نقش دولت در اقتصاد اسلامی
مقدّمه
در بينش اسلام، خدا انسان را آزاد و مختار آفريده و هيچ كس حتّى دولت حق ندارد اين آزادى و اختيار را از او سلب كند، و از اين بالاتر، مطابق فراز آخر آيهاى كه گذشت، يكى از مسؤوليّتهاى نبىّ اكرمصلى الله عليه وآله آزاد كردن انسانها از قيد و بند زنجيرهايى است كه در سايه پندارها، قراردادها، آداب و رسوم نادرست اجتماعى به گردن انسانها گذاشته شده بود، و بر همين اساس است كه فقيهان اسلام اتّفاق دارند در وضع عادى نمىتوان هيچ محدوديّتى را بر فرد بالغ و عاقل تحميل كرد؛ بنابراين آزادى بيان، انتخاب شغل و جابهجايى و تغيير مكان اشتغال در جامعه اسلامى اصل تضمين شده است
در كنار اين اصل آزادى، خداوند از وجود انسانهايى با ظاهرى فريبنده و با باطنى مفسدهجو خبر مىدهد:
از مردم كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا، مايه شگفتى تو مىشود [= در ظاهر خيلى زيبا و پسنديده سخن مىگويند؛ ولى ]وقتى دست يابند [حاكم شوند] در راه فساد در زمين و نابودى زراعتها و حيوانات مىكوشند
وجود چنين انسانهاى مفسدهجو، سبب شده تا اسلام، آزادى به معناى بىبندوبارى و هرجومرج طلبى را مردود بداند و پيامبر را به سازماندهى و اقتدار، و مسلمانان را به حمايت و پيروى از حكومت اسلامى فراخواند.
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.(2)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا، پيامبر خدا وصاحبان امر را اطاعت كنيد.
در پرتو اين آموزهها، انديشهوران مسلمان معتقدند: اسلام طرفدار اهداف و آرمانهايى است كه اجراى آنها بدون دخالت دولت دشوار است و براى اين مطلب، مبانى متعدّدى مطرح كردهاند.
شواهد تاريخى دخالت دولت
اين فرمانى است از بنده خدا، على، امير مؤمنان به مالك اشتر پسر حارث، در عهدى كه با او مىگذارد، هنگامى كه وى را به حكومت مصر مىگمارد تا خراج آن را جمع كند و با دشمنانش بستيزد؛ امور مردم را اصلاح كند و در آبادانى شهرهايش بكوشد.
حضرت در قسمتهاى مختلف نامه، به فعّاليّتهاى گوناگون اقتصادى آن روز اشاره كرده، درباره هر يك، دستورالعمل خاصّى را ارائه مىدهد. در ادامه مقاله، برخى سفارشهاى اقتصادى حضرت را مىآوريم.
اهداف اقتصادى دولت
1. توسعه رفاه
مطابق اين آيه، خداوند نعمتهاى فراوان و مناسب نياز انسانها را آفريد و آنها را مسخّر انسان كرد تا بتواند زندگى مناسب شأن و كرامت خود به پا دارد. بر اين اساس، يكى از اهداف دولت اسلامى در جايگاه خليفه خدا روى زمين، تحقّق بخشيدن غايات الاهى و رساندن جامعه به رفاه مطلوب اسلامى و قرآنى است.
نبى اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در اين باره مىفرمايد:
هر حاكمى كه مسؤول امور مسلمانان باشد؛ امّا بىشائبه در جهت رفاه و بهروزى آنان نكوشد، با آنان وارد بهشت نخواهد شد.
حضرت امير نيز در نامهاش به مالك اشتر، گسترش رفاه و آبادانى را هدف اوّل حكومت اسلامى شمرده، بىتوجهّى به آن را عامل نابودى حكومت مىداند.
و بايد توجّه تو به آبادانى سرزمين بيش از تحصيل و جمعآورى خراج باشد و بايد توجّه داشته باشى كه جمعآورى خراج، جز با آبادانى ميسّر نمىشود، و آن كه خراج خواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ويران كند؛ مردم را از بين ببرد و حكومتش جز اندكى دوام نيابد
ابن خلدون از انديشهوران بزرگ اسلامى در تحليل اثباتى اين واقعيّت مىگويد:
اگر حاكم، همراه و مهربان باشد، انتظارات مردم گسترش مىيابد و براى آبادانى و فراهم ساختن اسباب آن، فعّالتر مىشوند؛ در حالى كه تجاوز به اموال مردم، آنان را از به دست آوردن و بارور كردن ثروت نوميد مىسازد؛ چه، مىبينند در چنين وضعى، سرانجام، هستىشان را به غارت مىبرند و آن چه را به دست مىآورند، از ايشان مىربايند و هر گاه مردم از به دست آوردن و توليد ثروت نوميد شوند، از كوشش در راه آن دست برمىدارند ... و اگر مردم در راه معاش خود نكوشند و دست از پيشهها بردارند، بازارهاى اجتماع و آبادانى بىرونق، و احوال متزلزل مىشود و مردم در جستوجوى درآمد از آن سرزمين رخت برمىبندند و در نواحى ديگر كه بيرون از قلمرو فرمانروايى آن ناحيه است، پراكنده مىشوند و در نتيجه، جمعيت آن ناحيه كم، و شهرهاى آن از سكنه خالى، و شهرهاى آن ويران مىشود و پريشانى آن ديار، به دولت و سلطان هم سرايت مىكند؛
بنابراين، براى استقرار و استمرار دولت اسلامى لازم است عمران و آبادانى و گسترش رفاه مادّى مردم يكى از اهداف مهمّ دولت باشد.
2. توسعه معنويّات
از آن جا كه بخشى از تعالى معنوى انسانها در سايه رفتارهاى خاص اقتصادى است، دين اسلام به انحاى گوناگون مىكوشد رفتارهاى مادّى افراد را رنگ معنوى دهد. گاه از طريق اعتبار قصد قربت در دادن مالياتهاى شرعى چون خمس و زكات، به آنها رنگ عبادى مىدهد و گاه از طريق وضع احكام استحبابى چون آداب تجارت، رفتارهاى خشك مادّى را به رفتارهاى لطيف و انسانى تبديل مىكند و گاه با ترغيب به فعّاليّتهايى چون صدقه، وقف و قرضالحسنه، زمينههاى تجلّى صفات برتر انسانى ايثار را فراهم مىآورد البتّه مفهوم اين سخن به ضرورت اين نيست كه دولت اسلامى، دولتى پليسى است و با استفاده از قدرت قانونى خود، مردم را به مجارى رفتارى خاصّى سوق مىدهد؛ چرا كه اين شيوه، با روح آزادمنشى انسان و با آيه: «لاَ اِكْرَاهَ فِىالدِّينِ منافات دارد؛ بلكه مقصود، فراهم آوردن شرايط لازم براى تحقّق معيارهاى اخلاقى و ارزشى اسلام است.
3. برپاداشتن عدالت
در تعريف عدالت اقتصادى، ديدگاههاى گوناگونى مطرح است. تعريفى كه از جهت استناد، مدرك قابل دفاعى داشته باشد و از جهت عمل بتوان براى آن الگويى عملياتى طرّاحى كرد، تعريف عدالت اقتصادى به رفع فقر و محروميّت، ايجاد رفاه عمومى و توازن در ثروتها و درآمدها استبه اين بيان كه نظام اقتصادى اسلام، تحقّق عدالت در عرصه اقتصاد را از دو طريق دنبال مىكند: از يك سو به همه افراد جامعه حق مىدهد كه زندگى متعارف و آبرومندانه انسانى داشته باشند و از سوى ديگر، با اتّخاذ احكام و روشهايى در پى متوازن كردن ثروتها و درآمدها است و در نقطه مقابل هر نوع فقر و محروميّت و به وجود آمدن فاصله طبقاتى را نتيجه عدم تحقّق عدالت مىداند. امام صادقعليه السلام:
ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم.
اگر ميان مردم به عدالت رفتار شود، همه بىنياز مىشوند.
دولت اسلامى مسؤوليت دارد با كنترل و نظارت رفتارهاى اقتصادى مردم و از طريق اجراى احكام اقتصادى اسلام در عرصه حقوق مالكيّت، آزادىهاى فردى و اجتماعى و مقرّرات توزيع قبل و پس از توليد و توزيع مجدّد درآمدها، زمينه رفع فقر و توازن اقتصادى را فراهم سازد.
4. قدرت اقتصادى جامعه اسلامى
خداوند [براى آنان كه كفران نعمت مىكنند] مثلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزىاش از هر جا مىرسيد؛ امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى كردند و خداوند به سبب اعمالى كه انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نيز در وصف جامعه مطلوب اسلامى در زمان امام زمان - عجلاللَّه تعالى فرج - مىفرمايد:
امّت من در زمان مهدىعليه السلام به گونهاى نعمت خواهند داشت كه هرگز پيش از آن بهرهمند نبودهاند. آسمان پىدرپى بر آن مىبارد و زمين از روييدنىهايش هيچ چيزى را در خويش باقى نمىگذارد، مگر اين كه آن را بيرون مىآورد
در كلام امام صادقعليه السلام نيز آمده است:
سه چيز است كه همه مردم به آن نياز دارند: امنيّت، عدالت و فراوانى
بنابراين مىتوان گفت: رسيدن به امنيّت و عدالت و فراوانى، جزو اهداف مطلوب و مورد توجّه نظام اقتصادى اسلام است و اين، بدون نظر و مقايسه جامعه اسلامى با ديگر جوامع است. وقتى مسأله ارتباط جامعه اسلامى با اقوام و ملل ديگر مطرح مىشود، از آن جا كه اين جامعه حامل فرهنگ رهايىبخش انسانها و گسترش دهنده عدل و قسط در سراسر جهان است، بايد وضعيّت اقتصادى و قدرت اقتصادى آن خيلى بيشتر از تأمين رفاه عمومى مورد نظر باشد تا اوّلاً جامعه اسلامى در پيمودن مسير سعادت و كمال، هيچگونه وابستگى به كشورهاى استعمارى و بيگانگان نداشته باشد؛ ثانياً دشمنان اسلام چشم طمع در سرزمينهاى اسلامى نداشته باشند، و ثالثاً مسلمانان با كمك به ملل محروم و مستضعف بتوانند فرهنگ اسلام را در سراسر گيتى بگسترانند.
به اين جهت است كه رشد و استقلال اقتصادى به صورت دو هدف ابزارى براى رسيدن به قدرت اقتصادى مطرح مىشود و در اين صورت، حديث شريف پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم «اَلْاُسْلاَمُ يَعْلوُ وَ لاَ يُعْلى عَلَيْه» تحقّق عملى مىيابد.
منابع مالى و اختيارات دولت اسلامى
أ. منابع مالىِ در اختيار دولت
در نظام اسلامى، اموال فراوانى در مالكيّت يا در اختيار دولت اسلامى است كه به اختصار معرّفى مىشوند.
1. انفال و منابع طبيعى
2. زكات
بسيارى از فقيهان، جمعآورى و توزيع زكات را وظيفه دولت اسلامى مىدانند. در روزگار پيامبر و دو خليفه اوّل (ابوبكر و عمر) اين كار انجام مىشد؛ حتّى ابوبكر ضدّ كسانى كه از پرداخت زكات سرباز مىزدند، از زور استفاده مىكرد. عثمان خليفه سوم بود كه اجازه داد مردم زكات را مستقيم به نيازمندان بپردازند و در زمان حضرت علىعليه السلام به وسيله دولت و كارگزاران حكومتى دريافت مىشد.(59) جصاص از مفسّران بزرگ احكام فقهى قرآن نيز با توجّه به آيه «از اموال آنان صدقهاى [به صورت زكات] بگير تا به وسيله آن، آنها را پاكسازى و پرورش دهى و [هنگام گرفتن زكات ]براى آنها دعا كن كه دعاى تو، مايه آرامش آنها است،(60) مىگويد: وظيفه دولت اسلامى است كه نظامى را براى جمعآورى زكات پديد آورد
در مسأله زكات بايد به دو نكته اساسى توجّه داشت: اوّل اين كه موارد مصرف زكات در قرآن و سنّت با صراحت بيان شده است؛ بنابراين بر فرض كه دولت مسؤول جمعآورى آن باشد، بايد در موارد مشخّص به كار گيرد. دوم اين كه اگر چه برخى از فقيهان تا حدّى دايره شمول «فى سبيلاللَّه» (يكى از موارد مصرف زكات) را وسعت بخشيدهاند، باز هم به سختى مىتواند تمام موارد مخارج و هزينههاى دولت اسلامى را شامل شود؛ بنابراين اگر قرار است دولت اسلامى وظايف خود را انجام دهد، بايد به منابع ديگرى غير از زكات دست يابد.
3. زكات فطره
4. خمس
فقيهان شيعه به پيروى از احاديث امامان معصوم، واژه «غنيمت» را در آيه شريفه عام گرفته، موارد خمس را گسترده مىدانند، به طورى كه شامل درآمد حاصل از كسب (پس از كسر هزينه زندگى)، غنايم حاصل از جنگ، مال به دست آمده از معادن، گنجها و غوّاصى، مال حلال مخلوط به حرام و زمينى كه كافر ذمّى از مسلمانان مىخرد، مىدانند؛ در حالى كه اهل سنّت، واژه «غنيمت» را بر معناى خاص يعنى غنايم جنگى حمل مىكنند.(65) در شيوه مصرف نيز بين اين دو گروه اختلاف است. به عقيده شيعه، نصف خمس در اختيار حاكم اسلامى قرار مىگيرد تا در مصالح جامعه هزينه شود و نصف ديگر براى مسكينان و فقيران از خاندان پيامبر است؛ در حالى كه به اعتقاد اهل سنّت كلّ آن به مسكينان و فقيران از خويشاوندان پيامبر تعلّق دارد.
5. ماليات
وضع ماليات از اختيارات حاكم شرعى است. او در هر زمانى مىتواند براى هر چيزى، اتومبيل، غير اتومبيل، هر چه باشد بر طبق مصلحتى كه ايجاب مىكند، ماليات وضع كند و اين ربطى به زكات ندارد؛ بنابراين، اين دو را نبايد با همديگر مقايسه كرد كه زكات، ماليات اسلام است و در غير اين موارد هم زكاتى نيست.
وى در جايى ديگر حتّى فراتر از نيازهاى متعارف دولتها، گرفتن ماليات تصاعدى براى تعديل ثروت و كم كردن فاصله طبقاتى را مجاز مىشمارد:
وضع ماليات، يعنى به خاطر مصالح عمومى، قسمتى از اموال خصوصى را جزو اموال عمومى قرار دادن. اگر واقعاً نيازهاى عمومى اقتضا مىكند كه بايد ماليات تصاعدى وضع كرد و حتّى اگر ضرورت تعديل ثروت اجتماعى ايجاب مىكند كه ماليات به شكلى وضع شود كه از مجموع درآمد، مثلاً فقط صدى پنج آن به دست مالك اصلى برسد و صدى نودوپنج گرفته شود، بايد چنين كرد.
مبناى مشروعيّت چنين مالياتى، حقّ ولايتى است كه از طرف خداوند براى ولىّ امر بر جامعه قرار داده شده است. ولىّ امرى كه مسؤوليّت اداره امور جامعه را دارد مىتواند با رعايت مصلحت مسلمانان به هر اندازهاى كه صلاح بداند، ماليات حكومتى وضع كند و دايره چنين مالياتهايى گستردهتر از فلسفه تشريع خمس و زكات است.
حضرت امام خمينىرحمه الله نيز در كتاب البيع از حقّ دولت در گرفتن مالياتهايى افزون بر خمس و زكات دفاع مىكند.(70) برخى از عالمان اهل سنّت نيز ماليات را مصداق «عفو» كه در قرآن وارد شده، مىدانند.
عفو را بگير و به نيكى فرمان ده و از جاهلان روى گردان
از تو مىپرسند: چه چيز انفاق كنند؟ بگو: عفو، آن چه افزون بر نيازتان است.
دكتر محّمد بهى مىگويد:
هر چند عفو در شرايط عادى به صورت اختيارى جمعآورى و هزينه مىشود، امّا در شرايط استثنايى (مصلحت)، دولت اسلامى حق دارد آن را به عنوان فريضهاى واجب و الزامى درآورد؛ چرا كه قاعده اسلامى مىگويد: در صورتى كه مصلحت جامعه ايجاب كند، ولىّ امر مىتواند مباح را واجب يا حرام كند و به گمان ما، هيچكس اين واقعيّت را انكار نمىكند كه توسعه اقتصادى، مصلحتى است كه اسلام به ولىّامر اجازه مىدهد كه براى تحقّق آن، جمعآورى اموال افزون بر نياز مسلمانان (عفو) را واجب كند؛ يعنى كسانى را كه مىتوانند افزون بر زكات، اموال مازاد بر نياز خود را صدقه دهند، وادار به اين كار نمايد؛ البتّه در صورتى كه مصلحت امّت اقتضا كند.
حضرت علىعليه السلام نيز در دوران حكومت خويش، فراتر از زكات متعارف، بر هر اسب از اسبهايى كه آزاد مىچرند، در هر سال دو دينار و بر اسبهاى تندرو در هر سال يك دينار ماليات قرار داد.
با تمام اين احوال، بايد توجّه داشت كه فقط نظام مالياتى درست و عادلانه با روح اسلام سازگار، و مورد تأييد است. تمام خُلفاى عدالتپيشه چون على بن ابىطالبعليه السلام تأكيد كردهاند كه ماليات را بايد با عدالت و مهربانى جمع كرد و مقدار آن نبايد بيش از توان تحمّل مردم باشد و آنها را از ضرورتهاى اساسى زندگى محروم كند.
6. كفّارات
پي نوشت ها :
1) اعراف (7): 157 .
2) نساء (4): 59
1) مرتضى مطهرى: نظرى به نظام اقتصادى اسلام، انتشارات صدرا، قم، 1374 ش، ص 211 - 213.
2) سعيد فراهانى فرد: نقش دولت در اقتصاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1381 ش، ص 275.
3) محمد مؤمن: رابطه خمس و مالياتهاى حكومتى، نظام مالى اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 137
4) سيد رضى: نهجالبلاغه، نامه امام علىعليه السلام به مالك اشتر.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :hadikousha