مؤمن حقيقي و عالمی وارسته(2)
خصوصیات چهارمین شهيد محراب در گفتگو با حجت الاسلام مجتبي عزيزي
من يک سؤال دارم:اين که يک بزرگواري به ايشان تکليف مي کند که شما برويد به کرمانشاه وايشان هم با اين عوالم به آن جا مي روند،يعني يک رابطه ناگفته ونانوشته اي بين اين تکليف کننده وتکليف ونيزآن کسي که به او تکليف شده است،وجود دارد. آن رابطه را شما چگونه مي بينيد.
من به شما عرض کردم که فارغ ازهرحب وبغضي براي استادش که مرجع ورهبر است،جانشيني انبياء واولياء را مبنائاً قائل بوده است.من اين يکي را اختصاصي مي بينم، درخيلي ها هست،درشهداي محراب که هست،نيزدراشخاصي مثل شهيد مطهري، شهيد بهشتي،مقام معظم رهبري واين ها مبنائاً ولايت امام را پذيرفتند ،نه به عنوان اين که يک انقلابي بشود وشاه برکنارشود. مهم اين است که بناست حاکميتي برمدار قرآن وعترت به وجود آيد.هرکسي که اين پرچم را گرفت و پرچمداربود، چه استاد من باشد وچه نباشد،من بايد از او تبعيت کنم واين مهم است. همان حرکت ايشان به کرمانشاه را هم مي توان استفاده کرد که وظيفه مي دانند،حالا که عالمند ومجتهدند، حالا که بزرگند،وظيفه خودشان مي دانند که بروند وعلم را دربين مردم منتشرکنند نه اين که تا ابدالدهر در قم بمانند،با وجود اين که ايشان در مدتي که در قم بوده،درجايگاهي قرار داشته براي درس خارج،ايشان امتحان مي گرفته است.
استاد،من درعکس ديده ام که ايشان يک اسلحه دردست دارند وهمين دوست مان آقاي سلطانيان که آن زمان نوجوان بوده اند، درکنارشان ايستاده اند وآقا زاده شان آقا شيخ محمد هم پشت سرشان هستند. گذشته ازاين که ايشان کهن سال بوده اند، اين اسلحه دردست شان سنگيني مي کند واين سنگيني به خاطرکهولت نيست،به خاطرهمين گفته امام است که گفته اند ايشان آزارش به موري نرسيده، يعني من به شخصه فکر مي کنم که ايشان اگر درمقام قصاص هم قرارمي گرفتند،يا اگرمثلاً روزي ولي دم مي بودند،نمي توانستند قصاص کنند .اين همان لطافت وحبي است شما درموردشان برشمرديد.
بله، البته اين جداي از مسأله تکليف است، چون آن سلاح را که دست ايشان مي بينيد، حالا من قصد دارم يک تلفيقي انجام دهم، سلاحي که در دست ايشان است،لباس سپاه هم به تن دارند،ايشان پيرمردي است که با صلابت دارد قدم مي زند،يعني من که بعداً خواهيد فهميد که آزارم به موري هم نمي رسد،در راه تکليف سلاح هم به دست مي گيرم.خب،اين مجمع نقيض ها از مؤمن حقيقي برمي آيد.
خلاصه،ايشان آمد به خانه ما،آيت الله برهاني-رضوان الله عليه- هم مهمان ما بودند.ايشان يک قصه اي از پدر شهيدشان نقل کردندکه يک وقتي يک گربه اي مي آيد به منزل ايشان وگوشتي را از منزل شان مي دزدد.شهيد بزرگوار با اعصا به دم گربه مي زنند،گربه گوشت را مي اندازد وفرارمي کند. شهيد منقلب مي شود،مي گويد بايد گربه را بياوريد تا من ازاو عذرخواهي کنم. مي گويند او طبيعتش اين طوري بود، مطابق حب غريزي وطبيعتش عمل کرد، ولي من عقل داشتم ومي فرمايد من مي دانم فرداي قيامت اگر ظلمي به حيواني کرده باشي،ازتو سؤال خواهند کرد، من بايد از او عذر خواهي کنم.حاج حسين آقاي اشرفي گفتند چادرمادرم را برديم و با پاسدارهاي حاج آقا،چند نفري،به زحمت گربه را گرفتيم ودرگوني گذاشتيم وبرديم خدمت آقا وگفتيم آقا، اين گربه.آقا گفتند درکيسه را بازکنيد. گفتيم خطرناک است.جواب دادند نه، درش را باز کنيد. خلاصه،ما دست مان را گرفتيم جلوي آقا که مبادا گربه به ايشان آسيبي برساند، آقا فرمود نگران نباشيد، درگوني را باز کردند. خدا شاهد است ديدم که وقتي آقا چشمش به گربه خورد،گفتند من را حلال کن. گربه هم گوش داد وبدون ترس نشست. ايشان گفتند مرا حلال کن، من از شما عذر مي خواهم، شما مطابق طبيعتت گوشت را بردي، من نبايد شما را با عصا مي زدم، هر وقت خواستي بيا اين جا وهر چه دوست داشتي ببر.اين سيره را شما نگاه کنيد، عميق ترازآن سطحي است که ما بخواهيم با دو جمله، سه جمله سروته آن راهم بياوريم. جالب اين جاست که آن گربه، بعد از آن، آزادانه به آن خانه رفت وآمد مي کند.جالب تر اين که قبل ازشهادت شهيد محراب، آن گربه مي آيد،چند بار دور شهيد مي چرخد وشهيد محراب که به شهادت مي رسد، بعداز ظهرش گربه مي آيد وروي ديوارناله مي کند.
انساني که نفسش دريک حيوان اثر تربيتي مي گذارد،به اين شکل، شما چگونه مي خواهيد اين را تفسيرکنيد؟ بعضي آدم ها وجودشان تمام ملکوت مي شود،يعني مي شوند يک آيينه که درآن ملکوت را ببينيم وشهيد اشرفي اصفهاني شايد در اين افق قرار دارد.حالا ممکن است قضاياي ديگري هم باشد،لذا امام وقتي مي فرمايند آزارش به موري نرسيد،مي دانند چه مي گويند يعني به اين افق نگاه مي کنند.يا مي گويند مصداق کساني بود که" من المؤمنين رجال صدقوا" هستند،يعني با خدا عهد بسته اند.راست هم مي گفتند،بالاخره اين شهادت، شهادت عظيمي است،همه شهداي محراب روي سر همه ما جا دارند ما شهيد اشرفي اصفهاني را ياد مي کنيم .شهيد بزرگوارحقاً وانصافاً نمي توان گفت که يک فقيه بود،يک فقيه عارف مسلط مفسرکلامي اخلاقي بود، يعني فقه شان مدغم شده بود؛با باورشان. باز از نکاتي که لازم مي دانم درخصوص شخصيت ايشان بيان کنم،نظر خاص ايشان درمورد حب اهل بيت عليهم السلام است. شما حساب کنيد، کسي که سال هاي سال در قم که همين حاج حسين آقا حدود هفده سال با شهيد دريک حجره زندگي مي کردند، سال هاي سال در قم هر روز صبح قبل از اذان صبح مي رفتند به حرم خانم فاطمه معصومه(ع)،نماز ونماز صبح مي خواندند. بعد از نمازصبح،يک زيارت کامل جامعه کبيره مي خواندند،بعد مي آمدند به دنبال کار وزندگي.چند نفر را شما مي توانيد در يک عصر مثال بزنيد،آن هم يک عالم با مشغله هاي خاص خودش؟ مادرايشان،خانمي بوده که در طول عمرش زيارت عاشوراي هر روزش ترک نشده است پدرايشان شخصيتي بود که از اصفهان بلند شده،براي اين که خداوند پسري متقي به او عنايت کند،پاي پياده به زيارت حرم امام رضا(ع) رفته است که درآن جا خوابي مي بيند واسمش را عطاء الله مي گذارد که اگر آقا زاده هاي ايشان اين ها را براي شما تعريف کنند بهتر از من است.ارادت خاص ايشان به اهل بيت (ع) به نظرمن کليد اصلي آن رشدي است که من براي شما گفتم .ايشان ورم نکرد، به نظر بنده رشد کرد واين رشدش مثلش يک درياست ومجمع الشتات هم يک پارچ آب. مجمع الشتات چيزي نيست درمقابل علم ايشان؛ يک کدهايي است که ايشان داده واقعاً معتقدم که نهادهاي مسؤول بايد يک گروه فاضل رامأمورکنند تا اين گروه بنشينند ومباني کلامي شهيد اشرفي اصفهاني را در بياورند.
شايد چون کارهاي ديگري دارم که مهمند. تدريس هايي که دارم، تفسيري دارم که اصلش البته ازآيت الله برهاني است وفرعش از بنده است، ولي همين فرع شايد پانزده سال زمان بخواهد. ان شاء الله اگر ما عمري داشتيم،حتماً. اگر نه هم، من چند نفر از دوستان را مسلط به کار کرده ام که هر وقت ما از دنيا رفتيم، مشکلي پيش نيايد و آقايان کارها را انجام مي دهند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
شهيد اشرفي انساني شهودي بوده اند يا استدلالي؟
منظورتان از عبارت"عالم مشتبه" اين است که ايشان آن قدر ساده بودند که بعضي ها فکر مي کردند عالم نيستند؟
برداشت من ازعکس ها اين است که ايشان يک آدمي است مثل يک پيرمرد بازنشسته خيلي ساده ومعمولي.
من يک سؤال دارم:اين که يک بزرگواري به ايشان تکليف مي کند که شما برويد به کرمانشاه وايشان هم با اين عوالم به آن جا مي روند،يعني يک رابطه ناگفته ونانوشته اي بين اين تکليف کننده وتکليف ونيزآن کسي که به او تکليف شده است،وجود دارد. آن رابطه را شما چگونه مي بينيد.
من به شما عرض کردم که فارغ ازهرحب وبغضي براي استادش که مرجع ورهبر است،جانشيني انبياء واولياء را مبنائاً قائل بوده است.من اين يکي را اختصاصي مي بينم، درخيلي ها هست،درشهداي محراب که هست،نيزدراشخاصي مثل شهيد مطهري، شهيد بهشتي،مقام معظم رهبري واين ها مبنائاً ولايت امام را پذيرفتند ،نه به عنوان اين که يک انقلابي بشود وشاه برکنارشود. مهم اين است که بناست حاکميتي برمدار قرآن وعترت به وجود آيد.هرکسي که اين پرچم را گرفت و پرچمداربود، چه استاد من باشد وچه نباشد،من بايد از او تبعيت کنم واين مهم است. همان حرکت ايشان به کرمانشاه را هم مي توان استفاده کرد که وظيفه مي دانند،حالا که عالمند ومجتهدند، حالا که بزرگند،وظيفه خودشان مي دانند که بروند وعلم را دربين مردم منتشرکنند نه اين که تا ابدالدهر در قم بمانند،با وجود اين که ايشان در مدتي که در قم بوده،درجايگاهي قرار داشته براي درس خارج،ايشان امتحان مي گرفته است.
درواقع ممتحن برگزيده حضرت آيت الله بروجردي بوده اند...
استاد،من درعکس ديده ام که ايشان يک اسلحه دردست دارند وهمين دوست مان آقاي سلطانيان که آن زمان نوجوان بوده اند، درکنارشان ايستاده اند وآقا زاده شان آقا شيخ محمد هم پشت سرشان هستند. گذشته ازاين که ايشان کهن سال بوده اند، اين اسلحه دردست شان سنگيني مي کند واين سنگيني به خاطرکهولت نيست،به خاطرهمين گفته امام است که گفته اند ايشان آزارش به موري نرسيده، يعني من به شخصه فکر مي کنم که ايشان اگر درمقام قصاص هم قرارمي گرفتند،يا اگرمثلاً روزي ولي دم مي بودند،نمي توانستند قصاص کنند .اين همان لطافت وحبي است شما درموردشان برشمرديد.
بله، البته اين جداي از مسأله تکليف است، چون آن سلاح را که دست ايشان مي بينيد، حالا من قصد دارم يک تلفيقي انجام دهم، سلاحي که در دست ايشان است،لباس سپاه هم به تن دارند،ايشان پيرمردي است که با صلابت دارد قدم مي زند،يعني من که بعداً خواهيد فهميد که آزارم به موري هم نمي رسد،در راه تکليف سلاح هم به دست مي گيرم.خب،اين مجمع نقيض ها از مؤمن حقيقي برمي آيد.
واين ازمختصات سلوک وسالک است.
خلاصه،ايشان آمد به خانه ما،آيت الله برهاني-رضوان الله عليه- هم مهمان ما بودند.ايشان يک قصه اي از پدر شهيدشان نقل کردندکه يک وقتي يک گربه اي مي آيد به منزل ايشان وگوشتي را از منزل شان مي دزدد.شهيد بزرگوار با اعصا به دم گربه مي زنند،گربه گوشت را مي اندازد وفرارمي کند. شهيد منقلب مي شود،مي گويد بايد گربه را بياوريد تا من ازاو عذرخواهي کنم. مي گويند او طبيعتش اين طوري بود، مطابق حب غريزي وطبيعتش عمل کرد، ولي من عقل داشتم ومي فرمايد من مي دانم فرداي قيامت اگر ظلمي به حيواني کرده باشي،ازتو سؤال خواهند کرد، من بايد از او عذر خواهي کنم.حاج حسين آقاي اشرفي گفتند چادرمادرم را برديم و با پاسدارهاي حاج آقا،چند نفري،به زحمت گربه را گرفتيم ودرگوني گذاشتيم وبرديم خدمت آقا وگفتيم آقا، اين گربه.آقا گفتند درکيسه را بازکنيد. گفتيم خطرناک است.جواب دادند نه، درش را باز کنيد. خلاصه،ما دست مان را گرفتيم جلوي آقا که مبادا گربه به ايشان آسيبي برساند، آقا فرمود نگران نباشيد، درگوني را باز کردند. خدا شاهد است ديدم که وقتي آقا چشمش به گربه خورد،گفتند من را حلال کن. گربه هم گوش داد وبدون ترس نشست. ايشان گفتند مرا حلال کن، من از شما عذر مي خواهم، شما مطابق طبيعتت گوشت را بردي، من نبايد شما را با عصا مي زدم، هر وقت خواستي بيا اين جا وهر چه دوست داشتي ببر.اين سيره را شما نگاه کنيد، عميق ترازآن سطحي است که ما بخواهيم با دو جمله، سه جمله سروته آن راهم بياوريم. جالب اين جاست که آن گربه، بعد از آن، آزادانه به آن خانه رفت وآمد مي کند.جالب تر اين که قبل ازشهادت شهيد محراب، آن گربه مي آيد،چند بار دور شهيد مي چرخد وشهيد محراب که به شهادت مي رسد، بعداز ظهرش گربه مي آيد وروي ديوارناله مي کند.
انساني که نفسش دريک حيوان اثر تربيتي مي گذارد،به اين شکل، شما چگونه مي خواهيد اين را تفسيرکنيد؟ بعضي آدم ها وجودشان تمام ملکوت مي شود،يعني مي شوند يک آيينه که درآن ملکوت را ببينيم وشهيد اشرفي اصفهاني شايد در اين افق قرار دارد.حالا ممکن است قضاياي ديگري هم باشد،لذا امام وقتي مي فرمايند آزارش به موري نرسيد،مي دانند چه مي گويند يعني به اين افق نگاه مي کنند.يا مي گويند مصداق کساني بود که" من المؤمنين رجال صدقوا" هستند،يعني با خدا عهد بسته اند.راست هم مي گفتند،بالاخره اين شهادت، شهادت عظيمي است،همه شهداي محراب روي سر همه ما جا دارند ما شهيد اشرفي اصفهاني را ياد مي کنيم .شهيد بزرگوارحقاً وانصافاً نمي توان گفت که يک فقيه بود،يک فقيه عارف مسلط مفسرکلامي اخلاقي بود، يعني فقه شان مدغم شده بود؛با باورشان. باز از نکاتي که لازم مي دانم درخصوص شخصيت ايشان بيان کنم،نظر خاص ايشان درمورد حب اهل بيت عليهم السلام است. شما حساب کنيد، کسي که سال هاي سال در قم که همين حاج حسين آقا حدود هفده سال با شهيد دريک حجره زندگي مي کردند، سال هاي سال در قم هر روز صبح قبل از اذان صبح مي رفتند به حرم خانم فاطمه معصومه(ع)،نماز ونماز صبح مي خواندند. بعد از نمازصبح،يک زيارت کامل جامعه کبيره مي خواندند،بعد مي آمدند به دنبال کار وزندگي.چند نفر را شما مي توانيد در يک عصر مثال بزنيد،آن هم يک عالم با مشغله هاي خاص خودش؟ مادرايشان،خانمي بوده که در طول عمرش زيارت عاشوراي هر روزش ترک نشده است پدرايشان شخصيتي بود که از اصفهان بلند شده،براي اين که خداوند پسري متقي به او عنايت کند،پاي پياده به زيارت حرم امام رضا(ع) رفته است که درآن جا خوابي مي بيند واسمش را عطاء الله مي گذارد که اگر آقا زاده هاي ايشان اين ها را براي شما تعريف کنند بهتر از من است.ارادت خاص ايشان به اهل بيت (ع) به نظرمن کليد اصلي آن رشدي است که من براي شما گفتم .ايشان ورم نکرد، به نظر بنده رشد کرد واين رشدش مثلش يک درياست ومجمع الشتات هم يک پارچ آب. مجمع الشتات چيزي نيست درمقابل علم ايشان؛ يک کدهايي است که ايشان داده واقعاً معتقدم که نهادهاي مسؤول بايد يک گروه فاضل رامأمورکنند تا اين گروه بنشينند ومباني کلامي شهيد اشرفي اصفهاني را در بياورند.
خود شما تا حالا ايده اي دراين زمينه نداشته ايد يا به جايي ارائه نکرده ايد؟ يا به همين جلد ششم محدود کرده ايد و قصد داريد همين را چاپ کنيد.
کل هفت جلد را؟
اثر خودتان را اگر موافقت کنند چاپ مي کنيد؟
شايد چون کارهاي ديگري دارم که مهمند. تدريس هايي که دارم، تفسيري دارم که اصلش البته ازآيت الله برهاني است وفرعش از بنده است، ولي همين فرع شايد پانزده سال زمان بخواهد. ان شاء الله اگر ما عمري داشتيم،حتماً. اگر نه هم، من چند نفر از دوستان را مسلط به کار کرده ام که هر وقت ما از دنيا رفتيم، مشکلي پيش نيايد و آقايان کارها را انجام مي دهند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
/ج