قناعت در نهج البلاغه

قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم :
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قناعت در نهج البلاغه

قناعت در نهج البلاغه
قناعت در نهج البلاغه


 





 

مفهوم شناسی
 

قناعت در لغت به معنای خرسندي ، رضا به قسمت ، بسنده کردن ، بسنده کاري ، راضي شدن به اندک چيز و خرسند گرديدن به قسمت خود [1] و در اصطلاح ، حالتی است برای نفس كه باعث اكتفا كردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است. [2] و سرگرم نشدن به چيزى كه از اندازه ی كفايت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراك بيشتر باشد، و چشم نداشتن بر آن چه ديگران دارند . [3] در مقابل قناعت ، طمع قرار دارد که در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، [4] آزمندى ، آزمند شدن ، آرزو شدن ، سخت آرزومند شدن ، زيادت جوئى ، شره ، [5] و در اصطلاحِ علمای اخلاق عبارت است از : توقع داشتن در اموال مردم . [6] و برخى گفته‏اند خواستار بودن نعمت و رزق غير مقسوم است. ارباب رياضت گفته‏اند كه حرص نزد دانشمندان ، تغيير ناپسنديست در ذات انسانى . سيد شريف جرجانى گفته است كه : حرص خواستار بودن چيزى است با به كار بردن كوشش بسيار براى رسيدن به آن . [7]

قناعت در نهج البلاغه
 

قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم :

حیات طیّبه
 

همه ی ما خواستار زندگی پاک و آسوده ای هستیم . زندگی بدون آلودگی و به دور از هر گونه دغدغه . این نوع زندگی که در لسان قر آن تعبیر به حیات طیبه شده است آرزوی هر انسان سلیم العقلی است . وقتی تفسیر این عبارت قرآنی از امام علی علیه السلام سوال می شود ایشان آن را تعبیر به قناعت می فرمایند :
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9]
از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است .
امام علیه السلام قناعت را به لازمه‏اش كه زندگى پاك و نيكوست تفسير فرموده است. [10]

نوعی سلطنت
 

ملک و سلطنت از آن کسانی است که ثروت زیادی داشته و بر محدوده ای سلطه داشته باشند . از دیدگاه امام علیه السلام این مقام به کسانی داده می شود که دارای ثروتی چون " قناعت " باشند . چرا که :
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً [11]
در اهميت قناعت همين بس ، كه خود نوعى سلطنت است‏ .
امام علیه السلام كلمه ی ملك را استعاره براى قناعت آورده است ، زيرا نتيجه ی پادشاهى بى‏نيازى از مردم و برترى بر آن هاست، و كاميابى و قناعت اين نتايج را در پى دارد . [12]
ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و ... نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد " قناعت " است :
الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ [13]
قناعت ثروتى است بى‏پايان .
كلمه ی مال را با صفت بى‏پايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بى‏نيازى ناشى از قناعت نيز هم چون ثروت زياد ، بى‏پايان است. [14]

گنجی بزرگ
 

همان طور که در فراز پیشین توضیح داده شد همه ی مادیات رو به زوال و نابودی اند . ولی " قناعت " : گنجی بزرگ و بی پایان است که استفاده کننده از آن را بی نیاز می گرداند :
وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ [15]
و هيچ گنجى بى‏نياز كننده‏تر از قناعت نیست .
چرا كه قناعت فضيلتى است كه لازمه‏اش آرامش نفس و رضايت به آن چيزى است كه نصيبش شده و بى‏نيازى از ديگر چيزهاست . در صورتى كه هيچ يك از گنج هاى ديگر دنيا چنين نيستند . [16]

دستور به قناعت
 

درتعالیم علوی در جای جای کتاب شریف نهج البلاغه انسان ها را به اموری رهنمون می سازد که ثمره ی آن سعادت بشر است ، از آن جمله است امر به قناعت و نهی از حرص و طمع :

*كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ [17]
 

هر چه كه به آن مى‏شود اكتفا كرد بس است .
به راستى انسان جز به مقدارى كه مى‏تواند ضرورت و نياز خود را برطرف سازد، بسنده نمى‏كند، و همين مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بيشتر بى‏نياز مى‏سازد، و در اين سخن دستور ضمنى به اكتفا كردن بر مقدار اندك از دنياست. [18]

*خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ [19]
 

از دنيا آن چه را به تو روى آورد برگير و از آن چه كه از تو روى گرداند روى‏ بگردان. و اگر اين كار را نكنى پس در طلب و خواستن زياده روى نكن .
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است كه آدمى از دنيا به آنچه ميسّر مى‏شود و بر آن دست مى‏يابد، قناعت كند، و آن كه برايش ميسّر نيست به طور صحيح دنيا را بطلبد، و راه صحيح طلب دنيا، جستن دنيا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20]

*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل‏ [21]
 

به اندك بساز و به توانگران متوسل مشو
قناعت به اندكى از زندگى و به آن بسنده كردن بهتر است از چاپلوسى و نزديكى به اهل دنيا به خاطر به دست آوردن مال بيشتر . [22]
*امام علی علیه السلام به مردى كه از او درخواست موعظه داشت فرمود:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ .... إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ [23]
مانند كسى مباش‏.... اگر دنيا را به او بدهند ، سير نمى‏شود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمى‏كند .
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است :
سير نشدن از هر آن چه كه به او عطا كنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نكردن به هنگام نرسيدن مال، و اين همان صفت ناپسند كاستى از فضيلت قناعت است. [24]

*وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَاف‏ [25]
 

با بهترين زاد و توشه آخرت از اين دنيا كوچ كنيد و بيشتر از نياز روزمرّه خود از دنيا نخواسته‏ .
يعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهره‏مندند ، ندوزيد ، زيرا در كوچ كردن به آخرت كوتاهى مى‏كنيد و سرگرم به دست آوردن چيزهايى مى‏شويد كه نظرتان بدان ها افتاده است. [26]

ویژگی های قانعان
 

در کلام امیر المومنین علی علیه السلام ، ویژگی هایی برای افراد قانع یاد شده یا عده ای به عنوان قانع معرفی شده اند که از آن جمله است :

رسولان الهی
 

درنهج البلاغه در موارد بسیاری مشاهده می شود که امام صفات و ویژگی های رسولان الهی را بر شمرده است یکی ازاین ویژگی ها ، ویژگی " قناعت " است :
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27]
و ليكن خداوند سبحان پيامبران خود را در اراده و تصميم ، نيرومند و در وضع ظاهرى كه به چشم مى‏آيد ناتوان و ضعيف قرار داد، با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بى‏نيازى سرشار مى‏ساخت ، و فقر و تنگدستى كه ديده‏ها و گوش ها را از رنج و آزار پر مى‏كرد.
صفت پر كردن كه براى قناعت آورده است به اين اعتبار است كه قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بى‏نياز مى‏كند كه هيچ توجهى به تمتّعات دنيا نشان نمى‏دهند و گويا چشم و دلشان پر شده و جايى براى كالاهاى دنيا ندارد كه مورد طلب و درخواست واقع شود . [28]

یاد کنندگان مرگ
 

کسانی که زیاد یاد مرگ می کنند دلبستگیی به این دنیای فانی ندارند وهمّ خود را در این دنیا مال اندوزی قرار نمی دهند . قانعانه به کم دنیا بسنده می کنند وبه همان راضی اند :
وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِير [29]
و هر كس زياد به ياد مرگ باشد ، به اندك دنيا دلخوش گردد .
زيرا هدف از فزون خواهى بهره‏بردارى و كامجويى از دنياست و ياد مرگ ، اين كامجويى را در هم شكسته و تلخ مى‏كند . [30]

متقین
 

امام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ی مشهور همام یكی از صفات و علایم متقین و پرهیزكاران را دوری از طمع ورزی دانسته وگفتیم که طمع ضد " قناعت " است ، بنابر این آن ها افرادی قانع هستند :
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31]
از طمع دوری می كنند .

متوکلین
 

نیازمندانی که مسلح به سلاح توكّل و اعتماد بر خدا باشند با قناعتی که پیشه ی خود می سازند هیچ گاه دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز نمی کنند :
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ [32]
چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نيازمندان به خاطر پاداشى كه نزد خدا مى‏جويند و بهتر از آن است بى‏اعتنايى نيازمندان به ثروتمندان به جهت توكّل و اعتماد بر خدا .
بى‏اعتنايى مستمندان بر توانگران، بر ايشان دشوارتر و سخت‏تر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو كه بى‏اعتنايى ايشان نهايت توكّل به خدا را مى‏طلبد كه بالاترين درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از اين جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دليل فرموده پيامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترين اعمال دشوارترين آن هاست . [33]

ارائه الگو
 

خبّاب ـ پسر اَرت ـ از مسلمانان صدر اسلام است كه در مكه آسیب فراوانی دید، تا ‌آن جا كه مشركین پُشت او را داغ كردند. وی در جنگ صفین در ركاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در سال 37 هجری درگذشت . آن حضرت در توصیف این یار باوفا یکی از خصایص وی را قانع بودن به کفاف بر می شمرد :
يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ [34]
خداوند خبّاب بن ارتّ را بيامرزد ، كه با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت كرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال كسى كه به ياد روز قيامت باشد و براى حساب كار كند و به اندازه ی معيّن از روزى بسنده كرده ، و از خداوند خوشنود باشد .
با اين عبارت امام علیه السّلام وادار به ياد كردن روز قيامت و حساب آن روز فرموده است كه خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنين انگيزه براى فضيلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضايت به قضا و قدر اوست. [35]

پیامدهای قناعت
 

در سایه ی قناعت ثمراتی نصیب انسان می گردد که در کلام علوی به بعضی از آن ها اشاره گردیده است :

1-سرور
 

وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه‏ [36]
و هر كه به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگين نمى‏شود .
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضايت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، يعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37]

2-جلوگیری از فقر
 

وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ [38]
و هيچ ثروتى در پيشگيرى از فقر ، بهتر از تسليم و قناعت به روزى رسيده وجود ندارد .
هيچ ثروتى براى پيشگيرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نيست . [39]

3-آسایش
 

وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ [40]
و هر كس بر آن چه به او روزى شده، بسنده كند، به آسايش رسيده و در ميان آرامش فرود آمده است‏.
یعنی شخص قانع از غم دنيا خواهى و جذب شدن به اهل دنيا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41]

4-حفظ دین
 

وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه‏ [42]
و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند ، دو سوم دينش را از دست داده است .
كرنش به توانگر، براى توانگرى‏اش، پى‏آمد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل:
اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت كمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندى‏اش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مى‏شود به حدّى كه گويى او جز خدا را مى‏پرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است ، مى‏باشد ، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مى‏رود ، بنا بر اين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله ی بيرون رفتن از دو سوّم دين است. [43]
از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم :

5-عدم دلبستگی به دنیا
 

إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ [44]
طمع، انسان را تا لب آب مى‏آورد بدون اين كه برگرداند و ضمانت مى‏كند بدون اين كه وفا كند ، بسا نوشنده ی آب كه پيش از سيراب شدن، گلوگير شود.
طمع ، انسان را علاقمند به كسب دنيا مى‏كند و به طرف دنيا مى‏خواند ، و با اين حال دروغ مى‏گويد، هم چون كسى كه ضامن چيزى شود و وفا نكند .
عبارت: و ربّما... ريّه هشدار بر اين مطلب است كه در پى دنيا به طور مداوم بودن روا نيست ، هر كه همواره در پى دنيا باشد گاهى نااميد مى‏شود و بدون رسيدن به آرزو ، اميدش قطع مى‏شود ، و هر چه اين طور باشد ، شايسته نيست كه هميشه در پى آن بود. [45]

6-آزادگی
 

الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [46]
طمع باعث بندگى هميشگى است .
كلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا كه لازمه ی طمع ، تسليم شدن در برابر آن چيزى است كه به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دليل دوام تسليم شدن به سبب طمع است ، زيرا شخص طمعكار تا وقتى كه از كسى چشم طمع دارد ، همواره تسليم اوست، و در اين جهت مثل كسى است كه هميشه برده ی ديگرى است . [47]

7-عزت
 

الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ [48]
حريص درگير ذلّت و خوارى است .
امام علی علیه السلام كلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى كه شخص در برابر طمع درگير آن شده است . [49]
در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است :
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّه‏ [50]
خود را خوار كرد آن كه طمع را پيشه ساخت. تن به ذلت داد، هر كه گرفتارى خود را ابراز كرد.
چشم طمع داشتن به مال ديگران، باعث نيازمندى بديشان و كرنش در برابر آن هاست، و اين خود انگيزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پيوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زير كه مباشر و پيوسته به جسم است .
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شكايت بردن از تهى‏دستى و گرفتارى‏اش به نزد مردم است، به وسيله يادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى كه در پى دارد . [51]

نتیجه
 

حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آن جا که امام هستند و وظیفه ی به سعادت رساندن قافله ی بشر را به عهده دارند ، قناعت را به عنوان یکی از فضایل بیان نموده و با تعریف ، بیان پیامدهای آن و بالطبع رذیله ی مقابل آن یعنی حرص و طمع ، به ارائه ی الگو پرداخته و مردم جامعه را با داشتن صفت قناعت علاوه بر رسیدن به آرامش روانی با ویژگی های خاص خود ، به جامعه ای به دور از مشکلات اقتصادی تشویق می نمایند .

پي نوشت ها :
 

[1] لغت نامه دهخدا
[2] معراج السعاده، ص 282
[3] ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏ميثم)، ج 5 ، صفحه‏ى 459
[4] المنجد، واژه طمع.
[5] سيرى‏درفرهنگ‏لغات ، صفحه‏ى 555
[6] معراج السعاده، ص 286
[7] سيرى‏درفرهنگ‏لغات، صفحه‏ى 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت229
[10] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 608
[13] نهج البلاغه , حکمت57
[14] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 459
[15] نهج البلاغه , حکمت371
[16] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[17] نهج البلاغه , حکمت395
[18] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 741
[19] نهج البلاغه , حکمت293
[20] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 740
[21] نهج البلاغه , حکمت396
[22] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 741
[23] نهج البلاغه , حکمت150
[24] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 556
[25] نهج البلاغه , خطبه45
[26] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 2 ، صفحه‏ى 258
[27] نهج البلاغه , خطبه234
[28] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 4 ، صفحه‏ى 470
[29] نهج البلاغه , حکمت349
[30] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت406
[33] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 745
[34] نهج البلاغه , حکمت44
[35] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 700
[38] نهج البلاغه , حکمت371
[39] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[42] نهج البلاغه , حکمت228
[43] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 606
[44] نهج البلاغه , حکمت275
[45] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 652
[46] نهج البلاغه , حکمت180
[47] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 573
[48] نهج البلاغه , حکمت226
[49] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 604
[50] نهج البلاغه , حکمت2
[51] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 405
 

منابع وماخذ
نهج البلاغه
ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه ، بحرانى‏ ، ميثم بن على بن ميثم ، مترجم: قربانعلى‏محمدى‏مقدم-على‏اصغرنوايى‏يحيى‏زاده‏ ، بنياد پژوهش هاى‏اسلامى‏آستان‏قدس‏رضوى ، ‏1375 ، مشهد
المعجم الموضوعی ، اویس کریم محمد ، مجمع البحوث الاسلامیه ، 1408 ، مشهد
ارسال توسط کاربر محترم سایت : m134967



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط