نگاهي به سيره عملي شهيد دستغيب
لمعاتي ازمنش عالم عامل...
سخن از رادمردي آزاده و عالمي وارسته و رباني است. وقتي كه اين عالم بزرگ به دست منافقين كوردل آمريكايي به درجه رفيع شهادت نائل آمد اين حديث شريف نبوي مصداق پيدا كرد: «اذا مات العالم ثلم في الاسلام ثلمه لا يسدها شيء» يعني اينكه هر گاه عالمي دار فاني را وداع گويد، بر اسلام شكافي ايجاد شود كه آن را هيچ چيز ترميم نكند.
و امروز بعد از ساليان متمادي از شهادت اين شهيد بزرگوار، صدق قول رسولالله آشكار ميشود و احساس نياز به امثال اين شهيد بزرگوار و فقدان شهيد آيتالله دستغيب كاملا محسوس است. رحمت و رضوان خدا به آن عالم رباني و عارف صمداني كه در اثر مجالست با قرآن و كلمات ائمه اطهار و بزرگان اهل معرفتي همچون حضرت آيتالله شيخ محمد جواد انصاري همداني و حضرت آيتالله حاج شيخ حسنعلي نجابت شيرازي، چنان شيفته معبود و معشوق خود شده بود كه به مصداق روايت حضرت امير (ع) كه در خطبه همام فرمودند: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم»، در چشم مباركش هر چيزي غير از خدا كوچك مينمود و اگر چيزي در نفس شريفش گرامي و عزيز بود، فقط خدا بود و بس، چنانچه خودش در جايي فرمود: «قربان آن كسي كه تنها آرزويش خدا باشد».
آن قدر مشغول خدمت به جان و روح خدايي خود بود كه غافل از خود ميشد، به طوري فرزند محترمشان در مورد ايشان گفت:
«خوراكش كمتر از يك چهارم نان خشكيده جوين بود كه آن را آب ميزد و با مقداري پياز و نمك و گاهي مختصري پنير و روغن زيتون را با نان جو ميآميخت و مختصري به اندازه خوراك يك بچه دو سه ساله يا كمتر ميخورد. به خصوص از خوردن گوشت پرهيز ميكرد ـ رياضتهاي شرعي مداوم ـ مجاهدات و ترك شهوات او را ضعيف و رنجور بار آورده بود، معدهاش او را ميآزرد، به قسمي كه ديگر نميتوانست آن طور كه مايل بود روزه بگيرد و ترك غذاي حيواني به خصوص گوشت بنمايد». (1) عجيب نيست اگر حضرت حجت (عج) مردم را به ايشان ارجاع دهند. در اينجا لازم است به حكايتي كه يكي از دوستان شهيد آيتالله دستغيب بيان كرده، بپردازم:
«روزي بيرون حجره در اتاق مدرسه علميه حكيم كه به دست توانا و همت والاي آن بزرگمرد تجديد بنا گرديد، نشسته بودم كه سيدي بسيار موثر و مؤدب در حالي كه دست دو بچه هفت هشت ساله را در دستهايش گرفته بود، وارد شد و سلام كرد. پاسخ سلامش را دادم. بعد از احوالپرسي معلوم شد از بوشهر آمده است. با همان لباس قديمي روستايي و ملكي به پا گفت: «آمدهام كه خدمت حضرت آيتالله دستغيب برسم.» گفتم: «با ايشان چه كار داريد؟» كمي مكث كرد و جوابي نداد. پس از چند دقيقه، به او قول دادم كه همراهش به منزل آقا ميآيم. با اصرار زياد بنده كه چه كار با ايشان داريد، شروع به سخن كرد و گفت: «چند روزي است كه يكي از فرزندانم سخت مريض شده و وضع زندگي من هم آن قدر وسعت نداشت كه بتوانم مداوايش كنم. به هر زحمتي بود او را به درمانگاه بوشهر بردم. به من گفته شد بايد هرچه زودتر بچهام را براي جراحي به شيراز ببرم. به روستايم برگشتم و در فكر فرو رفتم كه با اين تنگدستي و فشار، از كجا هزينه سفر و درمان را تهيه كنم. شب هنگام به حضرت ولي عصر (عج) متوسل شدم. پس از گريه زياد و ناله و التماس، امام زمان (عج) فرمودند: «(2) فلاني! هيچ ناراحتي به خود راه نده. به شيراز برو. آنجا نماينده ما آقاي دستغيب (با آن نشانهها و علاماتي كه ميداد) حاجت تو را برآورده ميكند».
بعد از شنيدن سخنان مرد روستايي به اتفاق هم به خانه آقا رفتيم و پس از اجازه به محضرشان مشرف شديم. تا وارد اتاق شديم، حضرت آقا بلند شدند و با سيد روستايي احوالپرسي كردند و فرمودند: «بچهات را ميآوردي؟ هيچ ناراحت نباش كه خودم وجه بيمارستان و عمل جراحي فرزندت را فراهم ميكنم». من از اينكه آقا بي مقدمه اين طور با سيد سخن گفت، يكه خوردم و مات و مبهوت شدم. (3)
يك دهان خواهم به پهناي فلك
تا بگويم وصف آن رشك ملك
باز گوشهاي از ويژگيهاي شهيد را از زبان يكي از ياران قديمي و صميمي آن رادمرد بنگريد:
«هنگام دعا سيلاب اشك بر چهره او و عشق جاري بود، اما در مواقع عادي لبخند زيبايش چون گل برگ بهاري مصاحب خود ر ا آرامش ميداد. مراد بود، اما با مريد خود دوست و رفيق. آن قدر صفا داشت كه بعضي اوقات دوستان و ارادتمندانش فراموش ميكردند كه او مراد آنان است و ميپنداشتند كه او رفيق چندين ساله و همسفرجهانگردشان است». (4) آن شهيد بزرگوار عمر شريف و با بركت خود را در راه اعتلاي دين و انس با قرآن و روايات ائمه طاهرين و درس و بحث و مذاكره كردن گذراند و در يك
كلام اين گوهر ارزشمند و موهبت الهي را با خداي خويش معامله نمود و از عمر خود بهره كامل برد. هيچگاه عمر عزيزش به بطالت و علم لاينفع نگذشت. ايشان ميفرمود:
«به نظرم نميآيد كه هرگز اوقات فراغتي داشتهام. هميشه يا مطالعه يا درس دادن يا نوشتن بودهام. اوقات فراغتي نبود. الان هم مشغول هستم بحمدالله در نوشتن، درس دادن و مطالعه. خداوند انشاءالله همهمان را موفق بدارد به انجام وظيفه به اينكه اوقاتمان به بطالت نگذرد و از عمرمان بهره ببريم.»
هر نفس ز انفاس عمرت گوهري است
آن نفس سوي خدايت رهبري است
زماني كه در مورد روحانيت از ايشان سئوال ميشود، جواب ميدهند: «وظيفه روحانيت همان وظيفه پيغمبران است. روحانيت خلفاي انبياء و ائمه اطهار (ع) هستند؛ جانشينان آنها هستند. هم آنچه كه آنان انجام دادند اينان بايد همان را انجام بدهند. وظيفه انبياء عبارت است از: تحكيم عقايد مسلمين، راهنمايي مسلمين، آگاه ساختن بشر تا خداي خودش را بشناسد، معاد را بشناسد و جامعهاش را متوجه كند به اينكه انسان غير از حيوان است و بعد از مرگ حيات ابدي دارد. او بايد اينجا خودش را تزكيه كند. اولين وظيفه روحانيت آموزش است. تعليم و آگاه ساختن جامعه به معارف و آنچه بايد بفهمد و بشناسد. شناخت خدا، شناخت خود، شناخت راه سعادت. دومين وظيفه روحاني پرورش است، يعني بايد جامعه را تهذيب كند؛ مردمان را از رذائل اخلاقي باز دارد، از حرص و حسد و خودخواهي و خودپرستي، شهوت پرستي، دنبال مال و ثروت رفتن، دنبال مقام رفتن، همه چيزهايي كه وسيله ميشود كه آدمي اسير دشمن ميشود، اسير شيطان داخلي و خارجي ميشود، الان هر قومي كه اسير شياطين بزرگي چون آمريكاست، در اثر همين است كه اينها مهذب نشدهاند. بايد روحانيون هر كشوري ملتشان، دولتشان را پرورش دهند كه اسير شهوات نباشند، اسير مقام و مال و خوشگذراني نباشند.»آن شهيد بزرگوار اين مطالب را بسيار دلچسب و شيرين بيان ميفرمود و به مقتضاي: «سخن كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند» كلمات آن شهيد بزرگوار در قلوب مستعد اهل ايمان و تقوا و ولايت جاي ميگرفت و اين نشانه گفتار هر عالم عامل صاحب يقين و رباني است. كلمات او از روح و جان صاحب يقينش سرچشمه ميگرفت و اهل يقين بودن او امتيازي بزرگ براي او به حساب ميآمد، كما اينكه جليس با صفا و فهيم با معرفت او، حضرت آيتالله نجابت شيرازي بر اين نكته تاكيد فراواني دارد و ميفرمايد:
«از عنفوان جواني تبعيت از نيكان شهر را سرلوحه زندگي خود قرار داده بودند... در اثر اين تبعيت و قوي شدن روح تقوا، دو چيز در ايشان فوقالعاده شد؛ يكي يقين به خداوند تبارك و تعالي كه در اين مسئله بر معاصرين خود پيشي گرفت. هر قدر درجه براي يقين قائل شويم، خدا ايشان را موفق به آن درجه كرده بود. اين يقين همواره رو به افزايش بود، لهذا در هر مجلسي كه بنده با ايشان ملاقات داشتم، بحث خدا و معرفت ائمه طاهرين (ع) بود. شايد بتوانم ادعا بكنم مجلسي با ايشان نداشتم الا آنكه راجع به يقين و خدا و معارف اهلبيت (ع) در آن سخن به ميان آيد».
نكته قابل توجهي كه در مورد آن شهيد بزرگوار جلب نظر ميكند، اهل عمل بودن آن بزرگوار است. وقتي كسي روش و زندگي و سلوكش را ميديد، جلوهاي از نور ائمه طاهرين (ع) را در او مييافت و آيات و رواياتي كه انسان در مورد اهل ايمان ميديد و ميشنيد، در وجود شريف آن رادمرد الهي متبلور و متجلي بود. اگر حرف از زهد ميزد، زاهدترين مردم زمان خودش بود. با وجودي كه به عنوان امام جمعه و نماينده مرحوم حضرت آيتالله خميني (ره) در استان مهمي مانند فارس و شهر شيراز شناخته ميشد و قادر بود از همه امكانات مادي بهره وافي ببرد، به رغم اصراري كه از جانب بعضي از مسئولين و دوستان شهيد ـ بعضاً به دلايل امنيتي ـ براي تعويض منزل ايشان ميشد، ايشان به هيچ عنوان حاضر به اين امر نشد و تا واپسين روزهاي عمر شريفش را در همان خانه محقر واقع در منطقه پائين شهر شيراز سپري كرد. همگامي با فقرا و مردمي بودن از يك طرف و زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيوي از طرف ديگر را قربه الله به اثبات رسانيد و تا روز آخر عمر شريفش كه در راه اطاعت و نماز و عبادت پروردگارش به شهادت رسيد، از كوچه همان خانه به طرف ميعادگاه عشقبازي با پروردگارش يعني نماز جمعه رفت و در تقرب به سوي پروردگارش، بهترين وسايل قرب حضرت ربالعزه را كه همان احلي من العسل شهادت باشد، نوشيد.
شهيد محراب حضرت آيتالله دستغيب در هر عرصه و ميداني كه وارد شد، به خاطر معنويت عظيم و عنايات خاصه پروردگار خوش درخشيد. در صحنه مبارزه از كسي كه پرچم حق به دست او بود، يعني از رهبر فقيد انقلاب، حضرت امام خميني دفاع تام و تمام و با اعتقاد به منويات ايشان، عمل كرد.
ناگفته نماندكه حضرت آيتالله نجابت در همياري با شهيد آيتالله دستغيب در مبارزات قبل از انقلاب و اقدامات پس از پيروزي، نقش بسيار ارزندهاي داشتند و مشاوري امين و پشتيباني محكم براي ايشان بودند.
پي نوشت:
1. با روش شهيد آيتالله دستغيب: 12.
2. ترديد است كه امام زمان (عج) در خواب به ايشان فرموده است، و يا در بيداري.
3. يادواراه شهيد آيتالله دستغيب از قول آقاي شيخ عيسي علامي.
4. گفتار حاج ابراهيم يقطين بساطي