ولادت حضرت امام علي(ع) - روز پدر(3)
نویسنده: سيد محمود طاهري
13 رجب 1342
دلش از پرتو اسرار صفايي دارد
پروين اعتصامي
«براي بشر، ارتباط با ديگران يک ضرورت است. شکل وکيفيت اين ارتباط، مفيد يا زيان بار بودن آن را رقم مي زند. انسان درزندگي دنيا، گريزي از معاشرت با ديگران ندارد. درحقيقت، معاشرت حکم حتمي زندگي انسان است وترک معاشرت، به طور کلي دربرخي موارد، ناممکن يا نادرست است، اما بايد دانست که بي شک، هرمعاشرتي نيز مطلوب وپسنديده نيست. حال که آدمي چاره اي جز معاشرت ندارد، بايد ايده معاشرت بر اساس يک معيار صحيح وسالم باشد تا دچار هم نشين بد نگردد و از نعمت هم نشين خوب بهره مند گردد.»(60) به هر حال، اگر اين ارتباط ومعاشرت با ديگران به درستي صورت گيرد و چگونگي معاشرت با ديگران براساس عقايد الهي و حرمت نهادن به ارزش هاي انساني پايه ريزي شود، محصولي جز تعالي و پيشرفت نخواهد داشت واين ثمره، محصول کم قيمتي نيست؛ چرا که هدف همه انسان ها ترقي و تعالي است».(61)
صحبت روشن ضميران کيمياي دولت است
سرمکش تا مي تواني از خط فرمان صبح
صائب تبريزي
درکليله و دمنه آمده است: « کساني که خرد ورأي استواري دارند ودارنده تجربه وتمرين مي باشند، هم نشيني با حکيمي خالص وصاحب عقلي دلسوز و دوري گزيدن ازخيانت کارگمراه ونادان بدذات را لازم مي دانند که هيچ چيزي براي انسان ها به اندازه هم نشين، مؤثر نمي باشد. و پيامبراکرم (ص) فرمود: « هم نشين نيک به عطار مي ماند که اگر از عطر خويش تو را نبخشد، از بوي خويش درتو آويزد وهم نشين بد به دمنده کوره ها مي ماند که اگربه آتش خود تو را نسوزاند، از بوي ناخوش او درتو آويزد.»(62)
با توجه به اثر گذار بودن دوست وهم نشين در انسان، پدران ومادران وظيفه دارند دوستي هاي فرزندشان با ديگران را کنترل و آنها را به دوستي با خوبان وپرهيز از هم نشينان بد راهنمايي کنند.
حضرت علي (ع) دغدغه خويش را درباره انتخاب دوست فرزندش، امام حسن (ع) چنين مي فرمايد: « من خير حظ امرء، قرين صالح، فقارن اهل الخير تکن منهم و باين اهل الشر تبن عنهم؛ از بهترين بهره هاي انسان، هم نشين خوب وشايسته است. پس با نيکان هم نشين باش تا ازآنان به شمار آيي واز بدان بپرهيز تا از شمار آنها نباشي!»(63) آن حضرت در بياني ديگر مي فرمايد: «عليک باخوان الصفاء فانهم زينه في الرخاء وعون في البلاء؛ برتو باد به [هم نشيني] برادران پاک درون که به هنگام راحتي وآسايش وآرايش [تو] هستند و درزمان بلا، ياري گر تو.»(64)
خواجه نصيرالدين طوسي نيز مي نويسد: «چنان که قانون حفظ صحت در طب، استعمال امور ملايم مزاج بود، قانون حفظ صحت نفس، معاشرت وهم نشيني با کساني است که داراي خصال عاليه و خوب باشند؛ چه هيچ چيز در نفس، زيادتر از هم نشين و مصاحب تأثير نخواهد گذاشت و همچنين پرهيز از مجالست با کساني که از خصلت هاي خوب به دور و داراي صفات ناپسند مي باشند، مخصوصاً اهل شر و کساني که به مسخرگي شهرت يافته باشند يا تمام همت آنها قبايح شهوات ورسيد به فواحش لذات باشد و اجتناب از اين گروه، حافظ صحت نفس خواهد بود. گاهي مي شود که شخصي با اين گروه، هم نشين مي شود و تنها يک سخن از او مي شوند و در پي آن، چنان نفس آدمي دچار چرک وآلودگي مي گردد که تطهيرآن جز به روزگاران و گذشت زمان ومعالجات دشوار ميسر نمي گردد.»(65)
بر زن به سبوي صحبت نادان سنگ
بردامن زيرکان عالم زن چنگ
با نااهلان مکن تو يک لحظه درنگ
آيينه چون درآب نهي گيرد زنگ
«يا بني اعلم يقينا انک لن تبلغ املک وانک في سبيل من کان قبلک فاحفض في الطلب واجمل في المکتسب؛ پسرم! به يقين بدان که تو هرگز به [همه] آرزوهايت دست نخواهي يافت وبدان که تو در راه کساني قدم برمي داري که يپش از تو بودند. پس در طلب دنيا مدارا کن وآرام باش ودر راه تحصيل آن، به نيکي رفتار کن.»(66)
«بايد دانست که دنيا، محل تزاحم است ودر آن، تمام خواسته ها وآرزوهاي انسان، امکان تحقق نمي يابند. گاه آنچه را انسان آرزو مي کند، [براي رسيدن به آن، به] هزاران اسباب و وسايل نياز دارد. که دراختيار او نيست. لذا به طور طبيعي نمي تواند به همه آرزوهاي خويش دست يابد. نه آرزوهاي دنيا تمام شدني است ونه انسان به همه آرزوهايش خواهد رسيد. پس بايد از آرزوها کاست. خلاصه آنکه اگر قرار باشد مقداري از امور دنيا استفاده کنيم وآرزوهاي دنيوي هم داشته باشيم، بايد به طول عمر خود نيز توجه داشته، از کوتاهي عمر خود غفلت نکنيم، دراين عمر کوتاه، آرزوهاي مناسب با آن را تعقيب کنيم و آرزوهاي بي پايان دنيوي را که اين عمر، گنجايش آن را ندارد، در سر نپرورانيم وهمه عمر خود را براي آنها صرف نکنيم.»(67) صائب تبريزي مي گويد:
عنان به طول امل(68) دادن از بصيرت نيست
گهر زدست به اميد ريسمان چه دهي
وي همچنان سروده است:
عاشق صادق نمي دارد تمناهاي خام
تخم انجم درزمين صبح مي سوزد تمام
دليل ديگري که مانع از آرزو پرستي انسان خردمند مي شود، آن است که آرزوهاي آدمي به دست حوادث روزگار رو به فنا مي رود. براين اساس انسان عاقل به آرزوها دل نمي بندد وخاطر خويش را به آن خوش نمي دارد. به تعبير استاد شهيد مرتضي مطهري:
کاخ آمال وآرزوهاي انسان، سخت سست بنياد است. آدمي از تار وپود امل وآرزو، درخيال خود نقشه ها مي سازد وناگهان يک حادثه کوچک، همه آنها را نقش برآب مي کند وفکر وعقيده و آرزوي او به کلي عوض مي کند. فرض کنيد آدمي را که سالم درکوچه وخيابان مي رود ودر سر نقشه ها مي پروراند، ناگهان پزشکان به او خبر دهند که مبتلا به سرطان است و چاره پذير نيست. حدس بزنيد چه غوغايي در جهان آمال و آرزوها وافکار و نقشه هاي اين شخص پيدا مي شود؛ مانند شهري که سيل درآن افتاده باشد وهمه کوچه ها و خانه ها را گرفته باشد، ديوارها وخانه ها يکي پس از ديگري فرو مي ريزد، بلکه مانند شهري که بمب اتمي در آن انداخته باشند، همه با هم زير و رو مي شوند. بنابراين، نمي توان به آرزو دل بست وبدان اعتماد نمود».(69 )
فردا چون برق ز آتش سوزان گذر کند
امروز هر که بگذرد ازآرزوي خويش
صائب تبريزي
حضرت علي (ع) درسفارش فرزندش امام حسن(ع) به بلند همتي چنين مي فرمايد: « اکرم نفسک عن کل دنبه وان ساقتک الي رغبه، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً؛ خود را از هر گونه پستي گرامي بدار؛ هرچند تو را به مرادت رساند؛ زيرا هرگز برابر آنچه [ از دين وآبروي خود] صرف مي کني، عوض نخواهي گرفت.»(71)
از صدف کم نتوان بود به همت، زنهار
چون دهن باز کني گوهر شهوار طلب
صائب
«اگر شخص، بلند همت باشد، هرگز به کارهاي پست تن در نمي نهد وخود را دچار خواري نمي کند. آنهايي که درمکتب اهل بيت (ع) تربيت شده اند، به رغم نيازمندي سخت وشديد، هرگز از کسي چيزي نمي خواهند واگر کسي احساني به آنها نمايد و به طور پنهاني هديه اي به آنها بدهد، رنگ رخسار آنها سرخ مي شود وحاضر نيستند آن را بپذيرند، اما برخي براي رسيدن به متاع ناچيز وبي ارزش دنيا، کرامت نفس وعزت خود را هزينه وپيش هرکس وناکسي حاجت ونياز خود را بازگو مي کنند، درحالي که مؤمن حقيقي، هرگز براي رسيدن به اهداف زودگذر دنيوي خود، به اين گونه کارهاي پست تن نمي دهد؛ چرا که ويژگي بلند همتي به خوبي در او پرورش يافته وشخص، بلند همت است.»(72)
کمند همت ما چين به خود نمي گيرد
به هر شکار، محال است سرفرود آريم
صائب
علي (ع) وسفارش فرزند به هم نشيني با خوبان
دلش از پرتو اسرار صفايي دارد
پروين اعتصامي
«براي بشر، ارتباط با ديگران يک ضرورت است. شکل وکيفيت اين ارتباط، مفيد يا زيان بار بودن آن را رقم مي زند. انسان درزندگي دنيا، گريزي از معاشرت با ديگران ندارد. درحقيقت، معاشرت حکم حتمي زندگي انسان است وترک معاشرت، به طور کلي دربرخي موارد، ناممکن يا نادرست است، اما بايد دانست که بي شک، هرمعاشرتي نيز مطلوب وپسنديده نيست. حال که آدمي چاره اي جز معاشرت ندارد، بايد ايده معاشرت بر اساس يک معيار صحيح وسالم باشد تا دچار هم نشين بد نگردد و از نعمت هم نشين خوب بهره مند گردد.»(60) به هر حال، اگر اين ارتباط ومعاشرت با ديگران به درستي صورت گيرد و چگونگي معاشرت با ديگران براساس عقايد الهي و حرمت نهادن به ارزش هاي انساني پايه ريزي شود، محصولي جز تعالي و پيشرفت نخواهد داشت واين ثمره، محصول کم قيمتي نيست؛ چرا که هدف همه انسان ها ترقي و تعالي است».(61)
صحبت روشن ضميران کيمياي دولت است
سرمکش تا مي تواني از خط فرمان صبح
صائب تبريزي
درکليله و دمنه آمده است: « کساني که خرد ورأي استواري دارند ودارنده تجربه وتمرين مي باشند، هم نشيني با حکيمي خالص وصاحب عقلي دلسوز و دوري گزيدن ازخيانت کارگمراه ونادان بدذات را لازم مي دانند که هيچ چيزي براي انسان ها به اندازه هم نشين، مؤثر نمي باشد. و پيامبراکرم (ص) فرمود: « هم نشين نيک به عطار مي ماند که اگر از عطر خويش تو را نبخشد، از بوي خويش درتو آويزد وهم نشين بد به دمنده کوره ها مي ماند که اگربه آتش خود تو را نسوزاند، از بوي ناخوش او درتو آويزد.»(62)
با توجه به اثر گذار بودن دوست وهم نشين در انسان، پدران ومادران وظيفه دارند دوستي هاي فرزندشان با ديگران را کنترل و آنها را به دوستي با خوبان وپرهيز از هم نشينان بد راهنمايي کنند.
حضرت علي (ع) دغدغه خويش را درباره انتخاب دوست فرزندش، امام حسن (ع) چنين مي فرمايد: « من خير حظ امرء، قرين صالح، فقارن اهل الخير تکن منهم و باين اهل الشر تبن عنهم؛ از بهترين بهره هاي انسان، هم نشين خوب وشايسته است. پس با نيکان هم نشين باش تا ازآنان به شمار آيي واز بدان بپرهيز تا از شمار آنها نباشي!»(63) آن حضرت در بياني ديگر مي فرمايد: «عليک باخوان الصفاء فانهم زينه في الرخاء وعون في البلاء؛ برتو باد به [هم نشيني] برادران پاک درون که به هنگام راحتي وآسايش وآرايش [تو] هستند و درزمان بلا، ياري گر تو.»(64)
خواجه نصيرالدين طوسي نيز مي نويسد: «چنان که قانون حفظ صحت در طب، استعمال امور ملايم مزاج بود، قانون حفظ صحت نفس، معاشرت وهم نشيني با کساني است که داراي خصال عاليه و خوب باشند؛ چه هيچ چيز در نفس، زيادتر از هم نشين و مصاحب تأثير نخواهد گذاشت و همچنين پرهيز از مجالست با کساني که از خصلت هاي خوب به دور و داراي صفات ناپسند مي باشند، مخصوصاً اهل شر و کساني که به مسخرگي شهرت يافته باشند يا تمام همت آنها قبايح شهوات ورسيد به فواحش لذات باشد و اجتناب از اين گروه، حافظ صحت نفس خواهد بود. گاهي مي شود که شخصي با اين گروه، هم نشين مي شود و تنها يک سخن از او مي شوند و در پي آن، چنان نفس آدمي دچار چرک وآلودگي مي گردد که تطهيرآن جز به روزگاران و گذشت زمان ومعالجات دشوار ميسر نمي گردد.»(65)
بر زن به سبوي صحبت نادان سنگ
بردامن زيرکان عالم زن چنگ
با نااهلان مکن تو يک لحظه درنگ
آيينه چون درآب نهي گيرد زنگ
تعديل در آرزوهاي فرزند
«يا بني اعلم يقينا انک لن تبلغ املک وانک في سبيل من کان قبلک فاحفض في الطلب واجمل في المکتسب؛ پسرم! به يقين بدان که تو هرگز به [همه] آرزوهايت دست نخواهي يافت وبدان که تو در راه کساني قدم برمي داري که يپش از تو بودند. پس در طلب دنيا مدارا کن وآرام باش ودر راه تحصيل آن، به نيکي رفتار کن.»(66)
«بايد دانست که دنيا، محل تزاحم است ودر آن، تمام خواسته ها وآرزوهاي انسان، امکان تحقق نمي يابند. گاه آنچه را انسان آرزو مي کند، [براي رسيدن به آن، به] هزاران اسباب و وسايل نياز دارد. که دراختيار او نيست. لذا به طور طبيعي نمي تواند به همه آرزوهاي خويش دست يابد. نه آرزوهاي دنيا تمام شدني است ونه انسان به همه آرزوهايش خواهد رسيد. پس بايد از آرزوها کاست. خلاصه آنکه اگر قرار باشد مقداري از امور دنيا استفاده کنيم وآرزوهاي دنيوي هم داشته باشيم، بايد به طول عمر خود نيز توجه داشته، از کوتاهي عمر خود غفلت نکنيم، دراين عمر کوتاه، آرزوهاي مناسب با آن را تعقيب کنيم و آرزوهاي بي پايان دنيوي را که اين عمر، گنجايش آن را ندارد، در سر نپرورانيم وهمه عمر خود را براي آنها صرف نکنيم.»(67) صائب تبريزي مي گويد:
عنان به طول امل(68) دادن از بصيرت نيست
گهر زدست به اميد ريسمان چه دهي
وي همچنان سروده است:
عاشق صادق نمي دارد تمناهاي خام
تخم انجم درزمين صبح مي سوزد تمام
دليل ديگري که مانع از آرزو پرستي انسان خردمند مي شود، آن است که آرزوهاي آدمي به دست حوادث روزگار رو به فنا مي رود. براين اساس انسان عاقل به آرزوها دل نمي بندد وخاطر خويش را به آن خوش نمي دارد. به تعبير استاد شهيد مرتضي مطهري:
کاخ آمال وآرزوهاي انسان، سخت سست بنياد است. آدمي از تار وپود امل وآرزو، درخيال خود نقشه ها مي سازد وناگهان يک حادثه کوچک، همه آنها را نقش برآب مي کند وفکر وعقيده و آرزوي او به کلي عوض مي کند. فرض کنيد آدمي را که سالم درکوچه وخيابان مي رود ودر سر نقشه ها مي پروراند، ناگهان پزشکان به او خبر دهند که مبتلا به سرطان است و چاره پذير نيست. حدس بزنيد چه غوغايي در جهان آمال و آرزوها وافکار و نقشه هاي اين شخص پيدا مي شود؛ مانند شهري که سيل درآن افتاده باشد وهمه کوچه ها و خانه ها را گرفته باشد، ديوارها وخانه ها يکي پس از ديگري فرو مي ريزد، بلکه مانند شهري که بمب اتمي در آن انداخته باشند، همه با هم زير و رو مي شوند. بنابراين، نمي توان به آرزو دل بست وبدان اعتماد نمود».(69 )
فردا چون برق ز آتش سوزان گذر کند
امروز هر که بگذرد ازآرزوي خويش
صائب تبريزي
علي(ع) وپرورش بلند همتي در فرزند
حضرت علي (ع) درسفارش فرزندش امام حسن(ع) به بلند همتي چنين مي فرمايد: « اکرم نفسک عن کل دنبه وان ساقتک الي رغبه، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً؛ خود را از هر گونه پستي گرامي بدار؛ هرچند تو را به مرادت رساند؛ زيرا هرگز برابر آنچه [ از دين وآبروي خود] صرف مي کني، عوض نخواهي گرفت.»(71)
از صدف کم نتوان بود به همت، زنهار
چون دهن باز کني گوهر شهوار طلب
صائب
«اگر شخص، بلند همت باشد، هرگز به کارهاي پست تن در نمي نهد وخود را دچار خواري نمي کند. آنهايي که درمکتب اهل بيت (ع) تربيت شده اند، به رغم نيازمندي سخت وشديد، هرگز از کسي چيزي نمي خواهند واگر کسي احساني به آنها نمايد و به طور پنهاني هديه اي به آنها بدهد، رنگ رخسار آنها سرخ مي شود وحاضر نيستند آن را بپذيرند، اما برخي براي رسيدن به متاع ناچيز وبي ارزش دنيا، کرامت نفس وعزت خود را هزينه وپيش هرکس وناکسي حاجت ونياز خود را بازگو مي کنند، درحالي که مؤمن حقيقي، هرگز براي رسيدن به اهداف زودگذر دنيوي خود، به اين گونه کارهاي پست تن نمي دهد؛ چرا که ويژگي بلند همتي به خوبي در او پرورش يافته وشخص، بلند همت است.»(72)
کمند همت ما چين به خود نمي گيرد
به هر شکار، محال است سرفرود آريم
صائب
پي نوشت ها :
60. نک: همان، ج2، ص32.
61. همان، ص27.
62. ابوالمعالي نصرالله منشي، کليله ودمنه، با شرح روان از: فرج الله موسوي، ص 885.
63. نهج البلاغه، نامه 31.
64. آمدي، غررالحکم ودررالکلم، ج 4، ص294.
65. خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصر، تصحيح : مجتبي مينوي، ص155.
66. نهج البلاغه، نامه 31.
67. پند جاويد، ج2، صص20و 22.
68. آرزو.
69. شهيد مطهري، حکمت ها واندرزها، ج1، ص184.
70. تربيت وبازسازي کودکان، ص113.
71. نهج البلاغه، نامه 31.
72. پند جاويد، ج2، ص24.