مهر نماز...
نويسنده:ابراهيم ذوالفقاري
يكي از اقدامات دولت مستعجل حسينعلي منصور كه با حمايت مستقيم آمريكايي ها و با هدايت دقيق گراتيان ياسويج، رئيس دفتر سازمان سيا در ايران، دروي كار آمده بود، تصويب لايحة مصونيت آمريكايي ها در ايران (كاپيتولاسيون) بود. هر چند سعي شد اين قانون كه در ساعات پاياني يكي از شب هاي سال 1343 شمسي در مجلس سنا تصويب شده بود، پنهان بماند؛ ولي خبر آن از طريقي به گوش امام خميني (ره) پنهان بماند ؛ ولي خبر از آن طريقي به گوش امام خميني (ره) رسيد. امام از چندي قبل، مبارزه مستقيم خويش را با اقدامات دولت دست نشانده رژيم شاهنشاهي آغاز كرده بودند كه اوج آن 15 خرداد 1342 بود و بسياري از يارانشان در جاي جاي ايران به خاك و خون كشيده شده بودند. ايشان با آگاهي از اين اقدام سنگين، بر فراز منبر در اين باره فرمودند:
«انا لله و انا اليه راجعون. من تأثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. اين چند روزي كه مسائل اخير ايران را شنيده ام، خوابم كم شده (گريه حضار)، ناراحت هستم، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و چراغاني كردند، پايكوبي كردند. اگر من به جاي اينها بودم، اين چراغاني ها را منع مي كردم ؛ مي گفتم بيرق سياه سر بازارها بزنند، بالاي سر خانه ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند. عزت ما را پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند.
قانوني در مجلس بردند. در آن قانون اولا ما را ملحق كردند به پيمان وين و ثانيا الحاق كردند به ؟؟؟/ كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان، با كارمندهاي فني شان، با كارمندان اداري شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگي به آنها دارد؛ اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند، مصون هستند. اگر يك خادم آمريكايي، اگر يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد! دادگاه هاي ايران حق ندارند او را محاكمه كنند! بازپرسي كنند! بايد برود آمريكا، آنجا در آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند.... دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد. ملت ايران را از سگ هاي آمريكا پست تر كردند. اگر چنانچه كسي سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست مي كنند و اگر چنانچه آشپز آمريكايي، شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگ ترين مقام را زير بگيرد، هيچ كس حق تعرض ندارد....»همين اقدام كافي بود تا در كميته مركزي هيئت هاي مؤتلفه اسلامي، نسبت به اعدام انقلابي حسنعلي منصور كه هم كاپيتولاسيون را احيا كرده و هم امام خميني را به جرم مخالف با آن به تركيه تبعيد كره بود، تصميم گرفته شود. اين تصميم براي اجرا به كميته نظامي ارجاع شد كه مسئوليت آن را شهيد حاج صادق اماني به عهده داشت و اعضاي آن جواناني پرشور، چون شهيد محمد بخارايي، شهيد صفار هرندي و شهيد نيك نژاد بودند.
يكي از كساني كه در اين كميته فعاليت داشت، سيد علي اندرزگو بود كه در صحنه انجام اين عمليات، به عنوان نيروي تأمين حضور داشت. اين اقدام در اولين روز بهمن ماه سال 1343 كه مصادف با ايام ماه مبارك رمضان هم بود، با موفقيت صورت گرفت و گزارش آن به شرح زير تدوين شد: «مقارن ساعت 10 روز جاري (43/11/1 پسر بچه اي كه تاكنون هويت وي روشن نگرديده، مقابل مجلس شوراي ملي نسبت به آقاي منصور وزير سوء قصد مي نمايد كه بلافاصله دستگير مي شود. ضارب كه ظاهرا لال به نظر مي رسد تاكنون در اين مورد اظهاري نكرده است.»
شهيد محمد بخارايي كه نفر اصلي اين عمليات بود، به دليل يخزدگي خيابان، پس از شليك به حسنعلي منصور و اقدام به فرار، بر زمين افتاد و همين وقفه باعث دستگيري او شد. بخارايي در ابتدا چنان از سخن گفتن امتناع كرد كه دژخيمان رژيم پهلوي او را لال معرفي كردند ؛ ولي كار شكنجه به جائي رسيد كه او مجبور شد خانواده خود را معرفي كند و همين كافي بود تا از اين طريق و نيز با دستگيري پدر و مادر وي، مشخصات اوليه دوستان او، به دست آيد. دستگيري گسترده شد و از اين روز بود كه زندگي مخفي مجاهدي نستوه و مبارزي خستگي ناپذير، آغاز گرديد.
در گزارشي كه پس از اين دستگيري ها تنظيم شده، آمده است:
«...پس از اعترافات مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي و بعدا محمد بخارايي، معلوم گرديد كه دو نفر ديگر (صادق اماني، سيد علي اندرزگو) در جلسه شب قبل از ترور حضور داشته و ضمنا صادق اماني مشوق آنها در امر ترور نخست وزير، بوده است... در اثر تحقيقات مداوم، هفده نفر عاملين و معارفين جرم (ترور) كه هر يك به نحوي در اين امر دخالت داشته اند؛ با مدارك ثبت دستگير شده و كليه آنها به عمل خود اعتراف كرده اند. يك نفر به نام سيد علي اندرزگو (رابط صادق اماني با سه نفر عاملين ترور) متواري است كه به زودي دستگير خواهد شد...»
هر چند نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي اميد داشتند او را به زودي دستگير كنند و به همين منظور هم تمام اعضاي خانواده او را به پاي ميز بازجويي كشاندند؛ ولي اين آرزو هرگز تحقق نيافت. چند روز پس از اين ماجرا، قطعه عكسي از اندرزگو را از اداره ثبت احوال درخواست و پس ازتكثير به كليه شهرها، ارسال كردند تا نسبت به شناسايي و دستگيري وي اقدام شود. عطش نيروهاي ساواك و شهرباني از دستگيري اندرزگو كه دستور مستقيم محمدرضا پهلوي بود؛ اتفاقات جالبي را به دنبال داشت كه نشان از سردرگمي آنان در شناسايي او دارد. شش ماه پس از اين ماجرا، ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم ساواك نوشت:
«در تاريخ 44/5/10 شخصي كه تقريبا شباهتي به عكس نامبرده بالا داشته، به وسيله مأمورين اين ساواك دستگير شده و چون فاقد شناسنامه بوده، مورد سوء ظن واقع شده و در بازجويي خود را به نام محمدرضا قرباني فرزند سلمان متولد 1318 شميران،... معرفي كرده... عليهذا با ارسال سه قطعه عكس شخص مذكور، خواهشمند است دستور فرماييد وضع و هويت مشاراليه را از منسوبين وي تحقيق و چنانچه مورد سوء ظن آن اداره كل مي باشد؛ سريعا اعلام دارند تا به مركز اعزام شود.»
سيد علي اندرزگو پس از مدتي به عراق رفت و در سال 1347 با نام مستعار شيخ عباس تهراني به ايران بازگشت و در قم ساكن شد. فعاليت هاي او در قم، خصوصا در زمينه جلوگيري از ساخت سينما در آنجا و سخنراني در منزل مرحوم آيت الله گلپايگاني پيرامون اين مسئله، نام وي را بر سر زبان ها انداخت و همين امر باعث شد تا او به تهران نقل مكان كند و در محله چيذر رحل اقامت بيفكند. او كه براي لحظه اي دست از مبارزه بر نداشته بود، با دستگيري سيد مجيد فياض در سال 1351 مجددا شناسايي شد و ساواك نيز فهميد كه شيخ عباس تهراني همان سيد علي اندرزگوست:
«شيخ عباس تهراني همان سيد علي اندرزگو و يكي از تأييد كنندگان و عاملين قتل مرحوم منصور بوده...» و باز تلاش هاي بي حاصل براي دستگيري او آغاز شد. «خواهشمند است دستور فرماييد با استفاده از كليه امكانات موجود به طور كاملا غير محسوس نسبت به شناسايي و دستگيري و بازرسي از محل سكونت شيخ عباس تهراني كه داراي سه قبضه سلاح كمري مي باشد؛ سريعا اقدام و نتيجه را اعلام فرماييد.»
و باز آوارگي اندرزگو ادامه يافت و بسياري از مرتبطين با او، از جمله : عبدالمجيد معاديخواه، معصومه سه پور (خواهر همسر وي)، سيد اصغر هاشمي، سيد مهدي سادات ده سرخي، اسدالله سيل سه پور (پدر همسر) و... دستگير شدند و مورد بازجويي قرار گرفتند. اين بار اثاثيه منزل او را به غارت بردند؛ ولي باز هم از دستگيري او مأيوس شدند و در گزارش نوشتند:
«شيخ عباس تهراني پس از اطلاع از قصد دستگيري خود، به قم مسافرت و پس از چند روز اقامت در منزل همسر عبدالمجيد معاديخواه و تماس تلفني با آقاي معاديخواه در تهران، به عراق متواري شده است.»
فعاليت هاي سيد علي اندرزگو در ايران، پاكستان، لبنان و عراق در اوج پنهانكاري ادامه يافت تا اينكه با همگاني شدن انقلاب اسلامي، فعاليت هاي او نيز قدري آشكارتر شدند و همين كافي بود تا از طريق استراق سمع تلفن يكي از مرتبطين او، ساواك نسبت به شناسايي او اقدام كند و بفهمد كه شيخ عباس تهراني كه همان سيد علي اندرزگوست،اينک با نام جوادي به فعاليتهاي خود مشغول است. اين شناسايي براي كساني كه سال ها در انتظار اندرزگو بودند، موفقيت بزرگي محسوب مي شد و سر از پا نمي شناختند. آنان كه در كنترل يكساله تماس هاي تلفن او، در جريان فعاليت هاي او قرار گرفته بودند، در گزارش به رياست ساواك، در باره نقش او در تظاهرات تهران و در شهرستان ها در سال هاي 1356 و 1357 نوشتند:«در حدود يك سال قبل، همكاري افتخاري»، «فراز»، گزارش كرد كه سيد علي اندرزگو كه به دنبال قتل مرحوم حسنعلي منصور نخست وزير اسبق متواري و تاكنون با اسامي مستعار و جعلي منجمله شيخ عباس تهراني در ايران خارج از كشور به فعاليت هاي ضد ملي مشغول بوده؛ با اكبر حسيني صالحي كه در خيابان خراسان مغازه لبنيات فروشي دارد؛ در ارتباط گروهي مي باشد... سيد علي اندرزگو با نام مستعار «جوادي» با اكبر حسيني صالحي رابطه داشته و هر ده الي پانزده روز يك بار از محل اختفاي خود در شهرستان مشهد (محل اختفا مشخص است)؛ به تهران مسافرت و با مشاراليه و ساير مرتبطين درباره چگونگي فعاليت ها به بحث و مذاكره و تصميم گيري مي پردازد و در واقع فعاليت هاي آنان را هماهنگ مي نمايد.
... به مناسبت هاي مختلف، در زمينه توزيع اعلاميه يا تراكت اقدام و مردم را به اعتصاب و بستن دكاكين و يا شركت در مجالس ختم دعوت مي نمايد.
... در مورد تهيه اعلاميه و تراكت و همچنين تكثير اعلاميه خميني مذاكراتي انجام كه پس از توافق نسبت به تكثير آنها اقدام گرديده است...
...مرتبطين سيد علي اندرزگو تقريبا همان اعضاي سابق هيئت مؤتلفه با همان شكل سابق، ليكن با امكانات وسيع تر و پيشرفته تر و الگويي از فعاليت هاي چريكي در خارج از كشور مي باشند...
... اين افراد به منظور بر هم زدن امنيت كشور و ايجاد بلوا... با ايجاد سر و صدا موجبات تعطيلي بازار تهران و جلوگيري از برگزاري جشن ها را فراهم مي سازند...
... اين گروه تاكنون كليه اعلاميه هاي خميني را كه بر مناسبت هاي مختلف داده بلافاصله تكثير و در سطح وسيعي توزيع نموده است...
...سوابق امر و فعاليت هاي گذشته سيد علي اندرزگو نشاندهنده اعتقاد وي به ترور فردي، مبارزه مسلحانه و تهيه سلاح براي اين گونه اعمال بوده است، به طوري كه در سال 2531[1351] كه مشاراليه با مشخصات جعلي شيخ عباس تهراني در مسجد چيذر بود و پس از كشف فعاليت هايش مجددا متواري گرديده، حدود 58 قبضه سلاح كمري با مقاديري فشنگ به وسيله يكي از عناصر تحت مسئوليتش در يكي از باغات اطراف تهران پنهان نموده بود. در حال حاضر مشاراليه به مرتبطين اظهار داشته كه مقداري مواد منفجره دور كمر خود نصب نموده ودر مواقعي كه به محل هاي ملاقات مي رود و يا در خيابان است؛ كليد مواد منفجره در دستش مي باشد تا در صورت دستگيري، خود و مأمورين مربوطه را به هلاكت برسانند....
نظريه :
اگر در شرايط كنوني اعضاي اين گروه دستگير و سيد علي اندرزگو دستگير يا كشته شود، تحفيف قابل ملاحظه اي در تظاهرات و اغتشاشات عناصر مذهبي داده خواهد شد، ليكن از آن جايي كه هنوز ساير شاخه هاي اين گروه در مشهد، قم، قزوين و به احتمال زياد شيراز، اصفهان و تبريز شناخته نشده اند؛ عليهذا در صورت تصويب اجازه فرماييد با استفاده از منابع 1585 و 4120 عمليات در مشهد ادامه داشته و نسبت به شناسايي مرتبطين او در مشهد و ساير شهرستان ها اقدام تا همرزمان كليه اين عوامل دستگير و از ادامه فعاليت هايشان جلوگيري شود.»
در اين موقع، شرايط براي رژيم شاهنشاهي پهلوي بحراني بود تا جايي كه مجبور شد براي عوامفريبي، بسياري از سرداران رژيم را عزل كند؛ از جمله اين اقدامات، عزل نعمت الله نصيري، رئيس ساواك و جايگزيني ناصر مقدم بود. سپهبد ناصر مقدم كه براي مهار انقلاب اسلامي، چشم اميد به ملي گرايان داشت، در ذيل اين گزارش نوشت :«زمان براي شناسايي توسط مراقبت كافي نيست، سريعا بازداشت و سپس از طريق بازجويي، افراد ديگر نيز شناسايي و دستگير كردند.»
اين فرمان بلافاصله عملي شد. مأموران ساواك از طريق استراق سمع مي دانستندكه سيد علي اندرزگو براي افطار روز نوزدهم ماه مبارك رمضان به منزل حاج اكبر صالحي مي رود. به منظور دستگيري او، اكيپ هاي متعددي آماده شدند و بر سر راه او كمين كردند. تهديد دشمن اندرزگو، مبني بر همراه داشتن مواد منفجره براي به هلاكت رساندن كساني كه قصد دستگيري او را دارند، كافي بود تا آنان از نزديك شدن به وي هراس داشته باشند. براي همين بود كه به همراه اولين حركتي كه او به خود داد، نيروهاي ساواك با عجله به سمت او شليك كردند.
روز پنجشنبه دوم شهريور ماه 1357 شمسي، در تماسي كه اكبر صالحي با خانه داشت، گفت كه :
«براي افطار به اتفاق جوادي [اندرزگو] به منزل خواهم آمد.»و غروب همان ر وز كه دخترش با او تماس گرفت، اين مكالمه، بين آنها انجام شد:
«... نمي آيي؟ اكبر صالحي گفت، «چرا، آقاي جوادي آمده؟» سپس بچه گفت، «نيامده» و اكبر صالحي گفت، «خواهد آمد.» سپس بچه او اظهار كرد، «بابا! در خيابان سقاباشي دو نفر را با تير زده اند. آمبولانس هم آمد و هر دو نفر را بردند.» اكبر صالحي گفت، «كي بود؟ ديدي؟» بچه گفت، «نه نديدم. در مقابل درب مقابل خانه زري خانم بود.» و خداحافظي نمود.»و در همان روز سروان جلالي گزارش داد:
«محترماً مقام عالي را آگاه مي سازم:
ساعت 20:10 سرتيپ سجادي تلفني اطلاع دادندكه در ساعت 19:30 در خيابان سقاباشي بين يك نفر خرابكار و افسران كميته مشترك ضد خرابكاري، درگيري حاصل كه خرابكار مزبور به وسيله گلوله كشته مي شود. در اين درگيري به مأمورين هيچ گونه آسيبي نرسيده است.»
محتويات جيب هاي شهيد سيد علي اندرزگو در اين غروب غم انگيز به شرح زير گزارش شد:
«1 شناسنامه عكس دار به نام ابوالقاسم واسعي
2 گواهينامه رانندگي به نام عبدالكريم سپهرنيا
3 ساعت مچي يك عدد
4 چاقوي كوچك يك عدد
5 دسته كليد كوچك چهار عدد
6 عينك ذره بيني يك عدد
7 انگشتري نگين دار فلزي يك عدد
8 مهر نماز يك عدد
9 وجه نقد 6840 ريال.»
سيد علي اندرزگو در هجدهم ماه مبارك رمضان سال 1357 قمري مصادف با سال 1316 هجري شمسي در يكي از محلات جنوبي شهر تهران، نزديكي هاي ميدان شوش به دنيا آمد. در ماه مبارك رمضان سال 1343 شمسي در عمليات اعدام انقلابي حسنعلي منصور شركت و زندگي مخفي را آغاز كرد ودر نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 1357 شمسي با زبان روزه به شهادت رسيد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24
/ع
«انا لله و انا اليه راجعون. من تأثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. اين چند روزي كه مسائل اخير ايران را شنيده ام، خوابم كم شده (گريه حضار)، ناراحت هستم، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و چراغاني كردند، پايكوبي كردند. اگر من به جاي اينها بودم، اين چراغاني ها را منع مي كردم ؛ مي گفتم بيرق سياه سر بازارها بزنند، بالاي سر خانه ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند. عزت ما را پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند.
قانوني در مجلس بردند. در آن قانون اولا ما را ملحق كردند به پيمان وين و ثانيا الحاق كردند به ؟؟؟/ كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان، با كارمندهاي فني شان، با كارمندان اداري شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگي به آنها دارد؛ اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند، مصون هستند. اگر يك خادم آمريكايي، اگر يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد! دادگاه هاي ايران حق ندارند او را محاكمه كنند! بازپرسي كنند! بايد برود آمريكا، آنجا در آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند.... دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد. ملت ايران را از سگ هاي آمريكا پست تر كردند. اگر چنانچه كسي سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست مي كنند و اگر چنانچه آشپز آمريكايي، شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگ ترين مقام را زير بگيرد، هيچ كس حق تعرض ندارد....»همين اقدام كافي بود تا در كميته مركزي هيئت هاي مؤتلفه اسلامي، نسبت به اعدام انقلابي حسنعلي منصور كه هم كاپيتولاسيون را احيا كرده و هم امام خميني را به جرم مخالف با آن به تركيه تبعيد كره بود، تصميم گرفته شود. اين تصميم براي اجرا به كميته نظامي ارجاع شد كه مسئوليت آن را شهيد حاج صادق اماني به عهده داشت و اعضاي آن جواناني پرشور، چون شهيد محمد بخارايي، شهيد صفار هرندي و شهيد نيك نژاد بودند.
يكي از كساني كه در اين كميته فعاليت داشت، سيد علي اندرزگو بود كه در صحنه انجام اين عمليات، به عنوان نيروي تأمين حضور داشت. اين اقدام در اولين روز بهمن ماه سال 1343 كه مصادف با ايام ماه مبارك رمضان هم بود، با موفقيت صورت گرفت و گزارش آن به شرح زير تدوين شد: «مقارن ساعت 10 روز جاري (43/11/1 پسر بچه اي كه تاكنون هويت وي روشن نگرديده، مقابل مجلس شوراي ملي نسبت به آقاي منصور وزير سوء قصد مي نمايد كه بلافاصله دستگير مي شود. ضارب كه ظاهرا لال به نظر مي رسد تاكنون در اين مورد اظهاري نكرده است.»
شهيد محمد بخارايي كه نفر اصلي اين عمليات بود، به دليل يخزدگي خيابان، پس از شليك به حسنعلي منصور و اقدام به فرار، بر زمين افتاد و همين وقفه باعث دستگيري او شد. بخارايي در ابتدا چنان از سخن گفتن امتناع كرد كه دژخيمان رژيم پهلوي او را لال معرفي كردند ؛ ولي كار شكنجه به جائي رسيد كه او مجبور شد خانواده خود را معرفي كند و همين كافي بود تا از اين طريق و نيز با دستگيري پدر و مادر وي، مشخصات اوليه دوستان او، به دست آيد. دستگيري گسترده شد و از اين روز بود كه زندگي مخفي مجاهدي نستوه و مبارزي خستگي ناپذير، آغاز گرديد.
در گزارشي كه پس از اين دستگيري ها تنظيم شده، آمده است:
«...پس از اعترافات مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي و بعدا محمد بخارايي، معلوم گرديد كه دو نفر ديگر (صادق اماني، سيد علي اندرزگو) در جلسه شب قبل از ترور حضور داشته و ضمنا صادق اماني مشوق آنها در امر ترور نخست وزير، بوده است... در اثر تحقيقات مداوم، هفده نفر عاملين و معارفين جرم (ترور) كه هر يك به نحوي در اين امر دخالت داشته اند؛ با مدارك ثبت دستگير شده و كليه آنها به عمل خود اعتراف كرده اند. يك نفر به نام سيد علي اندرزگو (رابط صادق اماني با سه نفر عاملين ترور) متواري است كه به زودي دستگير خواهد شد...»
هر چند نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي اميد داشتند او را به زودي دستگير كنند و به همين منظور هم تمام اعضاي خانواده او را به پاي ميز بازجويي كشاندند؛ ولي اين آرزو هرگز تحقق نيافت. چند روز پس از اين ماجرا، قطعه عكسي از اندرزگو را از اداره ثبت احوال درخواست و پس ازتكثير به كليه شهرها، ارسال كردند تا نسبت به شناسايي و دستگيري وي اقدام شود. عطش نيروهاي ساواك و شهرباني از دستگيري اندرزگو كه دستور مستقيم محمدرضا پهلوي بود؛ اتفاقات جالبي را به دنبال داشت كه نشان از سردرگمي آنان در شناسايي او دارد. شش ماه پس از اين ماجرا، ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم ساواك نوشت:
«در تاريخ 44/5/10 شخصي كه تقريبا شباهتي به عكس نامبرده بالا داشته، به وسيله مأمورين اين ساواك دستگير شده و چون فاقد شناسنامه بوده، مورد سوء ظن واقع شده و در بازجويي خود را به نام محمدرضا قرباني فرزند سلمان متولد 1318 شميران،... معرفي كرده... عليهذا با ارسال سه قطعه عكس شخص مذكور، خواهشمند است دستور فرماييد وضع و هويت مشاراليه را از منسوبين وي تحقيق و چنانچه مورد سوء ظن آن اداره كل مي باشد؛ سريعا اعلام دارند تا به مركز اعزام شود.»
سيد علي اندرزگو پس از مدتي به عراق رفت و در سال 1347 با نام مستعار شيخ عباس تهراني به ايران بازگشت و در قم ساكن شد. فعاليت هاي او در قم، خصوصا در زمينه جلوگيري از ساخت سينما در آنجا و سخنراني در منزل مرحوم آيت الله گلپايگاني پيرامون اين مسئله، نام وي را بر سر زبان ها انداخت و همين امر باعث شد تا او به تهران نقل مكان كند و در محله چيذر رحل اقامت بيفكند. او كه براي لحظه اي دست از مبارزه بر نداشته بود، با دستگيري سيد مجيد فياض در سال 1351 مجددا شناسايي شد و ساواك نيز فهميد كه شيخ عباس تهراني همان سيد علي اندرزگوست:
«شيخ عباس تهراني همان سيد علي اندرزگو و يكي از تأييد كنندگان و عاملين قتل مرحوم منصور بوده...» و باز تلاش هاي بي حاصل براي دستگيري او آغاز شد. «خواهشمند است دستور فرماييد با استفاده از كليه امكانات موجود به طور كاملا غير محسوس نسبت به شناسايي و دستگيري و بازرسي از محل سكونت شيخ عباس تهراني كه داراي سه قبضه سلاح كمري مي باشد؛ سريعا اقدام و نتيجه را اعلام فرماييد.»
و باز آوارگي اندرزگو ادامه يافت و بسياري از مرتبطين با او، از جمله : عبدالمجيد معاديخواه، معصومه سه پور (خواهر همسر وي)، سيد اصغر هاشمي، سيد مهدي سادات ده سرخي، اسدالله سيل سه پور (پدر همسر) و... دستگير شدند و مورد بازجويي قرار گرفتند. اين بار اثاثيه منزل او را به غارت بردند؛ ولي باز هم از دستگيري او مأيوس شدند و در گزارش نوشتند:
«شيخ عباس تهراني پس از اطلاع از قصد دستگيري خود، به قم مسافرت و پس از چند روز اقامت در منزل همسر عبدالمجيد معاديخواه و تماس تلفني با آقاي معاديخواه در تهران، به عراق متواري شده است.»
فعاليت هاي سيد علي اندرزگو در ايران، پاكستان، لبنان و عراق در اوج پنهانكاري ادامه يافت تا اينكه با همگاني شدن انقلاب اسلامي، فعاليت هاي او نيز قدري آشكارتر شدند و همين كافي بود تا از طريق استراق سمع تلفن يكي از مرتبطين او، ساواك نسبت به شناسايي او اقدام كند و بفهمد كه شيخ عباس تهراني كه همان سيد علي اندرزگوست،اينک با نام جوادي به فعاليتهاي خود مشغول است. اين شناسايي براي كساني كه سال ها در انتظار اندرزگو بودند، موفقيت بزرگي محسوب مي شد و سر از پا نمي شناختند. آنان كه در كنترل يكساله تماس هاي تلفن او، در جريان فعاليت هاي او قرار گرفته بودند، در گزارش به رياست ساواك، در باره نقش او در تظاهرات تهران و در شهرستان ها در سال هاي 1356 و 1357 نوشتند:«در حدود يك سال قبل، همكاري افتخاري»، «فراز»، گزارش كرد كه سيد علي اندرزگو كه به دنبال قتل مرحوم حسنعلي منصور نخست وزير اسبق متواري و تاكنون با اسامي مستعار و جعلي منجمله شيخ عباس تهراني در ايران خارج از كشور به فعاليت هاي ضد ملي مشغول بوده؛ با اكبر حسيني صالحي كه در خيابان خراسان مغازه لبنيات فروشي دارد؛ در ارتباط گروهي مي باشد... سيد علي اندرزگو با نام مستعار «جوادي» با اكبر حسيني صالحي رابطه داشته و هر ده الي پانزده روز يك بار از محل اختفاي خود در شهرستان مشهد (محل اختفا مشخص است)؛ به تهران مسافرت و با مشاراليه و ساير مرتبطين درباره چگونگي فعاليت ها به بحث و مذاكره و تصميم گيري مي پردازد و در واقع فعاليت هاي آنان را هماهنگ مي نمايد.
... به مناسبت هاي مختلف، در زمينه توزيع اعلاميه يا تراكت اقدام و مردم را به اعتصاب و بستن دكاكين و يا شركت در مجالس ختم دعوت مي نمايد.
... در مورد تهيه اعلاميه و تراكت و همچنين تكثير اعلاميه خميني مذاكراتي انجام كه پس از توافق نسبت به تكثير آنها اقدام گرديده است...
...مرتبطين سيد علي اندرزگو تقريبا همان اعضاي سابق هيئت مؤتلفه با همان شكل سابق، ليكن با امكانات وسيع تر و پيشرفته تر و الگويي از فعاليت هاي چريكي در خارج از كشور مي باشند...
... اين افراد به منظور بر هم زدن امنيت كشور و ايجاد بلوا... با ايجاد سر و صدا موجبات تعطيلي بازار تهران و جلوگيري از برگزاري جشن ها را فراهم مي سازند...
... اين گروه تاكنون كليه اعلاميه هاي خميني را كه بر مناسبت هاي مختلف داده بلافاصله تكثير و در سطح وسيعي توزيع نموده است...
...سوابق امر و فعاليت هاي گذشته سيد علي اندرزگو نشاندهنده اعتقاد وي به ترور فردي، مبارزه مسلحانه و تهيه سلاح براي اين گونه اعمال بوده است، به طوري كه در سال 2531[1351] كه مشاراليه با مشخصات جعلي شيخ عباس تهراني در مسجد چيذر بود و پس از كشف فعاليت هايش مجددا متواري گرديده، حدود 58 قبضه سلاح كمري با مقاديري فشنگ به وسيله يكي از عناصر تحت مسئوليتش در يكي از باغات اطراف تهران پنهان نموده بود. در حال حاضر مشاراليه به مرتبطين اظهار داشته كه مقداري مواد منفجره دور كمر خود نصب نموده ودر مواقعي كه به محل هاي ملاقات مي رود و يا در خيابان است؛ كليد مواد منفجره در دستش مي باشد تا در صورت دستگيري، خود و مأمورين مربوطه را به هلاكت برسانند....
نظريه :
اگر در شرايط كنوني اعضاي اين گروه دستگير و سيد علي اندرزگو دستگير يا كشته شود، تحفيف قابل ملاحظه اي در تظاهرات و اغتشاشات عناصر مذهبي داده خواهد شد، ليكن از آن جايي كه هنوز ساير شاخه هاي اين گروه در مشهد، قم، قزوين و به احتمال زياد شيراز، اصفهان و تبريز شناخته نشده اند؛ عليهذا در صورت تصويب اجازه فرماييد با استفاده از منابع 1585 و 4120 عمليات در مشهد ادامه داشته و نسبت به شناسايي مرتبطين او در مشهد و ساير شهرستان ها اقدام تا همرزمان كليه اين عوامل دستگير و از ادامه فعاليت هايشان جلوگيري شود.»
در اين موقع، شرايط براي رژيم شاهنشاهي پهلوي بحراني بود تا جايي كه مجبور شد براي عوامفريبي، بسياري از سرداران رژيم را عزل كند؛ از جمله اين اقدامات، عزل نعمت الله نصيري، رئيس ساواك و جايگزيني ناصر مقدم بود. سپهبد ناصر مقدم كه براي مهار انقلاب اسلامي، چشم اميد به ملي گرايان داشت، در ذيل اين گزارش نوشت :«زمان براي شناسايي توسط مراقبت كافي نيست، سريعا بازداشت و سپس از طريق بازجويي، افراد ديگر نيز شناسايي و دستگير كردند.»
اين فرمان بلافاصله عملي شد. مأموران ساواك از طريق استراق سمع مي دانستندكه سيد علي اندرزگو براي افطار روز نوزدهم ماه مبارك رمضان به منزل حاج اكبر صالحي مي رود. به منظور دستگيري او، اكيپ هاي متعددي آماده شدند و بر سر راه او كمين كردند. تهديد دشمن اندرزگو، مبني بر همراه داشتن مواد منفجره براي به هلاكت رساندن كساني كه قصد دستگيري او را دارند، كافي بود تا آنان از نزديك شدن به وي هراس داشته باشند. براي همين بود كه به همراه اولين حركتي كه او به خود داد، نيروهاي ساواك با عجله به سمت او شليك كردند.
روز پنجشنبه دوم شهريور ماه 1357 شمسي، در تماسي كه اكبر صالحي با خانه داشت، گفت كه :
«براي افطار به اتفاق جوادي [اندرزگو] به منزل خواهم آمد.»و غروب همان ر وز كه دخترش با او تماس گرفت، اين مكالمه، بين آنها انجام شد:
«... نمي آيي؟ اكبر صالحي گفت، «چرا، آقاي جوادي آمده؟» سپس بچه گفت، «نيامده» و اكبر صالحي گفت، «خواهد آمد.» سپس بچه او اظهار كرد، «بابا! در خيابان سقاباشي دو نفر را با تير زده اند. آمبولانس هم آمد و هر دو نفر را بردند.» اكبر صالحي گفت، «كي بود؟ ديدي؟» بچه گفت، «نه نديدم. در مقابل درب مقابل خانه زري خانم بود.» و خداحافظي نمود.»و در همان روز سروان جلالي گزارش داد:
«محترماً مقام عالي را آگاه مي سازم:
ساعت 20:10 سرتيپ سجادي تلفني اطلاع دادندكه در ساعت 19:30 در خيابان سقاباشي بين يك نفر خرابكار و افسران كميته مشترك ضد خرابكاري، درگيري حاصل كه خرابكار مزبور به وسيله گلوله كشته مي شود. در اين درگيري به مأمورين هيچ گونه آسيبي نرسيده است.»
محتويات جيب هاي شهيد سيد علي اندرزگو در اين غروب غم انگيز به شرح زير گزارش شد:
«1 شناسنامه عكس دار به نام ابوالقاسم واسعي
2 گواهينامه رانندگي به نام عبدالكريم سپهرنيا
3 ساعت مچي يك عدد
4 چاقوي كوچك يك عدد
5 دسته كليد كوچك چهار عدد
6 عينك ذره بيني يك عدد
7 انگشتري نگين دار فلزي يك عدد
8 مهر نماز يك عدد
9 وجه نقد 6840 ريال.»
سيد علي اندرزگو در هجدهم ماه مبارك رمضان سال 1357 قمري مصادف با سال 1316 هجري شمسي در يكي از محلات جنوبي شهر تهران، نزديكي هاي ميدان شوش به دنيا آمد. در ماه مبارك رمضان سال 1343 شمسي در عمليات اعدام انقلابي حسنعلي منصور شركت و زندگي مخفي را آغاز كرد ودر نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 1357 شمسي با زبان روزه به شهادت رسيد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24
/ع