اسباب فتنه جويان براي فتنه انگيزي در جوامع اسلامي
1 ـ فریبکاری و تظاهر به اسلام
اَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ اَتَانِی كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِیهِ اصْطِفَاءِ اللّهِ مُحَمَّدا صلیاللهعلیهوآله و تأيِیدَهُ اِيّاهُ بِمَنْ اَيَّدَهُ مِنْ اَصْحَابِهِ. فَلَقَدْ خَبَّأ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَبا. اِذْ طِفقْتَ تَخْبِرنَا بِبَلاءِ اللّه تَعالَی عِنْدَنَا وَ نِعمَتِهِ عَلَيْنَا فِی نَبِيّنَا.1
اما بعد، نامهات به من رسید. در آن نوشته بودی که خداوند محمد صلیاللهعلیهوآله، را برای دین خود اختیار کرد و او را به کسانی که خود نیرویشان داده بود، یاری کرد. روزگار شگفت چیزی را از ما نهان ساخته بود و تو اکنون آشکارش ساختی. میخواهی ما را از نعمتی که خداوند به ما ارزانی داشته و پیامبر خود را به میان ما فرستاده است، خبر دهی؟!
مولا علی علیهالسلام در نامهای دیگر در پاسخ معاویه که آن حضرت را به قرآن دعوت کرده بود ـ حال آنکه معاویه با ظاهر و باطن قرآن در ستیز بود، نوشت:
وَ قَدْ دَعَوْتَنَا اِلَی حُكْمِ الْقُرْءاَنِ وَ لَسْتَ مِنْ اَهْلِهِ، وَ لَسْنَا اِيَّاكَ اَجَبْنَا وَ لَكِنَّا اَجَبْنَا الْقُرْءاَنَ فِی حُكْمِهِ.2
تو ما را به حکم قرآن فرا خواندی، حال آنکه خود اهل قرآن نیستی. ما دعوت تو را اجابت نکردیم، بلکه حکم قرآن را گردن نهادیم.
آری، معاویه همان است که آن هنگام که حکومت خود را در معرض سقوط دیدند، با همدستی عمرو عاص قرآنها را بر نیزه کردند و سپاه علی علیهالسلام را به قرآن فرا خواندند آن گاه گروهی جاهلان خُرد مغز (خوارج) بدان فریفته شدند و یاری علی علیهالسلام را وانهادند. علی علیهالسلام در کلامی دردمندانه، این صحنه را چنین بازگو مینماید:
آیا آنگاه که از روی حیلهگیری و فریب و مکر و نیرنگ قرآنها را برافراشتند، شما نگفتید که اینان برادران و همکیشان ما هستند که به کتاب خدا پناه بردهاند؟ و از ما میخواهند که خطاهای گذشتهی آنها را ببخشایم و مصلحت آن است که از آنان بپذیریم و اندوه از دلشان بزداییم؟ من به شما گفتم که این کاری است که بیرونش ایمان است و درونش تجاوز و ستم. آغازش رحمت و مهربانی است و پایانش پشیمانی.3
ایشان آن زمان که شورش و غوغای نهروانیان برخاسته بود و جاهلانه به آیهی قرآنی «لاحکم الا للّه» استناد میجستند، چنین فرمود:
کلمةُ حق یراد بها الباطل؛ این سخن حقی است که به آن باطلی خواسته شده است.
بلی، غدر و مکر خصیصهی چنین فتنهجویانی است که بسیار مواقع لباس زیبای اسلامخواهی و حقطلبی را در بر کردهاند و به پیش میتازند. خود را هوشمند و با کیاست و سیاستدان میدانند و میخوانند و غالب مردمان ناآگاه نیز آنان را اینگونه میپندارند. علی علیهالسلام در توصیف ایشان میفرماید:
وَ لَقَدْ أَصْبَحْنا فِی زَمَانٍ اِتَّخَذَ اَكْثَرُ اَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْسا وَ نَسَبَهُمْ اَهْل الْجَهْلِ فیهِ اِلَی حُسنِ الْحیلَةِ مَا لَهُمْ؟ قَاتلَهُمُ اللّه!4
ما در زمانی زندگی میکنیم که بیشتر مردمش بیوفایی و غدر را گونهای کیاست میشمارند و نادانان نیز چنین مردمی را زیرک و کارگشا میخوانند. اینان چه سودی میبرند؟ خدایشان نابود کند.
2 ـ نافرمانی لشکریان
چنین نیروهایی قدرت ابتکار را از حاکم میگیرند ودر هنگامهیهای سخت، نه تنها پشتیبان مؤثری نخواهند بود، بلکه مایهی قوت و قدرت فتنهجویاناند. امیر مؤمنان علیهالسلام خطاب به گروه اول (به اکراه آمدگان) میفرمایند:
دَعَوْتُكُمْ اِلَی نَصْرِ اَخَواتِكُمْ فَجَرجَرْتُمْ الْجَمَلِ الْاَسَرِّ وَ تَثَاَقْلُمْ تَثَاُقَل النِّضْوِ الْاَدْبَرِ ثُمَّ خَرَجَ اِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِیفٌ (كَاَنَّمَا يُسَاقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ).6
شما را به یاری برادرانتان فرا خواندم، نالیدید همانند اشتری که از درد ناف بنالد و گرانی و سستی ورزیدید همانند اشتری پشت ریش که بار بر او نهاده باشند. سپس خردک سپاهی مضطرب و ناتوان به نزد من روانه داشتهاید، چنان با بیمیلی قدم بر میدارند که گویی به دیار مرگشان میبرند.
آن حضرت در فراز دیگری از نهجالبلاغه در گفت و گو با نامردمان کوفه ـ هم آنان که حکومت عدلش را تباه ساختند ـ میفرماید:
هنگامی که شما را به جنگ دشمنانتان فرا میخوانم، چشمهایتان در چشمخانه به دَوَران میافتد. گویی که در لجهی مرگ دست و پا میزنید و از وحشت آن هوش از سرتان پریده است. راه گفت و شنودتان با من بسته است... در این روزهای چون شب ظلمانی، چگونه به شما اعتماد کنم که هرگز آن ستونی نبودهاید که بر آن تکیه توان داد و یاران توانمندی نیستید که به هنگام نیاز، نیازی برآورید؟7
و نیز دربارهی گروه عافیتاندیشان و سستعنصران که در هنگامهی سختیها برای توجیه حضور نیافتن خویش در صحنه، بهانههایی به دروغ میتراشند و میبافند، میفرماید:
فَاذَا اَمَرْتَكُمْ بِالسَّيْرِ اِلَيْهِمْ فِی اَيّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَّارَةُ الْقَيْظِ. اَمْهِلْنَا يُسَبَّحُ عَنَّا الْحرُّ، وَ اِذَا اَمَرْتَكُمْ بِا السَّيْرِ اِلَيْهِم فِی الشَّتَاءِ قُلْتُمْ. هَذِهِ صَبَّارَةُ القُرِّ. اَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنّا البرَدُ... فَاَنْتُمْ وَ اللّهِ مِنَ السَّيْفِ اَفَرُّ.8
چون در گرمای تابستان به کارزارتان فرا خوانم، میگویید که در این گرمای سخت چه جای نبرد است؟ مهلتمان ده تا گرما فروکش کند. و چون در سرمای زمستان به کارزارتان فرا خوانم، میگویید که در این سوز سرما چه جای نبرد است؟ مهلتمان ده تا از شدت سرما کاسته شود. این همه که از سرما و گرما میگریزید، به خدا سوگند! از شمشیر گریزانترید.
علی علیهالسلام در خطبهی 29 نهجالبلاغه، دردمندانه بدین مسأله اشاره و چنین غم دل را بازگو میکند:
اَعَالیلُ بِاَضَالِیلَ. دِفَاعَ ذِی الدَّيْنِ الْمَطُول. لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِیلِ. وَ لاَ يُدَرَكُ الْحَقَّ اِلَّا بِا الْجِدّ.9
مشتی اباطیل را بهانه میکنید تا در کار، تعلّل ورزید، همانند وامداری که پیوسته ادای دین خویش به تأخیر اندازد. ذلیل سرکوفته، از خود دفع ستم نتواند کرد؛ که حق جز در سایهی کوشش فراچنگ نیاید.
گروه سوم نشستگان و جنگگریزاناند. هرگاه ندای مبارزه و جهاد برمیخیزد، آنان به سوراخی میخزند و خود را کنار میکشند. آنان میدان را خالی میگذارند و رفاه و عافیت را بر جنگ و ستیز حقمدارانه ترجیح میدهند. علی علیهالسلاماز دستشان چنین مینالد و میفرمایند:
كُلَّمَا اَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ اَهْلِ الشَّامِ اَغْلَقَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ وَ انْحَجَر انحِجارَ الضَّبَّةِ فِی حُجْرها! اَلذلیلُ وَاللّهَ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ. وَ منْ رَمی بِكُمْ فَقَدْ رَمَی بِاَفْوَقَ نَاصِلٍ.10
هربار که طلایهی لشکر شام از دور پدیدار گردد. هریک از شما به خانهی خود میگریزید و در را به روی خود میبندید. همانند سوسماری که از بیم در سوراخ خود پنهان میشود، شما نیز به سوراخ خود میخزید یا مانند کفتار به لانه پنهان میشوید. به خدا سوگند! خوار و ذلیل کسی است که شما یاریگرش باشید. هرکه شما را چون تیر به سوی خصم افکند، تیر شکسته و بیپیکان به سوی او افکنده است. به خدا سوگند! در عرصهی آرامش خانه، شمارتان بسیار است و در زیر پرچم نبرد، اندک.
ایشان در فراز دیگری از نهجالبلاغه، اینگونه از ناکسی فتنهگران و بیکسی فتنهستیزان مینالد و خطاب به کوفیان نافرمان چنین لب به سخن میگشاید:
مرگ بر شما باد که با نافرمانیهای خود، اندیشهام را تباه کردید تا آنجا که قریش گفتند: پسر ابوطالب مردی دلیر است، ولی از آیین لشکرکشی و فنون نبرد آگاه نیست. خدا پدرشان را بیامرزد! آیا درمیان رزمآوران، رزمدیدهتر از من میشناسند یا کسی را که پیش از من قدم به میدان جنگ نهاده باشد؟11
آری، نافرمانی، سستی و طمعورزی مردم و سپاهیان، روزنهی امید دشمن و فتنهجویان و زمینهی دسیسهگری آنهاست. از اینرو، لشکر باطل همواره در صدد متزلزل کردن نیروی اراده و توان لشکر حقّ است و میکوشد به هر وسیلهی ممکن روحیهی جنگاوری، ستیزهگری و آمادگی برای مقابله را در آنان بشکند.
3 ـ سستی در اندیشه
لا ابالکم ما تنتظرون بنصرکم ربّکم؟ اما دینٌ یجمعکم، و لا حميّةً تحمشکم.12
ای بیریشهها! چرا در یاری پروردگارتان درنگ میکنید؟ آیا دینی نیست که شما را با یکدیگر متحد سازد؟ آیا غیرت و حمیتی نیست که شما را به خشم آورد؟
و در فراز دیگری از سخنان خویش، نشانهها و آثار پای نفشردن بر مواضع حق طلبانه را چنین بر میشمارد:
قَدْ تَصَاَفْیتُمْ عَلَی رَفْضِ الْآجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَديِنُ اَحَدِكُمْ لِعَقَةً عَلَی لِسَانِهِ. صَنیعَ مَنْ قَد فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ. وَ اَحْرَزَ رِضَا سَيِّدِه.13
در ترک آخرت و دوستی دنیا، یکدل شدهاید. دین شما اقرار است به زبان و نه به دل. در بیالتفاتی و آسودگی نسبت به اوامر خدا، همانند کارگری هستید که کار خود به پایان رسانده و خشنودی سرور خویش حاصل کرده است.
ایشان سستی ورزیدن و درنگ در کار دین را از نتایج بیغیرتی در دین میداند و خطاب به چنین مردمانی میگوید:
لاتَأْخُذونَ حقّا وَ لاتَمْنَعُون ضَيْما. قَدْ خُلّيُّمْ وَالطَّرِیقَ وَالنَّجاةَ لِلْمُقْتَحِمِ وَالْهَلَكَةُ لِلْمُتِلِّوم.14
نه در جست و جوی گرفتن حقی هستید و نه در خیال دفع ستمی. راهتان باز است. رهایی از آن کسی است که خود را در کارهای دشوار افکند و هلاکت نصیب کسی است که در کار درنگ کند.
هنگامی که سفیان بن عوف به دستور معاویه، بر شهر انبار (در شرق فرات) تاخته و بسیاری را کشته و زنان مسلمان و اهل ذمه را هتک ناموس کرده بود، علی علیهالسلام در خطبهای خطاب به نامردان کوفه، چنین میفرماید:
کار را به آنجا رساندهاید که شنیدهام یکی از اهل شام، برزن مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از اهل ذمه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را ربوده است. و آن زن جز آنکه «اناللّه» گوید و از او ترحّم جوید، چارهای نداشته است. اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است. ای شگفتا! به خدا سوگند! همدست بودن این قوم با یکدیگر ـ با آنکه بر باطلاند ـ و جدایی شما از یکدیگر ـ با آنکه بر حقید ـ دل را میمیراند و اندوه را بر آدمی چیره میسازد. وقتی مینگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار میدهند و از جای نمیجنبید، بر شما میتازند و شما برای پیکار دست فرا نمیکنید، میگویم که ای قباحت و ذلت نصیبتان باد!15
آری سستی و بیغیرتی در امور دین سبب میشود انسان طعمهی فتنهها شود و دشمن به اهداف خود نزدیکتر شود. از این رو، ابتدا فتنهگران بر از بین بردن روحیهی اهتمام به اسلام و احکام الهی همت میگمارند، تا این روحیه را از مسلمانان باز ستانند و با ترویج روحیهی تسامح منفی و اباحهگری، در سد نفوذناپذیر آنان خلل وارد سازند.
4 ـ تفرقه در صفوف
یکی از عوامل مهم تداوم نیافتن حکومت علی علیهالسلام همین موضوع است که علی علیهالسلامنیز همواره از آن در رنج بودند. در ابتدای خلافتش، عدهای از بیعت سر باز زدند و در خانه نشستند و حمایتش نکردند. گروهی نیز در ظاهر بیعت کردند، اما در سر هوای دیگر داشتند و در نهایت آتش جنگ جمل را برافروختند. کسانی نیز همانند معاویه سر از طاعتش برتافتند و خود تخت و سلطنت فراهم کردند. گروهی تاب عدالتش را نیاوردند و به دشمن پیوستند. با این حال در میان یاران به جا ماندهی علی علیهالسلام نیز چندگانگی و چندرنگی موج میزد. گروهها، اشخاص و قبایل گوناگون هریک با انگیزه و مقصدی گونهگون، نه بر طاعت علی علیهالسلام که بر طاعت خویش بودند. هنگامی که علی علیهالسلامبا سستی سپاهیانش رو به رو میشود، میفرماید:
اَنَّهُ لَاِغنَاءَ فِی كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتَِماعِ قُلُوبِكُمْ.16
چه سود که در شمار افزون هستید، در حالی که میانهی دلهایتان، اتفاق اندک است.
آن هنگام که خبر چیرگی بُسربن اَرْطاة ـ که از سفاکان و ریزهخواران معاویه بود ـ بر یمن به علی علیهالسلام رسید، در جمع مردم سخن راند و مایهی این نگونبختی آنان را چنین بیان کرد:
اُنْبِئْتُ بُسْرا قَد اِطَّلَع الَْیمَن وَ اَنِّی وَ اللّهِ لَاَظنُّ اَنَّ هَوُلاءِ الْقَوْمِ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِماعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ اِمَامَكُم فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ اِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ.17
خبر یافتم که بُسر بر یمن غلبه یافته است. به خدا سوگند! پندارم که این قوم به زودی بر شما چیره شوند؛ زیرا آنها با آنکه بر باطلاند، دست در دست هم دارند و شما با آنکه بر حق هستید، پراکندهاید. شما امامتان را که حق با اوست، نافرمانی میکنید و آنان، پیشوای خود را با آن که بر باطل است، فرمانبردارند.
و در جای دیگری، سوگمندانه میفرماید:
اَيُّهَا النّاسُ، اَلُْمجْتَمِعَةُ اَبْداُنَهُمْ. اَلُْمخْتَلِفَةُ اَهْوَائُهُمْ كَلاَمُكُمْ يُوهِی الصَّمَّ الصِّلاَبِ وَ فِعْلُكُمْ يَطْمَعُ فیكُمْ الْاَعْدَاءَ!18
ای مردمی که به تنها مجتمعاید و به آرا، پراکنده! سخنانتان هنگامی که لاف دلیری میزنید، صخرههای سخت را نرم میکند، در حالی که کردارتان، دشمنانتان را در شما به طمع میاندازد.
و در کلامی دیگر به زیبایی و صراحت، پراکندگی و ناهمدلی آنان را بر ملا میسازد:
اَيُّهَا القَومُ الشَّاهِدَةُ اَبْدَاَنَهُم. اَلْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولَهُمْ. اَلُْمخْتَلِفَةُ اَهْوائُهُمْ اَلْمتبليَ بِهِمْ اُمَرَاَئُهُمْ صَاحِبُكُمْ يُطِیعُ اللّهُ وَ اَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ اَهْلِ الشَّامِ يَعْصيِ اللّهَ وَ هُمْ يُطیعُونَهُ.19
ای کسانی که به تن حاضرید و به خرد غایب! هریک از شما را عقیدتی دیگر است.فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانروای شما، خدا را اطاعت میکند و شما نافرمانیاش میکند. فرمانبردار آنان، خدا را نافرمانی میکند و ایشان سر بر خطِ فرمانش دارند.
5 ـ شک و تردید و شایعه پراکنی
از ابزار و وسایل پرنفوذ فتنهگران، پراکندن شک و تردید و شایعه در دل مردمان است. نخستین گام برای از میان برداشتن فکر و عقیدهای، سست کردن آن اعتقاد در ذهن و دل صاحبان آن است. از این رو، طلایهدار بروز فتنهها، ظهور شبهه و شایعه است. شبهه چنان حقایق را در هم میپیچد و باطل را زیبا جلوه میدهد، که رویارویی با آن، ارادهای استوار و بینشی پایدار میطلبد. رواج شایعه و پاشیدن بذر شک و تردید در جامعه، پیوستگی اقشار جامعه و قوام حکومت را تضعیف میکند و جوّ اعتماد عمومی را خدشهدار میسازد. مهمترین قسمت برنامهی فتنهگران، شبههسازی، شایعهپراکنی و ایجاد شک و دودلی است. اصولاً فضای تنفسّی و محیط رشد و نموّ اینان، جوّ پر ابهام شبهه و شایعه است. علی علیهالسلام در دوران خلافت خود با چنین توطئههایی روبهرو بود، آنگونه که سخنانش را در نمییافتند و ناجوانمردانه، علی علیهالسلام را به دروغگویی متهم مینمودند، تا هم نادانی خود را بپوشانند و هم از نفوذ کلام او بکاهند. علی این گونه با مظلومیت به شبهات پاسخ میدهد:
وَ لَقدْ بَلَغَنيِ اَنّكُمْ تَقُولُونَ عَلِيٌ يَكْذِبُ. قَاتَلَكُم اللّهُ فَعَليَ مَنْ اَكْذِبُ؟ اَعَلَی اللّهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ امَنَ بِهِ! اَمْ عَلَی نَبيِّهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! كَلّا وَ اللّهِ وَ لكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَ لَمْ تَكُونُوا مِنْ اَهْلِهَا.20
به من خبر رسیده که گفتهاید علی دروغ میبندد. خدایتان بکشد! به چه کسی دروغ میبندم؟ آیا به خدا دروغ میبندم، در حالی که من نخستین کسی هستم که به او ایمان آوردهام یا بر پیامبر دروغ میبندم در حالی که من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردهام؟ به خدا سوگند! که نه چنین است، بلکه آن چه میگفتم، معنی آن در نمییافتند؛ زیرا شایستهی دریافت آن نبودید.
در آن زمان، بنیاميّه با تبلیغات عوامفریبانه و سلطهجویانه، انواع شایعات و شبهات را علیه آن حضرت میپراکندند، تا مهرش را از سینهها بر کنند و کینش را بکارند. در طول حکومت امویان، علی علیهالسلام را بر منابر ناسزا میگفتند. وی را به قتل عثمان متهم میساختند و خون خلیفهی مقتول را از او طلب میکردند. حال آنکه خود بزرگترین شریکان خون عثمان بودند. آنان برای کتمان شخصیت علی علیهالسلامدردناکترین تهمتها را بر او وارد میکردند. از این رو، علی علیهالسلام خطاب بدانها میفرماید:
اَوَلَمْ يَنْهِ بَنيِ اُمَّيَّةَ عِلْمُها بِی عَنْ قَرْ فِی اَوَمَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتيِ عَنْ تُهْمَتِی؟ وَ لَمَّا وَعَظَهُمُ اللّهُ بِهِ اَبْلَغُ مِنْ لِسَانِی؟ اَنَا حَجیجُ الْمَارِقینَ وَ خصیمُ الْمُرتابینَ وَ عَلی كِتَاب اللّهِ تُعْرَضُ الْاَمْثالُ وَ بِمَا فِی الصُّدُورِ تُجَازِی الْعِبَادُ.21
آیا باز نداشت بنیامیه را از عیب نهادن بر من، شناختشان از من؟ آیا سابقهی من در دین، نادانان را از تهمت نهادن بر من مانع نگردید؟ خداوند اندرزشان داده و اندرز خداوند از سخن من رساتر است. من بر ضد کسانی که از دایرهی دین پای بیرون مینهند، احتجاج میکنم. من خصم کسانی هستم که در دل، شک و تردید میپرورند. هرکار که در آن شبهتی هست، به کتاب خدا عرضه شود و خدا، بندگان خود را به آنچه در دل نهان داشتهاند، کیفر میدهد.
دشمنان و فتنهانگیزان آنچنان فضای جامعه را به شبهه، تیره و تار ساخته بودند که مولا علی علیهالسلام میبایست در مقابل لشکریان خود اینچنین داد سخن دهد:
فَوَالَّذيِ لَا اِلَهَ هُوَ اَنِّی لَعَلَی جَادَّةِ الْحَقِّ وَ اَنَّهُمْ لَعَلَی مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ.22
سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست! بدرستی که من بر مسیر حقم و ایشان (لشکر معاویه) بر طریق باطل.
از نکات شگفتانگیز و تأسفآور تاریخ این است که بنیامیه با تبلیغات، لعاب زدهیخود، سادهلوحان و زودباوران را میفریفتند. در شام علی علیهالسلام را به شوخطبعی بسیار متهم میکردند و بدان حضرت میتاختند، تا او را برای حکومت ناصالح قلمداد کنند. همان چیزی که پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله یکی از دستاویزهای بیمایهی غاصبان برای غصب خلافت بود. مولا علی علیهالسلام، این کینه و نیرنگ فریبکارانی چون عمروعاص را چنین بیان میفرمایند:
عَجَبا لِاْبنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِاَهْلِ الشّام اَنَّ فِی دُعَابَةً وَ اَنِّی اِمْرُوٌ تِلْعَابَةٌ اُعَافِسُ وَ اُمَارِسُ! لَقد قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَق آثِما. اَمّا وَشَرَّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ. اَنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ.23
در شگفتم از پسر نابغه (عمروعاص)! به شامیان میگوید که من بسیار مزاح میکنم و مردی شوخ طبعم و اهل لعب و بازیچهام. این سخنی است باطل و گناهآلود که عمرو بر زبان آورده است. بدانید که بدترین گفتار دروغ است و او میگوید و دروغ میگوید.
شبهه، عنصر اساسی فتنه است و شبههسازان نیرنگباز کسانی هستند که با بهرهگیری از ضعفها، حقایق را کتمان یا وارونه میسازند و مقاصد باطل خویش را حق جلوه میدهند. در چنین شرایطی تمسک به احکام نورانی اسلام و اطاعت از حاکم عادل اسلامی میتواند گرداب مهیب فتنهها را فرو نشاند.
پينوشتها:
1ـ نهجالبلاغه، نامهى 28.
2ـ نهجالبلاغه، نامهى 48.
3ـ همان، خطبهى 122.
4ـ نهجالبلاغه، خطبهى 41.
5ـ نهج البلاغه، خطبهى 41.
6ـ همان، نامهى 35.
7ـ نهجالبلاغه، خطبهى 34
8ـ نهجالبلاغه خطبهى 27.
9ـ نهج البلاغه، خطبهى 29.
10ـ نهجالبلاغه، خطبهى 69.
11ـ همان، خطبهى 27.
12ـ نهجالبلاغه، خطبهى 39.
13ـ همان، خطبهى 113.
14ـ نهجالبلاغه، خطبهى 123.
15ـ نهجالبلاغه، خطبهى 27.
16ـ نهجالبلاغه، خطبهى 119.
17ـ نهجالبلاغه، خطبهى 25.
18ـ همان، خطبهى 29.
19ـ همان، خطبهى 97.
20ـ نهج البلاغهى دشتى، خطبهى 71، ص 120.
21ـ نهجالبلاغه، خطبهى 75، ص 124.
22ـ همان، خطبهى 197، ص 412.
23ـ نهجالبلاغه، خطبهى 84.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج