سينماي ديني، فرازها و فرودها
نويسنده:سعيده زادهوش
دين عبارت است از رابطه انسان با خدا و در مفهوم کلي بر پيوند پايدار و نزديک با نيروهاي فوق طبيعي، دلالت دارد، باورهاي ديني، بشر را به ساختار غائي عالم، مراکز اقتدار، و سرنوشت رهنمون مي سازد، نيروهاي فوق طبيعي، مشتمل بر مجموعه خدايان گوناگون يونان باستان، خدايان هندوئيسم، وجود الهي والا، همه باعث تثبيت مسيحيت، يهود اسرائيليان، و خداوند قادر متعال اسلام، به اضافه مفاهيم ما بعد طبيعي بوديسم و تائوئيسم، و مجموعه تصورات کنفوسيوسي درباره نظم الهي و انساني مي شود، هر دين، شعائر و مراسم عبادي خاص خود را براي پيروانش تعيين مي کند که توضيح و تفسير آن بر عهده عالمان ديني است، در واقع براي يافتن رمز هستي و اعتقاد به يک دين را براي او تقريباً از بدو پيدايش صنعت سينما، سينماگران بر آن شدند که ارتباط بين خالق هستي و مخلوقات را به تصوير بکشند، شايد اول گام در اين راه با ساخته شدن فيلم «عدالت و انتقام بعد از جنايت» که اقتباس از قصه هابيل و قابيل بود، توسط ژرژمليس، در سال 1905 برداشته شد، در واقع سينماي ديني، مثلث خدا، بشر و شيطان را جلو دوربين مي برد و حاملان وحي و شخصيت هاي مذهبي نيز به اين خط الرأس سنجاق مي شوند، به طور مثال، هنري کينگ در 1943 ميلادي، يک قديسه محبوب را مرکز ثقل اثر خود قرار داد و داستان بردنات، دوشيزه ي فرانسوي را که مدعي ديدار حضرت مريم (سلام الله عليها)، در غاري در نزديکي شهر لورد شر بود را به صورت فيلم درآورد،
نکته حائز اهميت اين فيلم در اين بود که به خوبي پذيرش يا عدم قبول چنين ارتباطي از جانب مردم، به تصوير کشيده شد، اما ريچارد فليشر در 1962ميلادي، به خلاف کينگ به سراغ باراباس، يعني فردي که در بين مسيحيان وجهه اي نداشت، رفت، از سوي ديگر اگر چه ژانر فلسفي کاملاً مجزا از سينماي ديني است، اما از آن جا که موضوع فلسفه با برخي مباحث و پرسش هاي مطرح در دين، انطباق دارد، در عالم سينما نيز گاهي، مسايل ديني و فلسفي با هم نزديکي پيدا مي کنند، بارزترين نمونه اين پيوند مربوط به اثر کريشتف کيشلوفسکي، فيلمساز فقيد لهستاني است، در يکي از فرمان هاي فيلم «ده فرمان» اين سينماگر، پسرک، خود مرگ اشيا را تجربه مي کند، پدر که يک استاد دانشگاه است، مرگ را به لحاظ علمي براي او توضيح مي دهد، سرخ پوست بنا به اعتقاداتش، تفسير ديگري از مرگ دارد و عمه که يک راهبه است به پرسش هاي او درباره مرگ از ديدگاه دين پاسخ مي دهد، سينماي شرق نيز از خلق آثار ديني بي بهره نبود و ماساکي کوباياشي از ژاپن، ساتيا جيت راي از هند و پاراجانف و ديگران، آثاري را در اين زمينه عرضه کردند، اما شايد شناخته ترين فيلم هاي شرق براي ايرانيان ، فيلم «الرساله» باشد، اين فيلم که توسط کارگردان سوري تبار، مصطفي عقاد و حمايت سرهنگ معمر قذافي در کشور ليبي ساخته شد و به تأييد محققين دانشگاه الازهر مصر و انجمن شيعيان لبنان رسيد، اگرچه پديده نويني در عالم سينما نبود و پيش از آن زندگي حضرت موسي (عليه السلام)در طي فيلم «ده فرمان» از سسيل ب، دوميل، به تصوير کشيده شده بود، اما چون به شخصيت اصلي دنياي اسلام مي پرداخت و سير گسترش آيين محمدي را بررسي مي کرد، همچنين به خاطر بازي بازيگران مشهور هاليوود، گريم و صداگذاري مناسب و ديگر وجوه سمپاتي که داشت، پس از نمايش در ايران با نام «محمدرسول الله» بسيار مورد توجه قرار گرفت و حتي محرکي شد براي ساخت فيلم هايي درباره شخصيت هاي جهان تشيع و همچنين مبارزات ديني، و اما در ايران، «شب نشيني در جهنم» در سال 1336 ساخته شد، سامئول خاچيکيان، با اين فيلم توانست کمدي الهي دانته را در ايران و به سبک اصفهاني بازآفريني کند، اين فيلم حکايت مرد خسيس و نزول خواري به نام جبار است که در اثر شوکي که به خاطر يک سرقت نافرجام از خانه شان به او وارد مي شود، به بستر بيماري مي افتد، و در عالم رؤيا خود را در محکمه الهي مي بيند، وي در اين دادگاه، به خاطر اعمال خلاف شرعي که انجام داده، حکم مي گيرد، به هيأت سگي درآيد، و تا ابد به کام آتش سپرده شود، او که در اثر اين خواب از سرانجام خود بيمناک است، پس از بيداري در فرصت کوتاهي که تا زمان مرگ دارد، سعي مي کند، گذشته اش را جبران کند، اين فيلم گرچه حساسيت هايي را از جانب مذهبيون برانگيخت و اندک زماني پس از اکران عمومي، توقيف و به «رؤياي شيرين»تغيير نام يافت، اما در تاريخ سينماي ايران، به عنوان اولين فيلم ديني ثبت شد، پس از انقلاب، و با استقرار حکومت اسلامي، ساخت فيلم هاي مذهبي با رويکرد ديني و اسلامي در دستور کار قرارگرفت، «توبه نصوح» که راه دشوار توبه را براي امثال لطفعي خان، تصوير مي کرد و «دو چشم بي سو»، که به شفا گرفتن از يک امام معصوم مي پرداخت، با همين هدف ساخته شدند و به پرده سينماها رفتند، «استعاذه»، مطلقاً ارزش سينمايي نداشت، اما چون با بهره گيري از آيات قرآن، بحارالانوار مجلسي و آثار شهيد دستغيب، راه غلبه بر نفس اماره و وسوسه هاي شيطان را پناه بردن به خدا معرفي مي کرد، در کنار دو فيلم ياد شده ، مورد عنايت قرار گرفت، فيلم «ابراهيم در گلستان» از ايرج امامي نيز محصول همان سالهاست، اما شايد از آن ميان، تنها فيلم «سفير» اثر فريبرز صالح، که حوادث پيش آمده براي قيس بن مسهر، فرستاده امام حسين (عليه السلام) به کوفه، را تشريح مي کرد، ساختار قابل قبولي داشت، محرم سال 66، اولين سريال مذهبي ايران، تحت عنوان «روايت عشق» از تلويزيون، پخش شد، اين مجموعه، با وجود برخورداري از روايتي دقيق و منسجم از واقعه عاشورا و شخصيت پردازي صحيح از ياران امام همچون مسلم بن عقيل و هاني ابن عروه، به دليل ضعف صحنه سازي و لوکشين ها و بازي بازيگران غيرحرفه اي، چندان به چشم نيامد، از نيمه دهه هفتاد، با توجه به گرايش مثبتي که از سوي جامعه نسبت به چنين آثاري ابراز شد و با الگوپذيري از کار عقاد، ساخت سريال و فيلم هاي تاريخي، مذهبي اوج گرفت و مجموعه هايي همچون :امام علي (عليه السلام)، تنهاترين سردار، ولايت عشق، مردان آنجلس پخش و فيلم هايي نظير ايوب پيامبر و مريم مقدس اکران شدند، که البته به جز «روز واقعه»، هيچکدام با وجود صرف هزينه هاي گزاف و انرژي بسيار، چندان ارزشمند نبودند، حتي سريال امام علي(عليه السلام)که در زمان خود با مقبوليت همگاني مواجه شد، به واسطه پرداختن به قصه هاي فرعي همچون ازدواج ابوذر، کودکي قطامه و،، ، زخمي عميق بر پيکره خود داشت، نقصي که بعدها در ساخته ديگر اين کارگردان، يعني «مسافر ري» با وضوح بيشتري، آشکارگشت، شاخص ترين اثر سينماي ديني ايران و نقطه عطف چنين سينمايي، در سال 1380، توسط رضا مير کريمي ارائه شد، «زير نور ماه» اثري بي پيرايه و ظريف بود، که ازدغدغه يک طلبه جوان براي درآمدن به کسوت روحانيت، حکايت مي کرد، اين فيلم جايزه منتقدين جشنواره کن 2001 را به خود اختصاص داد، سال 83، کمال تبريزي، تجربه جديدي را در سينماي ديني ايران، آزمايش کرد، «مارمولک» هر چند به لحاظ تکنيکي، حداقل يک قرن از سينماي روز خود عقب بود، اما به خاطر بهره گيري درست از طنز جابه جايي، پر فروش ترين و پر بيننده ترين فيلم تاريخ سينماي ديني ايران شد،
اين فيلم حتي به لحاظ جلب مخاطب از مشابه هاي خارجي خود يعني «توپ هاي سن سباستين»، و«دست چپ خدا» نيز پيشي گرفت، در اين هر دو فيلم، يک فرد عامي موقتاً جاي کشيش را مي گيرد، در اولي کشيش مي ميرد و مردي که به همراه کشيش به کليسا آمده، به در خواست دختري که يک مسيحي معتقد است، جاي او مي نشيند، مرد در اثر معاشرت با دختر، و قرار گرفتن در جايگاه يک کشيش، به تدريج متحول شده و عقايد ضد مذهبي اش را کنار مي گذارد و به مسيحيت مي گرود، اما در دست چپ خدا اين وضعيت به گونه اي ديگر رقم مي خورد:مردي از قلمرو اربابش مي گريزد و چون در راه، کشيش دهکده اي را بي جان مي يابد، با پوشيدن لباس او، به عنوان کشيش جديد وارد ده مي شود، او اگر چه هرگز اعتقادي به دين پيدا نمي کند اما با قابليت هايي که دارد، در نظر مردم به عنوان يک قديس جلوه مي کند، اين وضع ادامه مي يابد تا زماني که پاي عشق به ميان مي آيد، مرد به پيشنهاد پزشک دهکده که به خلاف سايرين از ابتدا به او شک دارد، پيش کشيش ده بالايي مي رود، پدر روحاني ضمن مطلع کردن مقامات بالا، از مرد مي خواهد هرگز حقيقت را براي مردم افشا نکند مبادا عقايد آنها لطمه ببيند، اما نسخه ايراني اين دو فيلم يعني مارمولک، بيشتر به شوخي با قشر روحاني نظر داشت، تا مثل همانندهاي خارجي اش به بررسي نقش دين در شرايه و سختي ها و دشواري هاي زندگي روزمره، بهمن 83، و در جريان برگزاري جشنواره فجر، با نمايش «يک تکه نان»، توليد فيلم هاي معناگرا به طور رسمي کليد خورد، و سينماي ديني وارد فاز جديدي شد، و از آن پس موج جديدي از فيلم هاي معناگرايانه مانند «خيلي دور، خيلي نزديک» مير کريمي، «بيد مجنون» مجيدي و برخي ساخته هاي فرزاد مؤتمن به بازار آمد، ژانر معناگرا يا معنوي گرا، صرف نظر از تعريف نامشخصي که دارد، به نظر مي رسد گستره وسيع تري را نسبت به سينماي ديني در بر مي گيرد و علاوه بر طرح مباحث مذهبي و عقيدتي، به مقوله هايي همچون عشق و اخلاق نيز مي پردازد، سال 87 در ادامه رويکرد سيما به توليد و پخش سريال هاي تاريخي، مذهبي ايرانيان شاهد پخش سريال يوسف پيامبر از اين رسانه بودند، در طول پخش اين مجموعه تلويزيوني، به نظر مي رسيد تهيه کنندگان آن با تکيه بر جنبه هاي عاطفي، به خصوص از دوره جواني به بعد، بيشتر به دنبال رسيدن به يک اثر مقبول بودند تا مطلوب، در مجموع با بررسي چنين توليداتي، توجه به دو نکته قابل درک، ضرورت دارد، اول اين که هنوز شرايط ساخت آثار ديني و مهم تر از آن آثار تاريخي، مذهبي هرگز براي سينماگران خبره و مطرح فراهم نيامده و ديگر اين که توليدکنندگان چنين آثاري بدون توجه به آراي مخالف و انتقادات، و حتي پيش از دستيابي به آنها، کار توليد آثار بعدي را آغاز مي کنند و آنها را روي آنتن مي فرستند، از اين که بگذريم لزوم توجه به همپايگي فرم و محتوا، به عنوان يک اصل ، اساسي است، در اين رابطه مازيار ميري با «کتاب قانون»فصل نويني را در سينماي ديني گشود، او با بهره گيري از طنز پنهان و از رهگذر نگاه ژوليت به عنوان نماد فطرت هاي بيدار، برخي ارزش هاي ديني و جايگزيني و رواج ضد ارزش ها را به طرزي آشکار به چالش کشيد، امسال«طلا و مس»همايون اسديان، با هدف نشان دادن زواياي تازه اي از زندگي و مشکلات روحانيون و برخورد مردم با اين قشر، در پي حضور آنها در اجتماع، به روي پرده رفت،
اين فيلم را مي توان حلقه اي ديگر از فيلم هاي زير نور ماه و مارمولک دانست، هر چند بسيار بيش از آن دو، حاوي نکات اجتماعي و اخلاقي است، به طور کلي، ايجاد گفتمان ميان روشنفکران و انديشمندان سينما و حوزه، توجه به رشد سينماي ديني را طلب مي کند، اين اصل را نيز نبايد فراموش کرد که تنها گنجاندن صحنه هايي از انجام فرايض مذهبي و مراسم عبادي يا اشاره به برخي مفاهيم نظير توکل، الهام، امداد غيبي، در حاشيه پرداختن به مضامين کلي جنگ يا عشق و غيره و بر عکس آن طرح موارد مذهب ستيزانه و شبهه افکنانه به طور ضمني در فيلم هايي چون «محلل» در پيش از انقلاب، اساساً به منزله ارائه آثار در حوزه دين نيست و شناخت لوازم و ابزار کار و به کارگيري چهارچوب ها و شاخص هاي آن، ضروري است، اميد که با رشد و تعالي در اين عرصه زمينه حفظ و نشر و تبيين مباني اسلام و معارف اهل بيت، به خصوص براي نسل جوان، و از طريق آن موجبات بالندگي مسلمانان، همچنين تعادل ميان سنت و مدرنيته فراهم گردد.
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14
نکته حائز اهميت اين فيلم در اين بود که به خوبي پذيرش يا عدم قبول چنين ارتباطي از جانب مردم، به تصوير کشيده شد، اما ريچارد فليشر در 1962ميلادي، به خلاف کينگ به سراغ باراباس، يعني فردي که در بين مسيحيان وجهه اي نداشت، رفت، از سوي ديگر اگر چه ژانر فلسفي کاملاً مجزا از سينماي ديني است، اما از آن جا که موضوع فلسفه با برخي مباحث و پرسش هاي مطرح در دين، انطباق دارد، در عالم سينما نيز گاهي، مسايل ديني و فلسفي با هم نزديکي پيدا مي کنند، بارزترين نمونه اين پيوند مربوط به اثر کريشتف کيشلوفسکي، فيلمساز فقيد لهستاني است، در يکي از فرمان هاي فيلم «ده فرمان» اين سينماگر، پسرک، خود مرگ اشيا را تجربه مي کند، پدر که يک استاد دانشگاه است، مرگ را به لحاظ علمي براي او توضيح مي دهد، سرخ پوست بنا به اعتقاداتش، تفسير ديگري از مرگ دارد و عمه که يک راهبه است به پرسش هاي او درباره مرگ از ديدگاه دين پاسخ مي دهد، سينماي شرق نيز از خلق آثار ديني بي بهره نبود و ماساکي کوباياشي از ژاپن، ساتيا جيت راي از هند و پاراجانف و ديگران، آثاري را در اين زمينه عرضه کردند، اما شايد شناخته ترين فيلم هاي شرق براي ايرانيان ، فيلم «الرساله» باشد، اين فيلم که توسط کارگردان سوري تبار، مصطفي عقاد و حمايت سرهنگ معمر قذافي در کشور ليبي ساخته شد و به تأييد محققين دانشگاه الازهر مصر و انجمن شيعيان لبنان رسيد، اگرچه پديده نويني در عالم سينما نبود و پيش از آن زندگي حضرت موسي (عليه السلام)در طي فيلم «ده فرمان» از سسيل ب، دوميل، به تصوير کشيده شده بود، اما چون به شخصيت اصلي دنياي اسلام مي پرداخت و سير گسترش آيين محمدي را بررسي مي کرد، همچنين به خاطر بازي بازيگران مشهور هاليوود، گريم و صداگذاري مناسب و ديگر وجوه سمپاتي که داشت، پس از نمايش در ايران با نام «محمدرسول الله» بسيار مورد توجه قرار گرفت و حتي محرکي شد براي ساخت فيلم هايي درباره شخصيت هاي جهان تشيع و همچنين مبارزات ديني، و اما در ايران، «شب نشيني در جهنم» در سال 1336 ساخته شد، سامئول خاچيکيان، با اين فيلم توانست کمدي الهي دانته را در ايران و به سبک اصفهاني بازآفريني کند، اين فيلم حکايت مرد خسيس و نزول خواري به نام جبار است که در اثر شوکي که به خاطر يک سرقت نافرجام از خانه شان به او وارد مي شود، به بستر بيماري مي افتد، و در عالم رؤيا خود را در محکمه الهي مي بيند، وي در اين دادگاه، به خاطر اعمال خلاف شرعي که انجام داده، حکم مي گيرد، به هيأت سگي درآيد، و تا ابد به کام آتش سپرده شود، او که در اثر اين خواب از سرانجام خود بيمناک است، پس از بيداري در فرصت کوتاهي که تا زمان مرگ دارد، سعي مي کند، گذشته اش را جبران کند، اين فيلم گرچه حساسيت هايي را از جانب مذهبيون برانگيخت و اندک زماني پس از اکران عمومي، توقيف و به «رؤياي شيرين»تغيير نام يافت، اما در تاريخ سينماي ايران، به عنوان اولين فيلم ديني ثبت شد، پس از انقلاب، و با استقرار حکومت اسلامي، ساخت فيلم هاي مذهبي با رويکرد ديني و اسلامي در دستور کار قرارگرفت، «توبه نصوح» که راه دشوار توبه را براي امثال لطفعي خان، تصوير مي کرد و «دو چشم بي سو»، که به شفا گرفتن از يک امام معصوم مي پرداخت، با همين هدف ساخته شدند و به پرده سينماها رفتند، «استعاذه»، مطلقاً ارزش سينمايي نداشت، اما چون با بهره گيري از آيات قرآن، بحارالانوار مجلسي و آثار شهيد دستغيب، راه غلبه بر نفس اماره و وسوسه هاي شيطان را پناه بردن به خدا معرفي مي کرد، در کنار دو فيلم ياد شده ، مورد عنايت قرار گرفت، فيلم «ابراهيم در گلستان» از ايرج امامي نيز محصول همان سالهاست، اما شايد از آن ميان، تنها فيلم «سفير» اثر فريبرز صالح، که حوادث پيش آمده براي قيس بن مسهر، فرستاده امام حسين (عليه السلام) به کوفه، را تشريح مي کرد، ساختار قابل قبولي داشت، محرم سال 66، اولين سريال مذهبي ايران، تحت عنوان «روايت عشق» از تلويزيون، پخش شد، اين مجموعه، با وجود برخورداري از روايتي دقيق و منسجم از واقعه عاشورا و شخصيت پردازي صحيح از ياران امام همچون مسلم بن عقيل و هاني ابن عروه، به دليل ضعف صحنه سازي و لوکشين ها و بازي بازيگران غيرحرفه اي، چندان به چشم نيامد، از نيمه دهه هفتاد، با توجه به گرايش مثبتي که از سوي جامعه نسبت به چنين آثاري ابراز شد و با الگوپذيري از کار عقاد، ساخت سريال و فيلم هاي تاريخي، مذهبي اوج گرفت و مجموعه هايي همچون :امام علي (عليه السلام)، تنهاترين سردار، ولايت عشق، مردان آنجلس پخش و فيلم هايي نظير ايوب پيامبر و مريم مقدس اکران شدند، که البته به جز «روز واقعه»، هيچکدام با وجود صرف هزينه هاي گزاف و انرژي بسيار، چندان ارزشمند نبودند، حتي سريال امام علي(عليه السلام)که در زمان خود با مقبوليت همگاني مواجه شد، به واسطه پرداختن به قصه هاي فرعي همچون ازدواج ابوذر، کودکي قطامه و،، ، زخمي عميق بر پيکره خود داشت، نقصي که بعدها در ساخته ديگر اين کارگردان، يعني «مسافر ري» با وضوح بيشتري، آشکارگشت، شاخص ترين اثر سينماي ديني ايران و نقطه عطف چنين سينمايي، در سال 1380، توسط رضا مير کريمي ارائه شد، «زير نور ماه» اثري بي پيرايه و ظريف بود، که ازدغدغه يک طلبه جوان براي درآمدن به کسوت روحانيت، حکايت مي کرد، اين فيلم جايزه منتقدين جشنواره کن 2001 را به خود اختصاص داد، سال 83، کمال تبريزي، تجربه جديدي را در سينماي ديني ايران، آزمايش کرد، «مارمولک» هر چند به لحاظ تکنيکي، حداقل يک قرن از سينماي روز خود عقب بود، اما به خاطر بهره گيري درست از طنز جابه جايي، پر فروش ترين و پر بيننده ترين فيلم تاريخ سينماي ديني ايران شد،
اين فيلم حتي به لحاظ جلب مخاطب از مشابه هاي خارجي خود يعني «توپ هاي سن سباستين»، و«دست چپ خدا» نيز پيشي گرفت، در اين هر دو فيلم، يک فرد عامي موقتاً جاي کشيش را مي گيرد، در اولي کشيش مي ميرد و مردي که به همراه کشيش به کليسا آمده، به در خواست دختري که يک مسيحي معتقد است، جاي او مي نشيند، مرد در اثر معاشرت با دختر، و قرار گرفتن در جايگاه يک کشيش، به تدريج متحول شده و عقايد ضد مذهبي اش را کنار مي گذارد و به مسيحيت مي گرود، اما در دست چپ خدا اين وضعيت به گونه اي ديگر رقم مي خورد:مردي از قلمرو اربابش مي گريزد و چون در راه، کشيش دهکده اي را بي جان مي يابد، با پوشيدن لباس او، به عنوان کشيش جديد وارد ده مي شود، او اگر چه هرگز اعتقادي به دين پيدا نمي کند اما با قابليت هايي که دارد، در نظر مردم به عنوان يک قديس جلوه مي کند، اين وضع ادامه مي يابد تا زماني که پاي عشق به ميان مي آيد، مرد به پيشنهاد پزشک دهکده که به خلاف سايرين از ابتدا به او شک دارد، پيش کشيش ده بالايي مي رود، پدر روحاني ضمن مطلع کردن مقامات بالا، از مرد مي خواهد هرگز حقيقت را براي مردم افشا نکند مبادا عقايد آنها لطمه ببيند، اما نسخه ايراني اين دو فيلم يعني مارمولک، بيشتر به شوخي با قشر روحاني نظر داشت، تا مثل همانندهاي خارجي اش به بررسي نقش دين در شرايه و سختي ها و دشواري هاي زندگي روزمره، بهمن 83، و در جريان برگزاري جشنواره فجر، با نمايش «يک تکه نان»، توليد فيلم هاي معناگرا به طور رسمي کليد خورد، و سينماي ديني وارد فاز جديدي شد، و از آن پس موج جديدي از فيلم هاي معناگرايانه مانند «خيلي دور، خيلي نزديک» مير کريمي، «بيد مجنون» مجيدي و برخي ساخته هاي فرزاد مؤتمن به بازار آمد، ژانر معناگرا يا معنوي گرا، صرف نظر از تعريف نامشخصي که دارد، به نظر مي رسد گستره وسيع تري را نسبت به سينماي ديني در بر مي گيرد و علاوه بر طرح مباحث مذهبي و عقيدتي، به مقوله هايي همچون عشق و اخلاق نيز مي پردازد، سال 87 در ادامه رويکرد سيما به توليد و پخش سريال هاي تاريخي، مذهبي ايرانيان شاهد پخش سريال يوسف پيامبر از اين رسانه بودند، در طول پخش اين مجموعه تلويزيوني، به نظر مي رسيد تهيه کنندگان آن با تکيه بر جنبه هاي عاطفي، به خصوص از دوره جواني به بعد، بيشتر به دنبال رسيدن به يک اثر مقبول بودند تا مطلوب، در مجموع با بررسي چنين توليداتي، توجه به دو نکته قابل درک، ضرورت دارد، اول اين که هنوز شرايط ساخت آثار ديني و مهم تر از آن آثار تاريخي، مذهبي هرگز براي سينماگران خبره و مطرح فراهم نيامده و ديگر اين که توليدکنندگان چنين آثاري بدون توجه به آراي مخالف و انتقادات، و حتي پيش از دستيابي به آنها، کار توليد آثار بعدي را آغاز مي کنند و آنها را روي آنتن مي فرستند، از اين که بگذريم لزوم توجه به همپايگي فرم و محتوا، به عنوان يک اصل ، اساسي است، در اين رابطه مازيار ميري با «کتاب قانون»فصل نويني را در سينماي ديني گشود، او با بهره گيري از طنز پنهان و از رهگذر نگاه ژوليت به عنوان نماد فطرت هاي بيدار، برخي ارزش هاي ديني و جايگزيني و رواج ضد ارزش ها را به طرزي آشکار به چالش کشيد، امسال«طلا و مس»همايون اسديان، با هدف نشان دادن زواياي تازه اي از زندگي و مشکلات روحانيون و برخورد مردم با اين قشر، در پي حضور آنها در اجتماع، به روي پرده رفت،
اين فيلم را مي توان حلقه اي ديگر از فيلم هاي زير نور ماه و مارمولک دانست، هر چند بسيار بيش از آن دو، حاوي نکات اجتماعي و اخلاقي است، به طور کلي، ايجاد گفتمان ميان روشنفکران و انديشمندان سينما و حوزه، توجه به رشد سينماي ديني را طلب مي کند، اين اصل را نيز نبايد فراموش کرد که تنها گنجاندن صحنه هايي از انجام فرايض مذهبي و مراسم عبادي يا اشاره به برخي مفاهيم نظير توکل، الهام، امداد غيبي، در حاشيه پرداختن به مضامين کلي جنگ يا عشق و غيره و بر عکس آن طرح موارد مذهب ستيزانه و شبهه افکنانه به طور ضمني در فيلم هايي چون «محلل» در پيش از انقلاب، اساساً به منزله ارائه آثار در حوزه دين نيست و شناخت لوازم و ابزار کار و به کارگيري چهارچوب ها و شاخص هاي آن، ضروري است، اميد که با رشد و تعالي در اين عرصه زمينه حفظ و نشر و تبيين مباني اسلام و معارف اهل بيت، به خصوص براي نسل جوان، و از طريق آن موجبات بالندگي مسلمانان، همچنين تعادل ميان سنت و مدرنيته فراهم گردد.
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14