چگونه انسان صحبت کردن را آموخت
زبان بزرگترین دستآورد بشر است. اما برخی با این عقیده مخالفاند از جمله نوام چامسکی متفکر و زبانشناس صاحبنام آمریکایی از مؤسسهی تکنولوژی ماساچوست. او زبانآموزی را کار خارقالعادهای نمیداند.
به عقیده چامسکی، زبان نیز مانند توانایی پرواز که در جوجهعقاب به ودیعه گذاشته شده، در نوزاد انسان وجود دارد. از نگاه او کودکان سخن گفتن را نمیآموزند بلکه بیشتر، ضرورت پاسخگویی به محرکهای خارجی است که آنها را مجبور به سخن گفتن میکند. بحث چگونگی زبان و زبانآموزی از دیرباز با انسان همراه بوده و هنوز نیز رازی است نگشوده که تئوریهای مختلفی را پدید آورده است.
برخی میگفتند، انسانهای اولیه در انجام کارهای گروهی مانند غلتاندن سنگی بزرگ مجبور به ارتباط کلامی بودند، کلماتی بر زبان میراندند، مانند همنوایی در یک گروه. این همنوایی سرانجام معنا یافت و به سخن گفتن انجامید.
گروهی دیگر، تکرار اصواتی ساده مانند سینگسانگ کودک را پیش میکشیدند و میگفتند که انسانها برای بیان منظور و احساس خویش انگیزهای قوی برای ایجاد کلمات و ربط دادنشان داشتند.
بیکرمن رخدادی ژنتیک را به یاری میگیرد و با کمک آن این جهش را تعریف میکند. او میگوید، همراه با تغییرات ژنتیک، اندازهی مغز نیز تغییر یافت و سیناپسها یا اتصالهای نورونی جدیدی به وجود آمد و دستگاه صوتی نیز بهبود و تکامل یافت و اینچنین شد که زمینههای پیدایش زبان به وجود آمد.
در آغاز هیچ نبود!
دکتر مریم نوروزیان، متخصص بیماریهای مغز و اعصاب و دانشیار نورولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران در خصوص چگونگی پیدایی تکلم میگوید: «انسان اولیه هنوز سخن گفتن را نمیدانست و حرف نمیزد. ارتباطات اول با حرکات دست بود و بعد vocal یعنی با تولید صدا و بعد verbal شد یعنی با تولید کلام. انسان اولیه برای انتقال مفاهیم از دست استفاده میکرد. اما اینکه چطور شد تکلم بوجود آمد، این بود که وقتی انسان اولیه شروع کرد از دستهایش استفاده کند، آن دستی که بیشتر کار میکرد، و شروع کرد با دست حرف بزند، مرکز تکلم در مغز طرف مقابل شکفته شد و این مرکز با دست طرف مقابل ارتباط پیدا کرد. ولی اول هم تکلم نبود، یک چیز نامفهوم بود، فقط تولید صدا بود و بعد کم کم لحن کلام، خشم، عشق، نفرت، تهدید و وحشت به آن اضافه شد و کم کم به صورت زبان درآمد.»
به گفته نوروزیان، دو نوع مرکز تکلم وجود دارد: «یکی از آنها برای تولید کلام هست که فرد را قادر میسازد، روان صحبت کند که این مرکز حرکتی تکلم هست که در ناحیهی فرونتال یا لب پیشانی قرار دارد. به این ناحیه ناحیهی بروکا میگویند. مرکز دیگر، مرکز درک تکلم هست که فرد را قادر میسازد، درک کند که خودش و دیگران چه میگویند. این مرکز درک یا ورنیکال نامیده میشود و در قسمت تمپورال مغز (گیجگاهی) قرار دارد و چپ یا راست بودنش بستگی به Handelness و این دارد که آن فرد عمدتا در برخی کارها مانند نوشتن، گرفتن قاشق، پرتاب دارت یا چیزهایی شبیه به آن از چه دستی استفاده میکند. اما در افراد چپدست داستان به طرز جالبی متفاوت هست. اینجور نیست که در افراد چپدست هم برای تکلم نیمکرهی راست غالب باشد. افراد چپدست، حدود ۵۰ تا ۶۰ درصدشان، در آنها هم نیمکرهی چپ، نیمکرهی غالب تکلم هست. ولی در ۵۰ درصد موارد دیگر که باقی میماند، تقریبا نیمی از آن یعنی ۲۵ درصد نیمکرهی راست غالب است و در نیم دیگر یعنی در ۲۵ درصد دیگر هر دو نیمکره با هم تعامل دارند. میتوانیم بگوییم، در افراد راستدست مغز خیلی lateralize (جانبی یا یکطرفه) عمل میکند و بیشتر برای تکلم از طرف چپ استفاده میکند. ولی در افراد چپدست، مغز دوطرفه کار میکند و از هر دو نیمکرهاش استفاده میکند.»
و درباره اینکه آیا این موضوع نقشی هم در زندگی و سلامت انسان دارد، خاطرنشان میسازد: «افرادی که سکتهی مغزی میکنند و راستدست هستند، اگر اختلال تکلم دارند و نمیتوانند بعد از سکته صحبت کنند، ما حتما حدس میزنیم که اینها نیمکرهی چپشان آسیب دیده. ولی در افراد چپدست، داستان تا حدی برعکس هست. معمولا میگویند، افراد چپدست از سکتههای مغزی زودتر جان سالم به در میبرند، برای اینکه مغزشان دوطرفه عمل میکند و خیلی وابسته به یک نیمکره نیستند.»
نوروزیان درباره علت وجود این تفاوتها میگوید: «فرضیههای مختلفی داریم. مثلا گفته میشود، اگر چه صد در صد نیست، که این یک چیز تکاملی است. مثلا مردها در دورانهای اولیه مجبور بودند، برای شکار بیشتر پرتاب را تقویت کنند و زنها برای گردآوری غذا و چیزهای دیگر مجبور بودن، این چیزها را پیدا بکنند. مثلا دانههای غذایی و چیزهایی شبیه به این، ولی تفاوتهای مغز زن و مرد به معنای تواناییهای کمتر یا بیشتر آنان نیست. این کاملا نشان میدهد، همانطور که در زنها تفاوتهای فیزیکال دیگری داریم، در مغز هم همین مسئله وجود دارد.»
منبع:www.ertebati.persianblog.ir
ارسالي از طرف کاربر محترم :omidayandh
/ع
به عقیده چامسکی، زبان نیز مانند توانایی پرواز که در جوجهعقاب به ودیعه گذاشته شده، در نوزاد انسان وجود دارد. از نگاه او کودکان سخن گفتن را نمیآموزند بلکه بیشتر، ضرورت پاسخگویی به محرکهای خارجی است که آنها را مجبور به سخن گفتن میکند. بحث چگونگی زبان و زبانآموزی از دیرباز با انسان همراه بوده و هنوز نیز رازی است نگشوده که تئوریهای مختلفی را پدید آورده است.
ایجاد ارتباط با دیگران، انگیزهی قوی برای سخن گفتن
برخی میگفتند، انسانهای اولیه در انجام کارهای گروهی مانند غلتاندن سنگی بزرگ مجبور به ارتباط کلامی بودند، کلماتی بر زبان میراندند، مانند همنوایی در یک گروه. این همنوایی سرانجام معنا یافت و به سخن گفتن انجامید.
گروهی دیگر، تکرار اصواتی ساده مانند سینگسانگ کودک را پیش میکشیدند و میگفتند که انسانها برای بیان منظور و احساس خویش انگیزهای قوی برای ایجاد کلمات و ربط دادنشان داشتند.
زبان، حاصل احتمالی تکامل مغز؟
بیکرمن رخدادی ژنتیک را به یاری میگیرد و با کمک آن این جهش را تعریف میکند. او میگوید، همراه با تغییرات ژنتیک، اندازهی مغز نیز تغییر یافت و سیناپسها یا اتصالهای نورونی جدیدی به وجود آمد و دستگاه صوتی نیز بهبود و تکامل یافت و اینچنین شد که زمینههای پیدایش زبان به وجود آمد.
جهش ناگهانی، عامل سخن گفتن
در آغاز هیچ نبود!
دکتر مریم نوروزیان، متخصص بیماریهای مغز و اعصاب و دانشیار نورولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران در خصوص چگونگی پیدایی تکلم میگوید: «انسان اولیه هنوز سخن گفتن را نمیدانست و حرف نمیزد. ارتباطات اول با حرکات دست بود و بعد vocal یعنی با تولید صدا و بعد verbal شد یعنی با تولید کلام. انسان اولیه برای انتقال مفاهیم از دست استفاده میکرد. اما اینکه چطور شد تکلم بوجود آمد، این بود که وقتی انسان اولیه شروع کرد از دستهایش استفاده کند، آن دستی که بیشتر کار میکرد، و شروع کرد با دست حرف بزند، مرکز تکلم در مغز طرف مقابل شکفته شد و این مرکز با دست طرف مقابل ارتباط پیدا کرد. ولی اول هم تکلم نبود، یک چیز نامفهوم بود، فقط تولید صدا بود و بعد کم کم لحن کلام، خشم، عشق، نفرت، تهدید و وحشت به آن اضافه شد و کم کم به صورت زبان درآمد.»
مرکز تکلم در مغز در چپ دستها و راست دستها
به گفته نوروزیان، دو نوع مرکز تکلم وجود دارد: «یکی از آنها برای تولید کلام هست که فرد را قادر میسازد، روان صحبت کند که این مرکز حرکتی تکلم هست که در ناحیهی فرونتال یا لب پیشانی قرار دارد. به این ناحیه ناحیهی بروکا میگویند. مرکز دیگر، مرکز درک تکلم هست که فرد را قادر میسازد، درک کند که خودش و دیگران چه میگویند. این مرکز درک یا ورنیکال نامیده میشود و در قسمت تمپورال مغز (گیجگاهی) قرار دارد و چپ یا راست بودنش بستگی به Handelness و این دارد که آن فرد عمدتا در برخی کارها مانند نوشتن، گرفتن قاشق، پرتاب دارت یا چیزهایی شبیه به آن از چه دستی استفاده میکند. اما در افراد چپدست داستان به طرز جالبی متفاوت هست. اینجور نیست که در افراد چپدست هم برای تکلم نیمکرهی راست غالب باشد. افراد چپدست، حدود ۵۰ تا ۶۰ درصدشان، در آنها هم نیمکرهی چپ، نیمکرهی غالب تکلم هست. ولی در ۵۰ درصد موارد دیگر که باقی میماند، تقریبا نیمی از آن یعنی ۲۵ درصد نیمکرهی راست غالب است و در نیم دیگر یعنی در ۲۵ درصد دیگر هر دو نیمکره با هم تعامل دارند. میتوانیم بگوییم، در افراد راستدست مغز خیلی lateralize (جانبی یا یکطرفه) عمل میکند و بیشتر برای تکلم از طرف چپ استفاده میکند. ولی در افراد چپدست، مغز دوطرفه کار میکند و از هر دو نیمکرهاش استفاده میکند.»
و درباره اینکه آیا این موضوع نقشی هم در زندگی و سلامت انسان دارد، خاطرنشان میسازد: «افرادی که سکتهی مغزی میکنند و راستدست هستند، اگر اختلال تکلم دارند و نمیتوانند بعد از سکته صحبت کنند، ما حتما حدس میزنیم که اینها نیمکرهی چپشان آسیب دیده. ولی در افراد چپدست، داستان تا حدی برعکس هست. معمولا میگویند، افراد چپدست از سکتههای مغزی زودتر جان سالم به در میبرند، برای اینکه مغزشان دوطرفه عمل میکند و خیلی وابسته به یک نیمکره نیستند.»
سیر تکاملی که ببه تفاوت میان زن و مرد انجامید
نوروزیان درباره علت وجود این تفاوتها میگوید: «فرضیههای مختلفی داریم. مثلا گفته میشود، اگر چه صد در صد نیست، که این یک چیز تکاملی است. مثلا مردها در دورانهای اولیه مجبور بودند، برای شکار بیشتر پرتاب را تقویت کنند و زنها برای گردآوری غذا و چیزهای دیگر مجبور بودن، این چیزها را پیدا بکنند. مثلا دانههای غذایی و چیزهایی شبیه به این، ولی تفاوتهای مغز زن و مرد به معنای تواناییهای کمتر یا بیشتر آنان نیست. این کاملا نشان میدهد، همانطور که در زنها تفاوتهای فیزیکال دیگری داریم، در مغز هم همین مسئله وجود دارد.»
نسان، تنها موجودی که واژه میسازد و دروغ میگوید
منبع:www.ertebati.persianblog.ir
ارسالي از طرف کاربر محترم :omidayandh
/ع