منبع : اختصاصی راسخون
چکیده :
به اندازه ای این مبحث مهم است که اگر جواب قانع کننده ای برای این پرسش ها وجود نداشته باشد، مباحث دیگری که در مورد این نظریه و این نظام حکومتی مطرح است بی فایده و بدون پشتوانه خواهد بود.
در جواب چنین پرسش هایی ،به طور کلی دو یا سه نوع جواب داده شده است.
1- جواب با ادله عقلی.
2- جواب با ادله نقلی.
3- جواب با ادله ای که از عقل و نقل ، با هم تشکیل شده است .
دراین مقاله ، ما فقط به بررسی وتجزیه و تحلیل یکی از ادله نقلی مطرح شده می پردازیم، بدین شکل که پس از بیان متن روایت و نقل های مختلف آن ، از دو جهت وارد بحث شده و در جهت دوم با بیان چهار مبحث، مطالب مربوط به روایت را مورد بررسی قرار می دهیم:
جهت اول:
1- به صورت کلی 2- به صورت خاص وبا بررسی یکایک راویان حدیث
جهت دوم:
مبحث اول:
مبحث دوم :
مبحث سوم:
«آیا خلافتی که در این روایت آمده است محدود به امور خاصی است ؟» که پس از بیان و توضیح دو نظریه ونقد و بررسی آن ها ، و بعد از بیان یک مقدمه و سه مطلب، نظر نگارنده این مقاله در قسمت « نتیجه » و « نتیجه کلی از مبحث سوم » ارائه می شود و بعد از آوردن مؤید برای نظریه ارائه شده ، با ذکر دو نکته این مبحث نیز پایان می یابد.
مبحث چهارم:
و پس از این مباحث نتیجه کلی و جمع بندی بیان می شود.
کلید واژه ها :
1- خلافت : مفهوم خلافت در این مقاله معادل کلمه « جانشین » می باشد .
2- خلفای رسول خدا صلی الله علیه و آله
3- فقها : کسانی که احکام اسلام را از ادله آن بدست آورده اند
4- علما : در این مقاله دقیقاً معادل واژه « فقها »می باشد هم از لحاظ مفهوم و هم از لحاظ مصداق
5- ولایت فقیه : سرپرستی و اولویت فقیه بر امور
6- ولایت مطلقه فقیه : ولایتی که محدود بر امر یا امور خاصی نیست
7- ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله
مقدمه :
1. دلیل عقلی 2. دلیل نقلی 3. دلیل مرکب از عقل و نقل
که نوع اول و دوم ، خود شامل چند دلیل جداگانه می باشند.در رابطه ی با این مبحث خوشبختانه تحقیقات خوبی صورت گرفته و کتاب های ارزشمندی به رشته تحریر در آمده است که یا مستقلاً و به طور کامل پیرامون همین موضوع تدوین شده اند مانند کتاب ولایت فقیه امام خمینی رحمته الله علیه و یا فصل و بخشی از آن کتاب به این موضوع اختصاص داده شده است مانند کتابهای: ولایت فقیه در حکومت اسلام اثر علامه محمد حسین حسینی طهرانی ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت از آیت الله جوادی آملی، دین و دولت در اندیشه اسلامی از محمد سروش و ....اما با توجه به مطلبی که در ادامه خواهد آمد و با توجه به متن اصلی مقاله ، خواهید دانست که این موضوع چقدر جای تحقیق و بحث وبررسی دقیق و عمیق دارد .از میان ادله زیادی که در این زمینه مطرح شده است ، دراین مقاله فقط به بررسی و تجزیه و تحلیل یکی از ادله نقلی پرداخته می شود؛ گرچه در ابتدا تصمیم برآن داشتم که همه ادله نقلی را جمع آوری کنم و از آن جهت که فکر می کردم دلیل نقلی ای بر ولایت داشتن فقها نیست یا حداقل دلیلی برمطلق بودن آن وجود ندارد ، می خواستم فقط نقل قول کرده و نظرات بزرگان را دراین زمینه بیان کنم و پس از یک بررسی اجمالی در ادله بیان شده توسط علما، در این مانده بودم که چه طور به محدوده یک مقاله از لحاظ حجم و کمیت برسم؛ اما وقتی نوشتن اولین دلیل، که متن اصلی همین مقاله است را شروع کردم، هرچقدر جلو می رفتم مباحث جدید و مهمی در رابطه با همان یک دلیل پیش می آمد که اصلاً هیچ سابقه ذهنی ای در مورد آن ها نداشتم ، تا جایی که از بررسی بیشتر خسته شده ومقاله را با همان مطالب و با ذکر فقط همان یک دلیل از مجموعه ی ادله نقلی به پایان رساندم.واین مطلب نشان دهنده آن است که چقدر مطالب زیادی دررابطه با ادله ی این نظریه وجود دارد که یا اصلا بیان نشده است و یا با اشاره ای کوتاه از آن عبور شده است.امیداست که این مقاله جرقه ای باشد تا محققین وعلمای بزرگوار به تضارب آرای بیشتر در این زمینه بپردازند تا حق و حقیقت، ابرهای سیاه جهالت را کنار زده و نور و روشنایی خویش را بهتر به طالبان نور برساند.
گرچه در لابه لای مباحث این مقاله مطالب زیادی قرار گرفته است اما سؤالات اصلی ای که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت به شرح زیر می باشد:
1- با توجه به متن روایت، خلفای رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسانی هستند؟
2- معنا و مفهوم« خلیفه و خلافت » چیست ؟
3- آیا خلافت محدود به امور خاصی است یا مطلق می باشد؟
4- رابطه «خلافت» با «ولایت» چیست؟
تذکر : از آن جهت که مباحث مطرح شده در این مقاله به هم متصل می باشند و غالباً به این شکل است که نتیجه مبحث قبل و نکات ارائه شده در مبحث قبل، مقدمه و پشتوانه مبحث بعد می باشند. از خواننده محترم تقاضا می شودکه از ابتدا و به طور دقیق شروع به مطالعه فرماید تا بدین وسیله، خود به نتایج حاصله دست پیدا کند و ذهن او از شک و شبه در امان باشد.
فصل اول
متن حدیث و نقل های مختلف آن
فصل دوم
بررسی سند حدیث
1- آن دسته روایاتی که بدون ذکر راویان ، به صورت قطعی آنها را به معصوم نسبت داده است، مانند این که گفته است : « قال امیرالمومنین علیه السلام:....»
2- آن دسته از روایاتی که بدون ذکر راویان ، آنها را به معصوم نسبت داده اما به صورت قطعی و با پذیرش مسئولیت آن نیست ، مثلا گفته است :« روی عن امیرالمومنین علیه السلام:... » ( از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده است:.... )[با توجه به شخصیت و جایگاه مرحوم صدوق، که بر هیچ عالم و فقیهی پوشیده نیست] دسته اول ازاین دو دسته، مورد اعتماد و قبول است(5)اما در اینجا به این مطلب اکتفا نکرده و به بررسی یکی از طرق (سلسله سندها) می پردازیم، و آن هم سندی است که در ابتدای حدیث ذکر شد.«در سلسله سند این روایت ، «علی بن ابراهیم» و پدرش«ابراهیم بن هاشم» هستند، که ابراهیم « حسنٌ کالصحیح » و علی بن ابراهیم « صحیحٌ » و هر دو از اجل روات و أقدم آنها در جلالت و متانت مشهور و معروف هستند. « حسن بن یزید النوفلی» نیز از اعلام است . شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب حضرت امام رضا(علیه السلام) شمرده است ، و در فهرست هم او را عنوان کرده و گفته است او خود دارای کتاب بوده است. همچنین نجاشی در رجال خود گفته است : « حسین بن یزید نوفلی: کان شاعراً ادیباً و سکن الری و مات بها و له کتاب التقیه.» ( مردی شاعر وادیب بوده است و در ری سکونت گزیده و در آنجا هم از دنیا رفته است و کتابی دارد به نام تقیه) که البته جزء همان اصول اربع ماه» ( چهار صد کتابی که شیعه داشت و بعد آنها را تبدیل به کتب اربعه کردند(6)) محسوب می شود. اما علی بن داود یعقوبی رجل معروف عندالاصحاب. [ مرد شناخته شده ای نزد بزرگان شیعه است.] و عیسی بن عبدالله بن محمد عمر بن امیرالمومنین(علیه السلام) هم که راوی این روایت است ، شیخ در رجال خود او را از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) شمرده و در فهرست هم آورده است. و نیز نجاشی در رجال خود گفته است: « له کتاب یرویه جماعه. » ( او دارای کتابی است که جماعتی آن کتاب را از او روایت کرده اند.)این بحث راجع به سند روایت ؛ که ظاهراً سند، سند خوبی است. حسنٌ کالصحیح، و معتبر و قابل اعتماد است(7)»
فصل سوم
بررسی دلالت حدیث
مبحث اول:
در مورد جمله«الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی(ثم یعلمونها امتی)» بیشتر از سه احتمال وجودندارد:
1- مراد، ائمه معصوم علیهم السلام باشد.
2- مراد، راویان وناقلان احادیث و سنن رسول خدا صل الله علیه و آله باشد.
3- مراد، علما ، فقها و مجتهدین باشد.
توضیح احتمال اول :
1- از ضروریات مکتب شیعه است که ائمه معصوم علیهم السلام، از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام تا حضرت مهدی منتظر ارواحنا له الفداء خلفای بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند، و خلیفه بودن غیر از ایشان دلیل خاص می خواهد. در حالی که می توان گفت منظور از این روایت ائمه معصوم علیهم السلام است.
2- در روایات زیادی که از طریق شیعه و سنی نقل شده است، خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله صراحتاً فرموده اند که خلفای من دوازده نفر هستند(8)و در بعضی روایات حتی نام مبارک یکایک ایشان را ذکر کرده و به خلیفه بودن ایشان علیهم السلام تصریح کرده اند(9)
علاوه بر این که در این روایات قرائتی وجود دارد که دلالت بر حصر می کند. پس روایت مورد بحث که خلفا را به صورت عام معرفی می کند بوسیله این روایات تخصیص خورده و فهمیده می شود که منظور از این حدیث و جمله مورد بحث ، فقط ائمه اثنی عشر علیهم السلام می باشد.
نقد و بررسی:
ثانیاً : اگر مقصود از خلفا در این حدیث اشخاص معلوم و محدودی بود (مصداق شخصی داشت) رسول خدا( صلی اله علیه و آله ) نام ایشان را ذکر می فرمودند یاحداقل تعداد آنها را مشخص می کردند، همانطور که دراحادیث دیگر(که در توضیح احتمال به آنها اشاره شد) چنین فرموده اند نه اینکه عنوان عامی ذکر کنند که در مورد ایشان معهودنبوده بلکه با صفات عالیه ایشان مناسبت نداشته باشد(11). پس مصادیق خلفا در حدیث مورد بحث غیراز آن احادیث می باشد.
ثالثاً : حضرت رسول صلی الله علیه و آله در جمله مورد بحث فرموده اند: « الذین یأتون من بعدی » (کسانی که بعد از من می آیند)، و مسلماً این جمله درباره ائمه علیهم السلام نیست . زیرا در زمان بیان حدیث مذکور حداقل یکی از ائمه معصوم( حضرت امیرالمومین علیه السلام) و حداکثر سه نفر از ایشان (حضرت امیر، امام حسن وامام حسین علیهم السلام) حضور داشتند.
رابعاً : یک اصل مهم که در شناخت احکام و معارف اسلام وجود دارد این است که برای بدست آوردن نظر اسلام در یک مسئله، باید تمام ادله و قرائن مرتبط با آن مسئله را مورد بررسی قرار داد؛ نه اینکه یک دلیل (آیه ، روایت و...) را ملاحظه کرده و گفت نظر اسلام در فلان مسئله همین است و غیر آن باطل.به طور مثال: در آیات قرآن آمده است:« انما حَرَمَ عَلَیکُم المیتهَ و الدَّمَ و لَحمَ الخِنزیرِ وَ ما أُهلَ به لغیراللهِ» ( خدای متعال بر شما، مردار و خون و گوشت خوک ، و هر چه را که به اسم غیر خدا کشته باشند بر شما حرام کرد.) سوره بقره (2) ، آیه 173 «قُل لا أجدُ فی ما أُحیَ الیَّ مُحرَّماً علی طاعمٍ یَطعمه إلاّ أن یَکون میتهً أو دماً مسفوحاً او لحمَ خنزیرٍ فأنّه رجسٌ أو فِسقاً أهل لغیرالله به» ( بگو (ای پیامبر) نمی یابم در آن چیزهایی که به سوی من وحی شده است چیزی که برای خورندگان طعام حرام باشد مگر آنکه مردار باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا حیوانی که بدون ذکر نام خدا از روی فسق ذبح کنند.) سوره انعام (6) ، آیه 145و آیات مشابه دیگر، که در ظاهر دلالت می کند بر حصرخوردنی های حرام در خون، مردار ، گوشت خوک و حیوانی که بدون ذکر نام خدا ( همراه با نام غیرخدا) کشته شده باشد.اما آیا طعام هایی که در اسلام حرام هستند فقط همین ها می باشند؟قطعاً و بالضروره چنین حصری باطل است زیرا هیچ مسلمانی نیست که شک در حرام بودن مثلاً گوشت سگ داشته باشد یا حیوانات وحشی دیگر یا آبزیان بدون پولک یا حشرات یا... که همه اینها با توجه به ادله ی دیگر می باشد.
واین امر (توجه به همه ادله و قرائن مرتبط) در همه احکام و نظرات اسلام بایدرعایت شود و الا در بسیاری از موارد موجب بدست آوردن خلاف واقع خواهد شد.در بحث خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز باید این امر رعایت شود وباصرف لحاظ کردن یک دسته روایات نمی توان گفت خلافت محدود در مصادیق همین دسته از روایات است اگر چه به حدتواتر برسند و اگر چه بعضی از آنها دلالت بر حصر داشته باشند. زیرا در مثالی که ذکر شد آیات قرآن، هم تواتر داشت و هم حصر اما با ادله دیگر تفسیر و تبیین می شوند.
در نتیجه : برای پیامبر صلی الله علیه و آله(با توجه به حدیث مذکور) دو دسته یا دو نوع خلیفه وجود دارد:
1- ائمه اثنی عشر علیهم السلام
2- الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی که غیر از دسته اول می باشند.
اما این که چگونه چنین امری ممکن است که یک شخص دو دسته خلیفه داشته باشد، در آخرین نکته مبحث سوم آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد. ان شاء الله
توضیح احتمال دوم:
نقد و بررسی:
فرض اول: فرض اول این که حدیث بدون جمله« ثم یعلمونها امتی» یا شبیه آن وارد شده باشد و به همان گونه ای باشد که در اول بحث ذکر شد. ( البته بعداًبیان خواهد شد که اگر همه نقل ها، نقل از یک حدیث باشند، این فرض صحیح نبوده و جمله مذکور از قلم کاتب یا نقل ناقل افتاده است.)بنابراین فرض جمله مذکور شامل کسانی که فقط نقل حدیث می کنند و راوی هستند نمی شود، بلکه مقصود جمله، عالمان حقیقی وفقهای اسلام هستند ، زیرا:
اولاً: « به تناسب حکم و موضوع خلیفه باید همانند متسخلف باشد.(12) » و کاملاً مشخص است که یک ضبط صوت یا کسی که مانند آن است نه می تواند و نه می شود که خلیفه رسول خدا( صلی اله علیه و آله ) باشد وظایف سنگین و کمرشکن ایشان را انجام دهد.
ثانیاً : از خود جمله « الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی» نیز بدست می آید که صرف راوی بودن ملاک نیست ، زیرا حضرت ( صلی اله علیه و آله ) فرمودند: کسانی که حدیث من وسنت من را روایت می کنند، نه کسانی که حدیث وسنت روایت می کنند؛ و از آن جهت که می دانیم احادیث و سنت های کذب در میان احادیث و سنت های حقیقی وجود داشته و دارند پس طبق فرموده حضرت ، تنها کسانی خلفای ایشان هستند ( در این حدیث) که قدرت و قوه تشخیص احادیث و سنن رسول خدا ( صلی اله علیه و آله ) را از غیر آن ها ( احادیث و سنن جعلی) داشته باشند. و اگر کسی چنین قدرت و توانایی داشته باشد همان شخص فقیه و عالم است و حقاً جانشین حضرت بوده و چنین وظیفه ای دارد. و به طور کلی سنن الهی که عبارت از تمام احکام است از باب اینکه به پیغمبر اکرم ( صلی اله علیه و آله ) وارد شده است « سنن رسول الله نامیده می شود، پس کسی که می خواهد سنن رسول اکرم ( صلی اله علیه و آله ) رانشر دهد باید تمام احکام الهی را بداند، صحیح را از سقیم تشخیص دهد، اطلاق و تقلید ، عام و خاص و جمع های عقلائی را ملتفت باشد، روایاتی را که هنگام تقیه وارد شده از غیر آن تمیز دهد و موازینی را که برای آن تعیین کرده اند بداند.محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث می کنند این امور را نمی دانند و سنت واقعی رسول الله ( صلی اله علیه و آله ) را نمی توانند تشخیص دهند. ... یک کاتب و نویسنده نمی تواند خلیفه رسول خدا ( صلی اله علیه و آله ) باشد.(13) »همچنین می دانیم که کار اصلی فقها و علمای اسلام ، از ابتدا تاکنون همین بوده که سنت و سیره واقعی رسول خدا ( صلی اله علیه و آله )را در امور مختلف تشخیص دهند، از بحث طهارات و نجاسات گرفته تا حدود و دیات، از امور فردی کوچک تا امور سیاسی و اجتماعی بزرگ، از روابط افراد جامعه با هم تا روابط بین المللی و ... و رسم هم برهین بوده و می باشد که فقط به چنین افرادی عنوان «فقیه» ،«مجتهد» ،« عالم دینی» و امثال این ها اطلاق می شود نه بر راویان و نه برعلمای علوم دیگر.
در نتیجه : جلمه مورد بحث فقط برفقها ، مجتهدین و علمای اسلام صدق می کند.
فرض دوم:
نتیجه مبحث اول:
نکته اول:
نکته دوم:
مبحث دوم : معنی و مفهوم «خلیفه » چیست ؟
مبحث سوم : خلافت محدود یا مطلق ؟
1- شأن و وظیفه تبیین احکام الهی که در مورد علما وفقها با عنوان فتوا و بیان احکام یاد می شود. ( تبیین احکام)
2- وظایف و اختیارات مربوط به حاکم بودن حضرت. (حاکمیت برجامعه)
3- وظایف واختیارات ایشان در مورد تصرف در اموال و نفوس (حق تصرف در جان و مال مردم)
نکته قابل توجه این که : بحث ما شامل مواردی نمی شودکه بادلیل خاص یا اجماع، از هر کدام از سه دسته فوق استثناء شوند(تخصیص بخورند) مثلاً: با توجه به علم الهی رسول خدا( صلی اله علیه و آله ) و آیه قرآن که می فرماید:«اَلبَّنِیُ أولی بالمُؤمِنین مِن أنفُسِهم(23)» حضرت رسول ( صلی اله علیه و آله ) این اختیار را دارند که بدون داشتن دلیل ظاهری یا بدون بیان دلیل در جان یا مال کسی تصرف کنند. (همان طور که درداستان حضرت موسی و خضر علیهماالسلام چنین تصرفاتی صورت گرفت.(24)اما قطعا هیچ یک از علما و فقها چنین حقی ندارند و اگر یکی از ایشان چنین کاری انجام دهد یعنی بدون بیان دلیل در جان یا مال کسی تصرف کند، به خاطر از دست دادن شرط « عدالت(25)» از خلافت و ولایت ساقط بوده و دیگر هیچ یک از دستورات اونافذ و هیچ یک از تصرفات او (اگراز ابتدا قائل به چنین حقی شدیم) مشروع نخواهد بود؛ احتیاجی به ساقط کردن ندارد بلکه به محض انجام چنین کاری خود به خود ساقط است.پس اگر عالم و فقیهی تصرف ناحق و بدون دلیلی انجام داد، از خلافت رسول خدا( صلی اله علیه و آله ) و داشتن اختیارات و شئون ایشان ساقط خواهد بود.
در نتیجه : تصرفاتی که علما و فقها انجام می دهند ( به فرض این که ازابتدا چنین شأن و اختیاری را برای ایشان ثابت بدانیم) یا حق است وبا دلیل ، که در این صورت باید چنین تصرفی صورت بگیرد و یا باطل است و بدون دلیل، که دراین صورت آن فقیه دیگر مقام خلافت و ولایت را ندارد. و این مطلب ، مطلب مهم و دقیقی است که به نظر می رسد، شاید علت اصلی استبعاد و انکار خلافت مطلقه فقیه (ولایت مطلقه ) از نظر عده ای ، عدم توجه به همین نکته و درک نکردن آن می باشد. یعنی از طرفی حق تصرف دراموال و نفوس را تصور کرده و از طرف دیگر علمایی که غیر معصوم هستند و علم الهی ندارند را تصور می کنند، داشتن چنین حقی را برای آن ها بسیار بعید می دانند . و از این جهت با پیش زمینه نفی و انکار وارد بحث می شوند. و واضح است که داشتن پیش زمینه و تمایل به یک طرف ، قبل از وردود به هر بحثی موجب سرسختی و عدم انعطاف در مقابل طرف دیگر می شود هرچند طرف دیگر حق باشد.پس بجاست که در این مطلب تأمل بیشتری شود و بدون داشتن تمایل به یک طرف وارد بحث شد.
پینوشتها:
1.برنامه نرم آفزاری جامع الاحادیث به نقل از : شیخ صدوق ، معانی الاخبار، ص 347
2. همان به نقل از : شیخ صدوق ،امالی، ص 180 ،مجلس 34
3. همان به نقل از : شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام) ،ج 2، ص 37
4. امام خمینی رحمه الله ، ولایت فقیه ، ص 60
5. برنامه نرم افزاری مجموعه آثار حضرت امام خمینی ( سلام اله علیه )، کتاب البیع ، ج2 ، ص 628
6. اکنون فقط شانزده اصل از آنها در دست است که در قالب کتاب الاصول السه عشر با همت مرحوم حسن مصطفوی به چاپ رسیده است. برای اطلاع بیشتر در مورد چگونگی پیدایش، میزان اعتبار و سرنوشت «اصول اربع ماه » می توان به کتاب هایی که در مورد« علم حدیث» نوشته شده مانند: آشنایی با علوم حدیث نوشته علی نصیری صفحات 65 تا 68 مراجعه کرد.
7. علامه محمد حسین حسینی طهرانی، ولایت فقیه در حکومت اسلام ، ج 2 ص 38
8. مانند این احادیث:«لایزال الدین عزیزاً مینعاً الی اثنی عشر خلیفه» و امثال آن (آیت الله جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات ، ج4،ص110، به نقل از صحیح مسلم، مسند احمد و صحیح نجاری) «الائمه بعدی اثناعشر، اولهم علی بن ابی طالب و آخر هم القائم ، هم خلفائی و أوصیائی و حجج الله علی أمتی بعدی، المقرّبهم مؤمن و المنکر لهم کافر.» ( شیخ صدوق رحمه الله، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1،ص59) و به طور کلی عبارت اثنا عشرخلیفه (دوازده خلیفه) عبارت معروف و مورد قبولی نزد علمای شیعه و سنی می باشد، گرچه عده ای از علمای اهل سنت توجیهاتی برای آن ذکر کرده اند که ... برای اطلاع بیشتر ، به کتب اعتقادی و کلامی مانند: محاضرات فی الالهیات ،از آیت الله جعفر سبحانی ، ج4 صفحات109 تا115 ، مراجعه فرمایید.
9. عن جابربن عبدالله الانصاری: لما أنزل الله تبارک وتعالی علی نبیه ( صلی اله علیه و آله ): « یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» قلت : یا رسول الله!قد عرفنا الله و رسوله ، فمن اولوالامر منکم الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ فقال( صلی اله علیه و آله ) خلفائی و ائمه المسلمین بعدی، اولهم علی بن ابی طالب ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف بالتوراه بالباقر، و ستدرکه یا جابر، فإذا لقیته فأقره منی السلام، ثم الصادق جعفربن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمدبن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم سمی وکنی حجه الله فی ارضه و نفسه فی عباده ابن الحسن بن علی،...
برنامه نرم افزاری جامع الاحادیث به نقل از : کفایه الاثر،ص53- علامه مجلسی، بحارالانوار،ج 36 ،ص 249
10.سید محمد مهدی موسوی خلخالی، حاکمیت دراسلام یا ولایت فقیه، ص 396
11. برنامه نرم افزاری مجموعه آثار حضرت امام خمینی سلام الله علیه ، کتاب البیع، ج2 ، ص629
12. حبیب الله طاهری، تحقیقی پیرامون ولایت فقیه، ص 218
13. امام خمینی رحمه الله علیه، ولایت فقیه ، ص 63
14. همان ، ص 60
15. چه بسا حامل دانشی (علم دین) که خود آگاه نباشد ، و چه بسا بردارنده ی دانشی که آن را به آگاه تر از خود رساند . امام خمینی رحمه الله علیه ، ولایت فقیه ، ص 61 ، به نقل از : مرحوم کلینی ، اصول کافی ، ج2 ، ص258
16. امام خمینی رحمه الله علیه ، ولایت فقیه، ص 62
17. راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن ، ص 294
18. برنامه نرم افزاری جامع التفاسیر ، به نقل از : حسن مصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج3،ص 111
19. کسی جانشین(خلیفه) کسی شد یعنی کارهای او را به نیابت ار او انجام داد(اقامه امر کرد از طرف او) که این اقامه امر یا با حضور اوست یا در نبود (بعداز ) او . وخلافت یعنی نیابت از غیر، یا به خاطرغیبت منوب عنه و یا به خاطر موتش و یا به خاطر عجزش و یا به خاطر شرافت خلیفه و جانشین همان، به نقل از : راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن ،ص294
20.خلیفه به کسی گفته می شود که در جایگاه کسی که قبل از او بوده بنشیند و قائم مقام او شود. همان به تقل از : خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج4 ،ص 267
21. کسی ازطرف کس دیگری خلافت کرد یعنی در مکان (جایگاه) او قرار گرفت. همان به نقل از: ابن منظور،لسان العرب، ج9،ص83
22. سوره اعراف (7) آیه 142 ( و موسی به برادرش هارون گفت: میان قوم من ،خلیفه من باش و به اصلاح بپرداز و طریق مفسدان را پیروی مکن.)
23. سوره احزاب (3) آیه 6 ( پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم تر است.)
24. به سوره کهف(18) ، آیات 65 تا 82 مراجعه شود.
25. از آن جهت که بحث ما دراینجا فقط پیرامون روایت مذکور می باشد، جای بحث در مورد شرایط دیگر خلیفه رسول ( صلی اله علیه و آله ) غیر از شرط علمی که گذشت نیست. اما باید دانست که داشتن عدالت شرط واقعی برای خلیفه رسول خدا ( صلی اله علیه و آله ) می باشد همانطور که در جای خود به اثبات رسیده است. ر. ک :محمد سروش ، دین و دولت دراندیشه ی اسلامی ، ص 335
ادامه دارد...
/ج