راه هاي برخورد با احساس خشم
نويسنده: دکتر پيمان آزاد
مكتب هاي مختلف روان شناسي در اين خصوص رهنمودهاي متنوعي را به عرضه كرده اند. از آن جا كه خشم لحظه اي و انفجاري است، هر كس بايد نسخه خود را در رابطه با مهار خشم و تغيير مسير آن به حركتي سازنده، در تجربه واقعي پيدا كند. متأسفانه تعصب در ارائه طريف در همه مكتب هاي روان درماني به چشم مي خورد. اين نيز ناشي از هم هويتي هر صاحب مكتب با اصول مكتب خويش است. من با اين اصل سر سازگاري ندارم. خشم و عصبانيت را مكتب هاي مختلف روان شناسي ديده و بررسي كرده اند و همه مكتب ها واجد دريافت هاي مفيد و خلط مبحث هاي بي فايده اند. از اين رو با نگاه انتقادي به آن ها، نكات زير در شناخت و غلبه بر خشم را باستحضار شما مي رسانم.
1ـ شناخت درماني معتقد است كه واقيع اين جهان سبب خشم شما نمي شود، افكار و پندارهاي شماست كه زمينه اين برانگيختيگي را فراهم مي كند. درست است كه افكار ما سبب خشم ما مي شوند، ولي عوامل بيروني هم در تحريك كردن ما موثرند. هميشه اين گونه نيست كه افكار ما سبب خشم ما بشود. اين جا بايد تفاوت خشم موجه را از خشم ناموجه تشخيص داد. اين جا بايد رابطه عين (جامعه) و ذهن را در نظر گرفت. غير منطقي و غيرعقلاني و مضر بودن بسيار از امور اجتماعي مي تواند، در صورتي كه فرد نتواند به آن انتقاد اصولي خود را مطرح كند، در وي خشم شديدي را دامن بزند.
2ـ شناخت درماني مي گويد كه خشم ريشه در ذهن و نحوه نگرش ما به انسان و جهان دارد، به علاوه رنجش و آزردگي باعث مي شود كه احساس درماندگي و آشفتگي بكنيد. اكنون بيايد از اين رنجش و عصبانيت خلاص بشويد. اين يك توصيه عقلاني است. بايد به آن توجه بشود: ولي گاهي خشم به اين استدلال ها كاري ندارد. ذهن گذشته با نمونه هايي شرطي شده است. بنابراين در اين جا بايد از رفتاردرماني در كنار شناخت درماني براي زدودن آثار خشم هاي شرطي و زخم هاي التيام نيافته استفاده كرد. هر چند شناخت درست و منطقي گاهي به تنهايي نمي تواند خشم را ريشه كن كند.
3ـ شناخت درماني معتقد است كه افكاري كه به وجود آورنده خشم و عصبانيت هستند، اغلب حاوي تحريفاتي مي باشند. اصلاح اين تحرفات خشم را كاهش مي دهد. اين نتيجه گيري كاملاً درست است. با اين توضيح كه خشم به رغم اين كه ناشي از خطاهاي شناختي هم باشد، وقتي بروز مي كند متابوليزم را بهم مي ريزد. در اين مواقع تنها ذهن نيست كه بايد به راه بيايد، وضعيت هورموني و اختلالات عصبي نيز بايد به راه بيايند.
4ـ شناخت درماني مي گويد خود را جاي ديگران بگذاريد و جهان را نگاه كنيد. آن وقت مي توانيد منشأ رفتار و گفتار آنان را بهتر درك كنيد و از آنان خشم به دل نمي گيريد. اين هم درست است. ولي انسان با سود و زيان شرطي شده. سود بردن او را خوشحال و زيان كردن او را خشمگين و ناراحت مي كند. اين جا بايد روي فلسفه زندگي انسان نيز كار بشود. يعني خوب است كه خوانندگان عزيز قدري با عرفان مولوي نيز آشنا بشوند. در اين صورت نگاه ديگري هم به زندگي خواهند داشت. نگاهي كه در آن بخشش و گذشت و پذيرش واقعيت ها و رو كردن به سوي حقيقت ها هم وجود دارد. بدون اين نگاه انسان هميشه آلوده مقايسه و رقابت است. در اين صورت چه طور مي توان از رقباي خويش خشمگين نباشد؟!
5ـ شناخت درماني مي گويد كه مقابله به مثل نكنيد. حرف درستي است. وقتي در مورد انتقاد قرار مي گيريد، طرف را بلافاصله متهم نكنيد. بگذاريد حقيقت رفته رفته روشن بشود. شناخت درماني قاعدتاً بايد به شخصيت باور داشته باشد. به هويت باور داشته باشد وقتي هويت و شخصيت هست، بايد حفظ بشود. حريمي است كه هر كس براي خودش درست كرده است. حمله به اين حريم باعث عصبانيت و خشم مي شود. آيا نبايد قدري درباره حقيقت و شخصيت و هويت شك كرد؟
6ـ شناخت درماني مي گويد كه سرخوردگي و خشم نتيجه انتظارات برآورده نشده است. حرف صحيح است. تجربه هم آن را اثبات مي كند. آيا انتظارات واقعي هم وجود دارد؟ آيا انسان حق دارد كه در برابر برآورده نشدن انتظارات واقعي، خشمگين بشود؟ با اين حال انتظارات، حق ما نيست. در صورتي كه آن را حق تلقي كنيم، بايد در برابر برآورده نشدنشان، تاوان سنگيني به شكل خشم و عصبانيت و يأس بپردازيم.
7ـ شناخت درماني مي گويد كه در عصباني شدن، حق را به خود ندهيد در اين صورت به يك عادت مضر، حق حيات مي دهيد يا حق ادامه حيات مي دهيد. بچگانه است كه بگوييد حق داريد كه عصباني شوي. به گمان من اين بيشتر به يك شعار مي ماند.
منبع: راه کمال شماره 36
1ـ شناخت درماني معتقد است كه واقيع اين جهان سبب خشم شما نمي شود، افكار و پندارهاي شماست كه زمينه اين برانگيختيگي را فراهم مي كند. درست است كه افكار ما سبب خشم ما مي شوند، ولي عوامل بيروني هم در تحريك كردن ما موثرند. هميشه اين گونه نيست كه افكار ما سبب خشم ما بشود. اين جا بايد تفاوت خشم موجه را از خشم ناموجه تشخيص داد. اين جا بايد رابطه عين (جامعه) و ذهن را در نظر گرفت. غير منطقي و غيرعقلاني و مضر بودن بسيار از امور اجتماعي مي تواند، در صورتي كه فرد نتواند به آن انتقاد اصولي خود را مطرح كند، در وي خشم شديدي را دامن بزند.
2ـ شناخت درماني مي گويد كه خشم ريشه در ذهن و نحوه نگرش ما به انسان و جهان دارد، به علاوه رنجش و آزردگي باعث مي شود كه احساس درماندگي و آشفتگي بكنيد. اكنون بيايد از اين رنجش و عصبانيت خلاص بشويد. اين يك توصيه عقلاني است. بايد به آن توجه بشود: ولي گاهي خشم به اين استدلال ها كاري ندارد. ذهن گذشته با نمونه هايي شرطي شده است. بنابراين در اين جا بايد از رفتاردرماني در كنار شناخت درماني براي زدودن آثار خشم هاي شرطي و زخم هاي التيام نيافته استفاده كرد. هر چند شناخت درست و منطقي گاهي به تنهايي نمي تواند خشم را ريشه كن كند.
3ـ شناخت درماني معتقد است كه افكاري كه به وجود آورنده خشم و عصبانيت هستند، اغلب حاوي تحريفاتي مي باشند. اصلاح اين تحرفات خشم را كاهش مي دهد. اين نتيجه گيري كاملاً درست است. با اين توضيح كه خشم به رغم اين كه ناشي از خطاهاي شناختي هم باشد، وقتي بروز مي كند متابوليزم را بهم مي ريزد. در اين مواقع تنها ذهن نيست كه بايد به راه بيايد، وضعيت هورموني و اختلالات عصبي نيز بايد به راه بيايند.
4ـ شناخت درماني مي گويد خود را جاي ديگران بگذاريد و جهان را نگاه كنيد. آن وقت مي توانيد منشأ رفتار و گفتار آنان را بهتر درك كنيد و از آنان خشم به دل نمي گيريد. اين هم درست است. ولي انسان با سود و زيان شرطي شده. سود بردن او را خوشحال و زيان كردن او را خشمگين و ناراحت مي كند. اين جا بايد روي فلسفه زندگي انسان نيز كار بشود. يعني خوب است كه خوانندگان عزيز قدري با عرفان مولوي نيز آشنا بشوند. در اين صورت نگاه ديگري هم به زندگي خواهند داشت. نگاهي كه در آن بخشش و گذشت و پذيرش واقعيت ها و رو كردن به سوي حقيقت ها هم وجود دارد. بدون اين نگاه انسان هميشه آلوده مقايسه و رقابت است. در اين صورت چه طور مي توان از رقباي خويش خشمگين نباشد؟!
5ـ شناخت درماني مي گويد كه مقابله به مثل نكنيد. حرف درستي است. وقتي در مورد انتقاد قرار مي گيريد، طرف را بلافاصله متهم نكنيد. بگذاريد حقيقت رفته رفته روشن بشود. شناخت درماني قاعدتاً بايد به شخصيت باور داشته باشد. به هويت باور داشته باشد وقتي هويت و شخصيت هست، بايد حفظ بشود. حريمي است كه هر كس براي خودش درست كرده است. حمله به اين حريم باعث عصبانيت و خشم مي شود. آيا نبايد قدري درباره حقيقت و شخصيت و هويت شك كرد؟
6ـ شناخت درماني مي گويد كه سرخوردگي و خشم نتيجه انتظارات برآورده نشده است. حرف صحيح است. تجربه هم آن را اثبات مي كند. آيا انتظارات واقعي هم وجود دارد؟ آيا انسان حق دارد كه در برابر برآورده نشدن انتظارات واقعي، خشمگين بشود؟ با اين حال انتظارات، حق ما نيست. در صورتي كه آن را حق تلقي كنيم، بايد در برابر برآورده نشدنشان، تاوان سنگيني به شكل خشم و عصبانيت و يأس بپردازيم.
7ـ شناخت درماني مي گويد كه در عصباني شدن، حق را به خود ندهيد در اين صورت به يك عادت مضر، حق حيات مي دهيد يا حق ادامه حيات مي دهيد. بچگانه است كه بگوييد حق داريد كه عصباني شوي. به گمان من اين بيشتر به يك شعار مي ماند.
منبع: راه کمال شماره 36
/ج