آشنایی با تصوف
نويسنده:حسین ظفری نژاد
تصوف چیست؟ و جایگاه آن را در اسلام مشخص نمایید؟
ریشه یابی کلمه تصوف
در این توشتار کوتاه به چند قول مختصر اکتفا می نماییم :
قول اول: ابوریحان بیرونی و برخی از مستشرقین عقیده دارند که صوفی مشتق از واژه یونانی سوفیا به معنی دانش است [1] وکسانی هم که تصوف را با تئوسوفی یک پنداشتند، همین لفظ را اصل ومنشا اسم قوم دانسته اند. [2]
بررسی این قول: اشخاصی مانند نولدکه، نیکسن، ماسینیون و هانری کربن این قول را رد کرده و از جمله دلایلی که بر رد این قول آورده اند، این است که، در ترجمه، حرف «سیگما»«S» یونانی همه جا به سین ترجمه شده است نه صاد. [3] این درحالی است که در همه جا برای این منظور از کلمه صوفی و تصوف استفاده شده است نه ازکلماتی مثل سوفی یا تسوف.
قول دوم : برخى ديگر تصوف را منسوب به اهل صُفّه دانسته و گفته اند: آنان جماعتى از فقرا و خانواده هاى مسلمين صدر اسلام بوده اند كه درقسمتی از مسجد النبى(ص) منزل داشتند و با صدقه زندگى مى كردند.
بررسی: با کمترین مطالعه درباره تاریخ صدر اسلام در می یابیم که این امر(اهل الصفه) یک جریان اقتصادی بوده است. بعد از هجرت نبی مکرم اسلام، مؤمنینی که تمام زندگیشان را در مکه رها کرده ومهاجرت نموده بودند، هنگام ورود به مدینه خانه و کاشانه ای نداشته، لذا در مسجد النبی بیتوته می کردند. این قضیه نیز با تدبیر رسول اکرم(ص)(پیمان عقد اخوت) بعد از مدتی پایان پذیرفت و همه آنها صاحب خانه و زندگی شدند. درست است که در بین آنها از صحابی بلند مرتبه رسول خدا(ص) افرادی وجود دارد ولی نمی توان این جریان (تصوف) را که جریانی فکری و اعتقادی است به یک جریان اقتصادی صدر اسلام پیوند داد. دكتر قاسم غنى نیز درکتاب تاريخ تصوّف، این نظريه را رد مى كند و مى گويد: اگر صوفى منسوب به اهل صُفّه بود مى بايست «صُفّى» گفته مى شد. در حالی که چنین نشده است پس اين انتساب نادرست است.
قول سوم : غالب مورخین و محققین و کسانی که درباره تصوف مطالعه دارند این کلمه را مشتق از صوف به معنی پشم می دانند. چرا که صوفیان اولیه و عده کثیری از آنان در طول تاریخ غالبا لباس پشمینه می پوشیدند و آن را نشانه زهد و دوری از دنیا برای خود قلمداد می کردند. با توجه به نقل های تاریخی و گفتار بزرگان و همچنین روایات وارد شده در این مورد به نظر می رسد که این قول از تمام اقوال ذکر شده قوی تر بوده و از اعتبار بیشتری برخوردار می باشد. چنانچه برخی از بزرگان صوفیه نیز این قول را پذرفته اند. [4]
دکتر عبد الحسین زرین کوب نیزدر كتاب خود می¬نویسد: در میان ریشه¬شناسی¬هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است، محتمل¬ترینشان آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق بدانیم. صوفیان به عنوان نشانه¬ای از فقر دینی خود، جامه¬های پشمی خشنی به تن می¬کردند. [5] البته کسانی هم مانند قشیری که از بزرگان متصوفه می باشد متعقد است که این کلمه اصلا عربی نیست بلکه لقبی است که به این گروه داده اند. [6]
نکته ای که در تمام کتابهای مربوط به تصوف آمده این است که کلمه صوفی و تصوف در زمان صدر اسلام استعمال و رواج نداشت بلکه در اواسط قرن دوم هجری این لفظ بر عده ای از افراد که رفتار خاصی برای خود در نظر گرفته بودند اطلاق شد. اولین بار این کلمه بر عثمان بن شریک کوفی اطلاق شد. [7] اتفاق مورخین بر اینکه این لفظ در اواخر قرن دوم رواج پیدا کرده خود دلیلی است بر عدم وجود چنین سلکی در سیره پیامبر و اهل بیت(ع)
مفسر قرآن علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان راجع به پیدایش و چگونگی این فرقه می فرماید : [8]
در همين روزگار بود كه مكتبى ديگر در بين مسلمانان خودنمايى كرد، و آن مكتب تصوف بود، كه البته ريشه در عهد خلفا داشت، البته نه به عنوان تصوف، بلكه به عنوان زهد گرايى، ولى در اوائل بنى العباس با پيدا شدن رجالى از متصوفه چون با يزيد بسطامى و جنيد و شبلى و معروف كرخى و غير ايشان رسما به عنوان يك مكتب ظاهر گرديد.
پيروان اين مكتب معتقدند كه راه به سوى كمال انسانى و دستيابى بر حقائق معارف منحصر در اين است كه آدمى به طريقت روى آورد، و طريقت (در مقابل شريعت) عبارت است از نوعى رياضت كشيدن در تحمل شريعت كه اگر كسى از اين راه سير كند، به حقيقت دست مىيابد، و بزرگان اين مكتب چه شيعيان و چه سنيان سند طريقت را منسوب كردهاند به على بن ابى طالب (ع) و چون اين طائفه ادعاى كرامتها مىكردند، و در باره امورى سخن مىگفتند كه با ظواهر دين ضديت داشت، و عقل هم آنها را نمىپذيرفت، لذا براى توجيه ادعاهاى خود مىگفتند اينها همه صحيح و درست است، چيزى كه هست فهم اهل ظاهر (كه منظورشان افراد متدين به احكام دين است) عاجز از درك آنها است و شنيدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگين است و به همين جهت است كه آن مطالب را انكار مىكنند و در برابر صوفيه جبهه گيرى نموده از آنان بيزارى جسته و تكفيرشان مىكنند، و بسا شده كه صوفيان به همين جرم گرفتار حبس و شلاق و يا قتل و چوبه دار و يا طرد تبعيد شدهاند و همه اينها به خاطر بى پروايى آنان در اظهار مطالبى است كه آن را اسرار شريعت مىنامند، و اگر دعوى آنان درست باشد يعنى آنچه آنان مىگويند مغز دين و لب حقيقت بوده و ظواهر دينى به منزله پوسته رويى آن باشد و نيز اگر اظهار و علنى كردن آن مغز و دور ريختن پوسته روى آن كار صحيحى بود خوب بود آورنده شرع، خودش اين كار را مىكرد و مانند اين صوفيان به همه مردم اعلام مىنمودند تا همه مردم به پوسته اكتفاء ننموده و از مغز محروم نشوند، و اگر اين كار صحيح نيست بايد بدانند كه بعد از حق چيزى به جز ضلالت نمىتواند باشد.
اين طائفه در اول پيدايش مكتبشان در مقام استدلال و اثبات طريقه خود بر نيامدند، و تنها به ادعاهاى لفظى اكتفاء مىكردند ولى بعد از قرن سوم هجرى بتدريج با تاليف كتابها و رسالههايى مرام خود را در دلها جا دادند، و آن قدر هوادار براى خود درست كردند كه توانستند آراى خود را در باره حقيقت و طريقت علنا مطرح سازند و از ناحيه آنان انشاآتى در نظم و نثر در اقطار زمين منتشر گرديد.
و همواره عده و عدهشان و مقبوليتشان در دلهاى عامه و وجههشان در نظر مردم زيادتر مىشد تا آنكه در قرن ششم و هفتم هجرى به نهايت درجه وجهه خود رسيدند، ... در ادامه علامه علت انحطاط صوفیان را بعد از این قرن ها در موارد زیر می دانند:
• کجروی ها در اعمال و رفتار صوفیه
• نسبت دادن اعمال خود به خداوند و دین اسلام و ایجاد بدعت های فروان به نام دین
• سوء استفاده از مردم
• ابداع رهبانیت در دین به نام دین
• ابداع خانقاه در برابر مسجد
جایگاه تصوف در اسلام
نبي اكرم (ص) فرمود: « لا تقوم الساعه علي امتّي حتي يخرج قوم من امتّي اسمهم صوفيّه ليسوا منّي انّهم يهود امّتي يحلقون للذكر و يرفعون اصواتهم بالذكر ، يظنّون انّهم علي طريق الابرار بل هل اضلّ من الكفار و هم اهل النار، لهم شهقه كشهقه الحمار و قولهم قول الابرار عملهم عمل الفجّار و هم منازعون للعلماء ليس لهم ايمان و هم معجبون باعمالهم ليس لهم من عمالهم الاّ التعب».
قیامت برپا نمی شود تا اینکه گروهي از امتم به نام صوفيه ظاهر مي شوند كه از من نيستند ، آنان يهود امت منند، براي گفتن ذكر ، حلقه مي زنند و صدايشان را به گفتن آن بلند مي كنند و بر اين تصورند كه راه نيكان را مي پويند در صورتي كه از كفار گمراه تر و اهل آتش دوزخ اند، نظير الاغ عرعر مي كنند و سخنان افراد نيك كردار را بر زبان مي آورند ولي در كردار ، چون فاسقان و فاجرانند . باعلما در ستيزند و بهره ای از ايمان ندارند، از انجام كار هاي خود خرسندند با اين كه عملشان جز خستگي سودي برايشان ندارد».
امام رضا(ع): « من ذُکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منّا و من أنکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدی رسول الله ص» [9] « هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید گویا این که در راه خدا در حضور رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با کفار جهاد کرده است.»
به سند صحیح از احمد بن محمد بزنطی روایت کرده اند که مردی به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد در این زمان قومی پیدا شده اند که به آن ها صوفی می گویند درباره ی آن ها چه می فرمایید؟ امام در پاسخ آن ها فرمودند:
«انّهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم و سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبّهون بهم و یلقّبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم الّا فمن مال الیهم فلیس منّا و انّا منهم بُرَآءٌ و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسول الله ص.» [10]
« آن ها "صوفیان" دشمنان ما هستند، پس هر کس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تأویل می کنند. بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد و انکار کند مانند کسی است که در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است.»
در رابطه احادیث فراوان وجود دارد که می توان با مراجعه به آنها از جایگاه تصوف در اسلام آگاه شد.
منابع :
1. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه
2. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، چاپ لیدن
3. اردبیلی، احمد، مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه
4. بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند
5. حر عاملی، الإثنی عشریه فی رد علی الصوفیه
6. خویی، شرح نهج البلاغه
7. زرینکوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن
8. طباطبایی، ترجمه الميزان،
9. غنی، تاریخ تصوف در ایران
10. قشیری، عبدالله،ترجمه رساله قشیریه
11. قمی، عباس، سفینه البحار
12. الهامی، داود، عرفان وتصوف
ارسال توسط کاربر محترم:hzafari