نگاه به زندگي بعد از 30 سالگي

20 تا 35 سالگي دوران صميميت است. زندگي اجتماعي و رشد جسمي، جنسي و رواني افراد برحسب سن‌هاي مختلف به دوره‌هايي تقسيم‌بندي مي‌شود. دوران نوجواني دوران کسب هويت در مقابل بي‌هويتي است. جواني يعني 20 تا 35 سالگي سن صميميت در مقابل انزواست. اگر فردي در دوران قبلي رشد خوبي کرده
يکشنبه، 29 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاه به زندگي بعد از 30 سالگي

نگاه به زندگي بعد از 30 سالگي
نگاه به زندگي بعد از 30 سالگي


 






 

نگاه اول/ دکتر محمدرضا خدايي، روانپزشک
 

20 تا 35 سالگي دوران صميميت است. زندگي اجتماعي و رشد جسمي، جنسي و رواني افراد برحسب سن‌هاي مختلف به دوره‌هايي تقسيم‌بندي مي‌شود.
دوران نوجواني دوران کسب هويت در مقابل بي‌هويتي است. جواني يعني 20 تا 35 سالگي سن صميميت در مقابل انزواست. اگر فردي در دوران قبلي رشد خوبي کرده باشد، در اين دوران آماده مي‌شود تا صميميتي نسبت به خانواده و ‌اجتماع خود به دست آورد و احساس مسووليت کند. اين سن قسمتي از زندگي مفيد افراد را شامل مي‌شود. 35 سالگي به بعد، سن حاصل‌خيزي است. همه نکات مثبت در جواني خلاصه نمي‌شود و نمي‌توان گفت اگر فردي به تمام روياهايش در اين سنين دست نيافت ديگر نمي‌تواند به آنها برسد.
بسياري از افراد وقتي از 30 سالگي مي‌گذرند، چراهاي بسياري در ذهن‌شان به وجود مي‌آيد: «چرا شغل درستي ندارم؟ چرا براي گرفتن مدرک بالاتر تلاش نکردم؟ و...» بهتر است قبل از رسيدن به 35 سالگي جلوي اين چراها را بگيريم و حداکثر استفاده را از جواني ببريم. قبول دارم که انسان در سنين پايين‌تر تجربه افراد بزرگ‌تر را ندارد اما فرد بايد همراه با تنوع و هيجان سعي کند از تجارب ديگران هم استفاده کرده و از نظر اجتماعي خود را تا حدي نشان دهد. حالا اگر فردي پيدا شد که به سن 30 تا 35 سالگي رسيد و دچار چراها شد اولا بايد به خودش رجوع کند. آيا واقعا چراهايي که او به آنها فکر مي‌کند واقعي است؟ برخي کمال‌گرا هستند و هرگز از چيزي که هستند راضي نيستند و ديد منفي نسبت به خود دارند. ديگران و موفقيت‌هاي آنها براي اين افراد مهم و موفقيت‌هاي خودشان بي‌اهميت است. اول بايد کلاه خود را قاضي کرد و ديد واقعا شکست خورده‌ايم يا نه؟ دوم اينکه نبايد خيال‌پردازي کرد و مدام در رابطه با گذشته چون و چرا کرد. بايد به جاي خيال‌پردازي موقعيت‌ها را در نظر گرفت و روي يک برگ کاغذ توانايي‌ها را در مقابل ضعف‌ها يادداشت کرد و ديد با توانايي‌هاي کنوني چه مي‌توان کرد. بلندپروازي را کنار بگذاريد و به حداقل راضي شويد. سوم اينکه از نظرات افراد ديگر استفاده کنيد و با توجه به توانايي‌هاي خود هدفي در نظر بگيريد. نبايد سرخورده و تسليم شد. هميشه در همه جا نبايد بهترين بود. بايد از شکست‌ها درس گرفت. خيلي افراد بي‌سواد تازه از 40 سالگي اراده مي‌کنند و موفق مي‌شوند. گرچه در اين سن يکسري ناتوانايي‌هاي جسمي پيش مي‌آيد ولي در عوض يکسري پختگي‌ها به وجود مي‌آيد که رسيدن به هدف را راحت‌تر مي‌کند. در رابطه با رفتار نزديکان با افرادي که به سن 30 تا 35 سالگي رسيده‌اند اما هنوز به موفقيت عاطفي يا کاري دست نيافته‌اند بايد گفت نبايد افراطي عمل کرد. توهين و سرکوفت از يک سو و بي‌توجهي و هيچ نگفتن از سوي ديگر کار درستي نيست و مي‌تواند سبب بروز خشم دروني در فرد شده و انگيزه را کاهش دهد. از سر دلسوزي نصيحت يا غرغر زياد کردن نه تنها انگيزه به فرد نمي‌دهد، بلکه سبب بروز خشمي مي‌شود که هم به‌صورت کلامي ممکن است بروز کند و هم اينکه سبب لجبازي فرد شود. به حال خود گذاشتن فرد هم موثر نيست. بهترين کار اين است که به‌طور مداوم با مهرباني و در شرايط مناسب به فرد تذکر دهيد. اگر مردي کم کار مي‌کند يا شغل مناسبي ندارد، خانم‌ خانه در شرايط مناسب مي‌تواند به همسرش بگويد اگر بيشتر کار کني شايد بهتر بتوانيم لوازم مورد نيازمان را تهيه کنيم. اين موضوع به تدريج در فرد انگيزه ايجاد مي‌کند.

نگاه دوم / دکتر محمد کياسالار
رابطه سن و خلاقيت
 

افلاطون مي‌گفت: «سن بيش از آنچه بيفزايد، مي‌كاهد» اما خودش هميشه گوش به سقراط 60 ساله‌اي داشت كه تا آخر عمر، چيزي از معرفت و خلاقيت‌اش کم نشد.
اليور وندل هلمز، پزشك و نويسنده امريكايي هم در جواني‌اش حرفي زد كه بعدها پشيمان شد: «اگر 40 سال‌تان شده و مشهور نيستيد، ديگر شمشيرتان را غلاف كنيد!» او تمام شهرت‌اش را مديون كتاب «مستبد ميز صبحانه» است كه در 50 سالگي‌ نوشت. پرفروش‌ترين كتاب‌‌ او (زندگي‌نامه رالف والدو امرسون) هم در 75سالگي‌اش منتشر شد. با اين حال، بعضي‌ها مي‌گويند: «قاعده بر اين است که خلاقيت نويسندگان در جواني مي‌ميرد» اما اين قاعده در مثال‌هاي نقض خودش غرق مي‌شود. جان ميلتون،‌ شاعر انگليسي که در44 سالگي نابينا شد،‌ موفق‌ترين كتاب‌هايش را در 57 سالگي (بهشت از دست رفته) و 62 سالگي (بهشت بازيافته) نوشت. «يادداشت‌هاي خاطرات حوا» و «ميراث 30 هزار دلاري» را هم مارك تواين در 71 سالگي نوشته. ديويد بلاسكو، دراماتيست امريكايي هم بيشتر نمايشنامه‌هاي موفقش را بعد از 70 سالگي نوشته و خلاصه، اين رشته سر دراز دارد.
يک‌طرفه هم به قاضي نرويم. تاريخ مي‌گويد مخترعان خلاق، با افزايش سن، تعداد اختراعات‌شان کمتر شده. ولي شما فكر مي‌كنيد چرا؟ الكس آسبورن، يكي از پيشگامان آموزش تكنيك‌هاي خلاقيت، به اين سوال پاسخ مي‌دهد: «چون بيشتر آدم‌هاي خلاق بعد از كسب چند موفقيت، دست از تلاش برمي‌دارند. اغلب ما وقتي در خصوص درآمد و منزلت اجتماعي‌‌مان احساس امنيت مي‌كنيم، انگيزه و تلاش‌مان كمتر مي‌شود.» شايد اين گفته سامرست موام پايان‌بندي مناسبي براي اين بحث باشد: «تصور و تخيل، اصل و اساس خلاقيت‌اند که با تمرين رشد مي‌كنند و به‌هيچ‌وجه محدوديت سني ندارند.»
منبع:www.salamat.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط