گفتگو با خانم دكترهاجرتندگويان، فرزند شهید تندگویان
درآمد:
دكترهاجرتندگويان،بزرگ ترين دختر شهيد محمد جواد تندگويان معتقد است كه پدرش بيش از هر چيز و با وجود مقام علمي و آکادميك و نيز سابقه مبارزاتي و سياسي و سرانجام شهادت در راه خدا كه بهترين مقام ممكن است،فردي معمولي بوده و اتفاقاً همين نكته،ارزش كار شهيد تندگويان و مسيري را كه طي كرده است، بهتر نشان ميدهد؛ اين كه يك آدم كاملاً معمولي بتواند چنان راهي را بپيمايد و به چنين جايگاهي برسد...
شما سال هاي زيادي فرصت داشتهايد كه در نبود پدرهم در دوراني كه ايشان در اسارت بودند و هم در زماني كه منتظر پيكر پاك ايشان بوديد و ميدانستيد كه شهيد شدهاند- تمامي اين سال ها، نزديك به سه دهه فرصت داشتيد تا به خاطرات پدر و نيز به شخصيت ايشان بينديشيد. از بازگويي اولين تصويرهايي كه در ذهن تان بوده شروع کنيد تا براي ديگران به يادگاربماند و ان شاءالله ياد شهيد تندگويان براي هميشه زنده بماند.
اين گونه مشخص است كه اين بحث خيلي گسترده و باز است. اين بازبودن بحث، آدم را گيج ميكند. بايد چه حرفي بزنم؟
اين كه اولين تصويري كه از پدرتان به ياد داريد، چيست؟
تقريباً من هيچ تصويري از پدرم در ذهنم نيست.
چرا؟
چون من در سن5 سالگي بودم كه پدرم اسيرشدند و بعد هم به شهادت رسيدند. واقعاً هيچ تصويري درخاطرندارم،اگرهم چيزي باشد، براساس سخن هاي ديگران يا بازسازي يك سري صحنه هايي بوده كه خودم تصور كردهام يا از روي عكس هايي بوده است كه کنار هم چيدهام. به غير از اين عكس هاي خانوادگي كه در كنار هم ميچيدم،از محبت و مهرباني شهيد و آن چيزي كه مادر بزرگم تعريف ميكنند و نيز برخوردهاي عاطفي شديد ايشان با خانواده و محبتي كه به خانواده خود ابراز ميكردند، چيزي در ذهنم نمانده است. شايد هم علت اين موضوع، همين باشد كه پدرم مأموريت هاي كاري مختلفي داشتند و زماني كه من به دنيا آمدم،دردانشگاه شبانه روزي قبول شدند و مشغول به تحصيل در رشته مديريت بودند و اين اتفاق در اولين سال تولد من بود كه افتاد.
شهيد تندگويان خيلي دور از خانواده بودند و مشغله كاري بسيارچنين اجازهاي را به ايشان نميداد كه دائم در كنار خانواده باشد؛ به خاطر همين شايد كمتر چيزي در ذهن من مانده باشد.
پس شايد شما براي اين كه تصوّري از پدر خودتان داشته باشيد، يك سري پازل را كنار هم چيدهايد و تعريف هاي ديگران را شنيدهايد و به نظرمن اين ها چندان هم دور از حقيقت نيست.شما در فضايي قرار داشتيد كه پدرتان درآن فضا تنفس ميكرده و احساس هايي كه هرچند از طريق ديگران، پدربزرگ و مادرتان و ديگر بستگان به شما منتقل ميشده است، همه هم واقعيت داشته است و هرچه بزرگ تر ميشديد، براي تان عينيت بيشتري پيدا ميكرده، چون صاحب درك و قوه تخيل بيشتري ميشديد و ميتوانستند اين تصويرها را در كنار هم قراربدهيد و به تصوير كامل تري برسيد؛ درست است؟
آن چيزي كه بود اين كه من بيشتر صحبت هايي با مادرشهيد و پدر ايشان يا مادر و خواهران و برادر خودم داشتم، به خاطر اين بود كه قرابت آن ها به شهيد من را به حال و هواي پدرم نزديك ميكرد و ميتوانستم تصويري از شهيد در ذهن خودم داشته باشم،ولي در همين سال گذشته كه سريال شهيد تندگويان در حال ساخت بود، با مواردي برخورد كردم كه متوجه شدم من هم به طوركامل نميدانم پدرم چه شخصيتي داشته است،بعضي از مسائل، تازه پارسال براي من آشكارشد و به بعضي از خصوصيات شهيد پي بردم.
آن خصوصيات شامل چه مواردي بود؟
پارسال به اين نتيجه رسيدم كه ايشان يك فرد كليشهاي نبوده است، فردي كه از اول تا آخردريك مسيرباشد،نه افتي داشته باشد، نه فرازي، نه فرودي و همه زندگي شان طبق يك الگوي خاص، چيزي كه مدّ نظر ماست و در مورد آدم ها جنبه هاي مثبت و منفي شان را در نظر ميگيريم و در نهايت براي شان حكم صادر ميكنيم، درباره ايشان وجود ندارد و اين، مساله زندگي ايشان نبوده است.
چگونه شد كه ساخت اين سريال، اين فرصت را براي شما فراهم كرد تا به اين درك برسيد؟
بعضي از مطالب را- همان طور كه شما گفتيد- اطرافيان شهيد به آدم منتقل ميكنند كه اين حرف ها را از زبان خواهر شهيد تازه شنيدهام كه مثلاً ميگويد: پدر شما چنين تيپي داشت،درجواني به اين صورت بود و اين طوري راه ميرفت. آن چيزي كه ساخت تصويرذهن من بود اين بود كه ايشان در برههاي طولاني از زندگي شان ريش داشتند، در برههاي از زندگي خود لباس خاصي ميپوشيدهاند و يك ساك با مدل خاصي داشتهاند. پارسال به اين نتيجه رسيدم كه واقعاً ممكن است كه زندگي شهيد بالا و پايين هم داشته باشد، ولي با همه اين ها مسير درستي را كه انتخاب كردهاند، به دنبال آن مسير ميروند.
كه مثلاً شامل يك هدف اصلي و تعدادي راه هاي فرعي بوده است...
خير، اين زندگي شهيد بود و از يك مسير عادي گذشته تا رسيده به مسير شهادت. يعني يك آدم خاص نبوده كه جداي از جامعه باشد يا مثلاً اهل خيلي چيزهايي كه جوان هاي الآن هستند.يك فردي نبوده كه شاخص بوده باشد يا اين كه هميشه اهل نماز شب باشد. پدرم خيلي مسائل ديگر هم داشته است، ولي در انتها شهيد شده است.
ميخواهيد بگوييد يك آدم معمولي و ساده بوده؟
ميخواهم بگويم كه او تافته جدا بافتهاي نبوده،يك فرد عادي بوده كه در مسير زندگياش حركت مي كرده و به خاطر هدفي كه داشته تلاش ميكرده و بعد به انتخابهايي در مسير زندگياش دست زده و به اين سرانجام رسيده است. به علاوه اينكه درطول زندگي خود مسيرهاي ديگري را هم طي ميكرده و آزمون و خطاهايي داشته است.واقعاً شهيد تندگويان يك چنين آدمي بوده است. تا پارسال من ايشان را يك اسطوره بدون عيب ميپنداشتم، اما ديدم نه، همه ما اگرچندين عيب هم داشته باشيم، اما نهايت كارمهم است.
كدام تصويرايشان براي شما قشنگتر است؛ اين تصويرجديد يا آن نگاه اسطوره وار؟
من احساس ميكنم كه اين تصور پخته تر و به نوعي كامل تر است.
يعني چه كه احساس ميكنيد اين، تصوير پخته تري است؛اين را بيشتر توضيح بدهيد.
احساس ميكنم جوان هاي حالا با اين تصوير اخيرارتباط نزديك تري برقراركنند تا با آدمي كه هميشه ماورايي باشد و هميشه متعالي و هيچ وقت درجامعه،اهل خطايي نبوده و وارد هيچ مسألهاي در جامعه نشده باشد. يا مثلاً آدمي كه كوچك ترين خطايي نداشته باشد.
حتي نكتهاي را لازم ميدانم خدمت شما بگويم كه درهمين سريال تيپي را كه شهيد واقعاً داشته است، نشان ندادهاند.
چرا؟
چون كه صدا و سيما اجازه نميداد قيافه شهيد به غيرازاين قيافهاي كه ميبينيم باشد. يعني يك تيپ كليشهاي ميخواستند.
يعني با شلوارگشاد و پيراهن ساده...
بله، آن هم درصورتي كه مثلاً شهيد شلوارلي ميپوشيدهاند، يعني اصلاً تيپي داشته كه بسيارمتفاوت از تيپ هاي رسمي امروز است.شهيد تندگويان كسي بوده مثل خود ما؛عاطفه و محبتي داشته و دوست داشته است هميشه با خانوادهاش باشد.
از همه مهم تراين كه اشتباه نيز داشته است؟
اشتباه هم ميكرده و خطا داشته؛ زندگي معصومانهاي نداشته است.
هيچ وقت نرفتيد با مسؤولان صدا و سيما و سازندگان اين سريال صحبت كنيد تا اين نقش را واقعي تر نشان بدهند؟
درباره سريال، نظر من اين بود كه تا حد امكان واقعيات نشان داده شود تا مثلاً تصويري خيالي. تمام تلاش مان را هم كرديم،خواهر شهيد بسيار تلاش كردند كه حتي المقدورواقعيات زندگي شهيد را در سريال منتقل كنند، ولي در نهايت چقدر موفق بودند،چقدر توانستند و چنين امكاني فراهم شد تا طبق واقعيت جلو بروند، مهم براي ما اثر گذاري سريال بود و تا حد امكان نيز همراهي ميكردند. اما در جاهايي هم به ما ميگفتند كه اگر بخواهيد اين گونه شهيد را نمايش بدهيد، ما اجازه نميدهيم.
شنيدهام كه سريال را ديدهايد و از آن راضي هستيد؟
سريال را كامل نديدهايم،ولي كل فيلم نامه را خوانده و نظرات مان را هم دادهايم. البته نقش من و خواهرم مريم كاملاً بي رنگ است و نقش هدي و مهدي دراين سريال تا حدودي پر رنگ است. چون قرار است حرفي منتقل شود،به نظرم نقش خانواده بايد برجسته ميشد،چون خانواده در زندگي شهيد تندگويان نقش مهمي ايفا كرده است. تقريباً مي شود گفت كه كارگردان دراين سريال يك حالت داستاني را دنبال كرده، و صحبت هايي هم ازطريق داستان گفته شده است.
پس نگاه شما به عنوان يك جوان امروزي، يعني جواني كه در جمهوري اسلامي به سن بالندگي رسيده است،با توجه به شناختي كه از پدرتان داريد،چگونه است؟
معاشرين و دوستان ايشان را ديديد؟ (نگاهي كه درحال حاضربه شهيد تندگويان داريد چيست؟)ويژگي هاي شهيد را بگوييد.
قبلاً در سن 18 سالگي،خيلي احساس ميكردم كه بايد به شهيد فكركنم،بايد همراه با شهيد زندگي كنم و همان گام هايي را كه ايشان بر داشتهاند، بايد قدم به قدم بردارم. آن طور كه ايشان براي درس پشتكار داشته، من هم بايد همان گونه باشم،با همان جديت بايد كار كنم و با همان صداقت بايد عمل كنم. اين نكات خيلي براي من بارزبود و تا آن جا كه ميتوانستم عمل هم ميكردم، يعني طبق رفتارهاي پدرم سعي ميكردم عمل كنم ازشهيد،رفتاري دور از ذهن نميساختم، ولي با وجود شرايط اجتماع، با وجود مسائلي که هست و در شرايط جامعهاي كه درآن قرار داريم،ميكوشيديم تا وظيفه خودم را در هر توان و به شكلي كامل انجام بدهم. ميدانم كه اگر رضايت خدا را داشته باشم، قطعاً شهيدم رضايت دارد و شرط اول رضايت خدا و بعد رضايت ايشان است. ديگر آن قدرها موشكافانه درزندگي،خودم را مورد بازبيني قرار نميدهم.
منظورتان چيست؟
الآن راحت تر برخورد ميكنم، قبلاً مقيدتر بودم و سخت ميگرفتم و اين موضوع طبق آن شناختي بود كه فكر ميكردم شهيد فردي بي خطاست، ولي حالا به اين نتيجه رسيدهام كه من هم بايد خطا داشته باشم تا خودم را در معرض آزمون و خطا قرار بدهم و نخواهم كه آدم بي عيبي باشم؛ چون هيچ كس بي عيب نيست.
شايد مهم ترين ويژگي اميرالمؤمنين علي(ع) انسان بودن ايشان بوده است و اين كه مانند يك آدم معمولي زندگي و كار ميكردند، يك آدم عجيب الخلقه يا رويين تن نبوده است. درنهايت نيز فرق ايشان با شمشيرسمّي شكافته شد و به شهادت رسيدند...
الان درشغل پزشكي،كاري كه از دست من برميآيد،براي مريض ها انجام ميدهم، ميگويند خدا پدرت را بيامرزد و خدا روحش را شاد كند احساس ميكنم همين كارهاي كوچكي كه از دست ما برميآيد و انجام ميدهيم، كفايت ميكند و لزومي ندارد كه يك آدم شاخص باشيم،فقط بايد عادي زندگي كنيم و اطرافيان را راضي نگاه داريم و در حد توان به زندگي خودمان ادامه دهيم؛ من ديگربه دنبال اسطوره نيستم.
اگر پسرشما چند سال ديگر بزرگ تر بشود و بپرسد كه پدر بزرگ من كه عكسش روي ديوارهاي شهراست،اسمش هم درجاهاي مختلف درج شده است،چطورآدمي بود؛ چيزي آماده كردهايد كه به او بگوييد؟
خير.
خب، چگونه شهيد را به پسرتان معرفي ميكنيد؟ميگوييد ويژگي هاي ايشان چه بوده است؟
من، البته اين را خدمت شما بگويم كه پسر من نوه دو شهيد است.به خاطر همين وقتي بزرگ بشود،حتماً خيلي سؤال ها خواهد داشت و درجوابش خواهم گفت كه پدر بزرگت فردي فرهنگي بودهاند و شغل معلمي داشتهاند.اسم ايشان سيد مهدي مهدي زاده فاضلي بود.
درباره شهيد تندگويان پدربزرگ ديگر او به پسرتان چه ميگوييد؟
من ميگويم كه ايشان فردي بود كه خيلي دغدغه مردم را داشت. از اول كه در زندگي حركت كرد، به سمت صنعت نفت رفت؛ به خاطرشرايط سختي كه در جنوب شهر زندگي ميكرد و ديده بود كه مردم در چه سختي هايي زندگي ميكنند واقعاً دغدغه مردم، ايشان را واداشت كه به دنبال اين علم برود و حتي درجنگ هم باز در پالايشگاه ها حضور داشته باشد. به خاطر دغدغه مردم بود كه درعين حال كه خانوادهاش را به شدت دوست داشت و واقعاً علاقه داشت كه با همديگربه مسافرت بروند و لحظات خوشي را داشته باشند،ولي وزنه آن سمت سنگيني كرد و بالاخره درنهايت به خاطر مردم شهيد شد و الان مردم قدر ايشان را ميدانند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47