گروه فرقان و شهادت آيت الله قاضي طباطبایی(ره)
*درآمد
شما پس از شهادت شهيد مطهري از طرف حضرت امام (ره) ماموريت پيدا کرديد که براي برخورد و جمع آوري پرونده گروه فرقان از قم به تهران بيائيد، و چه شد که تا ترور مرحوم مفتح نتوانستيد جلوي سير ترورها را بگيريد يا اگر موضوع خلاف اين است بيان کنيد.
جريان تعقيب و مراقبت و تحقيق و تفحص در خصوص عمليات فرقان ، از ارديبهشت ماه سال 58 آغاز شد . ما از قبل از انقلاب با انحرافات فکري گروه فرقان آشنا بوديم و افرادي از اين گروه را هم مي شناختيم ، لذا در شروع اقدامات عملياتي ابتدائاً افرادي را که روي آنها شناخت داشتيم تعقيب کرديم و در طول دوره اي که افراد بازداشت مي شدند، طي بازجوئي هايي که از آنها به عمل مي آمد، دامنه تفحص خود را گسترش مي داديم . فضاي تحقيق از اين افراد در يک فضاي نسبتاً بسته اي بود ، چون اساساً مجموعه عمليات فرقان ، مجموعه بسته اي بود، ضمن اينکه در مقطعي واقع شد که نظام جمهوري اسلامي انتظار عمليات سازماندهي شده را عليه خود نداشت ، به همين لحاظ بسيار طبيعي بود که ما از امکانات بسيار محدودي برخوردار باشيم . هنوز هيچ سازمان اطلاعاتي در نظام تاسيس نشده بود .
ما براي بعضي از عمليات هايمان محدوديت هاي عديده اي از جمله اطلاعاتي ، تدارکاتي ، ارتباطي و شناسائي داشتيم. مجبور بوديم شبکه بي سيم مان را خودمان راه بياندازيم ، شبکه ارتباطات مخابراتي مان را خودمان راه بيندازيم ، شبکه تعقيب و مراقبت و اتومبيل ها و وسايل مورد نياز را خودمان سازماندهي کنيم . مجموعه اي کاملا نو با امکانات کاملا بسيار جديدي بود که طبيعتا پاسخ گوي نياز به اين گستردگي نبود ، در عين حال که سابقه تاريخي از عمليات نظامي اين گروه نداشتيم و لذا کار بسيار پيچيده و سنگيني بود ، اما خدا کمک کرد و ما در مرحله اول تعدادي از افراد تيم عمليات نظامي فرقان را بازداشت کرديم . بايد اعتراف کنم که در ابتدا نمي دانستيم که افراد دستگير شده ، عضو گروه عملياتي و نظامي فرقان هستند و به مرور در تحقيق و بررسي پي برديم افرادي از کادر مرکزي اين گروه در شاخه نظامي هم فعال هستند.
در طول دوره اي که مواجه با چند عمليات از جمله ترور شهيد بزرگوار سپهبد قرني و سپس ترور شهيد مطهري شديم که زمينه سازمان دهي گروه مبارزه با اين جريان را شکل داد و بعد از آن شهادت مرحوم حاج طرخاني و مرحوم عراقي و... پيش آمد ، ما بخش اعظم گروه فرقان را که مشخصاً در شاخه نظامي فعال بودند ، دستگير کرديم . حوزه عمليات اينها به جز تهران به دو استان ديگر نيز کشانده شد . يکي استان فارس و يکي استان آذربايجان شرقي و خصوصا مرکز استان شهر تبريز و بيشتر دانشگاه تبريز... طبيعي بود که ما قبلا هيچ اطلاعي از اين جريانات نداشتيم تا وقتي که متاسفانه اتفاقاتي واقع شدند.
بعد از دستگيري ها اين موضوع روشن شد که افرادي که در تبريز مبادرت به عمليات کردند و يا حتي افرادي که در شيراز اقدام به ترور کردند، معدود باقيمانده هاي شاخه نظامي بودند و براي خالي نبودن عريضه و به نوعي اظهار به زنده بودن تيم عملياتي و شاخه نظامي دست به چنين عملياتي زدند، چون اينها سراغ کساني رفتند که از کادر حفاظتي جامعي برخوردار نبودند. شهداي ما، هم خودشان نمي خواستند تيم محافظتي داشته باشند ، هم فضا اقتضا نمي کرد . آيت الله قاضي طباطبائي اساساً شخصيتي بود عارف و تکلف را دوست نداشت . وي فردي بود بسيار آرام و به نظر من سکاندار دو آذربايجان در ابتداي انقلاب بود و مظلومانه مورد هجوم گروه فرقان واقع شد بدون اينکه شاخصه اي از شاخصه هاي سياسي - اقتصادي جريانات گذشته فرقان را که به قول خودشان عليه «زر و زور و تزوير » عمل مي کردند، داشته باشد. زندگي زاهدانه آقاي قاضي نشان مي داد که ايشان از مقوله زر بسيار دور است . زندگي بسيار آرام و توأم با دوستي و مماشات ايشان در حوزه روحانيت تبريز حکايت از اين مي کرد که نبايد دشمني داشته باشد که ايشان را مورد هجمه قرار بدهد و از همه اينها مهم تر اينکه ايشان از فضاي نظامي به معناي زور هم دور بود و لذا هيچ يک از اين شاخصه ها را نداشت . به نظر من ترور آيت الله قاضي يک ترور کور بود ، ضاربين هم چند بار به عمليات شناسائي براي اقدام دست زده بودند ، اما انتهاي کار از اقدام منصرف شده بودند. محمد متحدي شريک کسي بود که در تبريز کتاب فروشي داشت و يکي از مباشرين ترور در صحبت با مسعود تقي زاده رسماً گفته بود ما براي زدن آقاي قاضي دودل بوديم که بزنيم يا نزنيم ، اما در آن مقطع به خاطر ضربه هاي وارده به شاکله فرقان مجبور بوديم کاري بکنيم و فقط براي ابراز وجود و اثبات اينکه مي توانند به ترور ادامه بدهند، نهايتاً دست به اين جنايت زدند . ماهم بدون داشتن سابقه يا احتمال عمليات در تبريز بعد از عمليات تروري که در مورد آيت الله قاضي واقع شد ، وارد حوزه تفحص شديم و به تبريز نيرو اعزام کرديم . خود من همراه اين گروه به تبريز رفتم و در دانشگاه تبريز با اطلاعات بسيار اندکي که از حوزه تحقيق و تفحص خودمان به دست آورده بوديم ، شروع به کار کرديم و نهايتا رگه هاي بسيار نازک و باريکي را از ارتباط گروه فرقان با بعضي از افراد در دانشگاه تبريز به دست آورديم و همين هم باعث دستگيري قاتلان آيت الله قاضي شد . تبريزي ها با گرايش فرقاني گري و بدون آنکه اساساً از مرکزيت آنها در تهران فرماني صادر شده باشد ، دست به چنين اقدامي زده بودند و کساني هم اين کار را کردند که اساساً در شاخه نظامي عضويتي نداشتند ، مثل وفا قاضي زاده و فقط به خاطر اينکه ثابت کنند گروه فرقان از هم نپاشيده است و نهايتاً ابراز وجودي کرده باشند ، دست به اين عمليات زدند. جالب است افرادي هم که دستگير شدند از تفکر فرقاني عميقي برخوردار نبودند و حتي اين انتقاد هم به آنها مي شد که شما منويات فرقان را زير پا گذاشته ايد ، چون آنها بنا نداشتند هر کسي را بزنند و اينها هاج و واج نگاه مي کردند و قبول داشتند که اين يک ترور کور بوده است .
تلقي من اين است که آيت الله قاضي به دست اينها افتخار شهادت را به دست آورد . شهادت افتخار و درجه اي است که خداوند متعال به همه نمي دهد و آيت الله قاضي با توجه به سوابقي که بعد از شهادت ايشان شناختيم ، شايسته اين افتخار بود . واقعيت اين است که من قبل از شهادت ، ايشان را نمي شناختم و بعد از شهادتشان بود که با آشنا شدن با بخشي از خانواده و فاميل ايشان و تفحص درباره شخصيت و ديدگاه هاي ايشان ، حوزه نفوذشان در روحانيت هر دو آذربايجان و بلوغ سياسي شان در حفظ جريان انقلاب در تبريز ، به خصوص در ارتباط با نفوذ گروهک خلق مسلمان بود که شخصيت ايشان را به صورت جامع تري شناختم و دريافتم که با ندانم کاري ، بلاهت و خباثت گروه فرقان، چه ثلمه بزرگي در تبريز به بار آمده است. فقدان ايشان موجب نگراني دوستان انقلاب و ميدان جولان پيدا کردن براي کساني شد که در زمان حضورشان محلي براي ابراز وجود نداشتند . شهادت درجه اي بود که بايد نصيب آقاي قاضي مي شد.
بعضي از وابستگان فرقان در تبريز مي گويند که اين گروه در آنجا سمپات هائي داشت و جزوات و کتاب هايشان هم از طريق کتاب فروشي هائي در تبريز توزيع مي شد .
در تبريز يک کتاب فروشي به اسم طالع بود که کتاب ها و جزوات فرقان را مي فروخت و آنها را هم محمد متحدي که ارتباط ويژه اي با اکبر گودرزي داشت، برايشان مي برد . در ضمن اين محل آدرسي شده بود براي واحد انتشارات فرقان در تهران که از آن طريق کتاب ها و جزوات خود را در تبريز پخش مي کردند . شايد اولين نقطه تحقيق و تفحص ما هم براي ورود به دانشگاه تبريز همين کتاب فروشي بود ،اما اينکه بگوئيم تعداد کساني که در تبريز به فرقان گرايش پيدا کردند ، زياد بود ، روي اين حرف نمي توانم صحه بگذارم ، چون تعداد اين افراد بيش از10 ، 15 نفر نبود . شاخه بسيار نازک و باريکي که ما در دانشگاه تبريز پيدا کرديم، بيشتر از سه نفر نبودند و همانها هم دست اندر کار فاجعه بزرگ ترور آقاي قاضي شدند. فکر مي کنم حوزه نفوذ فکري فرقان در تبريز ، بسيار محدود بود، همان گونه که در ساير شهرها . ما هيچ وقت در تحقيق و تفحص هايمان به سندي برنخورديم که نشان بدهد دستور ترور آيت الله قاضي از تهران صادر شده باشد .
روند تحقيق و تفحص درباره قاتلان آيت الله قاضي از کجا شروع شد و چگونه ادامه پيدا کرد و به چه نتايجي رسيدند؟
قاتلان آيت الله قاضي چقدر از ايشان شناخت داشتند و با چه انگيزه هائي ايشان را ترور کردند ؟
روند دستگيري و رسيدگي قضائي آنها چگونه طي شد و چرا خانواده آقاي قاضي به دادگاه فرا خوانده نشدند ؟
در سال هاي اخير در مورد روند دستگيري و محاکمات فرقاني ها و در نگاه گسترده تر در مورد ماهيت فکري و عملي فرقان ، توسط جريان تجديد نظر طلب در انقلاب ، موجي از تشکيک ايجاد شده است . اين پديده به نظر شما ريشه در چه چيزي دارد ؟
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
/ج