مريم شناسى (1)
اشاره[1]
از قرن هفدهم به بعد «مريم شناسى» نام آن بخش از الهيات جزمى شد كه به مريم، باكره مقدس، در ارتباط او با خدا و پيوندش با مخلوقات همنوعش مى پردازد.
خاستگاه و تاريخ
تحول در آثار مؤلفان اوليه مسيحيت
شواهد سه قرن نخست مسيحيت اعتقاد راسخ به باكره بودن مريم در زمان باردار شدن به مسيح (قبل از تولد كودك[6] را نشان نمى دهد. آمبروس (متوفاى 397) و آگوستين (متوفاى 430) از باكرگى حضرت مريم در حين و بعد از زايمان مسيح مانند زمان باردارى او حمايت كردند.
قداست حضرت مريم نيز به همين سان در آگاهى مسيحيان رشد تدريجى داشته است. به عنوان مثال، برخى وى را در مورد اصرار در قانا[11] هيچ گونه پرسش جدى در اين باره مطرح نشد.
تأخير در شكل گيرى حقايق مربوط به حضرت مريم به روش هاى گوناگون شرح داده شده است. حقايق مسيح شناختى و تثليثى در درجه اول اهميت قرار دارند. احتمال تفاسير اشتباه گاهى انتشار حقايق مربوط به مريم را نامناسب مى ساخت. مردم مشرك مديترانه الهه هاى مادر را مى شناختند. بنابراين، مسيحيت نمى توانست به طور صريح با ناميدن مريم به عنوان «مادر خدا»، خود را دچار مخاطره كند. به نظر مى رسيد كه مبرا دانستن مريم حتى از كوچك ترين گناه شخصى، به قدوسيت منحصر به فرد مسيح خدشه وارد مى سازد. همين طور امكان داشت كه بيان ناسنجيده باردارى باكره به نفع روح انگارى[12] تمام شود كه جسم حقيقى مسيح را انكار مى كرد.
تنها در سال 649 و در شوراى لاتران[15] صريحاً آن را تعليم داده بود. كليسا هرگز معناى دقيق باكرگى در زمان تولد مسيح را معين نكرد، اما باور رايج در الهيات برآن است كه باكرگى در زمان تولد مسيح، نشانه معجزه آساى ديگرى از منشأ الوهى مسيح است.
اواخر دوره آبايى، اوايل قرون وسطا
در متون اوليه، دست كم به طور تلويحى مى توان نشانه هايى از مادر روحانى بودن مريم را يافت. به عنوان مثال، اريگنس مى گويد كه مادر عيسى را مى توان مادر كسانى ناميد كه به مسيح مى پيوندند; هم چنان كه يوحنا،[27] مى داند، همان كسانى كه مريم با زايش مسيح به آنها حيات بخشيد.
از دوران اپيفانوس اهل كونستانتيا[30] پديدار شد. يك عامل موجود در اين جا، تكميل دوسويه مريم شناسى و الهيات درباره كليسا است. معناى مادر كه هميشه بخشى از مفهوم كليسا به عنوان «حواى جديد» بود، اكنون به مريم نيز به عنوان مادر ما Lady)يا (Our «حواى جديد» اطلاق شد. «همانند كليسا كه وى تصوير آن است، مريم نيز هم چنان مادر كسانى است كه از نو متولد شده اند».
از قرن دوازدهم به بعد، معناى دلسوزى مريم نسبت به مسيح در تپه جلجتا بخشى از مريم شناسى شد; به عنوان مثال، روپرت اهل دويتس[32] در قرن دهم است.
مريم شناسىِ نظام مند
قديس برنارد[37] ناميد، ملكه رحمتى كه قدرتمند و در عين حال مهربان است. مخالفت او با عيد و آموزه باردارى مريم، الگويى بر جا نهاد كه حتى بزرگ ترين فلاسفه مدرسى آن را دنبال كرده اند.
كتاب جملات پيتر لومبارد[41] به منظور فهم كامل الهياتِ فلاسفه مدرسى در باب مريم بايد ديگر مكتوبات آنان را نيز در نظر گرفت. مؤلف ناشناسِ اثرى در آن دوره به نام Mariale super missus est، كه زمانى به قديس آلبرت نسبت داده مى شد، گامى فراتر برداشت و اين به هنگامى بود كه مريم را در دلسوزى اش، به "شريك مسيح و همدم موافق او" وصف كرد.
قديس توماس بصيرت عميقى را نسبت به مادر خدا بودن مريم در جامع الهيات نشان مى دهد. قديس توماس بحث خود را از اين حقيقت وحيانى آغاز مى كند كه مريم مادر عيسى است و سپس قدوسيت، باكرگى و شأن مريم را بررسى مى كند. مثلا نوشته هاى موعظه آميز وى در باب «دعاى سلام بر مريم»، وساطت و ملكه بودن مريم را نيز نشان مى دهد. وى به تلفيق مريم شناسى[42] مبادرت نمى ورزد، و ضرورت پرداختن به بحث نجات مريم، وى را از پرداختن به مسئله «لقاح مطهر» بازمى دارد.
قرن ها هيچ گونه پيشرفت چشمگيرى در رويكرد كلى به مريم شناسى به وجود نيامد، اگر چه پرسش هاى فردى همچنان تحريك برانگيز بود. نمونه اعلاى اين گونه مسائل، «لقاح مطهر» بود. دانز اسكوتوس [43] به صرافت راه حل الهياتى مشكل اصلى را با طرح آنچه كه كليسا در نهايت آن را اعتقادى جزمى اعلام مى كند دريافت كه همان فديه محافظت كننده حضرت مريم از گناه اوليه است.
ج. گرسون[46] (متوفاى 1444) الهياتى مستدل درباره وساطت و عروج مريم عرضه مى كند. وى حق استثناناپذير نظارت قانونى بر تمام فيوضات را به مريم نسبت مى دهد.
نهضت اصلاح دينى و پيامدهاى آن
الهيدانانِ دوره پس از شوراى ترنت ، مرحله عظيمى را براى مريم شناسى گشودند ـ نه فقط در اسپانيا كه در آنجا آيين پروتستان تهديدى داخلى به شمار نمى آمد بلكه در آلمان نيز دفاع از اعتقاد و نيايش حضرت مريم نيازى ضرورى قلمداد شد. قديس پيتر كانيسيوس[51] نوعى رويكرد به حيطه كامل و مجزاى مريم شناسى است; اگر چه وى در الهيات نهايى خويش در باب حضرت مريم به نام (1592)De mysteriis vitae christi جسورانه اقدام نمى كند. هر دو اثر وى مشتمل بر ملاحظاتى گسترده در باب قدوسيت مريم است. سوئارس مطالعه حيات مريم را به عنوان يكى از محبتهاى خدا و فيضى مى دانست كه مقتضاى شأن مادر خدا بودن بود.
قرن هفدهم اوج الهياتِ مريم است. ارتباط مريم با كار نجات بخشى مسيح از مضامين اصلى آثار اين افراد است: اف. كيو. سالاسار،[58] دلبستگى به حضرت مريم را به عنوان شيوه مطلوب جهت كسب حكمت متجسد، عيسى مسيح، ذكر مى كند. كتاب دلبستگى حقيقى اين شيوه ها را شرح و بسط مى دهد.
در پايان قرن هفدهم، در هر حال، باد سرد يانسن گرايى[64] به دفاع پرداخت.
1854 تا 1962
مضامين اصلىِ نيمه اول قرن بيستم، وساطت مريم و عروج آسمانى او است. در اولين كنگره بين المللى مريم (ليون 1900) نشستى پژوهشى در باب نقش مريم در طرح نجات برگزار شد. در گردهمايى هاى ملى و بين المللى بعدى پژوه نامه هاى فراوانى در باب وساطت حضرت مريم ارائه شد; به عنوان مثال، مقالاتى از سوى آر. دلابرويز [77] در 1913 در كتابچه هاى راهنماى خويش در باب مريم شناسى اين گرايش را نشان دادند. اين جنبش زمانى شتاب گرفت كه در كنگره حضرت مريم در بروكسل (1921) وساطت حضرت مريم به عنوان درونمايه اصلىِ اين كنگره قلمداد شد.
كاردينال مرسيئر[83] (متوفاى 1957)، مدافع خستگى ناپذير وساطت مريم در آثار فراوان. بعد از تعريف «لقاح مطهر»، تمامى توجهات به سوى تعريف عروج آسمانى مريم معطوف شد. در هر حال، كليسا با در نظر گرفتن هر دو واقعيت بيشتر متمايل به تعريف رسمى عروج حضرت مريم از طريق اعتقاد مسيحيان بود تا اظهارات موجود در پژوهش هاى الهياتى. تعريف «لقاح مطهر» در ركود عقلانى نيمه قرن نوزدهم به پرسش هايى پايان داد كه زمانى متفكران مسيحى را دچار تفرقه كرده بود. كليسا در 1950، در زمان شكوفايى مطالعات در باب مريم، عروج آسمانى را شرح داد، آموزه اى كه تا آن زمان در الهيات مريم كانون اصلى توجه نبود. تعجب آور نيست كه تعريف عروج آسمانى توجه به تفاوت هاى موجود در بين كاتوليك ها و ديگر مسيحيان را برانگيخت; زيرا عروج آسمانى نمونه اى از مسائل پيچيده كتاب مقدس و سنت و ارتباط آنها با يكديگر و با مرجعيت تعليمى كليسا است.
همچنين پيشرفت در پژوهش هاى مريم شناسىِ اين دوره بسيار مرهون راهنمايى پاپ ها است. علاوه بر توصيف «لقاح مطهر»[92]
پی نوشت :
[1] مشخصات كتاب شناختى اين اثر از اين قرار است:
E. R. Carroll/F. M Jelly, "Mariology" in The New Catholic Encyclopedia, v.9, pp.168-175.
[2]. St. Justin
[3]. St. Irenaeus
[4]. ante partum
[5]. in Partu
[6]. post partum
[7]. Cana
[8]. Chrysostom
[9]. Calvory
[10]. Origen
[11]. Council of Ephesus
[12]. Docetism
[13]. Lateran
[14]. Pope St. Martin I
[15]. Pope Paul IV
[16]. Transitus Mariae
[17]. Sub Tuum Praesidium Confugimus
[18]. St. Andrew of Crete
[19]. St. Germanus of Constantinople
[20]. Mediatrix
[21]. Paul the Deacon
[22]. The Life of Theophilus
[23]. John
[24]. Ambrose Autpert
[25]. mater gentium
[26]. mater credentium
[27]. mater electorum
[28]. Epiphanius of Constantia
[29]. Mystical Body
[30]. Hermann of Tournai
[31]. Rupert of Deutz
[32]. John the Geometer
[33]. St. Anselm
[34]. St. Bernard
[35]. Annunciation Gospel
[36]. aqueduct
[37]. Our Lady
[38]. Peter Lombard's Sentences
[39]. St. Bonaventure
[40]. St. Albert the Great
[41]. St. Thomas Aquinas
[42]. Mariological synthesis
[43]. Duns Scotus
[44]. J. Gerson
[45]. Magnificat
[46]. St. Bernardine of Siena
[47]. J.de Aldama
[48]. St. Peter Canisius
[49]. اثرى در باب نويسندگان تاريخ كليسا از آغاز تا 1400 كه بر اساس قرون تقسيم بندى شده اند.
[50]. Francisco Suarez
[51]. Quaestiones
[52]. F. Q. Salazar
[53]. S. Saavedra
[54]. D. Petau
[55]. Cardinal Pierre de Berulle
[56]. St. John Eudes
[57]. St. Louis Grignion de Montfort
[58]. The Love of Eternal Wisdom
[59]. Jansenism
[60]. A. Widenfeldt
[61]. Ghent
[62]. Alphonsus Liguori
[63]. The Glories of Mary
[64]. L. A. Muratori
[65]. Newman
[66]. Scheeben
[67]. On Consulting the Faithful in Matters of Doctrine
[68]. Dogmatic
[69]. C. Feckes
[70]. E. Druwe
[71]. "bridal Motherhood"
[72]. J. B. Terrien
[73]. R. de la Broise
[74]. J. V. Bainvel
[75]. E. Hugon
[76]. A. Lepicier
[77]. C. van Crombrugghe
[78]. Cardinal Mercier
[79]. B. M. Merkelbach
[80]. J. Bittremieux
[81]. Flemish
[82]. Bruges
[83]. J. Lebon
[84]. Ineffabilis Deus
[85]. Munificentissimus Deus
[86]. Leo XIII
[87]. St. Pius X
[88]. Benedict XV
[89]. Pius XII
[90]. John XXIII
[91]. Lisieux
[92]. Vatican Council II