مروري بر کارنامه علمي و عملي شهيد آيت الله قاضي طباطبائي (1)
*درآمد
نخست چگونگي آشنايي خودتان با آيت الله شهيد قاضي طباطبائي را بيان بفرمائيد .
اين ايام ،دوران نوجواني من بود و من نخستين بار ايشان را که به ديدار پدرم - آيت الله سيد مرتضي خسروشاهي - آمده بود ، در بيروني منزلمان ديدم . اتاق بزرگ بيروني که محل برگزاري مجالس و تدريس و عزاداري حسيني بود - در تبريز اين قبيل اتاق ها را «طنبي»! يا چهار دري مي نامند -آن روز مملو از مجتهدين تبريز بود. در آن روزگار تعداد مجتهدان اين شهر بالغ بر چهل نفر مي شد. آيت الله قاضي که تازه از نجف برگشته بود و از علماي جوان محسوب مي شد، چون کمي دير به جلسه اجتماع علماء رسيده بود ، متواضعانه در همان دم در نشست که من يا اخوي آقا سيد جعفر براي ايشان چائي برديم . اين نخستين ديدار من با ايشان بود، اما در ديدار نخستين يا بازديد پدرم از ايشان، متأسفانه، برخلاف معمول حضور نداشتم . منزل ما در وسط شهر، خيابان تربيت - کوچه کرباسي - قرار داشت . مسجد پدر من هم براي اقامه نماز مغرب و عشاء در اواسط همان خيابان واقع شده بود که «مسجد ملا کربلائي علي » نام داشت و محل حضور بازاريان و اهل محل براي اقامه نماز محسوب مي شد . من هم اغلب همراه پدر در نماز جماعت شرکت مي نمودم . قبل از ابوي ، آقاي اخوي ، آيت الله آقا سيد احمد خسروشاهي در آنجا اقامه نماز مي کرد و پس از انتقال ايشان به محله « تاج احمدي ها » يکي ديگر از علماء در آن مسجد اقامه نماز مي کرد، ولي من براي شرکت در نماز جماعت، اغلب شب ها به مسجد شعبان مي رفتم؛ البته اين مسجد هم در نزديکي منزل ما -اول خيابان تربيت - قرار داشت .
آشنائي و روابط شما به همان اقامه نماز در مسجد ايشان خلاصه مي شود ؟
مجموعه نخست آن مقالات تحت عنوان ـ الفردوس الاعلي » يک بار در نجف چاپ شده بود و به صورت کامل تر هم براي بار دوم در تبريز به چاپ رسيد . يک مجموعه ديگر هم از آثار آيت الله کاشف الغطاء با مقدمه و توضيحات ايشان، تحت عنوان : «جنة المأوي » باز در تبريز چاپ شد که شامل مقالات و بحث هاي علمي و تاريخي متنوعي بود .
اين رابطه در واقع علمي - فرهنگي، آيا همچنان ادامه يافت ؟
گويا در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي ، شما از طرف امام خميني و آيت الله شريعتمداري به سراغ ايشان رفته و پيام آقايان را ابلاغ کرده ايد و ايشان ابتدا عکس العمل مثبتي نداشته اند ؟
من با مسوده تلگراف به شاه و يک اعلاميه به نام علماي تبريز ، به سراغ اخوين و آيت الله مجتهدي و چند نفر ديگر از آقايان رفتم و آنها آن تلگراف و اعلاميه تهيه شده را امضاء کردند ... البته براي جمع آوري امضا نياز به «همکار» داشتم که به سراغ مرحوم آقاي شيخ محمد حسن بکائي و مرحوم آقا شيخ محمود وحدت - هر دو از وعاظ معروف تبريز-رفتم و همراه آنها به ديدار بقيه علما رفتيم که اغلب آنها آماده امضا کردن بيانيه بودند ...
روزي صبح زود همراه آقاي بکائي به منزل آيت الله قاضي که در محله مقصوديه - باز نزديک منزل ما - قرار داشت ، رفتيم ... ايشان مشغول تدريس به چند نفر از طلاب بودند ... من تلگراف را وسط درس - چون عجله داشتيم - به ايشان دادم تا امضا کنند . متأسفانه ايشان با شک و ترديد به آن نگاه کردند و امضا نکردند که در اين مورد، مرحوم آقاي بکائي قضيه را چنين مي نويسد: «در مورد تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي سيد هادي خسروشاهي مسوده تلگرافي را از جانب حضرت امام به تبريز آورد که بنا بود پاک نويس اين تلگراف در شهرهاي کشور امضا شده و به محل مورد نظر مخابره گردد. آقاي خسروشاهي با معيت من به خانه آقاي قاضي طباطبائي جهت امضاء برديم که ايشان با امتناع از امضا کردن گفتند : امام جمعه و آقاي سيد عبدالحجه ايرواني امضاء کنند بعداً من امضا مي کنم و ما خائباً مأيوساً از خانه ايشان برگشتيم و ناگفته نگذارم به همراه آقاي خسروشاهي با ماشين جيپ يکي از دوستانم به نام آقاي محمد حسين علي زاده که يک نفر جوان با ايماني بوده است ، به خوي و اروميه رفتم و صورت تلگراف پاکنويس شده وسيله علماء آن دو شهر امضاء و به محل مورد نظر مخابره گرديد.» ( انقلاب نامه ، محمد حسن بکائي ، چاپ تهران 1383 ، صفحه 98 و 99 )- البته غير از آن دو شهر، به «مرند » و « عجب شير » هم رفتيم و اغلب علماء آن بلاد تلگرافاتي به مرکز مخابره کردند .
آيت الله قاضي براي عدم امضا تلگراف به شاه چه دليلي داشتند ؟
اعلاميه علماء و روحانيون تبريز
در تعقيب تلگرافات عديده حضرات مراجع و آيات عظام قم و نجف دامت برکاتهم درباره تصويب نامه اخير دولت که بر خلاف آئين مقدس اسلام و قانون اساسي شرط اسلام و مرد بودن انتخاب کننده و شونده را حذف نموده و قسم به قرآن مجيد را مبدل به کتاب آسماني نموده اند . بدين وسيله جامعه روحانيت آذربايجان تا حصول نتيجه قطعي و اعلام صريح الغاء مواد سه گانه پشتيباني کامل خود را از مراجع بزرگ و پيشوايان ديني اظهار نموده و در دفاع از حريم مقدس اسلام و قرآن از انجام هيچ گونه وظيفه ديني خودداري نخواهند نمود .
الاحقر احمد اهري -العبد ابوالقاسم گرگري -الاحقر سيد محمد بادکوبي-الاحقرحسن الحسيني انگجي -الاحقرکاظم دينوري- الاحقرالحاج سيد مرتضي مستنبط - الاحقر سيد احمد خسروشاهي -الاحقرعبداله مجتهدي - الاحقر سيد ابوالفضل خسروشاهي -الاحقرجواد سلطان قرائي -الاحقرعبدالله سرابي -الاحقرمحمد توتونچي - الاحقرعلي الموسوي مولانا -الاحقر جعفر الاشراقي -الاحقرمحمد علي قاضي طباطبائي -الاحقر سيد يوسف الهاشمي -الاحقر سيد مهدي دروازه اي -الاحقر سيد محمد علي انگجي -الاحقر سيد محمد فقيه -الاحقر عبدالحسين غروي -الاحقر محمود الموسوي خلخالي -الاحقر محسن آيت الله شربياني -الاحقرسيد کاظم الموسوي اهرابي -الاحقرحسين هشترودي -الاحقر سيد مرتضي خلخالي -الاحقر مصطفي الموسوي مولانا- الاحقر زين العابدين نوبخت - الاحقر سيد محمد علي خلخالي .
علاوه بر اين اعلاميه ، تلگرافي هم مانند مراجع قم و علماي ديگر بلاد به شاه مخابره شد که امضاي ميرزا جعفر شيخ الائمه امام جمعه تبريز و چند نفر ديگر که اعلاميه را امضا نکردند ، پاي آن ديده مي شود ...
پس آيت الله قاضي مخالف انقلاب نبود ؟
پس از اوج گرفتن مبارزات ، مرحوم آيت الله قاضي و اخوي شما آيت الله خسروشاهي دستگير و به تهران تبعيد شدند ؟
عمال رژيم ضد مردمي نيز در تاريخ 12 آذر 1342 سه تن از علماء و ائمه جماعت: مرحوم حاج سيد احمد خسروشاهي ، حاج سيد محمد علي قاضي طباطبائي و حاج سيد مهدي دروازه اي و دو تن از وعاظ به نام آقايان حاج ميرزا حسن ناصرزاده و حاج ميرزا محمد حسين انزابي را دستگير و به تهران آوردند و مستقيماً به زندان قزل قلعه برده و زنداني نمودند .
به دنبال دستگيري روحانيون تبريز ، اهالي غيرتمند اين شهر دست به اعتصاب زدند و بازار و مغازه هاي خيابان ها بسته شد . اين اعتصاب تا چهار روز ادامه داشت . رژيم شاه به منظور سرکوبي اعتصاب کنندگان، حکومت نظامي اعلام کرد و عده اي از مردم را بازداشت نمود ... آقايان علما و وعاظ تبريز 15 روز در زندان سلطنت آباد و 45 روز در زندان قزل قلعه و سپس در منازل تحت مراقبت شديد مأمورين قرار داشتند که از زندان هم بدتر بر آنها گذشت ...» (نهضت روحانيون ايران، تأليف: علي دواني ، ج 4 ص 240)
يکي از کارهاي جالب مردم تبريز اين بود که پس از دستگيري آقايان ، عکس هاي آنان را در کنار عکس هاي مراجع قم و نجف و مشهد به شکل پوستر چاپ و در سطح وسيعي پخش کردند و ساواک هم به علت اينکه پوستر حاوي عکس هاي مراجع بود ، نتوانست آنها را جمع آوري کند .
پي نوشت ها :
1.مرحوم استاد علامه طبابائي تاريخ خاندان آل امير عبدالوهاب را در نجف نوشته اند که من نسخه آن را اخيراً از فرزندشان،آقاي مهندس عبدالباقي طباطبائي گرفتم و به عنوان جلد 21 مجموعه آثار علامه طباطبائي نقل کرده ام.
ادامه دارد...
/ج