شهیدی با زندگی پاك
نويسنده:احمد اجل لوئيان
احمداجل لوئيان ازنيمه دوم سال1361 و با دعوت وزيرامورخارجه به اين وزارت خانه ميآيد تا به عنوان سفير جمهوري اسلامي ايران در روماني انجام وظيفه كند.اما وي پيش از آن در مجموعه صنعت نفت و در پست هاي مختلف كار ميكرد و شايد بهتر باشد قبل ازاين كه او را شخصيتي با پيشينه سياسي بدانيم،پروندهاي نفتي برايش باز كنيم.
اجل لوئيان ورودي سال 1345 دانشكده نفت آبادان و دانش آموخته مهندسي توليد، اكتشاف و بهره برداري نفت است. وي ميگويد: «به دليل مشكلاتي كه برايم پيش آمده بود نتوانستم بيشتر از سال 1354 در مجموعه صنعت نفت بمانم و براي همين از مجموعه خارج شدم.» اما اين پايان كار نيست. اجل لوئيان هم چنان علاقه مند وبه حوزه صنعت نفت است و بنابراين همكاري خود با فعاليت در بخش خصوصي مرتبط با صنايع نفت ادامه ميدهد. اين همكاري تا سال1358 ادامه دارد تا اين كه شهيدتندگويان از اجل لوئيان مي خواهد دوباره به مجموعه صنعت نفت ملحق شود، اما خود اجل لوئيان درباره اين همكاري و الحاق چنين نظر ميدهد: «يكي از مهم ترين و بهترين دليل من براي همكاري دوباره، حضور شهيد تندگويان در مجموعه صنعت نفت بود. مسألهاي كه من بيشترين انگيزه را ميداد.»
فضاي موجود درآن دوران وزارت نفت وبرخوردهاي بعضاً شخصي كه ديگر رنگ وبوي سياسي هم به خود گرفته بود باعث شد تا شوراهاي اسلامي و غيراسلامي آن زمان به طورنامناسبي دست به اخراج هاي گسترده مديران و كاركنان شاغل درصنعت نفت بزنند.اين موضوع كارگرعادي اين صنعت را به ويژه در مناطق صنعتي جنوب به شدت تحت تأثير قرار داده بود. وي ميگويد:«مسؤوليتي كه به ما واگذارشده بود تعديل برخوردهاي تند در صنعت نفت به ويژه در رابطه با پاك سازي هايي كه انجام ميشد بود. چرا كه هم شهيد تندگويان و هم من عقيده داشتيم كه بدنه عمده كاركنان و حتي اكثرمديران شاغل در صنعت نفت، سالم پاك،متخصص و خدمت گزاري بودند كه نبايستي از مجموعه خارج شوند.»
به اين ترتيب اجل لوئيان در صنعت نفت ماندگارشد.سال 1358 در كسوت مدير عاملي شركت پتروشيمي رازي و ازآبان 1359 تا اواسط 1360 هم مسؤوليت معاون وزيرنفت و مدير عاملي شركت ملي صنايع پتروشيمي را محلي مناسب براي خدمت گزاري يافت.مطلب ذيل دربرگيرنده گفتاري است ازآقاي اجل لوئيان كه نكته ها و خاطرات مهمي را از شهيدتندگويان دربردارد.
جواد در سال 1347 وارد دانشگاه و سال 1351 هم دانش آموخته شد. آنجا دانشكده كوچكي بود كه عمدتاً كادر مورد نياز صنعت نفت را تربيت ميكرد. اين دانشكده انجمن اسلامي جمع و جوري هم داشت كه جمعاً اعضاي آن 20 نفر نميشدند. دانشكده از طبقات بالاي متوسط، متوسط و زير متوسط دانشجو داشت. دانشجويان دانشكده نفت نوعاً از ممتازترين و برترين دانشجويان كشور بودند كه طي دو مرحله امتحان كتبي و مصاحبه وارد دانشكده ميشدند. رقابت بين دانشجويان به لحاظ سوابق گذشته شان فشرده و تنگ بود و چنانچه دانشجويي در يك واحد ميافتاد سال تحصيلي راتكرار ميكرد و چند بار افتادن از درس منجربه اخراج ميشد. از طرف ديگر دانشجويان نه تنها نگراني معيشت و اسكان نداشتند و در شبانه روزي نسبتاً مجهزي كه درجوار دانشگاه قرار داشت استراحت ميكردند و خدمات و تسهيلات دريافت ميكردند، بلكه با كار مختصري كه در زمينه هاي خدماتي دانشكده و خوابگاه پس از ساعات تحصيلي انجام ميدادند- مثل كتابخانه، تلفن خانه، نامه رساني، كار در رستوران شبانه روزي و...- پول نسبتاً خوبي هم دريافت ميكردند. خلاصه اين كه بچه ها نه نگراني تحصيل و نه شغل آينده را داشتند، و اكثراً در صنعت نفت استخدام ميشدند و تعداد قابل توجهي هم مي توانستند بلافاصله ياپس از چند سال كار براي ادامه تحصيل به آمريكا يا انگليس بروند. اين توضيح طولاني را به اين دليل عرض كردم كه فضاي عمومي و روحيه حاكم بر دانشكده را كه الواقع جزيره جداگانهاي در مقايسه بادانشگاه هاي تهران، تبريز، اصفهان و مشهد و داراي فضا و دانشجوياني با روحيه متفاوتي بود تبيين كرده باشم. ما چون تعدادمان در انجمن اسلامي كم بود خيلي به هم نزديك و صميمي بوديم. موضوع ديگري هم در مورد دانشجويان ورودي سال اول لازم است به اطلاع برسانم. دانشجويان سال اول در چند ماه اول ورود و تا قبل از اين كه محيط و اطراف خود و دانشجويان ديگر را قاعدهاي كلي است،ولي پس از آن كه با محيط آشنا ميشدند خودشان را بروز ميدادند، مثلاً در هنگام صرف ناهار يا شام كه خدمات آن تماماً توسط دانشجويان انجام ميشد، برخي از بچه ها به لحاظ شناخت تنگاتنگي كه به خاطر تعداد كم دانشجويان دانشكده از همديگر وجود داشت، تقاضاي خود براي غذا يا سرويس اضافي را گاه با صداي- جملهاي- بلند يا ضربه زدن روي ميز يا «تيكه انداختن»- شوخي كردن- با دانشجوياني كه به آن ها سرويس ميدادند ابراز ميكردند، ولي اين نكته در مورد اكثر دانشجويان ورودي سال اول معمول نبود.
يادم است كه چند هفتهاي از ورود دانشجويان ورودي سال 1347 نگذشته بود كه متوجه شدم كه يكي از دانشجويان، رفتاري البته مؤدبانه، ولي همراه با شوخي و بعضاً «تيکه اندازي» به هنگام صرف غذا دارد. برايم جالب بود كه اين دانشجوي سال اولي به اين سرعت اين نوع رفتاري را كه بعضي از دانشجويان قديمي تر دارند- البته گاهي و نه هميشه- از خود بروز ميدهد.
انجمن اسلامي در روزهاي جمعه، در محل خوابگاه شبانه روزي نماز جمعه برگزار ميكرد و هرازگاهي يكي از اعضاي انجمن دو خطبه نماز را ايراد و نماز را برگزار ميكرد وپس از آن بحث وگفت وگو ميكرديم كه جمعاً اين برنامه ها حدود دو ساعت به طول ميكشيد.
بعد از دو، سه هفته متوجه شديم كه همان دانشجوي سال اولي كه در رستوران ديده بودمش،درنماز جمعه شركتي فعال دارد، در بحث هاي بعد از نماز هم مشاركت ميكند و حتي اظهار ميكند كه آمده است در اولين فرصتي كه ممكن باشد خطبه نماز را ايراد و نماز را اقامه كند. خيلي كنجكاو شدم كه بيشتر ايشان را بشناسم. يك روز بعد از نماز، آرام آرام او را تعقيب كردم تا به اتاقش رسيدم و با نوعي اجازه خواستن وارد اتاقش شدم. متوجه شدم كه اولاً سه هم اتاقي ديگرش، همه نمازخوان و از دانشجويان سال اولي هستند كه در برنامههاي انجمن شركت ميكنند و نكته مهم تر اين كه روي ديواراتاقش آيهاي از قرآن به اين مضمون حك شده بود كه اي كساني كه ايمان آوردهايد شمارا چه شده است كه هنگامي كه لازم ميشود در راه خدا مهاجرت كنيد، سنگين به زمين ميچسبيد وخوشي دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهيد؟
آيه تكان دهندهاي بود. اين را مقايسه كنيد با آن چه بعضاً در اتاق ديگر دانشجويان خودنمايي ميكرد. اين نقطهاي مهم در تصميم گيري من در نزديكي به شهيد تندگويان- همان دانشجوي فعال داخل رستوران و نماز جمعه- بود. پس از آن بيشتر با روحيات او آشنا شدم وايشان را آدمي آزاده،صريحاللهجه، خوش بر خورد، اهل بگو و بخند يافتم. او انواع شعرهاي مختلف را از بَرداشت كه گاهي براي تفريح و سرگرمي دوستان آن ها را ميخواند. جواد را به واقع بسيار پاك، با كف نفس قابل توجه و راسخ در عقيده ديدم. اين موضوع به لحاظ اين كه انواع تفريحات براي جوانان آن دوره و بالاخص دانشجويان دانشكده به راحتي فراهم بود، قابل توجه است. من، اين چشم پاكي و پاكي دروني را به طور فزاينده با افزايش آشناييام با جواد و تا لحظه آخر، با تمام وجود حس ميكردم. جواد در درس نيز از دانشجويان برتر كلاس بود و اين نيز به لحظه رقابت تنگاتنگ موجود و اين كه همه دانشجويان ورودي به دانشكده از دانشجويان برتربودند، قابلتوجه است. جواد وقتي را به تحصيل و درس خواندن كه در مقايسه به ساير دانشگاهها سنگين تر بود اختصاص ميداد و بقيه اوقاتش صرف فعاليت هاي اجتماعي،اسلامي، بگو مگو و گاه مباحثه هاي طولاني عقيدتي به صورتي كه بعضاً شكل روكم كني به خود ميگرفت، ميشد.
ساعت ها بعد از ناهار در روز تعطيل يا بعد از صرف شام، او را ميديدم كه مشغول گفتوگو و بحث يا مطايبه و شوخي است. تقريباً با تمام دانشجويان دانشكده با عقايد فكري مختلف گفتوگو و تعامل داشت، جواد ازاعضاي فعال انجمن اسلامي بود. ما هر ساله در دانشكده، كميته هاي مختلفي تحت نظر شوراي دانشجويي داشتيم كه براي فعاليت هاي شان از اعتبارات مشخص شده در بودجه دانشكده استفاده ميكردند. مثلاً يك كميته تفريحات داشتيم كه از خوانندگان به نام آن زمان دعوت ميكرد تا در مجالس مخصوص به اين كار هنر نمايي كنند يا برگزاري شب هاي تفريحي همراه با موسيقي جزو برنامه هاي مان بود. كميته كارهم داشتيم كه مسأله تقسيم كار بين دانشجويان را سامان دهي ميكرد و كميتههاي ديگري كه هر يك فعاليت هاي اجتماعي گوناگون داشتند.
انجمن اسلامي هم مي توانست مثل اين كميته ها ازاعتباري كه دانشكده تأمين كرده بود براي برگزاري جلسات سخنراني به مناسبت اعياد و مراسم مذهبي استفاده كند و ما سالي چهاريا پنج بارازسخنرانان و خطباي مشهور وقت نظيراستاد شهيد مطهري يا مرحوم علامه جعفري و مرحوم دكتر علي شريعتي و بعضي از شخصيت هاي ديگر دعوت ميكرديم و هزينه رفت و آمد و اسكان آن ها درآبادان را از اعتباري كه در انجمن اسلامي موجود بود تأمين مي كرديم.
در شبانه روزي،كتابخانه كوچكي هم داشتيم كه كتاب هاي خوبي درآن موجود بود و كتاب هاي روز را ازحق عضويت اعضاي انجمن يا بعضاً ازپول دانشكده به شكلي محدود ميخريديم.
شهيد تندگويان از همان ابتداي ورود و عضويت درانجمن،عضو فعالي در اداره امور انجمن، كتابخانه و به ويژه در امر دعوت از سخنرانان كه در آن اواخر چندان كار راحتي نبود محسوب ميشد و ميكوشيد تا كتابخانهاي كه درخوابگاه قرار داشت هر چه غني تر بشود.ما استفاده مطلوب از امكانات، چه در برگزاري سخنراني ها و چه در فعال بودن و پربار بودن كتابخانه را به چشم خود ميديديم. با تشويق دوستان شركت در اين مراسم با افرادي كه عقيده هاي مختلف داشتند فزوني گرفت و اين ها، ثمره تلاش جواد بود آدم هدف داري بود و راسخ درعقيدهاش،وبه زندگي باز نگاه ميكرد.
شهيد تندگويان بعد ازمن ازدانشكده نفت فارغ التحصيل شد.ايشان در سال 1351 در رشته مهندس پالايش نفت با رتبه بالا از اين دانشكده فارغالتحصيل شد. وضعيت اينگونه بود كه ما چند ماهي را در نظام وظيفه آموزش ميديديم و بقيه خدمت را در صنعت نفت با حقوق مكفي كار ميكرديم و آقاي تندگويان هم به همين شكل خدمت نظام را گذراند و در پالايشگاه آبادان مشغول شد و شروع به كاركرد بعد از اشغال، طولي نكشيد كه ازدواج كرد و به سرعت هم بچه دار شد. همان مدت كوتاهي كه در پالايشگاه مشغول شده بود، ارتباط هاي خودش را با دانشگاه نفت به صورت سابق حفظ كرده بود و با دانشجوها گفتوگو ميكرد. سالهاي 1351و1352 و1353 سال هايي هستند كه فعاليت هاي گروههاي مبارز مسلمان و فعاليت هاي چپي شكل گرفت حركت هاي ضدرژيم شاه نيز درحال اوج گرفتن هم بود و اين فعاليت ها دراين سال ها بيشتر شد. كانون اين فعاليت ها،دانشگاه تهران و پلي تكنيك بود و دانشكده نفت آبادان تا حدودي جزيرهاي دورافتاده به شمار ميآمد كه گاهي اعتصاب هم درآن رخ ميداد، اما شكل و كيفيت آن چيزي نبود كه در دانشگاه هاي تهران و مشهد اتفاق ميافتاد و اعتراض ها چندان رنگ و بوي سياسي و اجتماعي نداشت.آمد و رفت شهيد تندگويان در سال هاي 1351 و اوايل 1352 كه مصادف شده بود با اعتصاب هايي كه شكل گرفت،جلب توجه كرد و به خصوص حساسيت ها را بالا برد،به شكلي كه رئيس وقت دانشكده به ايشان تذكرداده بود كه دانشجو نيست،و حضورش در دانشكده توجيه ندارد سرانجام با ارتباطي كه بين اعتراض ها و رفت و آمد ايشان به دانشكده شكل گرفت رئيس دانشكده ، تندگويان را به ساواك معرفي ميكند. در اوايل سال 1352كه جواد در پالايشگاه كار ميكند، چند نفر از ساواك ايشان را ميبرند و يك سالي را در كميته ضد خرابكاري ساواك و زندان سپري ميكند و به اين ترتيب، منفك از كار ميشود من تا اواخر 1354 در پتروشيمي شيرازكارميكردم،بعد ازآن از اين مكان جدا شدم و در بخش خصوص مشغول به كارشدم،اما مهندس تندگويان وقتي كه اززندان آزاد ميشود،درجه ايشان را ميگيرند و قرار ميشود كه بقيه خدمت را به عنوان سرباز وظيفه صفربگذراند و در سال 1353 منتقل ميشود به شيراز از اواسط اين سال بود كه ايشان در شيراز مشغول خدمت سربازي شد و به من زنگ زد، درحالي كه صداي آقاي تندگويان و نحوه بيان ايشان كاملاً متفاوت از گذشته بود. او با ما احوالپرسي كرد، از لابهلاي صحبت هايش در تلفن متوجه شدم كه اطلاعاتي ميخواهد مبني بر اينكه كجا هستيم شايد در دو مرحله آدرس خود را گفتم اين شد كه عصرها از پادگان آزاد ميشد و به تدريج بعدها آخر هفته كه آزاد بود حدود عصر به منزل ما ميآمد و حتي در نوروز آن سال با خانوادهاش و چند نفر از بستگان مهمان ما بودند.مدتي كه با ايشان بودم ميخواستم كه آرام آرام بدانم كه بر او چه گذشته، اما ازنظرجواد دليلي نداشت كه بگويد چه برايشان گذشته است خيلي طول نكشيد كه سربازي جواد تمام شد و به تهران برگشت و درتهران مشغول به كاربود موفعيتي پيش آمد كه دورهاي شبيه به فوق ليساس در رشته مديريت ببيند.آن مركز- آي سي ام اس- وابسته به دانشگاه هاروارد بود و كلاس هاي آن در محل دانشگاه امام صادق(ع) فعلي برگزار ميشد كه فارغ التحصيلان اين دوره بسيار مورد توجه مديران آن وقت كشوربودند و باهم در استخدام اين آقايان رقابت داشتند، ايشان همراه چند نفر فارغالتحصيل ميشود و آقاي تندگويان در پارس توشيبا رشت دعوت به كار ميشود و در زمان كوتاهي مدير كارخانه پارس توشيبا ميشود. پارس توشيبا يك شركت ايراني- ژاپني بود و مهندس هنوز زير سي سال سن داشتند و فعاليت ايشان در شركت به شكلي ميشود كه در عين افزايش رفاه و حقوق كاركنان پارس توشيباي رشت توليدات شركت رشد و افزايش توليد قابل توجهي در زمان ايشان پيدا ميكند كه بسيار مورد توجه مديران بالاي پارس توشيبا قرار ميگيرد و كار را ادامه ميدهند و بسيارهم موفق بوده در اداره كارخانه تا سالهاي 1356 كه در رشت بودند. جواد، چند ماه قبل از پيروزي انقلاب به تهران آمد، به همراهي يكي ديگر از دوستان مان كه تحصيل كرده دانشكده نفت و رئيس انجمن اسلامي و در اعتراضات هم فعال بود و در مراسم ورود حضرت امام خميني(ره) نقش مهمي داشتند و درباره خبرگزاري هاي خارجي در انعكاس وقايعي كه در ايران اتفاق ميافتاد، نقش برجستهاي از خود نشان داد.
بعد از پيروزي انقلاب، در سال 1358 از مهندس تندگويان دعوت ميشود كه به شركت نفت برگردد و مأموريتي كه به ايشان محول ميشود مأموريتي خاص است و قائم مقام وزيرنفت در جنوب ميشود. اهداف ايشان اين بود كه وضعيت توليد نفت به شكلي باشد كه باتوجه به توصيه حضرت امام(ره) مردم در مضيقه نفت نباشند و آن شكل قديم در زماني كه انقلاب پيروز شده ديگر ادامه پيدا نكند. با شورانقلابياي كه ايجاد شده بود، شوراي كاركنان اسلامي و غيراسلامي كاركنان برپاشد و از جمله آنها، در اهواز و آبادان شوراهاي پاكسازي كاركنان و مديران بود كه در اثر فعاليتهاي آن شركت نفت مورد تصفيه قابلتوجهي قرار گرفت. اگر آن تصفيهها انجام نميشد با توجه به شرايطي و روال كاري قبلي،مديران جديد احساس امنيت كاري نميكردند. مثلاً اهانتهايي كه به مديران جديد ميشد و وضعيت بيثباتي به لحاظ كاري ايجاد شد كه مغايرت داشت با دستورات امام مبني براينكه ذخيره توليد و توليد بايد به طوري باشد كه مردم در رنج نباشند.
به اين ترتيب،مهندس تندگويان دوباره به جنوب رفت و ازبنده هم دعوت كرد تا به وزارت نفت ملحق بشوم. من و ايشان به جنوب رفتيم.تندروها پاكسازي شده بودند، خيليها به جرم هاي كوچكي اخراج ميشد كه البته فضا اين چنين اقتضا ميكرد و رقايتي بود كه بين چپي ها و مسلمانان شكل گرفت. ما از اول كاربا اين شوراها نشستيم و پرونده ها را بازرسي
كرديم،آقايان قانع شدند، اگر چه راضي نبودند و اين پاك سازي ها با هدف ايجاد ثبات بود تا كار،توليد و بهره برداري در حداكثر ظرفيت انجام بشود و مستلزم ايجاد بستري بود كه كاركنان در آن احساس امنيت كنند. در مراحل بعدي تا حدودي توفيق داشتيم كه اين نحوه پاك سازي تعديل پيداكرد و برخي مد يران اخراج شده را قانع كرديم تا به كار ادامه دهند و همين روند را در اهواز و ساير مناطق نيزاجرا كرديم. به علاوه،مقدمات افزايش بهره وري نفت و تزريق گازو آب در پروژهاي سنگين شروع شده بود و در دست پيمانكارهاي خارجي قرار داشت و اين پروژه كه از اهواز تا گچساران امتداد داشت،درحال تلف شدن بود كه اين مسأله هم ثبات لازم نياز داشت تا توسط متخصص ايراني يا خارجي به سر انجام برسد كار ديگري كه مهندس تندگويان در صنعت نفت انجام داد،اين بود كه اعضايي از اين شوراها بودند كه سوابق شان در حد مديريت نفت نبود و از آنان دعوت كرد كه در پالايشگاه مناطق نفت خيز باشند. در حقيقت نقطه اطميناني بين اين سيستم ها برقرار شد و كاركنان جوان تري كه صلاحيت داشتند، وارد هيأت مديره شدند.
درسال 1359 نيز اين وضعيت هم چنان دوام داشت.با توجه شناختي كه همه از جواد پيدا كرده بودند به او پيشنهاد مديران بود كه ايشان مدير مناطق نفت خيز باشد كه پست بالايي بود. تندگويان در ابتدا تمايلي نداشت و من و بعضي از دوستان ايشان را تشويق كرديم من گفتم با شناختي كه از فارغالتحصيلان دانشكده نفت داريد، ميتوانيد از آن ها به خوبي استفاده كنيد وبا همين گفت وگوها ايشان قانع شد كه مديريت مناطق نفت خيز را قبول كند.درهمين گيرودار قرار بود كابينه شهيد رجايي تشكيل شود آقاي رجايي هم از مهندس تندگويان دعوت كرد كه وزير نفت باشند. شكل اين انتخاب هم به نظرم جالب است. يادم مي آيد كه وقتي آقاي رجايي از 12 نفر- از جمله مهندس تندگويان- كه همگي ما عضوي از انجمن اسلامي نفت بوديم، فرم هايي به ما داد و گفت نظرتان را نسبت به دوستان خود در آن فرم ها بيان كنيد. فرم ها بارم بندي 100 نمرهاي داشت،سوابق مبارزاتي 10 نمره، مديريت 20 نمره، تخصص 20 نمره و درنهايت اين نمرات به صدمي رسيد.درابتداي امر بعضي از دوستان گفتند ما خودمان را در آن حد نميدانيم كه وارد اين فاز شويم. مهندس تندگويان باسوابقي كه داشت و نيز به دليل آشنايياش با صنعت نفت، به اضافه يك يا دو نفر ديگرازدوستان كه مديران خوبي هم بودند، به همراه يكي ديگر از مديران كه سوابق خيلي خوبي در صنعت نفت داشت و عضوي از انجمن اسلامي هم بود هر دو نمره هايي نزديك به هم آوردند و مهندس تندگويان 77 نمره به دست آورد. آقاي رجايي با توجه به سوابق، ايشان را معرفي كرد و در مراحل بعد و پس از طي كش و قوس هايي با بني صدر، رئيس جمهور وقت، جواد به سمت وزير نفت آقاي رجايي انتخاب شد.
مهندس تندگويان، فكر ميكنم در اوايل مهر 1359 رأي اعتماد گرفت و وزير نفت شد. در شهريور ماه جنگ شروع شده بود و پالايشگاه زيرآتش قرار داشت. سرانجام، فعاليت پالايشگاه متوقف شد و دسته دسته مردم و كاركنان،شركت را ترك كردند و معلوم نبود كه جنگ چقدر طول كشد. بنابر اين ايجاد روحيه در كاركنان و به خصوص جلوترك دسته جمعي آن ها را گرفتن، وظيفهاي بود كه در سطح شهروندان و كاركنان شركت نفت صورت ميگرفت. به همين دليل مهندس تندگويان هرهفته يا دو هفته يك بار به آبادان و اطراف سفر ميكرد. به غير از آبادان از كارگاه هاي بهره برداري كه تحت تجاوز هواپيماي عراقي قرار داشت، ديدن ميكرد. ايشان گاهي از راه زمين و حتي هوا به آبادان ميرفت و با كاركنان و مديران صحبت ميكرد تا از ترك دسته جمعي كاركنان جلوگيري كند. در آن سفرها چون من خودم مدير شركت شيميايي رازي بودم- ميديدم كه ايشان به آن جا نيز ميآمد، شركت ما هم در 31 شهريور در دو مرحله مورد تهاجم قرار گرفته بود. در سفري به آبادان، پس جواد هم همراه شان بود. با اين كار، ميخواست نشان بدهد كه وضعيت را به خوبي درك ميكند و پسرخردسالش را آورده بود تا كاركنان بمانند.وزيرهم كه شد، قرارش اين بود كه به جنوب از راه زميني برود و البته خودشان هم براي ارزيابي نزديك كارها به همه جا ميرفتند تا روحيه كاركنان نفت را بالا ببرند. در يكي از اين سفرها كه به همراه گروه هاي زيادي از مديران و دو نفر از معاونين ايشان صورت گرفت، در محاصره نيروهاي عراقي گرفتار شدند و ايشان به آن صورت كه همه ميدانيم اسير رژيم بعث شدند.
آخرين مطلبي كه ميخواهم عرض كنم، نحوه اداره جلسات هيأت مديره توسط شهيد تند گويان در همان مدت زمان كوتاهي كه ايشان وزير نفت بوده است. تيم هيأت مديره مجموعه صنعت نفت كه از شركت ملي نفت و گاز و پتروشيمي و ساير سازمان هاي وابسته تشكيل ميشدند،هريك جلسات هيأت مديره جداگانهاي داشتند. جلسه مديران هم با حضور وزير شكل ميگرفت در دو جلسهاي كه من نحوه اداره جلسات را ديدم،مديراني حضور داشتند كه سنوات شغلي آنان بيشتر از مجموع سن مهندس تندگويان بود.البته، به دليل اين كه ايشان دوست نزديكم بود، من توانايي هاي شان را ديده بودم. دقيقاً در اوايل جنگ، مسأله اصلي نفت بود و نفت رگ حيات و پشتوانه ما محسوب ميشد. موضوع مهم جلسات، حفظ روحيه كاركنان در پشت و جلو جبهه هاي جنگ بود و در اين مورد، شهيد تندگويان هيچ گونه مماشاتي نداشت و با صراحت لهجه حرف مي زد. در يكي از اين جلسات يادم است كه برگشته بود و در تنگ فني، يكي از مناطق كه نفت را از آن جا به سمت شمال ايران پمپاژ ميكنند، كاركنان گله كرده بودند كه دائماً عراقي ها به ما حمله ميكنند و ما تجهيزات و كيسه شن نداريم و از مركز هم كمكي به ما نمي رسد تا ضريب حفاظتي را بيشتركنيم. در آن جلسه آقاي تندگويان خيلي جدي صحبت كرد. راستش، من از برخورد ايشان جا خوردم، به خصوص اين كه مديرآن جا را از سال ها قبل ميشناختم. ايشان از مديران مناطق نفت خيز بود كه چند واحد درسي را هم در دانشكده ارائه ميكرد و16،15 سالي از تدريسش ميگذشت و انساني سنگين و باوقار بود بعد از جلسه با جواد صحبت كرديد، در حالي كه سوابق شان را ميدانيد- البته در زمان وزارت شهيدتندگويان، آن آقا ديگر درس نميداد- گفتم آيا بهتر نبود كه جلسه تمام ميشد و بعد اين مطلب تذكر ميداديد؟ مهندس تندگويان حرف من را رد نكرد، اما گفت به جا صحبت كردم و همه مديران بايد يادشان نرود كه الآن زمان جنگ است و وضعيت كاركنان مناطق جنگي و شرايط سخت ادامه گردش نفت را حس كنند. ميگفت نفت پشتيبان جنگ است و اين يك پيام كلي به همه مديران بود. در جلسات ديگري هم كه ديدم، شكلكلي بحث و جمع كردن آن توسط مهندس تندگويان و نتيجه گيري با وجود مديران قدرتمند صنعت نفت،براي من جالب بود كه يكي از مواردي كه ايشان ميتوانند با وجود سن كم خود از مديران خيلي خوب باشد، درهمين جلسات بود.
خداوند درجات او را كه عالي است متعالي كند.او پاك زندگي كرد و مرگ با شرافت و با عزتي داشت و ان شاءالله راهش ادامه پيدا كند و خداوند بر درجاتش بيافزايد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47
اجل لوئيان ورودي سال 1345 دانشكده نفت آبادان و دانش آموخته مهندسي توليد، اكتشاف و بهره برداري نفت است. وي ميگويد: «به دليل مشكلاتي كه برايم پيش آمده بود نتوانستم بيشتر از سال 1354 در مجموعه صنعت نفت بمانم و براي همين از مجموعه خارج شدم.» اما اين پايان كار نيست. اجل لوئيان هم چنان علاقه مند وبه حوزه صنعت نفت است و بنابراين همكاري خود با فعاليت در بخش خصوصي مرتبط با صنايع نفت ادامه ميدهد. اين همكاري تا سال1358 ادامه دارد تا اين كه شهيدتندگويان از اجل لوئيان مي خواهد دوباره به مجموعه صنعت نفت ملحق شود، اما خود اجل لوئيان درباره اين همكاري و الحاق چنين نظر ميدهد: «يكي از مهم ترين و بهترين دليل من براي همكاري دوباره، حضور شهيد تندگويان در مجموعه صنعت نفت بود. مسألهاي كه من بيشترين انگيزه را ميداد.»
فضاي موجود درآن دوران وزارت نفت وبرخوردهاي بعضاً شخصي كه ديگر رنگ وبوي سياسي هم به خود گرفته بود باعث شد تا شوراهاي اسلامي و غيراسلامي آن زمان به طورنامناسبي دست به اخراج هاي گسترده مديران و كاركنان شاغل درصنعت نفت بزنند.اين موضوع كارگرعادي اين صنعت را به ويژه در مناطق صنعتي جنوب به شدت تحت تأثير قرار داده بود. وي ميگويد:«مسؤوليتي كه به ما واگذارشده بود تعديل برخوردهاي تند در صنعت نفت به ويژه در رابطه با پاك سازي هايي كه انجام ميشد بود. چرا كه هم شهيد تندگويان و هم من عقيده داشتيم كه بدنه عمده كاركنان و حتي اكثرمديران شاغل در صنعت نفت، سالم پاك،متخصص و خدمت گزاري بودند كه نبايستي از مجموعه خارج شوند.»
به اين ترتيب اجل لوئيان در صنعت نفت ماندگارشد.سال 1358 در كسوت مدير عاملي شركت پتروشيمي رازي و ازآبان 1359 تا اواسط 1360 هم مسؤوليت معاون وزيرنفت و مدير عاملي شركت ملي صنايع پتروشيمي را محلي مناسب براي خدمت گزاري يافت.مطلب ذيل دربرگيرنده گفتاري است ازآقاي اجل لوئيان كه نكته ها و خاطرات مهمي را از شهيدتندگويان دربردارد.
جواد در سال 1347 وارد دانشگاه و سال 1351 هم دانش آموخته شد. آنجا دانشكده كوچكي بود كه عمدتاً كادر مورد نياز صنعت نفت را تربيت ميكرد. اين دانشكده انجمن اسلامي جمع و جوري هم داشت كه جمعاً اعضاي آن 20 نفر نميشدند. دانشكده از طبقات بالاي متوسط، متوسط و زير متوسط دانشجو داشت. دانشجويان دانشكده نفت نوعاً از ممتازترين و برترين دانشجويان كشور بودند كه طي دو مرحله امتحان كتبي و مصاحبه وارد دانشكده ميشدند. رقابت بين دانشجويان به لحاظ سوابق گذشته شان فشرده و تنگ بود و چنانچه دانشجويي در يك واحد ميافتاد سال تحصيلي راتكرار ميكرد و چند بار افتادن از درس منجربه اخراج ميشد. از طرف ديگر دانشجويان نه تنها نگراني معيشت و اسكان نداشتند و در شبانه روزي نسبتاً مجهزي كه درجوار دانشگاه قرار داشت استراحت ميكردند و خدمات و تسهيلات دريافت ميكردند، بلكه با كار مختصري كه در زمينه هاي خدماتي دانشكده و خوابگاه پس از ساعات تحصيلي انجام ميدادند- مثل كتابخانه، تلفن خانه، نامه رساني، كار در رستوران شبانه روزي و...- پول نسبتاً خوبي هم دريافت ميكردند. خلاصه اين كه بچه ها نه نگراني تحصيل و نه شغل آينده را داشتند، و اكثراً در صنعت نفت استخدام ميشدند و تعداد قابل توجهي هم مي توانستند بلافاصله ياپس از چند سال كار براي ادامه تحصيل به آمريكا يا انگليس بروند. اين توضيح طولاني را به اين دليل عرض كردم كه فضاي عمومي و روحيه حاكم بر دانشكده را كه الواقع جزيره جداگانهاي در مقايسه بادانشگاه هاي تهران، تبريز، اصفهان و مشهد و داراي فضا و دانشجوياني با روحيه متفاوتي بود تبيين كرده باشم. ما چون تعدادمان در انجمن اسلامي كم بود خيلي به هم نزديك و صميمي بوديم. موضوع ديگري هم در مورد دانشجويان ورودي سال اول لازم است به اطلاع برسانم. دانشجويان سال اول در چند ماه اول ورود و تا قبل از اين كه محيط و اطراف خود و دانشجويان ديگر را قاعدهاي كلي است،ولي پس از آن كه با محيط آشنا ميشدند خودشان را بروز ميدادند، مثلاً در هنگام صرف ناهار يا شام كه خدمات آن تماماً توسط دانشجويان انجام ميشد، برخي از بچه ها به لحاظ شناخت تنگاتنگي كه به خاطر تعداد كم دانشجويان دانشكده از همديگر وجود داشت، تقاضاي خود براي غذا يا سرويس اضافي را گاه با صداي- جملهاي- بلند يا ضربه زدن روي ميز يا «تيكه انداختن»- شوخي كردن- با دانشجوياني كه به آن ها سرويس ميدادند ابراز ميكردند، ولي اين نكته در مورد اكثر دانشجويان ورودي سال اول معمول نبود.
يادم است كه چند هفتهاي از ورود دانشجويان ورودي سال 1347 نگذشته بود كه متوجه شدم كه يكي از دانشجويان، رفتاري البته مؤدبانه، ولي همراه با شوخي و بعضاً «تيکه اندازي» به هنگام صرف غذا دارد. برايم جالب بود كه اين دانشجوي سال اولي به اين سرعت اين نوع رفتاري را كه بعضي از دانشجويان قديمي تر دارند- البته گاهي و نه هميشه- از خود بروز ميدهد.
انجمن اسلامي در روزهاي جمعه، در محل خوابگاه شبانه روزي نماز جمعه برگزار ميكرد و هرازگاهي يكي از اعضاي انجمن دو خطبه نماز را ايراد و نماز را برگزار ميكرد وپس از آن بحث وگفت وگو ميكرديم كه جمعاً اين برنامه ها حدود دو ساعت به طول ميكشيد.
بعد از دو، سه هفته متوجه شديم كه همان دانشجوي سال اولي كه در رستوران ديده بودمش،درنماز جمعه شركتي فعال دارد، در بحث هاي بعد از نماز هم مشاركت ميكند و حتي اظهار ميكند كه آمده است در اولين فرصتي كه ممكن باشد خطبه نماز را ايراد و نماز را اقامه كند. خيلي كنجكاو شدم كه بيشتر ايشان را بشناسم. يك روز بعد از نماز، آرام آرام او را تعقيب كردم تا به اتاقش رسيدم و با نوعي اجازه خواستن وارد اتاقش شدم. متوجه شدم كه اولاً سه هم اتاقي ديگرش، همه نمازخوان و از دانشجويان سال اولي هستند كه در برنامههاي انجمن شركت ميكنند و نكته مهم تر اين كه روي ديواراتاقش آيهاي از قرآن به اين مضمون حك شده بود كه اي كساني كه ايمان آوردهايد شمارا چه شده است كه هنگامي كه لازم ميشود در راه خدا مهاجرت كنيد، سنگين به زمين ميچسبيد وخوشي دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهيد؟
آيه تكان دهندهاي بود. اين را مقايسه كنيد با آن چه بعضاً در اتاق ديگر دانشجويان خودنمايي ميكرد. اين نقطهاي مهم در تصميم گيري من در نزديكي به شهيد تندگويان- همان دانشجوي فعال داخل رستوران و نماز جمعه- بود. پس از آن بيشتر با روحيات او آشنا شدم وايشان را آدمي آزاده،صريحاللهجه، خوش بر خورد، اهل بگو و بخند يافتم. او انواع شعرهاي مختلف را از بَرداشت كه گاهي براي تفريح و سرگرمي دوستان آن ها را ميخواند. جواد را به واقع بسيار پاك، با كف نفس قابل توجه و راسخ در عقيده ديدم. اين موضوع به لحاظ اين كه انواع تفريحات براي جوانان آن دوره و بالاخص دانشجويان دانشكده به راحتي فراهم بود، قابل توجه است. من، اين چشم پاكي و پاكي دروني را به طور فزاينده با افزايش آشناييام با جواد و تا لحظه آخر، با تمام وجود حس ميكردم. جواد در درس نيز از دانشجويان برتر كلاس بود و اين نيز به لحظه رقابت تنگاتنگ موجود و اين كه همه دانشجويان ورودي به دانشكده از دانشجويان برتربودند، قابلتوجه است. جواد وقتي را به تحصيل و درس خواندن كه در مقايسه به ساير دانشگاهها سنگين تر بود اختصاص ميداد و بقيه اوقاتش صرف فعاليت هاي اجتماعي،اسلامي، بگو مگو و گاه مباحثه هاي طولاني عقيدتي به صورتي كه بعضاً شكل روكم كني به خود ميگرفت، ميشد.
ساعت ها بعد از ناهار در روز تعطيل يا بعد از صرف شام، او را ميديدم كه مشغول گفتوگو و بحث يا مطايبه و شوخي است. تقريباً با تمام دانشجويان دانشكده با عقايد فكري مختلف گفتوگو و تعامل داشت، جواد ازاعضاي فعال انجمن اسلامي بود. ما هر ساله در دانشكده، كميته هاي مختلفي تحت نظر شوراي دانشجويي داشتيم كه براي فعاليت هاي شان از اعتبارات مشخص شده در بودجه دانشكده استفاده ميكردند. مثلاً يك كميته تفريحات داشتيم كه از خوانندگان به نام آن زمان دعوت ميكرد تا در مجالس مخصوص به اين كار هنر نمايي كنند يا برگزاري شب هاي تفريحي همراه با موسيقي جزو برنامه هاي مان بود. كميته كارهم داشتيم كه مسأله تقسيم كار بين دانشجويان را سامان دهي ميكرد و كميتههاي ديگري كه هر يك فعاليت هاي اجتماعي گوناگون داشتند.
انجمن اسلامي هم مي توانست مثل اين كميته ها ازاعتباري كه دانشكده تأمين كرده بود براي برگزاري جلسات سخنراني به مناسبت اعياد و مراسم مذهبي استفاده كند و ما سالي چهاريا پنج بارازسخنرانان و خطباي مشهور وقت نظيراستاد شهيد مطهري يا مرحوم علامه جعفري و مرحوم دكتر علي شريعتي و بعضي از شخصيت هاي ديگر دعوت ميكرديم و هزينه رفت و آمد و اسكان آن ها درآبادان را از اعتباري كه در انجمن اسلامي موجود بود تأمين مي كرديم.
در شبانه روزي،كتابخانه كوچكي هم داشتيم كه كتاب هاي خوبي درآن موجود بود و كتاب هاي روز را ازحق عضويت اعضاي انجمن يا بعضاً ازپول دانشكده به شكلي محدود ميخريديم.
شهيد تندگويان از همان ابتداي ورود و عضويت درانجمن،عضو فعالي در اداره امور انجمن، كتابخانه و به ويژه در امر دعوت از سخنرانان كه در آن اواخر چندان كار راحتي نبود محسوب ميشد و ميكوشيد تا كتابخانهاي كه درخوابگاه قرار داشت هر چه غني تر بشود.ما استفاده مطلوب از امكانات، چه در برگزاري سخنراني ها و چه در فعال بودن و پربار بودن كتابخانه را به چشم خود ميديديم. با تشويق دوستان شركت در اين مراسم با افرادي كه عقيده هاي مختلف داشتند فزوني گرفت و اين ها، ثمره تلاش جواد بود آدم هدف داري بود و راسخ درعقيدهاش،وبه زندگي باز نگاه ميكرد.
شهيد تندگويان بعد ازمن ازدانشكده نفت فارغ التحصيل شد.ايشان در سال 1351 در رشته مهندس پالايش نفت با رتبه بالا از اين دانشكده فارغالتحصيل شد. وضعيت اينگونه بود كه ما چند ماهي را در نظام وظيفه آموزش ميديديم و بقيه خدمت را در صنعت نفت با حقوق مكفي كار ميكرديم و آقاي تندگويان هم به همين شكل خدمت نظام را گذراند و در پالايشگاه آبادان مشغول شد و شروع به كاركرد بعد از اشغال، طولي نكشيد كه ازدواج كرد و به سرعت هم بچه دار شد. همان مدت كوتاهي كه در پالايشگاه مشغول شده بود، ارتباط هاي خودش را با دانشگاه نفت به صورت سابق حفظ كرده بود و با دانشجوها گفتوگو ميكرد. سالهاي 1351و1352 و1353 سال هايي هستند كه فعاليت هاي گروههاي مبارز مسلمان و فعاليت هاي چپي شكل گرفت حركت هاي ضدرژيم شاه نيز درحال اوج گرفتن هم بود و اين فعاليت ها دراين سال ها بيشتر شد. كانون اين فعاليت ها،دانشگاه تهران و پلي تكنيك بود و دانشكده نفت آبادان تا حدودي جزيرهاي دورافتاده به شمار ميآمد كه گاهي اعتصاب هم درآن رخ ميداد، اما شكل و كيفيت آن چيزي نبود كه در دانشگاه هاي تهران و مشهد اتفاق ميافتاد و اعتراض ها چندان رنگ و بوي سياسي و اجتماعي نداشت.آمد و رفت شهيد تندگويان در سال هاي 1351 و اوايل 1352 كه مصادف شده بود با اعتصاب هايي كه شكل گرفت،جلب توجه كرد و به خصوص حساسيت ها را بالا برد،به شكلي كه رئيس وقت دانشكده به ايشان تذكرداده بود كه دانشجو نيست،و حضورش در دانشكده توجيه ندارد سرانجام با ارتباطي كه بين اعتراض ها و رفت و آمد ايشان به دانشكده شكل گرفت رئيس دانشكده ، تندگويان را به ساواك معرفي ميكند. در اوايل سال 1352كه جواد در پالايشگاه كار ميكند، چند نفر از ساواك ايشان را ميبرند و يك سالي را در كميته ضد خرابكاري ساواك و زندان سپري ميكند و به اين ترتيب، منفك از كار ميشود من تا اواخر 1354 در پتروشيمي شيرازكارميكردم،بعد ازآن از اين مكان جدا شدم و در بخش خصوص مشغول به كارشدم،اما مهندس تندگويان وقتي كه اززندان آزاد ميشود،درجه ايشان را ميگيرند و قرار ميشود كه بقيه خدمت را به عنوان سرباز وظيفه صفربگذراند و در سال 1353 منتقل ميشود به شيراز از اواسط اين سال بود كه ايشان در شيراز مشغول خدمت سربازي شد و به من زنگ زد، درحالي كه صداي آقاي تندگويان و نحوه بيان ايشان كاملاً متفاوت از گذشته بود. او با ما احوالپرسي كرد، از لابهلاي صحبت هايش در تلفن متوجه شدم كه اطلاعاتي ميخواهد مبني بر اينكه كجا هستيم شايد در دو مرحله آدرس خود را گفتم اين شد كه عصرها از پادگان آزاد ميشد و به تدريج بعدها آخر هفته كه آزاد بود حدود عصر به منزل ما ميآمد و حتي در نوروز آن سال با خانوادهاش و چند نفر از بستگان مهمان ما بودند.مدتي كه با ايشان بودم ميخواستم كه آرام آرام بدانم كه بر او چه گذشته، اما ازنظرجواد دليلي نداشت كه بگويد چه برايشان گذشته است خيلي طول نكشيد كه سربازي جواد تمام شد و به تهران برگشت و درتهران مشغول به كاربود موفعيتي پيش آمد كه دورهاي شبيه به فوق ليساس در رشته مديريت ببيند.آن مركز- آي سي ام اس- وابسته به دانشگاه هاروارد بود و كلاس هاي آن در محل دانشگاه امام صادق(ع) فعلي برگزار ميشد كه فارغ التحصيلان اين دوره بسيار مورد توجه مديران آن وقت كشوربودند و باهم در استخدام اين آقايان رقابت داشتند، ايشان همراه چند نفر فارغالتحصيل ميشود و آقاي تندگويان در پارس توشيبا رشت دعوت به كار ميشود و در زمان كوتاهي مدير كارخانه پارس توشيبا ميشود. پارس توشيبا يك شركت ايراني- ژاپني بود و مهندس هنوز زير سي سال سن داشتند و فعاليت ايشان در شركت به شكلي ميشود كه در عين افزايش رفاه و حقوق كاركنان پارس توشيباي رشت توليدات شركت رشد و افزايش توليد قابل توجهي در زمان ايشان پيدا ميكند كه بسيار مورد توجه مديران بالاي پارس توشيبا قرار ميگيرد و كار را ادامه ميدهند و بسيارهم موفق بوده در اداره كارخانه تا سالهاي 1356 كه در رشت بودند. جواد، چند ماه قبل از پيروزي انقلاب به تهران آمد، به همراهي يكي ديگر از دوستان مان كه تحصيل كرده دانشكده نفت و رئيس انجمن اسلامي و در اعتراضات هم فعال بود و در مراسم ورود حضرت امام خميني(ره) نقش مهمي داشتند و درباره خبرگزاري هاي خارجي در انعكاس وقايعي كه در ايران اتفاق ميافتاد، نقش برجستهاي از خود نشان داد.
بعد از پيروزي انقلاب، در سال 1358 از مهندس تندگويان دعوت ميشود كه به شركت نفت برگردد و مأموريتي كه به ايشان محول ميشود مأموريتي خاص است و قائم مقام وزيرنفت در جنوب ميشود. اهداف ايشان اين بود كه وضعيت توليد نفت به شكلي باشد كه باتوجه به توصيه حضرت امام(ره) مردم در مضيقه نفت نباشند و آن شكل قديم در زماني كه انقلاب پيروز شده ديگر ادامه پيدا نكند. با شورانقلابياي كه ايجاد شده بود، شوراي كاركنان اسلامي و غيراسلامي كاركنان برپاشد و از جمله آنها، در اهواز و آبادان شوراهاي پاكسازي كاركنان و مديران بود كه در اثر فعاليتهاي آن شركت نفت مورد تصفيه قابلتوجهي قرار گرفت. اگر آن تصفيهها انجام نميشد با توجه به شرايطي و روال كاري قبلي،مديران جديد احساس امنيت كاري نميكردند. مثلاً اهانتهايي كه به مديران جديد ميشد و وضعيت بيثباتي به لحاظ كاري ايجاد شد كه مغايرت داشت با دستورات امام مبني براينكه ذخيره توليد و توليد بايد به طوري باشد كه مردم در رنج نباشند.
به اين ترتيب،مهندس تندگويان دوباره به جنوب رفت و ازبنده هم دعوت كرد تا به وزارت نفت ملحق بشوم. من و ايشان به جنوب رفتيم.تندروها پاكسازي شده بودند، خيليها به جرم هاي كوچكي اخراج ميشد كه البته فضا اين چنين اقتضا ميكرد و رقايتي بود كه بين چپي ها و مسلمانان شكل گرفت. ما از اول كاربا اين شوراها نشستيم و پرونده ها را بازرسي
كرديم،آقايان قانع شدند، اگر چه راضي نبودند و اين پاك سازي ها با هدف ايجاد ثبات بود تا كار،توليد و بهره برداري در حداكثر ظرفيت انجام بشود و مستلزم ايجاد بستري بود كه كاركنان در آن احساس امنيت كنند. در مراحل بعدي تا حدودي توفيق داشتيم كه اين نحوه پاك سازي تعديل پيداكرد و برخي مد يران اخراج شده را قانع كرديم تا به كار ادامه دهند و همين روند را در اهواز و ساير مناطق نيزاجرا كرديم. به علاوه،مقدمات افزايش بهره وري نفت و تزريق گازو آب در پروژهاي سنگين شروع شده بود و در دست پيمانكارهاي خارجي قرار داشت و اين پروژه كه از اهواز تا گچساران امتداد داشت،درحال تلف شدن بود كه اين مسأله هم ثبات لازم نياز داشت تا توسط متخصص ايراني يا خارجي به سر انجام برسد كار ديگري كه مهندس تندگويان در صنعت نفت انجام داد،اين بود كه اعضايي از اين شوراها بودند كه سوابق شان در حد مديريت نفت نبود و از آنان دعوت كرد كه در پالايشگاه مناطق نفت خيز باشند. در حقيقت نقطه اطميناني بين اين سيستم ها برقرار شد و كاركنان جوان تري كه صلاحيت داشتند، وارد هيأت مديره شدند.
درسال 1359 نيز اين وضعيت هم چنان دوام داشت.با توجه شناختي كه همه از جواد پيدا كرده بودند به او پيشنهاد مديران بود كه ايشان مدير مناطق نفت خيز باشد كه پست بالايي بود. تندگويان در ابتدا تمايلي نداشت و من و بعضي از دوستان ايشان را تشويق كرديم من گفتم با شناختي كه از فارغالتحصيلان دانشكده نفت داريد، ميتوانيد از آن ها به خوبي استفاده كنيد وبا همين گفت وگوها ايشان قانع شد كه مديريت مناطق نفت خيز را قبول كند.درهمين گيرودار قرار بود كابينه شهيد رجايي تشكيل شود آقاي رجايي هم از مهندس تندگويان دعوت كرد كه وزير نفت باشند. شكل اين انتخاب هم به نظرم جالب است. يادم مي آيد كه وقتي آقاي رجايي از 12 نفر- از جمله مهندس تندگويان- كه همگي ما عضوي از انجمن اسلامي نفت بوديم، فرم هايي به ما داد و گفت نظرتان را نسبت به دوستان خود در آن فرم ها بيان كنيد. فرم ها بارم بندي 100 نمرهاي داشت،سوابق مبارزاتي 10 نمره، مديريت 20 نمره، تخصص 20 نمره و درنهايت اين نمرات به صدمي رسيد.درابتداي امر بعضي از دوستان گفتند ما خودمان را در آن حد نميدانيم كه وارد اين فاز شويم. مهندس تندگويان باسوابقي كه داشت و نيز به دليل آشنايياش با صنعت نفت، به اضافه يك يا دو نفر ديگرازدوستان كه مديران خوبي هم بودند، به همراه يكي ديگر از مديران كه سوابق خيلي خوبي در صنعت نفت داشت و عضوي از انجمن اسلامي هم بود هر دو نمره هايي نزديك به هم آوردند و مهندس تندگويان 77 نمره به دست آورد. آقاي رجايي با توجه به سوابق، ايشان را معرفي كرد و در مراحل بعد و پس از طي كش و قوس هايي با بني صدر، رئيس جمهور وقت، جواد به سمت وزير نفت آقاي رجايي انتخاب شد.
مهندس تندگويان، فكر ميكنم در اوايل مهر 1359 رأي اعتماد گرفت و وزير نفت شد. در شهريور ماه جنگ شروع شده بود و پالايشگاه زيرآتش قرار داشت. سرانجام، فعاليت پالايشگاه متوقف شد و دسته دسته مردم و كاركنان،شركت را ترك كردند و معلوم نبود كه جنگ چقدر طول كشد. بنابر اين ايجاد روحيه در كاركنان و به خصوص جلوترك دسته جمعي آن ها را گرفتن، وظيفهاي بود كه در سطح شهروندان و كاركنان شركت نفت صورت ميگرفت. به همين دليل مهندس تندگويان هرهفته يا دو هفته يك بار به آبادان و اطراف سفر ميكرد. به غير از آبادان از كارگاه هاي بهره برداري كه تحت تجاوز هواپيماي عراقي قرار داشت، ديدن ميكرد. ايشان گاهي از راه زمين و حتي هوا به آبادان ميرفت و با كاركنان و مديران صحبت ميكرد تا از ترك دسته جمعي كاركنان جلوگيري كند. در آن سفرها چون من خودم مدير شركت شيميايي رازي بودم- ميديدم كه ايشان به آن جا نيز ميآمد، شركت ما هم در 31 شهريور در دو مرحله مورد تهاجم قرار گرفته بود. در سفري به آبادان، پس جواد هم همراه شان بود. با اين كار، ميخواست نشان بدهد كه وضعيت را به خوبي درك ميكند و پسرخردسالش را آورده بود تا كاركنان بمانند.وزيرهم كه شد، قرارش اين بود كه به جنوب از راه زميني برود و البته خودشان هم براي ارزيابي نزديك كارها به همه جا ميرفتند تا روحيه كاركنان نفت را بالا ببرند. در يكي از اين سفرها كه به همراه گروه هاي زيادي از مديران و دو نفر از معاونين ايشان صورت گرفت، در محاصره نيروهاي عراقي گرفتار شدند و ايشان به آن صورت كه همه ميدانيم اسير رژيم بعث شدند.
آخرين مطلبي كه ميخواهم عرض كنم، نحوه اداره جلسات هيأت مديره توسط شهيد تند گويان در همان مدت زمان كوتاهي كه ايشان وزير نفت بوده است. تيم هيأت مديره مجموعه صنعت نفت كه از شركت ملي نفت و گاز و پتروشيمي و ساير سازمان هاي وابسته تشكيل ميشدند،هريك جلسات هيأت مديره جداگانهاي داشتند. جلسه مديران هم با حضور وزير شكل ميگرفت در دو جلسهاي كه من نحوه اداره جلسات را ديدم،مديراني حضور داشتند كه سنوات شغلي آنان بيشتر از مجموع سن مهندس تندگويان بود.البته، به دليل اين كه ايشان دوست نزديكم بود، من توانايي هاي شان را ديده بودم. دقيقاً در اوايل جنگ، مسأله اصلي نفت بود و نفت رگ حيات و پشتوانه ما محسوب ميشد. موضوع مهم جلسات، حفظ روحيه كاركنان در پشت و جلو جبهه هاي جنگ بود و در اين مورد، شهيد تندگويان هيچ گونه مماشاتي نداشت و با صراحت لهجه حرف مي زد. در يكي از اين جلسات يادم است كه برگشته بود و در تنگ فني، يكي از مناطق كه نفت را از آن جا به سمت شمال ايران پمپاژ ميكنند، كاركنان گله كرده بودند كه دائماً عراقي ها به ما حمله ميكنند و ما تجهيزات و كيسه شن نداريم و از مركز هم كمكي به ما نمي رسد تا ضريب حفاظتي را بيشتركنيم. در آن جلسه آقاي تندگويان خيلي جدي صحبت كرد. راستش، من از برخورد ايشان جا خوردم، به خصوص اين كه مديرآن جا را از سال ها قبل ميشناختم. ايشان از مديران مناطق نفت خيز بود كه چند واحد درسي را هم در دانشكده ارائه ميكرد و16،15 سالي از تدريسش ميگذشت و انساني سنگين و باوقار بود بعد از جلسه با جواد صحبت كرديد، در حالي كه سوابق شان را ميدانيد- البته در زمان وزارت شهيدتندگويان، آن آقا ديگر درس نميداد- گفتم آيا بهتر نبود كه جلسه تمام ميشد و بعد اين مطلب تذكر ميداديد؟ مهندس تندگويان حرف من را رد نكرد، اما گفت به جا صحبت كردم و همه مديران بايد يادشان نرود كه الآن زمان جنگ است و وضعيت كاركنان مناطق جنگي و شرايط سخت ادامه گردش نفت را حس كنند. ميگفت نفت پشتيبان جنگ است و اين يك پيام كلي به همه مديران بود. در جلسات ديگري هم كه ديدم، شكلكلي بحث و جمع كردن آن توسط مهندس تندگويان و نتيجه گيري با وجود مديران قدرتمند صنعت نفت،براي من جالب بود كه يكي از مواردي كه ايشان ميتوانند با وجود سن كم خود از مديران خيلي خوب باشد، درهمين جلسات بود.
خداوند درجات او را كه عالي است متعالي كند.او پاك زندگي كرد و مرگ با شرافت و با عزتي داشت و ان شاءالله راهش ادامه پيدا كند و خداوند بر درجاتش بيافزايد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47