پايه هاي روان شناختي تربيت ديني(1)

تعليم و تربيت و روان شناسي، به عنوان برجسته ترين گرايش هاي رايج در انسان شناسي، هيچ يک از ديگري بي نياز نيست. تربيت ديني، به عنوان يکي از شاخص ترين قلمروهاي تعليم و تربيت ارزش ها، در اعتبار و روايي خود نه تنها از آموزه هاي ديني معتبر الهام مي گيرد، بلکه وام دار اصول روان شناسي دين و روان شناسي ارزش ها
شنبه، 22 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پايه هاي روان شناختي تربيت ديني(1)

پايه هاي روان شناختي تربيت ديني(1)
پايه هاي روان شناختي تربيت ديني(1)


 

نويسنده: سيداحمد رهنمايي*




 

چکيده
 

تعليم و تربيت و روان شناسي، به عنوان برجسته ترين گرايش هاي رايج در انسان شناسي، هيچ يک از ديگري بي نياز نيست. تربيت ديني، به عنوان يکي از شاخص ترين قلمروهاي تعليم و تربيت ارزش ها، در اعتبار و روايي خود نه تنها از آموزه هاي ديني معتبر الهام مي گيرد، بلکه وام دار اصول روان شناسي دين و روان شناسي ارزش ها است. تربيت ديني اصيل به شخص کمک مي کند با کشف مصداق هاي روشن گرايش هاي فطري نظير ميل به کمال، سعادت، عدالت، پرستش، جاودانگي و ... معبود حقيقي را بشناسد و به پرستش او ملتزم شود. تربيت ديني انسان را برمي انگيزاند تا نسبت به وجود، عظمت، لطف و عنايت آفريدگار هستي واقف گردد و به برقراري ارتباط با او همت گمارد. اين امر خطير به برکت و پشتوانه ي گرايش هاي مزبور ميسر مي گردد. تربيت ديني به نوبه ي خود در تقويت، شکل دهي و جهت بخشي بينش، انگيزش، احساسات، گرايش ها، غرايز، رفتار و امور فطري سهم بسزايي ايفا مي کند. از سوي ديگر، در تربيت ديني، نقش عواملي چون غرايز، انگيزه ها، احساسات و گرايش ها برحسب موارد قابل مطالعه و بررسي است. بدين ترتيب، در فرآيند تربيت ديني، هر يک از مجموع عوامل فوق، در مقام ايفاي نقش مؤثر خود، امر تربيت را سامان مي دهند.
کليد واژه ها: تربيت ديني، امور فطري، انسان شناسي، احساسات، گرايش ها، غرايز.

مفهوم شناسي تربيت ديني
 

در بررسي مفهوم تربيت ديني گاه برآنيم که نقش دين، آموزه ها و باورهاي ديني را در پرورش انسان مورد توجه و ارزيابي قرار دهيم. در اين صورت، تربيت ديني به مثابه ي عامليت دين در تربيت انسان قابل مطالعه خواهد بود. بديهي است اين گزينه جايگاه ويژه اي نزد مجامع، نهادها و مربيان ديني دارد؛ اما مقصود اصلي نوشتار حاضر را دربرنمي گيرد.
مفهوم ديگري که براي «تربيت ديني» در نظر گرفته مي شود، به برآيند تربيت ديني، يعني دين باوري، دين مداري و شخص دين باور و دين مدار نظر دارد. با اين بيان، «تربيت ديني» به مفهوم بررسي نقش دين در تربيت انسان با «تربيت ديني» به مفهوم محصول تربيت، يعني دين باوري و دين مداري، کاملاً از يکديگر متمايز مي شوند، گرچه در بررسي مباني روان شناختي تربيت ديني مي توان به هر دو برداشت توجه کرد. دين از اين جنبه که داراي عناصر، کليشه ها، راهبردها و راهکارهايي است و مي تواند انسان را دگرگون سازد، و انسان دين باور نيز از اين جنبه که در اثر تربيت ديني انديشه، گفتار و رفتارش متحول مي گردد، لازم است در کانون توجه تحليلگران تربيت ديني قرار گيرند؛ از اين رو هم تدين و هم انسان دين باور و دين مدار، بايد شناسايي و معرفي شوند تا تربيت ديني معنا و مفهوم پيدا کند.
به بيان فوق دين مدار کسي است که پيش از هر چيز، حيثيت کاربردي دين را باور کرده، به کارکردهاي مؤثر دين در ساحت هاي گوناگون زندگي انسان يقين داشته باشد. چنين فردي به اهميت نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي پي برده است و به قدر وسع خويش کوشيده است در مقام عمل و رفتار به مفاد دين پايبند باشد. بنابراين دين در نظر انسان دين مدار تربيت يافته به تربيت ديني، از ارزش نظري و کاربردي مسلمي برخوردار است، به گونه اي که درمي يابد دين با تمام ساحت هاي سياسي، تربيتي، اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي و ... سروکار دارد. اين ساحت ها به نوبه ي خود مي توانند از دين و آموزه هاي ديني الهام پذيرند. چنين برداشتي، خاصيت طبيعي دين داري و مايه ي قوام و استحکام دين باوري و دين مداري است. تربيت ديني بر چنين خاصيتي تأکيد مي ورزد و تحقيق آن را مهم و جدي مي شمارد و براي اجراي مضامين آن برنامه ريزي مي کند. علاوه بر خاصيت مذکور، ميزان علاقه ي پيرو دين به باورها و ارزش هاي ديني موردنظر خود و بيزاري او از پذيرش ديگر اديان، از جمله عواملي است که بر اهميت و نقش تربيت ديني مي افزايد. اساساً عامليت محبت و بيزاري را در دين باوري و دين داري آن قدر مهم و بزرگ شمرده اند که گفته اند مگر مي شود ايمان، حقيقتي غير از حب و بغض داشته باشد؟! (1)
تربيت ديني بدين ترتيب، هم به جهان بيني و مباني اعتقادي و باورهاي انسان نظر دارد و هم به اصول و ارزش هاي اخلاقي، حقوقي، سياسي و نظاير آن ها متکي است. به عبارتي، تربيت ديني هم با انديشه و نظر فرد و هم با اخلاق و عمل او کار دارد. اين دو قلمرو، يا مناسب تر، اين دو حيثيت هرگز از يکديگر جدايي نمي پذيرند. بنابراين تصور اينکه تربيت ديني تنها به منظور ايجاد تحول در نگرش ها صورت مي پذيرد و کاري با حوزه ي اخلاق و عمل ندارد، تصور بيجايي است. به علاوه، تربيت ديني به روش هاي برگرفته از دين و احکام و قوانين ديني و يا شيوه هاي مورد تأييد دين نيز نظر داشته، به گرايش ها، احساسات، عواطف و هيجانات فرد جهت و معنا مي بخشد. کوتاه سخن اينکه، انسان متدين نه تنها در ساخت هاي اعتقادي، بلکه در تمام ساحت هاي روان شناختي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و حقوقي ـ به بياني که گذشت ـ از کارآمدي دين تأثير پذيرفته است. چنانچه وي در چنين ساحت هايي از تربيت ديني تأثير نپذيرفته باشد، مفهوم آن اين است که يا مانعي بروز کرده و يا از اساس تربيت ديني بي خاصيت بوده است. در هر دو صورت بايد در امر تربيت ديني تجديدنظر شود.
نگرش فوق، پيش درآمدي براي تجزيه و تحليل مباني روان شناختي تربيت ديني به شمار مي رود؛ بدين معنا که بررسي نقش دين باوري و تأثيرپذيري انسان دين مدار از آن، خواه ناخواه ما را به قلمرو روان شناسي مي کشاند. اين امر به نوبه ي خود دريچه اي از شاهکار آفرينش را به روي ما مي گشايد و ما را مبهوت شگفتي هاي آفرينش انسان مي سازد. وقتي يک نگاه ساده به ظاهر انسان ما را به شگفتي وا مي دارد، نگاه به روح و روان انسان از اين هم شگفت آورتر است. به تعبير مولا اميرالمؤمنين (ع): اعجَبُوا لِهذا الإِنسَانِ يَنظُرُ بِشَحمٍ وَيَتَکلَّمُ بِلَحمٍ وَيَسمَعُ بِعَظمٍ وَيَتَنَفَّسُ مِن خَرمٍ؛ (2) «شگفتا از انسان که به کمک مقداري «پي» مي بيند و از طريق تکه اي «گوشت» سخن مي گويد و با قطعه «استخواني» مي شنود و از طريق «شکافي» تنفس مي کند». اين شگفتي نسبت به ظاهر انسان است؛ باطن و روان انسان از اين هم شگفت انگيزتر است. آفريدگاري که اين همه شگفتي را آفريده است، اراده فرموده تا انسان بر اساس آموزه هاي ديني تمام دارايي ها و توانايي هاي شگفت انگيز خود را در مسير نيل به کمالات و سعادت جاويدان به کار گيرد؛ آيا براي تربيت ديني، غرضي جز اين منظور مي شود؟
کرامت انسان اقتضا دارد وي بتواند به پشتوانه ي ابزار و عناصري شخصي و شخصيتي (نظير حواس ظاهري و باطني، اميال، گرايش ها، انفعالات و احساسات) به جايگاه والاي خويش در نظام آفرينش بينديشد و براي نيل به آن جايگاه به کمک اعضاي ظاهري (جوارح) و نيروهاي دروني (جوانح) (3) خويش تلاش مناسب را به عمل آورد. چنين جايگاهي جز از راه معرفت ديني و التزام به رهنمودهاي ديني ميسر نيست و اين هدف برجسته و مقصود بايسته، تنها با تربيت ديني قابل تحقق است. در اينجا با اشاره به برخي از ابعاد روان شناختي انسان، نقش مهم اين ابعاد در تحصيل و کارآمدي تربيت ديني و تحقق اهداف آن مورد بررسي قرار مي گيرد. در اين ميان، با اشاره به عوامل هويت ساز انساني چون اختيار، اراده، آگاهي، توانايي، اميال فطري، غرايز، عواطف، هيجانات، احساسات و نظاير آن، سهم هر يک در کارآمد کردن تربيت ديني روشن خواهد شد. بررسي ابعاد مزبور ما را در استنباط مباني روان شناختي تربيت ديني کمک خواهد کرد. از آن گذشته، تربيت ديني مي تواند متناسب با رشد طبيعي فرد ـ اعم از رشد زيستي، جسماني، فيزيولوژيکي و رواني او ـ شکل و سامان پذيرد؛ از اين رو قوانين حاکم بر رشد مي تواند تربيت ديني را به موازات رشد طبيعي فرد توجيه و تبيين کند. توجه به اين سنخ هماهنگي مابين رشد و تربيت نشان مي دهد که تا چه اندازه تربيت ديني از قوانين روان شناختي رشد پيروي مي کند.

تربيت ديني: روان شناسي دين داري
 

روان شناسي دين به بررسي امور و فعاليت هاي ديني و مذهبي با اصول و معيارهاي روان شناسي مي پردازد و ديدگاه روان شناسان در زمينه ي دين داري و عوامل و زمينه هاي روان شناختي دين مداري، همچنين سنجش و ارزيابي دين باوري و آثار آن در زندگي فردي و اجتماعي را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد. دين باوري و دين داري در روان شناسي دين، ـ همانند بسياري از موضوعات مربوط به روان و رفتار انسان ـ با رويکرد و محک روان شناسانه ارزيابي و ارزشيابي مي شود. (4) با اين وصف، بايد اذعان کرد تاکنون مطالعات و تحقيقات منظم و در خور توجهي در حوزه ي روان شناسي دين و معنويت و ايمان و دين داري، ـ چه در جهان غرب و چه در جهان اسلام ـ صورت نپذيرفته است.
به رغم اصرار اورت دين مارتين (5) مبني بر اينکه دين انسان را از فضاي واقعي اش خارج مي سازد و ابزار فرار از واقعيت را در دست او قرار مي دهد، (6) انتظار مي رود روان شناسي دين در غرب در آينده اي نه چندان دور از جايگاه برجسته برخوردار شود. امروزه مطالعه ي دين و دين داري با رويکرد روان شناسانه به مسئله ي ويژه اي از مسائل روان شناسي تبديل شده است. برخي از روان شناسان غربي، با تأکيد بر اهميت دين براي همه ي انسان هاي روي کره ي زمين، آن را در زندگي انسان عاملي برانگيزاننده دانسته اند و همين امر را دليل کافي براي مطالعات روان شناسانه ي دين برشمرده اند. (7) در هر صورت، پيشينه ي روان شناسي دين در فرهنگ و معارف غربي به اواخر سده ي نوزدهم برمي گردد. از همه مهم تر، طي اين دوره ي زماني نسبتاً طولاني، غرب شاهد بروز و ظهور سه سنت برجسته در قلمرو روان شناسي دين به شرح زير بوده است:
1. سنت انتقادي ـ اصلاحي ـ توصيفي انگليس ـ امريکا: گالتون، (8) دانشمند شهير انگليسي با تحقيقش در باب کارايي عيني دعا و نيايش و استنلي هال، (9) بنيان گذار روان شناسي دين در امريکا با تحقيقش در مورد روان شناسي عيسي مسيح و مسيحيت، (10) و ويليام جيمز (11) با ارائه ي کتابش در زمينه ي گوناگوني تجربه ي ديني، پايبندي خود را به اين سنت نشان داده اند. (12) سنت مزبور با انتقاد از وضعيت موجود گرايش هاي ديني، سعي در اصلاح و توصيف وضعيت مطلوب دارد.
2. سنت توصيفي آلمان: ويلهلم وونت، (13) از بنيان گذاران روان شناسي تجربي و از پيش گامان دروني نگري کنترل شده ي تجربي، و رودولف اتو، (14) نويسنده ي کتاب انديشه ي امر قدسي، از جمله هواداران اين سنت به شمار مي روند. (15) اين سنت بر توصيف، تجزيه و تحليل و طبقه بندي کيفي گرايش هاي ديني تأکيد مي ورزد تا ارزيابي و استنتاج آماري آن ها.
3. سنت آسيب شناختي ـ گزينشي فرانسه: ژان مارتين شارکو (16) و ژان پياژه (17) را بايد از مدافعان اين سنت برشمرد. پياژه در تبيين برداشت خود از دين و روان شناسي دين به دو نگرش متعالي و حضور همه جايي خداوند اشاره دارد. وي نگرش اول را ماورايي و فراتر از درک بشر مي داند، اما بر اساس نگرش دوم معتقد است که خداي ارزش ها در درون ما حضور دارد. اين سنت از طرفي به آسيب شناسي رواني دين نظر دارد و از جانب ديگر، گزينش برترين الگوي روان شناسي دين را مورد تأکيد قرار مي دهد. (18)
مروري بر سنت هاي سه گانه ي فوق نشان مي دهد که به رغم تأکيد روان شناسي علم گراي عمل گراي غرب بر مطالعه و ثبت پديده هاي مشاهده پذير، درون نگري (19) و تجربه هاي ذهني ـ معنوي افراد و اشخاص را هرگز نمي توان از حوزه ي مطالعات روان شناسانه خارج دانست. در موارد فراواني جريان هاي علم گرايي، تجربه گرايي، ساختارگرايي و عمل گرايي بر مطالعات و تحقيقات روان شناختي سايه افکنده، با وجود اين بررسي تجربه هاي معنوي نيز ـ به خصوص در دهه هاي اخير ـ در غرب از جايگاه ويژه اي برخوردار شده است. (20) بدين ترتيب، امور مزبور شخص اصلي و برجسته ي روان شناسي دين و معنويت به شمار مي روند. پژوهش هاي اخير گواه روشني بر اين واقعيت است که روان شناسي دين در دوره ي معاصر تجديد حيات يافته، مورد توجه ويژه ي پژوهشگران غربي قرار گرفته است. نشر «مجله ي بين المللي روان شناسي دين» (21) و مجموعه مقالات جلسات سه سالانه ي «روان شناسان دين اروپا» که متصدي ارائه ي پژوهش ها و آراي روان شناسان دين در سطح بين المللي است، از نمونه آثاري به شمار مي روند که از دهه ي نود ميلادي به اين طرف در غرب ظهور يافته اند. (22)
پرداختن به محتواي روان شناسي دين، از بررسي سنت هاي حاکم و تاريخچه ي آن به مراتب مهم تر است. اصولاً روان شناسي با سه حوزه ي برجسته ي ادراک و معرفت، احساسات و عواطف، و گرايش ها و رفتار انسان سروکار دارد. سه حوزه ي مزبور در تلازم جدي با يکديگرند؛ به گونه اي که احساسات و عواطف از ادراک و معرفت سر مي زند و گرايش ها و رفتار از احساسات و عواطف سرچشمه مي گيرد. سرسلسله جنبان همه ي اين امور را بايد در معرفت انسان جست و جو کرد. بدون معرفت، هيچ حرکتي موفقيت آميز آغاز نخواهد شد و بدون معرفت، هيچ حرکت موفقي تداوم نخواهد يافت و بدون معرفت هيچ حرکت موفقيت آميز مستمر، نتيجه ي لازم و مطلوبي به بار نخواهد آورد. (23) از آن گذشته، انگيزه ي انسان نيز تحت الشعاع معرفت او رقم مي خورد و اساساً چيزي جداي از معرفت انسان نيست؛ از اين رو هر چه معرفت انسان عالي تر و برجسته تر، انگيزه ي او متعالي تر، احساسات او جهت يافته تر و گرايش ها و رفتار او شايسته تر خواهند بود. در روان شناسي دين اين حوزه ها هر سه با نگرش ديني مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرند. بدين ترتيب، روان شناسي دين و دين داري از سلسله مباحثي است که پشتوانه ي علمي و تحليلي مباحث و مسائل تربيت ديني به شمار مي آيند، به آن ها جهت مي بخشند و احکام برگرفته از آن ها را جرح و تعديل مي کنند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني
1. محمدبن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ص 125.
2. نهج البلاغه، حکمت 8.
3. الهي قَوِّ عَلي خِدمَتِک جَوارِحي، وَاشدُد عَلَي العَزيمَةِ جَوانِحي؛ «بارالها! اندام ظاهري مرا بر خدمتگزاري به درگاهت نيرومند فرما و اعضاي حسي، ذهني و دروني مرا بر عزم در راهت مستحکم نما». (شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي کميل).
4. Cf. Lee A. Kirkpatrich, Attachment, Evolution and the Psychology of Religion, p. 341-342.
5. Everett Dean Martine.
6. Cf. J. Cyril Flower, An Approach to the Psychology of Religion, p. 195.
7. Cf. Bernard Spika et al., The Psychology of Religion: An Empirical Approach, P.1.
8. F.Galton (1822-1921).
9. G. S. Hall (1844-1924).
10. Jesus, the Christ in the Light of Psychology.
11. William James.
12. The Varieties of Religious Experience.
13. W. Wundt (1832-1920).
14. R. Otto.
15. The Idea of the Holy.
رودولف اوتو در اين کتاب از امر قدسي به عنوان هسته ي اصلي دين و معنويت ياد کرده است و دين باوري و دين داري را به مثابه ي يک تجربه ي عاطفي بسيار فراتر از تجربه ي عقلاني برشمرده است (برداشت کلي و اجمالي نگارنده از کتاب رودولف اوتو مي باشد، نه اينکه به آن استناد جسته باشد).
16. J. M. Charcot (1825-1893).
17. J. Piaject (1896-1980).
18. ر.ک: ديويد ام. وولف، روان شناسي دين، ترجمه ي محمد دهقاني، ص 62-92/ ر.ک: مسعود آذربايجاني و سيدمهدي موسوي اصل، درآمدي بر روان شناسي دين، ص 10-24/ مسعود آذربايجاني، روان شناسي دين از ديدگاه ويليام جيمز، ص 5-9.
19. introspection.
20. براي تحقيق بيشتر ر.ک: ديويد فونتانا، روان شناسي دين و معنويت، ترجمه ي الف. ساوار، ص 55-60.
21. International Journal for the Psychology of Religion.
22. ر.ک: ديويد ام وولف، روان شناسي دين، ص 93.
23. اشاره به کلام مولي اميرالمؤمنين (ع) خطاب به کميل که فرمود: يا کميل ما من حرکة الا وانت محتاج فيها الي معرفة (ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 171).
 

منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط