و پيشرو بودند . حتي از نجف و از هر جاي ايران ، از مشهد مرحوم «آيت الله ميلاني »، از قم آقايان علماء به خصوص حضرت امام عمده توجهشان در آذربايجان به «آيت الله قاضي طباطبائي » و «آيت الله سيد حسن انگجي » بود .
امتيازي که ايشان بر اقرانش داشت اين بود که ايشان شب و روز کار مي کرد ، خصوصاً درباره خط حضرت امام ، در نهضت مقدس ايشان ، فوق العادگي داشت. يک چيزي که من يادم نمي رود ، در آن روزهاي بحراني نهضت که همه جا در تبريز حکومت نظامي شدت داشت، جامعه مدرسين در يک جلسه تصميم گرفتند که مسيرشان را در مبارزه تغيير بدهند يعني مستقيماً شخص شاه را در اعلاميه هايشان هدف قرار بدهند و فجايع او را در اعلاميه هايشان افشاء نمايند . ظاهراً تاسوعا و عاشورا بود که راه پيمائي سراسري در همه جاي ايران گسترش يافت. در آن روزها جامعه مدرسين «اعلاميه خلع شاه از سلطنت» را صادر کرد. حضرت امام در آن ايام به نظرم در پاريس بودند . جامعه مدرسين اعلام کرد علماي طراز اول شهرستانهاي سراسر کشور نيز آن اعلاميه يعني «اعلاميه خلع شاه از سلطنت » را تأييد کنند. با مرحوم آقاي قاضي طباطبائي تماس تلفني گرفته شد که يک همچون اعلاميه اي هست و قرار است علماي اعلام شهرستان ها هم اين را تأييد کنند . آقاي قاضي فرمودند:«بفرستيد بيايد ما امضاء مي کنيم!»
با اينکه در آن روز عده اي در تبريز بودند ، لکن در بين آن عده، تنها سه نفر آن اعلاميه را از تبريز امضاء کردند. مرحوم «آيت الله قاضي طباطبائي بود»،«آيت الله سيد حسن انگجي » و «آيت الله محمد علي انگجي». اين سه نفر«اعلاميه خلع شاه از سلطنت » را امضاء کردند و ديگران جرئت نکردند . البته بعضي هايشان نتوانستند ، اما بعضي هايشان نخواستند!
خلاصه تمامي خدمات علماي آذربايجان در يک طرف و خدمات شهيد قاضي طباطبائي در طرف ديگر قرار دهيم باز هم خدمات و مبارزات آيت الله قاضي بيشتر است .
با توجه به اينکه آشنايي و ارتباط حضرت امام با آيت الله قاضي به دوران تلمذ ايشان در حوزه درس معظم له برمي گردد و همچنين ايشان از ابتداي شروع نهضت نماينده امام در آذربايجان بودند، لطفاً چنانچه مطالب و اطلاعاتي پيرامون چگونگي انتخاب آيت الله قاضي براي امامت جمعه تبريز داريد ، بيان فرمائيد.
بعد از پيروزي انقلاب در ماه هاي نخستين سال 1358 مسئله امام جمعگي پيش آمد . اوايل رمضان سال 1358 هـ ش بود و من در خوي بودم. علماي خوي از من دعوت کرده بودند و چند روزي در ارتباط با مسائل انقلاب به آنجا رفته بودم.آقا شيخ حسن صانعي تلفن کردند و گفتند:«امام ، آيت الله طالقاني را براي امامت جمعه تهران تعيين کرده اند و قرار است در مراکز استانها هم نماز جمعه اقامه شود. تبريز چه مي شود؟» ايشان با همين تعبير و لحن موضوع را با من مطرح فرمود. من گفتم:«در تبريز آقاي قاضي. ايشان از همه براي امامت جمعه اصلح است و امام هم شخص ايشان را از سابق از حوزه علميه مي شناسند.» تا اين را گفتم ، آقاي صانعي به من گفتند:«شما موضوع را با ايشان (آيت الله قاضي ) مطرح کنيد . »گفتم :« چشم »
صحبتم با آقاي شيخ حسن صانعي تمام شد . از آنجا به آيت الله قاضي تلفن زدم و گفتم : «امام ، آيت الله طالقاني را براي امامت جمعه تهران تعيين کرده اند و اين جمعه در تهران نماز جمعه برپا خواهد شد. به نظر من در تبريز هم حضرت عالي به اين منصب اولي هستيد .» ايشان فرمود:«عيب ندارد » و بعدش گفت :«اين نظام ، نظام جمهوري اسلامي است ، حاکمش يک مجتهد عادل جامع الشرايط مثل امام هست و من آماده ام در خدمت باشم.» گفتم:«پس شما تلگراف کنيد به امام و به وسيله تلگراف از شخص امام ، اقامه نماز جمعه را درخواست کنيد. ايشان هم با سوابقي که از شما دارند، آنچه را صلاح بدانند لابد انجام مي دهند. صلاح کار هم با خود امام است. اما شما بايد ابتدائاً موضوع را درخواست کنيد ».
همينطور هم شد . ايشان تلگرافاً از امام درخواست کرد و امام هم اجابت فرمودند و آقاي قاضي را منصوب کردند از براي امامت جمعه تبريز. سند امامت جمعگي آقاي قاضي با اين بياني که عرض کردم ، بنده هستم .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
/ج