جنگ و اسارت(2)
نویسنده:عين اله کرماني زاده
(خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
مأموريت کردستان
حرکت به سمت بانه برايم جاي سوال بود و به همين خاطر از فرمانده تيپ، جناب سرهنگ ورشوساز که در همان ميرده در حال استراحت بود، سوال کردم که آيا مأموريت عوض شده است؟ مگر قرار نبود به پاکسازي بوکان و مياندواب برويم؟ ايشان در جواب گفتند: اين يک پلي تيک نظامي بود تا منافقيني که مطلع مي شوند و براي صدمه وارد کردن به نيروها جاده ها را مين گذاري مي کنند، همه عناصر مين گذار و نفرات تير انداز کومله و دموکرات و چريک هاي به اصطلاح فدايي خلق را جمع آوري و به جاده بوکان - مياندواب اعزام کنند تا ما از فرصت استفاده کنيم و با حرکت دادن نيروها به سمت بانه، در آنجا مستقر شويم پس از استراحت در ميرده به سمت بانه حرکت کرديم و گردان را در پادگان بانه مستقر نموده و آماده اجراي برقراري امنيت با همکاري برادران سپاه پاسداران گرديديم.
در مدت زماني که مسئوليت عملياتي تأمين محور گردنه خان بانه به عهده گروهان يکم بود، در شب ها با منافقين و ضد انقلاب، کومه و دمکرات تبادل آتش خمپاره داشتيم. دو دسته مشغول کندن سنگرها و استحکامات صحرائي بودند و تعدادي گوني خالي که به همراه آورده بوديم و گوني هاي برنج مصرفي آشپزخانه را پر از خاک نموده و در اطراف سنگرهاي خود چيده و در هواي سرد کوهستاني چادرانفرادي و يا گروهي را روي سنگرها مي کشيديم. از نظر آب مشکل چنداني نداشتيم و براي گروه ها با گالن آب مي آوردند و از نظر غذا هم دو دستگاه آشپزخانه صحرائي که هنگام حرکت نيز غذا را آماده مي کرد با خدمه مربوطه در جاي مناسبي مستقرکرده بودم و روزي يک گوسفند جيره يک گروهان و عناصر مأمور بود. ماهيانه سي رأس گوسفند و خواربار از شهر بانه با اسکورت و اقدامات تأميني مي آوردند. از نظرمهمات سلاح سبک هر نفر 200 تير فشنگ، و خدمه تيربارها يک هزار تير، بار مبناء داشتند و مهمات اضافي و مهمات خمپاره اندازها را در خرابه هاي تأسيسات راهداري در سه طويله مجزا که داخل طويله را کنده و به صورت زاغه مهمات درست کرده بوديم، نگهداري مي کرديم تا به موقع به مصرف برسانيم. گاهاً درتأمين جاده و شب ها با ضد انقلاب(کومه و دمکرات)از اذان مغرب تا طلوع آفتاب تبادل آتش داشتيم. براي حفظ پاسگاه فرماندهي تيربار 12/7 را با خدمه مربوطه در روي گردنه در جاي مناسبي آماده به کار کرده بوديم.
در اطراف يگان با گماردن گشتي هاي زوجي به صورت شمال و جنوب، شرق و غرب بطور 24 ساعته تأمين را برقرار کرده که خداي ناخواسته غافلگيرنشويم هميشه در حالت آماده باش انجام وظيفه مي کرديم، فرماندهان دسته و سر گروهبان و درجه داران و همه سربازان احساس مسئوليت مي کردند. طرح تأمين جاده در روز اجرا کرده و عناصر تأميني در پايان روز جمع آوري مي کرديم.
شب ها با ضد انقلاب تبادل آتش داشتيم، طرح ها را به نوبت تغيير داده و به مرحله اجرا در مي آورديم. با نوشتن طرح ها و ابلاغ آن کليه پرسنل به مأموريت خود واقف و به طور نوبتي انجام وظيفه مي نمودند.
با همکاري و همياري که با گردان 140 به فرماندهي سرگرد علي رزمي و همياري سپاه جديد التأسيس که به فرمان امام(ره) تازه تشکيل شده بود داشتيم. به حول قوه الهي اين گردان و سپاهيان جان بر کف در برقراري امنيت شهرستان بانه نقش بسزايي ايفا نموده و الحمداله با کمترين تلفات بهترين عملياتها را انجام داديم. همرزمان ارتشي و سپاهي، مناطق جنگ زده بانه، سردشت، مريوان و ديوان دره را از لوث اشرار و منافقين پاکسازي کرده و اجازه تجربه کردستان را به دشمنان داخلي و خارجي ندادند. الحق نقش هوانيروز در جنگ داخلي و پاکسازي مناطق فوق قابل تحسين و مثمر ثمر بود و مأموريت محوله را با روحيه عالي و فداکاري انجام مي دادند.
استقرار يگان در بانه
درخلال مأموريت به تعداد معدودي از سربازان مشکوک شده و حرکات آنها را زير نظر گرفتم. چون فريب دشمن را خورده و هوادار منافقين بودند. اين موضوع را به مقامات رده بالا و فرماندهي گردان(سرگردعلي رزمي) به صورت پيام رمزي گزارش دادم و ايشان در جواب پيام گفتند: منتظر باش و به آنان که مشکوک هستي مأموريت تأمين جاده واگذار نشود تا من اقدامات لازم را در مورد آنها انجام دهم.
پس از دريافت پيام، جلسه اي را با فرماندهان دسته و کليه درجه داران تشکيل داده و به آنان گفتيم: اسامي سربازاني که به آنان مشکوک هستيد و درانجام دستورات شما کوتاهي مي کنند، به من بدهيد. با کمک افسران و درجه داران افرادي را که به آنها مشکوک بوديم، دقيقاً شناسايي کرده و اين افراد را در تأمين جاده تأمين جاده شرکت نداديم. طرح تأمين جاده اين گونه بود، که خودروهاي تانکر سوخت، موادغذائي يا حمل مسافر که مي خواستند به شهربانه بروند با اسکورت از سقز مي آوردند و در پاسگاه ميرده به ما تحويل مي دادند ما آنهايي را با يک دسته اسکورت نموده و تا گردنه خان آورده سپس از گردنه خان تا حوزه شهر که 15 کيلومتر فاصله داشت، با دسته ديگري تأمين و اسکورت مي کرديم تا بتوانيم آنها را از گزند دشمن درامان نگه داريم. لازم به ذکر است که جهت برقراري تأمين جاده و کمينگاه هاي شناسائي شده در محور مذکورخودروها را سنگر بندي نموديم داخل گوني هاي مصرف شده آشپزخانه و تعدادي زيادي کيسه گوني واگذاري را پر از خاک نموده و روي صندلي هاي ماشين هاي ذيل سنگربندي کرديم، در داخل هر خودرو ذيل دورديف سرباز پشت به پشت با تمام اسلحه، مهمات و تجهيزات انفرادي (کوله پشتي و کلاه آهني) مستقر شده ضمن مراقبت ازمحور و با اقدامات کنترلي و تأمين خودروهاي عبوري وارد شهرستان بانه مي نموديم و در نتيجه دوستان را خوشحال و دشمنان را غمگين و نااميد مي کرديم. قابل ذکراست که ساختمانهاي پادگان بانه را با گلوله خمپاره سوراخ سوراخ کرده و به صورت مخروبه درآورده بودند. بنابراين يگانها در سنگرهاي زير زميني که در محوطه پادگان و گوشه ساختمان ها احداث و تکميل نموده، مستقر شده بودند. برابر طرح هاي عملياتي روزانه با همکاري برادران سپاهي به پاکسازي مناطق آلوده شهرستان بانه اقدام مي نموديم. همه عناصر متشکله گروهان ودر مجموع گردان اعم از افسران، درجه داران و سربازان و هوانيروز مأمور در پادگان بانه در منطقه عملياتي در آمادگي رزمي کامل بوديم. طبق برنامه به دسته هاي تأمين ابلاغ شده بود که تانک هاي سوخته شده يگان قبلي را به پادگان بياورند تا عناصر فني روي آنها کارنموده و تعدادي از آنها را آماده به کار نمايند. چهار قبضه تيربار ضدهوائي در چهار نقطه حساس آماده به کار بود که به محض شنيدن صدا و ديدن هواپيماهاي عراقي از حريم پادگان و شهر بانه دفاع نمايند. دشمن چندين مرتبه شهر را بمباران کرد. چندين مرغداري اطراف شهر را با خاک يکسان نمود، و ساختمان ها را به سر مردم بيگانه بانه خراب کرد و تعدادي از مردم بي گناه را شهيد نمود.
جنگ داخلي به مراتب مشکل تر از جنگ خارجي است زيرا جنگ داخلي جبهه مشخصي نداشت و داراي جبهه دوراني مي باشد به قول معروف چريک در هيچ جا نيست و در عين حال در همه جا هست پس بايستي ضمن برقراري تأمين دورادور به صورت ضد چريک عمل نمود.
مأمور بازرسي
ساخت حمام
بازديد فرمانده قرارگاه غرب از گردنه خان«بانه»
مسافري که دشمن بود
من نيز به رفتار ترديد آميز وي شک کرده و احساس کردم که او منطقه و سنگرهاي ما را بررسي مي کند. بر حسب احتياط و براي جلوگيري از ترفند دشمنان داخلي و خارجي، پس از مشورت با فرمانده هان دسته قرار بر اين شد که جاي سنگرها را به طور زيگزاک و با فاصله 50 متري تغيير دهيم و بعد از ناهار مشغول کندن محل سنگرها شديم.
بعد از مغرب آتش خمپاره هاي دشمن به سمت ما آغاز شد. ما نيز به سمت دشمن با اجراي آتش يک بر پنج شروع به تيراندازي کرديم و تا طلوع آفتاب تبادل آتش ادامه داشت. تغييرمحل سنگرها باعث شد که همه خمپاره هاي دشمن به محل سنگرهاي قبلي اصابت کند و خوشبختانه با تغيير به موقع محل سنگرها توانستيم جان نيروهاي خودي را از آتش حفظ کنيم. پس از تعويض و مستقر شدن يگان در پادگان بانه روي اين موضوع صحبت مي کرديم، دوستان مي گفتند اين يک الهام الهي بوده که به فکر شما افتاده است تا جاي سنگرها را عوض کنيد و الحمدالله تلفاتي نداشته باشيد.
انتقال يگان از گردنه خان به پادگان بانه
تجاوز نيروهاي عراقي
اعزام يگان از بانه به سردشت و پاکسازي بوئين سفلي و بوئين عليا
بعد از پاکسازي بوئين سفلي با آرايش نظامي به طرف بوئين عليا حرکت کرديم. حدود 3 کيلومتري بوئين عليا، نيروهاي منافق و کومله و دموکرات که در ارتفاعات سنگر گرفته بودند، ما را محاصره کردند. جنگ لحظه به لحظه شدت مي گرفت و ارتش عراق نيز از نيروهاي ضد انقلاب پشتيباني مي کرد. نيروهاي پياده نظام و خمپاره اندازها را با ساير سلاح هاي سنگين به حالت دوراني سازماندهي کرده و به تانک ها دستور پوشش نيروهاي خودي را دادم تا نيروها فرصت پيشروي داشته باشند. من به عنوان ديده بان با نقشه، سمت و گراي نيروهاي ضد انقلاب و منافق را به آتشبار توپخانه و دسته خمپاره انداز 120م م مستقر در پادگان بانه مي دادم و آنها بر روي دشمن اجراي آتش مي کردند. آتش مداوم و مستقر نيروهاي ما ازکوچک ترين فرصت براي پيشروي استفاده کرده و خود را به مواضع تعجيلي مي رساندند.
مجروح شدن از ناحيه سر
در بهار سال 1360 شبي در بستر مرگ و زندگي، سردرد شديد عصبي گرفتم و از فرط درد آه و ناله و گريه به خواب رفتم آن شب يک خواب نوراني ديدم و براي آن که حرف و حديثي پيش نيايد از ذکر جزئيات آن خواب نوراني خودداري مي کنم. فقط همين را بگويم که به برکت اين خواب بلند شدم و در بسترنشستم. احساس کردم، سردرد شديدي که داشتم کمي آرام گرفته است. هزار صلوات بر محمد وآل محمد(ص) فرستادم و پس از صرف صبحانه عصا گرفته و در حياط خانه کم کم راه رفتم. در ضمن هنگام صرف صبحانه خوابي را که ديده بودم، براي عيالم تعريف کردم و ايشان خيلي شاد شدند و گفتند انشاء اله خوب مي شوي. رو به روي ما همسايه اي بسيار مؤمن و نمازخوان بود خانم رفت تا در مورد تعبير اين خواب از حاجيه خانم سئوال کند و ايشان خواب را چنين تعبير کرده و گفته بودند:
خوش به حال بيننده خواب، دخترم انشااله شوهرت خوب مي شود، هر روز مقداري عسل با آب نخود بخورد. سپس آمد و گفت: حاجيه خانم خوابي را که ديدي اين چنين تعبير کرده و گفت: به حول قوه الهي خوب مي شوي.
شروع مجدد خدمت
شناسايي منطقه
انفجاري که موجب خيربود
يک ماه در بيمارستان ژاندارمري بستري بودم و براي استراحت سه ماهه درمنزل، از بيمارستان مرخص شدم ولي سردرد رهايم نمي کرد و دست و پايم مي لرزيد. در مدت سه ماهي که در منزل استراحت مي کردم، براي رهايي از سردرد و لرزش دست و پا به متخصصين زيادي مراجعه کردم تا اينکه يکي ازآشنايان، آدرس پرفسور سميعي را به ما داد و ازکارش تعريف کرد.
چند جلسه به مطب پرفسور سميعي مراجعه کردم و بعد ازآن توسط پرفسور سميعي، براي انجام طب سوزني به دکتر ديگري معرفي شدم.
بالاخره به ياري قادر مطلق و با مراجعه به پزشکان و متخصصين و انجام جلسات متعدد طب سوزني، حالم خوب شد.
بعد از بهبودي، دوباره به منطقه عين خوش رفته و خود را به لشکر21 معرفي و مشغول انجام وظيفه شدم. دراکثرعمليات ها شرکت داشته و هر بار به جبهه اعزام مي شدم، آرزو مي کردم که در راه اعتلاي قرآن و پياده شدن اسلام ناب محمدي(ص) و دفاع از خاک پاک وطن اسلامي، مقام والاي شهادت نصيبم شود. در طول خدمتم، در بيشتر منطقه ها از جمله خرمشهر، مهران، دهلران، بانه، شيخ قوم و شرهاني، دشت عباس، سردشت، گيلانغرب و سومار، براي مقابله با دشمن متجاوز شرکت کردم.
در مورخه 64/1/10 به لشکر 58 ذوالفقار منتقل و به گردان 744 واگذار شدم. اين گردان در منطقه سردشت به تيپ هوابرد مأمور بود و با يگانهاي سپاهي همکاري صميمانه اي داشت(عمليات ضد چريکي انجام مي داد) لازم به ذکراست که در عمليات مذکور هيچ گاه داخل دهکده را نمي زديم بلکه اطراف دهکده را با آتش پشتيباني خمپاره اندازهاي 120 م م پوشش مي داديم. گرچه گروهک هاي محارب و عناصر ضد انقلاب با نظام اسلامي در جنگ و ستيز بودند، ولي نيروهاي اسلام رعايت مي کردند، هر چند که ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمکاري بود بر گوسفندان. دراطراف سردشت منطقه عمل هر گروهان مشخص گرديده بود که مسئوليت حفظ و حراست آن را به عهده داشت.
با رعايت و تکيه براصول جنگ(1-اصل رهبري 2-اصل هدف 3- اصل آموزش 4-اصل تحرک 5- اصل آماده و پشتيباني 6- اصل ايجاد برتري آتش براي حفظ يگان 7 - اصل استتار و اختفاء 8 - اصل ضربت قوي بر ضعيف 9 -اصل کمک هاي مردمي 10 - اصل انگيزه) دشمن را غافلگير مي کرديم و به او نزديک مي شديم، مي کشتيم و کشته مي شديم، الحمدالله رب العالمين در نيروهاي خودي روحيه نبرد با دشمن و ضد انقلاب بالا بود. بنابراين با رعايت اصول ده گانه، شعار به جنگ ار چکد خونم از قلب پاک - خدا، دين، ميهن نويسد به خاک را عملاً نشان داديم تا اينکه اثري از عناصر ضد انقلاب(کومله و دموکرات) باقي نماند.
خلاصه با مبارزه پيگير با گروهک هاي محارب منافقين مفلوک به اردوگاه اشرف واقع در نوار مرزي عراق پناهنده شدند و خائنين، عناصراحزاب منحله دمکرات و کومله به سزاي اعمال پليد خود رسيدند.
سرماي سردشت
زمستان آن سال در منطقه سردشت برف زيادي باريد و کارکنان پايور و وظيفه يگان ها از لحاظ تأمين مايحتاج در مضيقه بودند. سرماي منطقه، نداشتن وسايل گرمايشي و کمبود تغذيه مناسب، همه رزمنده ها را اذيت مي کرد و بارش برف زياد جاده ها را مسدود کرده و مانع رسيدن آذوقه و مايحتاج شده بود. قبل ازشروع فصل سرما من نامه اي به فرمانده تيپ هوابرد نوشته و تقاضاي لباس گرم و تغذيه مناسب و وسايل گرمايشي کردم که تا شروع بارش برف به دست ما نرسيده ليکن به محض اينکه هوا مساعد شد، فرمانده تيپ با رئيس عقيدتي سياسي مربوطه هماهنگ کرده و چند کاميون از وسايل کمک هاي مردمي را براي ما فرستادند. اگر کمک هاي مردمي نبود دست و پاي سربازان و حتي کارکنان دراثر سرما سياه مي شد. الحق و به موقع اين کمک ها به گردان ما رسيد و بين همه کارکنان برابر آمار تقسيم گرديد.
انتقال گردان به منطقه سومار و اعلام آتش بس
نزديک دو سال و اندي پس از انجام مأموريت هاي عملياتي در منطقه لشکر 58 و مبارزه با دشمن بعثي در تاريخ 1367/4/27 با قبول قطعنامه 598 از سوي امام راحل، آتش بس اعلام شد. درآن موقع در حرکات و فعاليت هاي آنها اثري از آتش بس نبود در حالي که به ما دستور داده بودند مهمات اضافي را به زاغه مهمات تحويل دهيم. دراين زمان بود که دشمن بعثي چهار روز پس از اعلام آتش بس در ساعت 5 صبح مورخه 67/4/31 با تمام قواي خود، به ما حمله کرد. مجدداً فرداي آن روز دوباره به ما حمله کرد. در ساعت اوليه حمله، جنگنده هاي دشمن جبهه سومار را مورد حمله قرار داده و تيپ مسلم بن عقيل سپاه را بمباران نمودند و بسياري از رزمنده ها شهيد و مجروح شدند. تيپ 1 لشکر 58 که در جناح راست ما بود با تمام تلاش و رشادت بيش از هشت ساعت دوام نياورد و تانک هاي دشمن از معابرنفوذي حرکت کردند و از سمت تيپ مسلم بن عقيل سپاه که در جناح چپ قرار داشت يگان ما را مورد حمله زميني و هوايي قرار داده و تيپ ما را محاصره کردند. پس از سه شبانه روز جنگ و درگيري، غذا و مهمات ما به اتمام رسيد و براي تأمين غذا و مهمات هر چه درخواست مي کرديم به علت مشکلات پيش آمده، جوابي داده نمي شد. کمبود غذا و مهمات از يک طرف و خستگي نيروها از طرفي ديگر باعث تلفات نيروهاي ما شد. شب سوم محاصره ساعت 2 بعد از نصف شب با استفاده از قطب نما، سمت و گرا را به فرماندهان گردان داده و تأکيد کردم با استفاده از تاريکي شب سعي کنند از حلقه محاصره دشمن خارج شوند(کوه پيمايي کنند) همراه با پرسنل قرارگاه تيپ 2 به سمت آموزشگاه منطقه حرکت کرديم. تمامي محورها توسط نيروهاي عراقي اشغال و يگانهاي تانک دشمن مستقر شده بودند گشتي هاي دشمن به صورت زوجي گشت مي دادند. ولي آنها نيز مثل ما خسته بودند و به صورت خواب آلوده انجام وظيفه مي کردند. به همين دليل نيروهاي ما از صد متري آنان عبور نموده و آنها متوجه نمي شدند. بدين ترتيب ازحلقه محاصره دشمن با زحمات فراوان بيرون آمديم. ساعت 08:00 صبح به سوله هاي آموزشگاه منطقه لشکر 58 ذوالفقار رسيديم. تعداد زيادي پرسنل از داخل سوله ها بيرون آمده و اطراف من تجمع کردند. احتمال خطر بمباران هوايي را به آنان هشدار داده و گفتم: ارشدترين نفر هر واحد مسئوليت دارد با استفاده از فنون نظامي گريز و فرار نيروهاي خود را در منطقه پراکنده کند تا متحمل تلفات زياد نشويم. دراين حال بود که دو فروند هواپيماي جنگي عراق بالاي سر ما ظاهر و ما را مورد هدف بمباران هوائي قرار دادند که تعداد زيادي از رزمندگان اسلام در آنجا شهيد و زخمي شدند.
منبع:کرماني زاده،عين اله،جنگ و اسارت(خاطرات هشت سال دفاع مقدس)،انتشارات ایران سبز،1389