سند مظلوميت شهید صدر(1)
نویسنده:عبدالله عاملي
ترجمه : عبدالكريم زنجاني
ترجمه : عبدالكريم زنجاني
روايتي شگفت از تدفين مجدد پيكر شهيد صدر پس از 17 سال
عباس بلاش در سال 1986 و در دوران جنگ ايران و عراق، براي گذراندن سربازي احضار شد. او چون مي ترسيد كه در اين جنگ كشته شود و محل قبر سيد صدر گمنام بماند؛ نزد دو نفر كه به آنها اعتماد داشت و عبارت بودند از هلال حسين المختار و پيرمردي به نام رويضي رفت و موضوع را به آنها اطلاع داد و وادارشان كرد كه در حرم حضرت امام علي (ع) قسم ياد كنند كه اين راز را فاش نكند تا محل قبر را به آنها نشان دهد و پس از قسم خوردن آنها، در نيمه هاي شب، محل قبر را به آنها نشان داد.
طي انتفاضه شعبانيه عليه رژيم صدام، مأموران امنيتي، عباس بلاش را در منطقه (خان المخضر) دستگير و در مورد اينكه آيا درباره قبر صدر با كسي صحبتي كرده است يا نه، از او بازجوئي كردند. او مطلقا موضوع را انكار كرد و بعد از تحمل انواع شكنجه ها از زندان آزاد شد.
در ماه مارس 1994 ميلادي(رمضان شوال 1414 هجري قمري )شخصي به نام حميد علوان خوير كه از دوستان عباس بلاش بود، براي او پيغام فرستاد و محل قبر سيد صدر را از او سؤال كرد. وي نخست از دادن پاسخ امتناع كرد و گفت، «از اين قبر چه مي خواهيد؟» اين شخص پاسخ داد، «يكي از دوستان مي خواهد آن را زيارت كند.»
چند روز بعد سيد كامل عميدي نزد عباس بلاش رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت. عباس پس از تأمل گفت، «سيد كامل! اين كار شما گردن زدن در پي خواهد داشت.» ولي انجام اين مهم را پذيرفت و گفت، «شهيد صدر در لحد به سوي ولايت و شخصي ديگر به سوي بيابان آرميده اند. و سنگ لحد شهيد صدر بسته نشده است بلكه بازمانده و خاك از هر سوي وارد آن مي شود و بر روي ابروي سمت راست وي يك شكاف ديده مي شود و محاسن وي نيز سوخته است. اما آن پيكر ديگر بر روي لحدش قطعه چوبي قرار داد و در يك قطعه نايلون پيچيده شده است.» سپس عباس بلاش پرسيد، «آقا فتوايي از علما گرفته شده است؟» پاسخ سيد كامل منفي بود.
در روز بعد هنگامي كه سيد عميدي در محضر سيد بحرالعلوم نشسته بود؛ شيخ ياسر گفت، «من ديروز از شما پرسيدم آيا جايز است جسد يكي از علماء كه قبر ايشان منهدم شده و اكنون در خيابان قرار گرفته است، خارج كنيم؟» سيد بحرالعلوم پاسخ داد، «بله و به شما گفته ام كه ماندن جسد در آن محل هتك حرمت ايشان است.» بنابراين سيد عميدي بيشتر اطمينان حاصل كرد. سپس سيد عميدي بيشتر اطمنيان حاصل كرد. سپس سيد عميدي موضوع را به اطلاع سيد عبد الرحيم الشوکي و سيد محمد صالح حکيم،برادر سيد محمد سعيد حكيم، مرجع كنوني واز سيد محمد صالح خواست كه از برادرش اجازه بگيرد؛ ولي نام صاحب جسد را به او فاش نكرد. چند روز بعد و پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر سيد محمد صالح حكيم گفت كه موضوع را از برادرش سؤال كرده و ايشان اجازه انتقال را داده اند. وي از سيد كامل خواست كه نام صاحب پيكر را بگويد؛ اما سيد كامل نپذيرفت و نامبرده بعد از سقوط رژيم صدام، نام صاحب پيكر را فهميد.
شيخ عبدالعالي بصري هنگامي كاركردن در (بيروني) سيد محمد صدر موضوع خارج كردن جسد را با ايشان مطرح كرده بود؛ ولي او پاسخ داده بود، «او را به خدا واگذاريد ؛ زيرا خداوند اولياي خويش را پنهان نمي گذارد».
1. قبر كن اولي عباس بلاش خضير ركابي.2. سيد كامل محمد علي رحيم عميدي 3. سرهنگ حمزه عباس نسيباوي (ابوهدي) 4. ابوحيدر از دوستان ابوهدي5. سيد فاضل ابوالجسام موسوي ايحاوي از اهالي كوفه كه از عمليات اخراج جسد عكس گرفت 6. مرتضي فرزند سيد كامل عميدي.
عباس بلاش قبر را كه در نزديكي باجه اطلاعات در كنار درب ورودي غربي قبرستان وادي السلام قرار داشت؛ تعريض كرد تا امكان دفن پيكر فراهم شود ؛ سپس سيد كامل عميدي وارد قبر شد، ولي به زودي به علت شنيدن صداهايي با گريه و ترس از قبر خارج شدو پس از آرام شدن،همراه عباس بلاش مجددا وارد قبر شد. آنها سيد صدر را ديدند كه انگار به تازگي دفن شده بودو جسد وي رو به حرم حضرت علي (ع) قرار داشت و در كنار وي جسد يكي از شهدا كه رو به بيابان بود ؛ قرار داشت. سيد كامل خاك را از روي جسد سيد صدر كه طبق رويه معمولي دفن نشده بود؛ كنار زد. عباس بلاش، پس از قرار دادن كفن زير جسد، آن را به طرف چپ برگرداند تا به پشت قرار بگيرد؛ در صورتي كه قبلا به طرف راست قرار داشت. وي به صورت سيد صدر نگاه كرد و ديد كه از پشت سر، گردنش را بريده اند و سوراخي را روي ابروي راستش مشاهده كرد كه پنبه پر شده بود و جاي سه ضربه چاقو نيز در سينه اش ديده مي شد و نصف موهاي محاسن وي سوخته بود. وي قطعه پنبه را از روي ابرويش برداشت.ناگهان قطرات خون خود به خود جاري شدند. پس از اينكه جسد را در لبه قبر گذاشت، خونهاي خشك شده آغشته به خاك را مشاهده كرد. سيد كامل هنوز اين خونها را همراه با پنبه و تابوت و قطعه پارچه رانزد خود نگهداري مي كند. همچنين مقداري از محاسن سيد صدر نزد حاج علي حلي نگهداري مي شود.
هنگامي كه پيكر را برداشتند احساس كردند سنگين است و سرهنگ حمزه هنگام حمل پيكر دوبار زمين خورد. سيد كامل به همراه سرهنگ حمزه و ابوحيدر، پيكر را توسط يك ماشين كروناي سفيد رنگ متعلق به سيد حسين بحرالعلوم براي طواف به حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منتقل كردند. سيد كامل قبلا از پسر خواهر خود، زهير عميدي، خواسته بود كه جاده منتهي به مرقد حضرت علي عليه السلام را مراقبت كند.آنها سه بار جسد سيد صدر را دور حرم شريف طواف دادند و براي او زيارت (امين الله) را خواندند. آنها بعد از اينكه جنازه را از درب خروجي، بيرون بردند، يك مرد كه فروشنده درب و پنجره بود ؛ آنها را در حمل پيكر كمك كرد و بعدا معلوم شد كه از محبين سيد صدر است ؛ ولي صاحب پيكر را نمي شناخت. سيد كامل قبلا از او سؤال كرده بود كه آيا اطلاعي از درب و پنجره هاي منزل سيد صدر كه منهدم شده بود دارد يا نه تا شايد بتواند آنها را از او بخرد؛ ولي اين مرد گريه سر داده بود.
پس از آن سيد صدر را به وادي السلام برگرداندند و در قطعه اي كه براي اين منظور اختصاص داده بودند به خاك سپردند و به منظور پوشش، لوحي را روي آن گذاشتند كه بر آن نوشته شده بود، «مرحوم سيد محمد علي عميدي : تاريخ وفات 1980/5/16 » اين نام پدر سيد كامل بود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد...
آغاز آشنائي سيد كامل عميدي با شهيد صدر
بازگشت به نجف اشرف
عباس بلاش در سال 1986 و در دوران جنگ ايران و عراق، براي گذراندن سربازي احضار شد. او چون مي ترسيد كه در اين جنگ كشته شود و محل قبر سيد صدر گمنام بماند؛ نزد دو نفر كه به آنها اعتماد داشت و عبارت بودند از هلال حسين المختار و پيرمردي به نام رويضي رفت و موضوع را به آنها اطلاع داد و وادارشان كرد كه در حرم حضرت امام علي (ع) قسم ياد كنند كه اين راز را فاش نكند تا محل قبر را به آنها نشان دهد و پس از قسم خوردن آنها، در نيمه هاي شب، محل قبر را به آنها نشان داد.
با خاك يكسان كردن قبرها پس از انتفاضه شعبانية
طي انتفاضه شعبانيه عليه رژيم صدام، مأموران امنيتي، عباس بلاش را در منطقه (خان المخضر) دستگير و در مورد اينكه آيا درباره قبر صدر با كسي صحبتي كرده است يا نه، از او بازجوئي كردند. او مطلقا موضوع را انكار كرد و بعد از تحمل انواع شكنجه ها از زندان آزاد شد.
بازگشت دوباره سيد كامل عميدي به نجف اشرف
پيدا كردن مجدد قبر پس از صاف كردن آن
در ماه مارس 1994 ميلادي(رمضان شوال 1414 هجري قمري )شخصي به نام حميد علوان خوير كه از دوستان عباس بلاش بود، براي او پيغام فرستاد و محل قبر سيد صدر را از او سؤال كرد. وي نخست از دادن پاسخ امتناع كرد و گفت، «از اين قبر چه مي خواهيد؟» اين شخص پاسخ داد، «يكي از دوستان مي خواهد آن را زيارت كند.»
چند روز بعد سيد كامل عميدي نزد عباس بلاش رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت. عباس پس از تأمل گفت، «سيد كامل! اين كار شما گردن زدن در پي خواهد داشت.» ولي انجام اين مهم را پذيرفت و گفت، «شهيد صدر در لحد به سوي ولايت و شخصي ديگر به سوي بيابان آرميده اند. و سنگ لحد شهيد صدر بسته نشده است بلكه بازمانده و خاك از هر سوي وارد آن مي شود و بر روي ابروي سمت راست وي يك شكاف ديده مي شود و محاسن وي نيز سوخته است. اما آن پيكر ديگر بر روي لحدش قطعه چوبي قرار داد و در يك قطعه نايلون پيچيده شده است.» سپس عباس بلاش پرسيد، «آقا فتوايي از علما گرفته شده است؟» پاسخ سيد كامل منفي بود.
اجازه گرفتن انتقال پيكر از مراجع و همسر سيد صدر
در روز بعد هنگامي كه سيد عميدي در محضر سيد بحرالعلوم نشسته بود؛ شيخ ياسر گفت، «من ديروز از شما پرسيدم آيا جايز است جسد يكي از علماء كه قبر ايشان منهدم شده و اكنون در خيابان قرار گرفته است، خارج كنيم؟» سيد بحرالعلوم پاسخ داد، «بله و به شما گفته ام كه ماندن جسد در آن محل هتك حرمت ايشان است.» بنابراين سيد عميدي بيشتر اطمينان حاصل كرد. سپس سيد عميدي بيشتر اطمنيان حاصل كرد. سپس سيد عميدي موضوع را به اطلاع سيد عبد الرحيم الشوکي و سيد محمد صالح حکيم،برادر سيد محمد سعيد حكيم، مرجع كنوني واز سيد محمد صالح خواست كه از برادرش اجازه بگيرد؛ ولي نام صاحب جسد را به او فاش نكرد. چند روز بعد و پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر سيد محمد صالح حكيم گفت كه موضوع را از برادرش سؤال كرده و ايشان اجازه انتقال را داده اند. وي از سيد كامل خواست كه نام صاحب پيكر را بگويد؛ اما سيد كامل نپذيرفت و نامبرده بعد از سقوط رژيم صدام، نام صاحب پيكر را فهميد.
شيخ عبدالعالي بصري هنگامي كاركردن در (بيروني) سيد محمد صدر موضوع خارج كردن جسد را با ايشان مطرح كرده بود؛ ولي او پاسخ داده بود، «او را به خدا واگذاريد ؛ زيرا خداوند اولياي خويش را پنهان نمي گذارد».
خريداري يك قطعه زمين براي قبر جديد
تهيه تابوت و كفن
عمليات نخستين انتقال جسد
1. قبر كن اولي عباس بلاش خضير ركابي.2. سيد كامل محمد علي رحيم عميدي 3. سرهنگ حمزه عباس نسيباوي (ابوهدي) 4. ابوحيدر از دوستان ابوهدي5. سيد فاضل ابوالجسام موسوي ايحاوي از اهالي كوفه كه از عمليات اخراج جسد عكس گرفت 6. مرتضي فرزند سيد كامل عميدي.
عباس بلاش قبر را كه در نزديكي باجه اطلاعات در كنار درب ورودي غربي قبرستان وادي السلام قرار داشت؛ تعريض كرد تا امكان دفن پيكر فراهم شود ؛ سپس سيد كامل عميدي وارد قبر شد، ولي به زودي به علت شنيدن صداهايي با گريه و ترس از قبر خارج شدو پس از آرام شدن،همراه عباس بلاش مجددا وارد قبر شد. آنها سيد صدر را ديدند كه انگار به تازگي دفن شده بودو جسد وي رو به حرم حضرت علي (ع) قرار داشت و در كنار وي جسد يكي از شهدا كه رو به بيابان بود ؛ قرار داشت. سيد كامل خاك را از روي جسد سيد صدر كه طبق رويه معمولي دفن نشده بود؛ كنار زد. عباس بلاش، پس از قرار دادن كفن زير جسد، آن را به طرف چپ برگرداند تا به پشت قرار بگيرد؛ در صورتي كه قبلا به طرف راست قرار داشت. وي به صورت سيد صدر نگاه كرد و ديد كه از پشت سر، گردنش را بريده اند و سوراخي را روي ابروي راستش مشاهده كرد كه پنبه پر شده بود و جاي سه ضربه چاقو نيز در سينه اش ديده مي شد و نصف موهاي محاسن وي سوخته بود. وي قطعه پنبه را از روي ابرويش برداشت.ناگهان قطرات خون خود به خود جاري شدند. پس از اينكه جسد را در لبه قبر گذاشت، خونهاي خشك شده آغشته به خاك را مشاهده كرد. سيد كامل هنوز اين خونها را همراه با پنبه و تابوت و قطعه پارچه رانزد خود نگهداري مي كند. همچنين مقداري از محاسن سيد صدر نزد حاج علي حلي نگهداري مي شود.
هنگامي كه پيكر را برداشتند احساس كردند سنگين است و سرهنگ حمزه هنگام حمل پيكر دوبار زمين خورد. سيد كامل به همراه سرهنگ حمزه و ابوحيدر، پيكر را توسط يك ماشين كروناي سفيد رنگ متعلق به سيد حسين بحرالعلوم براي طواف به حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منتقل كردند. سيد كامل قبلا از پسر خواهر خود، زهير عميدي، خواسته بود كه جاده منتهي به مرقد حضرت علي عليه السلام را مراقبت كند.آنها سه بار جسد سيد صدر را دور حرم شريف طواف دادند و براي او زيارت (امين الله) را خواندند. آنها بعد از اينكه جنازه را از درب خروجي، بيرون بردند، يك مرد كه فروشنده درب و پنجره بود ؛ آنها را در حمل پيكر كمك كرد و بعدا معلوم شد كه از محبين سيد صدر است ؛ ولي صاحب پيكر را نمي شناخت. سيد كامل قبلا از او سؤال كرده بود كه آيا اطلاعي از درب و پنجره هاي منزل سيد صدر كه منهدم شده بود دارد يا نه تا شايد بتواند آنها را از او بخرد؛ ولي اين مرد گريه سر داده بود.
پس از آن سيد صدر را به وادي السلام برگرداندند و در قطعه اي كه براي اين منظور اختصاص داده بودند به خاك سپردند و به منظور پوشش، لوحي را روي آن گذاشتند كه بر آن نوشته شده بود، «مرحوم سيد محمد علي عميدي : تاريخ وفات 1980/5/16 » اين نام پدر سيد كامل بود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد...
/ج