درآمدي بر نقش فرهنگي دولت ديني (1)
چكيده
كليد واژه : دولت ، دولت ديني ، فرهنگ ، ماركسيسم ، ليبراليسم ، اسلام.
مقدمه
در اين مقاله پس از اشاره به برخي نگاه هاي افراطي و تفريطي و همچنين برخي شبهات و ترديدها در باب نقش فرهنگي دولت ، درصدديم ،به اين پرسش پاسخ دهيم كه از نظراسلام ، دولت ديني در فرهنگ چه نقشي دارد يا بايد داشته باشد ؟ شاخص پاسخگويي به پرسش فوق ، مراجعه ي مستقيم به متون اسلامي است . در ادامه سعي خواهيم كرد با مفرض گرفتن اصل نقش آفريني دولت ديني ، براي چهارچوب و افقي پژوهشي ترسيم نماييم.
1. نقش دولت در فرهنگ
درباره فرهنگ صدها تعريف ارائه شده است .(1) كه در اينجا ، درصدد بررسي و حتي انتخاب يكي از اين تعاريف نيستيم و صرفاً تعريف مورد نظر خويش را از فرهنگ بيان مي كنيم. بر اين اساس ، فرهنگ عبارت است از ، سبك زندگي ، يعني ابعاد مختلف از زندگي در حيات جمعي انسان ها كه مي تواند يك محله ، يك شهر ، يك كشور و يا كل جهان در يك زمان باشد و اين ابعاد به گونه اي رواج يافته باشد كه وجود آن عاري و خلاف آن براي مجموعه مورد نظر غير عادي
باشد . طبق اين تعريف فرهگ مشتمل بر رفتارهاي متداول ، گرايش هاي مشترك ، باورهاي اصلي و اطلاعات عمومي مردم است.
بر اين مبنا ، سياست گذاري فرهنگي نيز عبارت است از هر گونه برنامه ريزي براي تأثير گذاري و نقش آفريني در عرصه فرهنگ.
مهم ترين نهاد در سياست گذاري فرهنگي ، دولت است . نظريات مختلفي پيرامون ميزان و چگونگي دخالت دولت در فرهنگ ارائه و اجرا شده است. هر چند ما در اين مقاله درصدد اشاره به اين نظريات نيستيم (2) ، اما شايسته است با چند ديدگاه افراطي و تفريطي در اين زمينه آشنا شويم . اين امر را مي تواند مقدمه اي براي اشاره به بحث نقش دولت ديني در فرهنگ باشد.
ماركسيسم و نقش افراطي دولت در فرهنگ
ماركس در كتاب ايدئولوژي آلماني مي نويسد:
نظرات طبقه حاكم در همه عصرها نظرات حاكم اند، يعني اين طبقه اجتماعي كه ابزار و توليد مادي را در دست دارد ، در عين حال به ابزار توليد تفكر هم تسلط دارد و در نتيجه ، نظرات كساني كه ابزار توليد تفكر را ندارند به طور كلي تابع آن است .
افرادي كه طبقه حاكم راتشكيل مي دهند ، به عنوان متفكران يا توليد كنندگان عقايد ، بر جامعه حاكم اند و بر توليد و توزيع نظرات عصر خود نظارت دارند.(3)
ديدگاه هاي دخالت فرهنگي دولت در نظام سوسياليسم را پيش از همه ماركس و انگليس و لنين و بويژه استالين شاهد هستيم. استالين سلطه حزب كارگر را بر تمام شئوون فرهنگي جامعه حاكم كرد. از زمان وي شديدترين نظارت ها بر فعاليت هاي فرهنگي ، مطبوعات ، انتشارات و... اعمال گرديد . اين سياست هاي
سخت گيرانه دولت در امر نظارت و دخالت نسبت به امور فرهنگي تا زمان فروپاشي شوروي ادامه يافت .(4)
ليبراليسم نظري و عدم دخالت دولت در فرهنگ
نمونه روشن اين ديدگاه را مي توان در آثار جان لاك و مثلاً در نامه اي با عنوان «درباره مدارا» يافت . لاك معتقد است حتي اگر مداخله در اعمال ديني شهروندان براي مسئولان عملي و در خور باشد ، انجام آن خردمندانه نيست .(5)
لاك در مقاله اي با نام « بي طرفي احتياطي» ، مي گويد : در شرايط اختلاف عميق ، تلاش براي تحميل وحدت و يك رنگي در مقايسه با پذيرش وجود ديدگاه هاي مجادله برانگيز ، حتي ديدگاه هاي كاملاً ناموجه ، پيامدهاي بدتري به همراه دارد. تاريخ نشان داده است كه جبر و اكراه ديني ، نه وفاق و وحدت مدني ، بلكه بيشتر نزاع ، تباهي و جنگ به بار آورده است .(6) نظريه لاك را مي توان در سه گزاره زير خلاصه كرد:
1. حقيقت ديني را نمي توان با تعيين و قطعيت شناخت . پس كوشش براي تحميل حقيقت از طريق زور ، فاقد بنياد عقلاني است .
2. حتي اگر حقيقت ديني را بتوان تثبيت كرد ، ايمان قلبي را نمي توان از طريق زور بيروني تحميل نمود.
3. حتي اگر كاربرد زور موفقيت آميز باشد ، به كار بستن آن نادرست خواهد بود. (7)
در باب اين نگاه حداقلي و بلكه ديدگاه در باب عدم دخالت دولت در فرهنگ ، مي توان به سخنان تامس جفرسون در اعلاميه استقلال امريكا (1776)
اشاره كرد . وي مي گويد « ما جملگي بر اين عقيده ايم كه همه افراد در خلقت با يكديگر برابرند و از حقوق غير قابل انكاري ، كه آفريدگار به آنها ارزاني داشته ، برخوردار مي باشند. از جمله اين حقوق حق زندگي ، حق آزادي و حق تلاش در جست و جوي سعادت است . براي تأمين اين حقوق ، دولتهايي از بين افراد مردم برگزيده شده اند كه قدرت آنها ناشي از رضايت عامه مردم است . بنابراين ، هرگاه هر نوع دولت مخرب باشد و يا مانع حصول اين حقوق و آرمان ها گردد، مردم حق خواهند داشت چنين دولتي را تغيير داده و يا به موجوديت او خاتمه دهند. مطابق باديدگاه ، جفرسون با توجه به اصالت حقوق شهروندان و آزادي ايشان در راه نيل به آن حقوق ، بهترين دولت ، ضعيف ترين دولت است .(8)
ليبراليسم در عمل و دخالت مخفي در فرهنگ
در عمل نقطه ي عطف ظهور و بروز اين ديدگاه ليبراليسم را مي توان فروپاشي بلوك سوسياليستي دانست كه پس از آن ، نظريه پردازان ليبراليسم با جرئت كامل به برتري اين مكتب تصريح كردند كه اولاً ، ليبراليسم الگوي موفق و كارآمد بشري در حوزه مديريت سياسي و نظام اقتصادي و فرهنگي است . ثانياً ، الگوهاي رقيب ليبراليسم با ناكامي و شكست مواجه شده اند. ثالثاً ، الگوي جايگزين و رقيب ديگري براي ليبراليسم وجود ندارد. بنابراين ، رهبران ليبراليسم بايد مسئوليت خويش را در جهت تشكيل حكومت جهاني درك كنند و ديگر جريان ها و منتقدان بايد اين نكته را درك كنند كه هر نوع مخالفت و مقاومت دربرابر اين جريان عظيم تاريخي ، مقاومتي محكوم به شكست خواهد بود.(10)
تئوري «پايان تاريخ» فوكوياما ، «دهكده ي جهاني» مك لوهان ، «موج سومِ» الوين تافلر و نظريه «برخورد تمدن ها» ي هانينگتون ، هر يك از منظرهاي مختلف به بيان همين نكته مي پردازند.(11)
در اين ميان ، سخنان و ديدگاه فرانسيس فوكوياما روشن تر است . وي مي گويد : ليبراليسم واپسين تجربه بشري و پايان ايدئولوژي سازي است . بنابراين ، پايان جنگ سرد ، پايان تاريخ نيز به شمار مي رود.
فوكوياما علاوه بر اين ، سخن ديگري نيز دارد كه شاهد مثال اصلي ما مي باشد. وي مي گويد : در اين دوران ، مسئوليت ويژه اي بر عهده سياستمداران و سردمداران ليبراليسم است و آن اين است كه ، ليبراليسم هم اكنون ايده هاي وسيع جهان گشايي ندارد كه از آن طريق ، به مردم حركت و انگيزه بدهد . از طرفي ، دشمن و معارضي هم ندارد كه مبارزه با آن در مردم ايجاد انگيزه كند ، لذا بايد احتمال خطر ، پوسيدگي و بي انگيزگي را جدي گرفت . بنابراين، ليبراليسم بايد مسند ارشاد را در دست بگيرد (چيزي كه تاكنون عليه آن شعار مي داد!) اگر مردم به سمت پوسيدگي بروند ، آن وقت بنياد گرايي بينشان رشد مي كند . پس ما بايد براي مردم نسخه اخلاق ، نسخه عرفان و نسخه زندگي بنويسيم!(12)
در پايان اين بخش ، يادآوري دو نكته ضروري است . نخست ، سخنان مقام معظم رهبري درباره دخالت مخفي ليبراليسم در فرهنگ مي باشد . ايشان مي فرمايند :
امروز همان كساني كه ادعاي آزادي مي كنند و دم از ليبرال بودن مي زنند ، پيچيده ترين ودقيق ترين و ظريف ترين شيوه كنترل را بر روي فرهنگ كشورهاي خودشان ، بلكه سراسر دنيا اعمال مي كنند و سعي دارند كه فرهنگ خود را به
كشورهاي ديگر منتقل و تزريق كنند ، در اين فرهنگ تحميلي و تزريقي اسم آزادي هست ، ولي حقيقتِ آزادي نيست ؛ آزادي تا آن جا هست كه با منافع سرمايه دارها و كمپاني ها و مجموعه هاي قدرتمند و ثروتمند و زورمند و زورمند جهاني اصطلكاك پيدا نكند. اما اين فرهنگ در قبال مسائل اخلاقي و فضيلت و... كاملاً آزاد است و در قبال تعدي و تجاوز به معنويت هم در آزادي مطلق است . ليكن حدود بسيار دقيق و سختگيرانه اي وجود دارد كه به منافع قدرت هايي كه منبع و منشأ اين تزريق و تهاجم فرهنگي در جهان هستند ، تعدي نشود .(13)
نكته دوم ، مقاله ي اخير فرانسيس فوكوياما در هفته نامه «نيوزويك» است كه با اشاره به بحران اقتصادي غرب نوشته است : نه تنها برخي از شركت هاي مطرح امريكايي ، بلكه تفكر خاص سرمايه داري ليبراليسم در حال فروپاشي است.(14)
پي نوشت ها :
1.محمد جواد ابوالقاسمي ، شناخت فرهنگ ، ص 7-39.
2. براي تفصيل در باب ديدگاه هاي مختلف پيرامون نقش دولت در فرهنگ و آشنايي با ديدگاه هايي مانند نئوماركسيستي ، ديدگاه ساختارگرايي ـ كاركرد گرايي ، ديدگاه محافظه كارانه ، و ديدگاه پست مدرنيستي به منبع زير مراجعه نماييد : ابراهيم غلامپور آهنگر ، «جايگاه دولت در عرصه فرهنگ ، مروري بر تئوري ها و ديدگاه ها » ، مجموعه مقالات اولين همايش ملي مهندسي فرهنگي ، ج1.
3. دومينيك استريناتي ، مقدمه اي بر نظريه هاي فرهنگ عامه ، ترجمه ثريا پاك نظر ، ص 182.
4. ابراهيم عباسي حسيني ، «نقش دولت در فرهنگ» ، مشكوه ، ش35 ، ص 65.
5. ويليام گالستون ، «دين و اخلاق در دولت ليبرال» ، بازتاب انديشه در مطبوعات روز ايران ، ش 23 ، ص 62-63.
6. همان ، 63.
7. ويليام گالستون ، «دين واخلاق در دولت ليبرال» بازتاب انديشه در مطبوعات روز ايران ، ش 23 ، ص 63-62.
8. هاريت وارد ، قدرت هاي جهاني در قرن بيستم ، ترجمه جلال رضايي راد ، ص 1.
9. ويليام تامس جونز ، خداوندان انديشه سياسي ، ترجمه علي رامين ، ص 154.
10. صادق لاريجاني ، كاوش هاي نظري در سياست خارجي ، ص 269.
11. سيد عبدالقيوم سجادي ، «جهاني شدن و مهدويت ، دو نگاه به آينده» قبسات ، ش 33 ، ص 133.
12. محمد جواد لاريجاني ، نقد و دينداري و مدرنيسم ، ص 95-96.
13. سخنراني معظم له ، در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، 1382/10/23.
14. خبرگزاري فارس ، 1387/7/20 ، شماره خبر 8707201573.