جريان انقلاب اسلامي و گسست در هاليودد و صهيونيسم
جواد شمقدري در همايش هاليووديسم و سينما
هاليوود، پديده اي که مورد بحث ماست، بيش از هر چيز از فلسفه و دين، تغذيه فکري مي شود. کليد اصلي هاليوود در نگاه فلسفي و ديني است که در غرب قبلاً تعريف شده است. اگر اصلي هاليوود در نگاه فلسفي و ديني است که در غرب قبلاً تعريف شده است. اگر به عقب برگرديم، مي بينيم پس از جنگ جهاني اول نگاه و نگرش صهيونيستي در حوزه فلسفي و نگاه جهاني جاي گرفته و تعريف مي کند چگونه بايد به دنيا نگاه کنيم و مناسبات و کارهايمان را چگونه بايد سامان دهي کنيم. فيلمي که در هاليوود با نگاه و موضوع آخرالزماني ساخته مي شود، در همان نگاه و ديدگاه فلسفي طراحي شده و با نگاه صهيونيستي که عقايد و باورهاي خود را نهادينه کرده، شکل گرفته و ساخته مي شود.
درست است که ما ممکن است تصور کنيم يک فيلم ساز با گرايش هاي صهيونيستي در هاليوود نقش دارد، اما نقش اصلي برمي گردد به تفکر و نگرشي که منجر به نظريه ها و تئوري هايي مي شود که تبيين مي کند ما بايد چگونه به جهان نگاه کنيم و نسبت به انسان و خلقت چه تعريفي ارائه دهيم و حوزه وحي را چگونه تعريف کنيم، يا شيطان چه جايگاهي دارد و مسائلي از اين دست که در اين جلسه دوستان راجع به آن بحث کردند. نگاه هاي صهيونيستي چگونه اين مسائل را براي ما خلق کرده، دنيايي که خداوند در آن جايي ندارد و اگر هم هست يک نقش تزييني و يا نثش ميراث فرهنگي دارد و مستقيماً حضور در مناسبات ندارد.
نقد فلسفه صهيونيستي که در غرب وجود دارد، حوزه گسترده اي است که مجال پرداختن به آن در اين جلسه نيست، ولي بسياري از عقايدي که در سينماي هاليوود مي بينيم و عملاً در خدمت جريان صهيونيستي و سيطره کاخ سفيد است، ناشي از تفکر و سيطره اي است که در زيربناي اين مثلث قبلاً طراحي و تبيين شده است. همه اين تلاش ها وقتي در قالب فيلم سينمايي در مي آيد، بايد عرضه شود و عرضه آن توسط رسانه هاي جمعي صورت مي گيرد. ابزار بعدي که بسيار قدرتمند است و در قالب فيلم درآمده مي تواند به همه مخاطبان انتقال يابد؛ اعم از قشر کارگر و کشاورز يا نخبگان جامعه و حوزه هاي دانشگاهي. اين الگو وجود دارد و توانسته در سينماي هاليوود شرايطي فراهم کند که سيطره يابد و ما جمع شديم اين سيطره را بشناسيم و در مقابله با آن راهکار پيدا کنيم. الگويي که موثر واقع شده با هر تفکر و انديشه اي با ابزار سينما مي تواند انديشه ها را در اختيار بگيرد. اين الگو را همه کشورها، فرهنگ ها و تمدن ها مي توانند استفاده کنند و خاص هاليوود نيست. ما جمع شده ايم تا تلاش کنيم گام بعدي را برداريم.
اتفاقي که ما با آن روبه رو هستيم، اين است که بسياري از کشورهاي اسلامي و يا کشورهايي که وجهه انقلابي دارند و مي خواهند مستقل از سيطره آمريکا باشند، گرفتار يک نوع گسست شده اند، به خصوص در کشورهاي اسلامي. از زماني که ادبيات، رمان و هنرهاي مدرن باب مي شود و سينماگر از آن برخوردار مي شود، با عقبه تاريخي خود گسست خواهد داشت و اين گسست را هوشمندانه ايجاد کرده اند. به همين دليل است که مي بينيم روشنفکران جامعه - جوامعي مانند کشورهاي اطراف ايران و البته ايران هم تا حدودي دچار اين مشکل است - هنرمند ما با عقبه فرهنگي خود دچار گسست است و به جاي اين که از فرهنگ اسلامي خود برخوردار باشد و از تمدن و پيشينه خود استفاده کند، به ناچار مجبور مي شود که قاعده مثلث را روي عقبه و تفکر و انديشه و فرهنگ غربي قرار دهد، چون در اينجا گسست ايجاد شده است.
هنرمند ما در اين مرحله که وارد حوزه سينما شده، ار تفکرات و انديشه هاي هاليوود تقليد مي کند. بسياري از هنرمندان و برخي در ايران يا در حوزه خاورميانه يا حوزه آمريکاي لاتين با اين که انقلابي هستند، اما ناخودآگاه از فرهنگ و انديشه صهيونستي در هاليوود تقليد مي کنند. در حال حاضر بسياري از فيلم ها تقليدي از نوع آمريکايي است. حال سينماي ايران سعي کرده از فيلم هاي برتر هاليوود تقليد کند، اما سينماي هند از فيلم هاي سطح پايين هاليوود تقليد مي کند و عامل اين تقليد، گسستي است که ايجاد شده است. من اينجا طرح سؤال مي کنم؛ اين الگو در اروپا چگونه است؟ بسياري از عزيزان اروپايي هستند. شما خيلي در اين راه موفق نبوده ايد... فرانسه با يک سري سخت گيري با سينماي هاليوود توانسته تا حدودي مبارزه کند، اما چرا نمي تواند سرپا بايستد و تسليم سينماي هاليوود مي شود؟ علتش اين است که طراحي و ساختاري که اشاره شد، در اروپا هم وجود دارد. اگر فکر کنيد، به آن خواهيد رسيد. من معتقدم سينماي اروپا در دو جا دچار گسست شده است. ابتدا در مرحله اي که انديشه و فلسفه اي که انديشمندان و فلاسفه اروپايي در دهه هاي گذشته بنا نهاده بودند و با تئوري و نظريه هايي که منجر به تئوري و خلق اثر هنري و سينمايي است، گسست ايجاد شده است. اين گسست ناشي از عوامل متعددي است که اصلي ترين آن تفکر چپ مارکسيستي است که به ذهن و فکر روشنفکران اروپايي تزريق شده است و اين تفکر مارکسيستي و چپ گرايانه در بين هنرمندان و نخبگان اروپايي باعث تقويت گسست شده است.
اگر دقت کنيم مي گويند آمريکايي ها مذهبي ترند، چرا چون اين گسست در آمريکا ايجاد نشده، اما در اروپا کمتر به حوزه دين و مباحث آن توجه مي شود. علت اين است که روشنفکران اروپايي تحت تأثير فلاسفه مادي گرا قرار گرفته اند و اين گسست در فرايند يک تئوري و اثر سينمايي ديده مي شود. گسست دوم در رأس آن است. وقتي جريان يک طرفه و غالب رسانه اي آمريکا سيطره پيدا کرد، اروپايي ها براي اين که بتوانند تفکر و انديشه و فيلم خود را منتشر کنند، نسبت به جريان قدرتمند رسانه اي آمريکا مهجور باقي ماندند. اگر هم خواستند موفق شوند، در الگوهاي آمريکايي عمل کردند که اين دو گسست باعث شد اروپا آن نقشي را که مي تواند در حوزه فرهنگ غرب ايفا کند، نداشته باشد و عرصه را به نفع هاليوود رها کند. يک فيلم اروپايي چقدر در آمريکا مخاطب دارد و يا فيلم هاي آمريکايي در اروپا مورد اقبال قرار مي گيرد؟ اين فرايند حاصل آن گسست است. گسست در حوزه فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر وجود دارد و الگوي نامناسب آن در کشورهاي روسيه و چين ديده مي شود اين گسست در بين همه بخش ها ايجاد شده است. بهترين دليل اين است که دو کشور روسيه و چين عليرغم ظرفيت هاي بسيار زيادي که در زمينه تمدن، فرهنگ دارند، اما در مناسبات جهاني و عرصه بين المللي هيچ نقش فعالي ندارند. اوج هنرشان نقشي در بازدارنده است که مانع حرکت حريف مي شوند و ابتدا به ساکن نمي تواند دست به اقدام بزنند. سينماي چين، روسيه، تا حدي ژاپن و کره جنوبي هيچ کارکردي در راستاي حفظ منافع فرهنگي و تمدن کشورشان ايفا نمي کند و تقريباً مغلوب سيطره هاليوود است. اين الگوي از همه پاشيده باعث مي شود فرهنگ، انديشه و يک اثر سينمايي که همه عناصر را داراست، به نتيجه نرسد.
کاري که هاليوود و جريان صهيونيستي انجام مي دهد، اين است که بين تمدن و فرهنگ کشورها، يک گسست جدي ايجاد مي کند، اما برخي از کشورها و فرهنگ ها مقاومت مي کنند و نمونه بارز آن انقلاب اسلامي است. ما بر اساس اين الگو يک وظيفه بزرگ داريم. اگر قبول کرديم آن چه در هاليوود حاکم است، برخلاف فطرت انساني و برخلاف رشد انسان است، وظيفه تک تک ما اين است که بين اجزاي هاليوود و صهيونيست ها گسست ايجاد کنيم. هر کدام از اين بخش ها راهکار خود را دارد. در بخش مباحث فلسفي و ديني بايد فلاسفه و نخبگان ديني که دغدغه دين دارند و خداوند را قبول دارند به ميدان بيايند و مباحث را به چالش بکشند. در حوزه زيربناي سينما که رمان، فرهنگ سازي و فيلمنامه نويسي است، هر کسي که مي تواند بايد خود را از جريان حاکم جدا کند و مستقل عمل کند. سينماگران بايد مناسبات درست را بيابند و با خلق آثار ارزشمند و هدفمند اين گسست را در هاليوود ايجاد کنند. در حوزه سينما هيمن طور هر فيلم ساز رأساً مي تواند در گسست جدي عمل کند. اگر گرفتار چتر غفلت نشويم، اين گسست ايجاد خواهد شد. ما مي توانيم مستقل عمل کنيم، اما بسيار سخت است. جريان انقلاب اسلامي و ايران مي توانند اين گسست را در ساختار سيستم هاليوود و کارهاي فرهنگي صهيونيست ايجاد کنند.
حضرت علي (ع) مي فرمايد: هدايت و راه رستگاري طي نمي شود مگر از راهي که گمراهي و ضلالت منتشر شده است.اگر جريان صهيونيستي با همه گرفتاري هاي بشري که دارد از اين طريق توانسته موفق شود، رسيدن به رستگاري الگوي غايي ما خواهد بود و بايد اين مناسبات را شکل دهيم و با تکيه بر فرهنگ ديني و مذهبي عظيمي که ريشه در اديان الهي دارد و با بازگشت به اصول انقلاب که ريشه در اسلام دارد، با بازگشت به اصول انقلاب که ريشه در اسلام دارد، به نتيجه برسيم. وظيفه تک تک دوستان که اينجا حضور دارند، اين است که ياد بگيريم و به هم کمک کنيم و در اين چهارچوب يکديگر را تقويت کنيم. ما بايد در مسيري که سعادت بشري را تأمين مي کند، حرکت کنيم. بايد با کساني که انديشه هاي صهيونيستي دارند، هر جنايتي را مرتکب مي شوند و با فيلم هاشان اين جنايات را توجيه مي کنند و مهر تأييد مي زنند، مقابله کنيم. ان شاءالله جريان پاک، سالم و عدالت جويانه را که به دنبال ارتباط بهتر با خداوند و ايمان است، برقرار کنيم.
منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100