مديريت علم است يا هنر؟

دو واژه مديريت و فرهنگي چون کنار هم قرار مي گيرند واژه ترکيبي را تشکيل مي دهند ومفهوم مرکبي را به وجود مي آورند برخي مديريت را علم دانسته اند وبعضي هنر. مجموعه امکانان و استعدادهاي مادي و معنوي در يک سازمان براساس آگاهي هاي مناسب به منظور بهتر رسيدن به هدف را «مديريت» مي گويند. مهندسي فرهنگي از
دوشنبه، 11 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مديريت علم است يا هنر؟

مديريت علم است يا هنر؟
مديريت علم است يا هنر؟


 

نويسنده: فاطمه موجودي




 
دو واژه مديريت و فرهنگي چون کنار هم قرار مي گيرند واژه ترکيبي را تشکيل مي دهند ومفهوم مرکبي را به وجود مي آورند برخي مديريت را علم دانسته اند وبعضي هنر.
مجموعه امکانان و استعدادهاي مادي و معنوي در يک سازمان براساس آگاهي هاي مناسب به منظور بهتر رسيدن به هدف را «مديريت» مي گويند. مهندسي فرهنگي از سال 81 توسط مقام معظم رهبري (حفظه الله تعالي) مطرح شد. مديريت چه علم باشد چه هنر يا ترکيبي از اين دو مقوله در طول تاريخ،نقش کارساز خود را در زندگي انسان به خوبي نشان داده است ،زيرا از گذشته هاي دور که انسان در جهت رشد و بالندگي زندگي علمي و اجتماعي خود پيشرفت کرده تا امروز که انقلاب عظيم فن آوري، جهان پهناور را به دهکده اي کوچک تبديل نموده است،نه تنها از قدرت و منزلت مديريت کاسته نشده بلکه هرآنچه زندگي و اداره امور آن به سازماندهي بهتر نزديک گردد به همان اندازه به مديريت نياز بيشتري احساس مي شود.
يکي از عوامل مهم سازماني در زندگي انسان اين نکته است که سازمان ها و تشکيلات، زماني در دست يابي به اهداف موفقند که در رأس آنان مديراني توانمند زمام امور را در دست داشته باشند. زيرا کسي که دريک برنامه ريزي جامع از منابع بالفعل و بالقوه سازمان اعم از منابع و امکانات مادي و فيزيکي و منابع نيروي انساني بهره برداري و نتيجه گيري مي کند مدير است؛ لذا موفقيت هر سازماني تا حدود زيادي به شايستگي و موفقيت مديران سازمان بستگي دارد.
به هرحال مديران، سرمايه هاي ارزشمند انساني هستند که موفقيت ها بر محور تعهد، تخصص و کفايت آنان به وجود مي آيد و بنا برگفته جواهر نعل نهرو ،سياست مدار هوشمند هندوستان،مي توان در ظرف دو سال ساختمان کارخانه ذوب آهن را به پايان رساند ولي جهت تربيت يک مدير بايد 20 سال وقت صرف کرد.
رسول اکرم مي فرمايند:«من ولي علي عشره کان له عقل اربعين ومن ولي اربعين کان له عقل اربع مأه،کسي که مسئول و مدر امور ده نفر شود بايد عقل 40 نفر را داشته باشد و کسي که امور 40 نفر را به عهده گيرد بايد عقل 400 نفر راداشته باشد.»

فرهنگ
 

فرهنگ از لحاظ معنوي به معني بالا،جلو،شکوه و جلال و بيرون کشيدن است و به مفاهيمي چون ادب ،معرفت ،خرد،آداب و رسوم و آموزش و پرورش نيز اطلاق مي شود.
تايلور در تعريف فرهنگ مي گويد:« فرهنگ عبارت است از مجموعه پيچيده اي از علوم ، دانش ها، هنرها،افکار و اعتقادات ،قوانين و مقررات ، آداب و رسوم، سنت ها و به طور خلاصه کليه آموختني ها و عاداتي که يک انسن به عنوان عناصر جامعه اخذ مي کند.
امام خميني (رحمت الله عليه): «بي شک بالاترين و والاترين عنصري که در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ آن جامعه است اساساً فرهنگ هر جامعه ،هويت و موجوديت آن جامعه را نشان مي دهد.»
مقام معظم رهبري (حفظه الله تعالي):«فرهنگ، مايه اصلي هويت ملت ها است.فرهنگ يک ملت است که مي تواند آن ملت را پيشرفته ، توانا، عالم و... کند.اگر فرهنگ دچار انحطاط شود و يک کشور هويت فرهنگي خود را از دست دهد حتي پيشرفت هايي که ديگران به آن کشور تزريق مي کنند نخواهد توانست آن کشور را از جايگاه شايسته اي در مجموعه بشريت برخوردار کند و منابع آن ملت را حفظ کند.اگر در جايي فرهنگ ملي و بومي به خاطر کهن سال بودن،ريشه دار بودن و برجسته بودن، مضمحل نشود و از بين نرود استعمارگران واشغالگران نمي توانند مدت زيادي از آنجا منافع خودشان را تأمين کنند و ناچار آن منطقه را رها مي کنند.»

مديريت فرهنگي
 

مديريت فرهنگي را مي توان فرايند برنامه ريزي ،سازماندهي، هدايت ،رهبري و نظارت بر مجموعه اي از فعاليت ها دانست که در راستاي انتقال، تثبيت ،ترويج و تکامل فرهنگي مشخص با تمامي اجزا و عناصر آن دنبال مي شود.
مديريت فرهنگي عمومي (دولتي)يا شبه دولتي، که معمولاً در سه سطح مختلف ملي، منطقه اي و محلي وجود دارد.توزيع مسئوليت بين اين سطوح معمولاً به ميزان تمرکز زدايي يا تمرکز گرايي قدرت بستگي دارد.
مديريت مجامع، سازمان ها ،انجمن ها ونهادها صرف نظر از پايگاه اجتماعي، وظايف، اندازه و اهميت آنها.

معرفي يک الگو
 

در طول تاريخ شواهد فراواني در خصوص مديريت فرهنگي مؤثر وجودداشته است . يک مديريت مثبت فرهنگي که با عقلانيت ،درايت و شناختي که از انسان دارد جامعه اي منحط و آلوده را به اجتماعي پاک تبديل مي کند و آثار فرهنگي خود را تا قرن ها بعد از خود ونسل هاي آينده باقي مي گذارد مديريت فرهنگي رسول الله (صلي الله عليه و اله و سلم)است.
حضرت علي (عليه السلام) جامعه جاهليت را از جهت عقيده ،رفتار و اوضاع معيشتي در چند جمله به تصوير کشيده است.
«ان الله بعث محمداً نذير للعالمين ،واميناً علي التنزيل وانتم معشرالعرب علي شر دين وفي شر دار و...،خداوند پيامبر را به رسالت مبعوث کرد که جهانيان را بيم دهد وامين آيات وي باشد در حالي که شما ملت عرب بدترين دين و آيين را داشتيد و در بدترين سرزمين زندگي مي کرديد در ميان سنگ هاي خشن و مارهايي که فاقد شنوايي بودند،آب هاي آلوده را مي نوشيديد، خون يکديگر را مي ريختيد و گناهان،سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.»
پيامبر اکرم در شرايطي نامناسب از مردمي به شدت منحرف با مديريت الهي خودامتي نمونه ساخت وتحويل جامعه بشري داد.
با شعار لااله الاالله يکپارچگي ذهني، فکري و اعتقادي را به وجود آورد و با هل الکتاب تعالوا الي کلمه سوا صفوف پيروان اديان ابراهيمي را در مقابله با کفر متحد ساخت.
با سرود زيباي انما المؤمنين اخوه بساط کينه ورزي و قبيله و عشيره بازي را جمع کرد. در آن ها قدرت و در زمان پيروزي و تسلط، عفو و عطوفت و بخشش و محبت را با اين جمله به نمايش گذاشت؛ انتم الطلقا ،همه شما مردم مکه آزاديد.
با آيه «ن و القلم و ما يسطرون» ارزش علمي را معرفي کرد و بر مبناي «يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه»نظام تعليم وتربيت جامع انساني را به وجود آورد و در درون اين نظام انسان هاي بزرگي پرورش داد.
اگر معجزه حضرت موسي (عليه السلام) اين بود که عصايش اژدهايي بزرگ مي شد وحضرت عيسي (عليه السلام) به اذن پروردگار مرده ها را زنده مي کرد معجزه پيامبر اسلام اين بود که امتي را زنده ساخت.

ضرورت مديريت فرهنگي

دلايل فراواني را مي توان بر ضرورت مديريت فرهنگي اقامه کرد که عمده آن به نقش وکارکردهاي فرهنگ در جامعه باز مي گردد.
فرهنگ د رحقيقت راه ورسم وشيوه زندگي انساني است ونقش آن براي ايک جامعه ، به مثابه روح براي جسم آدمي است.همچنان که سلمت روحي ورواني نيازمند عنايت جدي و برنامه ريزي و بکارگيري فعاليت و اقدامات مناسب است،هرگونه بي توجهي وغفلت از آن مي تواند در حيات فردي انسان اختلال ايجاد کند و آن را در معرض تهديد جدي قرار دهد. بي توجهي و عدم اهتمام لازم به مقوله فعاليت هاي فرهنگي نيز صدمات جبران ناپذيري بر حيات يک ملت وارد مي آورد و آن را در معرض فرسودگي و نابودي قرار مي دهد.
افزون براين بايستي کوشدي تا اين عنصر حيات بخش به آساني دراختيار همه اقشار جامعه قرار گيرد و نبايد به گونه اي رفتار شود که کالاهاي فرهنگي مانند کالاهاي اقتصادي به سوداگري بيافتد. همچنين نظريه همگاني کردن فرهنگ و مشارکت مؤثر مخاطبان، لزوم مديريت قوي براي سامان دهي و بهينه کردن اين مشارکت را ايجاد مي کند. محافظت قوي و مؤثر از مرزهاي فرهنگي و پاسداري از باورها، ارزش ها و سنن اسلامي و ملي در برابر تهاجم فرهنگي بيگانگان، نيازمند مديريت کارآمد در همه سطوح فرهنگي است.
همچنان که انجام فعاليت هاي فرهنگي و تربيتي مؤثر براي حفاظت از کيان فرهنگي و تضمين شکوفايي صحيح استعدادها و پيشگيري از انحرافات فرهنگي يک ضرورت است بايد توجه داشت که مهم تر از آن مديريت فرهنگي صحيح در انجام اين گونه فعاليت ها و برنامه ريزي هاست که مي تواند اثربخشي اين گونه فعاليت ها را تضمين کند.
محققان دلايل ضرورت مديريت فرهنگي را به شرح زير بر شمرده اند:
-بالا بردن خلاقيت فردي و ارتقا توسعه اجتماعي.
-تعديل بي عدالتي اجتماعي در توزيع علم ودانش
-ايجاد زيرساخت ها و روساخت هاي مناسب براي انجام فعاليت هاي فرهنگي.
-تمرکز زدايي از انجام اقدامات و فعاليت هاي فرهنگي.
-تضمين حقوق فرهنگي اقليت ها و...
با اين وجود متأسفانه نگرش غالب در برخي جوامعه که نه از اهيمت فرهنگ آنچنان که بايد و شايد مطلع اند و نه اهميت و ضرورت مديريت را دريافته اند، اين است که مديريت فرهنگي ضرورت ندارد؛ در حالي که اساساً موفقيت يک قوم در زمينه مادي و معنوي جز با وجود مديريت در هريک از اين حوزه ها امکان پذير نيست .درعين حال براي فهم هرچه بيشتر اهميت و ضرورت مديريت فرهنگي، تبيين ابعاد و جوانب ويژگي هاي مسئله ،راهگشا خواهد بود.

مهندسي فرهنگي
 

مهندسي فرهنگ يا مهندسي فرهنگي با مهندسي دستگاه ها ونهادهاي فرهنگي تفاوت دارد. براي دستيابي مشترک و واضح مهندسي فرهنگ اين تفاوت بايدتبيين شود.
مهندسي فرهنگي براي اولين بار درسال 81 توسط مقام معظم رهبري مطرح گرديد.
مهندسي فرهنگ، ترسيم نقشه محتوايي و تعيين نسبت اجزايي است که کليت فرهنگ را شکل مي دهد؛ نقشه اي که ناظر به وضع موجود باشد و درعين حال گام هاي حرکت به سمت مطلوب را ترسيم نمايد. دراين نقشه اجزا و لايه هاي نگرشي ، ارزشي و رفتاري فرهنگ به تفصيل مورد توجه قرار گرفته ونسبت ميان آنها، ميزان تأثيرگذاري هريک بر تغييرات مثبت و منفي ساير اجزا و لايه ها در وضع موجود و مطلوب مشخص شده و شبکه تعامل آنها ترسيم گرديده است.
اما مهندسي فرهنگي جامعه ،بخشي اساسي وهمه از مهندسي اجتماعي است که در رابطه اي متقابل ضلع فرهنگي جامعه را درميان کارکردهاي اقتصادي ،سياسي بخش هاي گوناگون موردتوجه قرار مي دهد و بار يمراقبت وتقويت آن مجموعه اي منسجم از راهکارها را ارائه مي کند. مهندسي فرهنگي فقط ناظر به دستگاه فرهنگي نيست بلکه همه برنامه ها ، دستگاه ها و نهادها و بخش هايي را که مي تواند بازتاب يا کارکردي فرهنگي داشته باشد بررسي مي کند. کاستي ها و آسيب اي آن شناسايي مي گردد و با توجه به وضع مطلوبي که براي اجزاي گوناگون فرهنگي تعريف شده است ونيز روابط دروني اين اجزاء تقدم وتأخر آن ها و ارتباط ذاتي آنها بايکديگر؛ نقشه اصلاح فرهنگ ترسيم مي شود ودر آن اولويت ها ،نقاط حساس و مسيرهايي که براي نزديک شدن به وضع مطلوب بايد طي شود مشخص مي گردد.
مهندسي دستگاه ها و نهادها مقوله سومي است که با هر دو مفهوم مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي متفاوت است اگرچه با هر دو مرتبط مي باشد ونسبت به هر دو متأخر است.

انتظارات ما از مهندسي فرهنگي
 

اصطلاح فرهنگ و تلاش براي ارتقا و تکامل جامعه امري است که بايستگي آن نيز بديهي است .با هر تعريفي که ناظربه وضع موجود باشد مي توان از اصلاح فرهنگ سخن گفت. اما در عرصه عمل پرسش هاي فراواني مطرح است که بدون پاسخ به آن اصطلاح اساسي پايدار و بهينه تحقق خواهد يافت. اصلاحات فرهنگي چيست؟اصلاحات فرهنگي را از کجا بايد آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگي را چگونه بايد انجام داد؟ اين سه پرسش روشن نشده تلاش هايي که با هدف و نيت اصلاح فرهنگ دنبال مي شود تلاش هايي متضاد خواهد بود. هرکس و هر دستگاهي براي خود تعريفي از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامي را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه تبعات جبران ناپذيري در پي خواهد داشت.
ضرورت مهندسي فرهنگ به منظور اصلاح فرهنگي جامعه از اينجا بديهي بودن خود را مي نماياند که بدون نقشه و طرح دقيق براي اصلاح نمي توان به نتيجه مثبت اميدوار بود. مهندسي فرهنگ نقشه اي را توليد مي نمايد که اين مسير را ترسيم مي کند و به اين سه پرسش اساسي پاسخ مي دهد.البته هر نظريه فرهنگي پاسخ هاي متافوتي به اين پرسش ها خواهدداد و بنابراين تعيين «نظريه فرهنگ» وتوافق بر سر آن اهميت خود را نشان مي دهد.انتظاري که از «مهندسي فرهنگي » مي توان داشت از سويي به وضعيت کنوني منابع توليد فرهنگ و مراجع و ابزارهاي تأثيرگذار فرهنگي وابسته است واز سويي ديگر به اصولي که در نظريه فرهنگ مطرح مي شود.نکته مهمي که بايد بدان توجه کرد پيچيدگي ها و ظرافت هاي مسأله است که دستيابي سريع به نقشه اي دقيق و پاسخگو را با ترديد روبرو مي سازد.
حيطه تأثيرگذاري مهندسي فرهنگي بر مسير فرهنگي جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل است.
نخستين عامل ميزان کنترل، ابزارها ، نهادها، مراکز و شخصيت هاي مولد فرهنگ است.طبعاً نقشه فرهنگي حاصل از مهندسي فرهنگ را تا هنگامي که همه عوامل مولد فرهنگ نپذيرند و بدان ملتزم نباشند نمي توان نتايج مثبتي از آن انتظار داشت.
دومين عامل فرهنگ پذير آن است که آيا آنچه را عوامل فرهنگ ساز ارائه ميدهند بدون هيچ واسطه يا کاتاليزور دروني و بيروني مي پذيرند يا نه؟ درحقيقت مراحل پيچيده اي که در قبول و پذيرش فرهنگ وجود دارد مانع از آن است که بتوان تأثيرگذاري فرهنگ پذيران را به سادگي پذيرفت.
سومين عامل اين است که ضرورت فرهنگي جامعه فقط از عوامل بيروني نشأت نمي پذيرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه مي گذرد خود را در نگرش ها و رفتارهاي فرهنگي بروز و شهود مي بخشد عامل بسيار مهمي دراين ضرورت است در فعل و انفعالات فرهنگ جوامع اين مسأله مشاهده مي شود که نقشه فرهنگ، مسيري را دنبال مي کند که نمي تواند با برون دادهاي دروني افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد تأکيد و اصرار بر تحقق آن، گاه مصداق سرکه انگبيني است که بر صفرا مي افزايد.
شايد همين چالش ها ودشواري ها عده اي را به اين نظريه سوق مي دهد که اساساً فرهنگ امري محال ونامطلوب است .اما به نظر مي رسد که به رغم همه اين پيچيدگي ها نمي توان از ضرورت و امکان مهندسي فرهنگ صرف نظر کرد واز اصلاح فرهنگي يا پيش نياز ضروري آن که مهندسي فرهنگ است منصرف شد.
توجه به اين پيچيدگي ها بايد موجب شود که اولاً ميزان انتظار از مهندسي فرهنگ را واقع بينانه تعيين کرد و ثانياً درمباني نظري فرهنگ و اثر گذاري به عنوان «نظريه مهندسي فرهنگ» بايد بدان جا رسيد که اين چالش ها را به عنوان ملاحظات مهم در نظر گرفت. دست نيافتن به اثر گذاري صددرصد مهندسي فرهنگ، هرگز نبايد ما ار از تأثير نسبي آن که درجهت دهي به تحول فرهنگي جامعه مهم است غافل يا نسبت به آن نااميد کند.

اصول حاکم بر فرايند مهندسي فرهنگ
 

جامعيت /تخصص
آرمان گرايي/واقع بيني / آينده نگري
مشارکت/اجماع
انسجام /استناد
مراتب متکامل/اکمال متقابل
داشتن نگرش زمينه اي (شناخت محيطي)
داشتن نگرش جامع با منطق متناسب
قدرت مدل (الگو)سازي
آينده نگري و آينده پردازي
استقبال از تغيير جايگاه ها و حتي تغيير روش مهندسي
مشروط به حفظ يا ايجاد تعالي و پويايي مجموعه
منابع
1-آموزش حرفه اي مديران فرهنگي
2-نگرشي بر مديريت اسلامي ،سيدرضا تقوي
3-فروغ ابديت، جعفر سبحاني
4-درباره فرهنگ تي اس اليوت،ترجمه حميد شاهرخ
5-درآمدي بر مهندسي فرهنگ ومهندسي فرهنگي کشور ،مهدي ناظمي اردکاني
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط