فزت و رب الکعبه
ماه مبارک رمضان که فرا میرسد تصاویر گرافیکی زیادی را در این موضوع خواهید دید ، یا متن ها و عنوان هایی را میبینید و میشنوید که هر کدام سعی دارند فرارسیدن این ماه عزیز را اطلاع بدهند.
اما علاوه بر فرارسیدن این ماه مبارک در طول این ماه نیز اتفاقات میمون و مبارک دیگری نیز اتفاق میافتد.
وقتی ماه به نیمه میرسد شکفتن گلی را نوید میدهد که مظهر غربت و مظلومی است ، ولادت امام حسن فرزند علی [که درود خداوند بر آن دو باشد] است. آن پیشوایی که بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.
وقتی فقط ده یا یازده روز به اتمام این ماه مانده ، خبری را میدهند که در این روز قرار است که فرق آسمان شکافته شود! آن آسمانی که تا کنون زمین زیر پای خودش را سیراب میکرد ، قرار است امیر المومنین علی علیه السلام به آرزوی خود برسد.
تمام بحث ما همین است که چرا علی با آن همه عظمت و بزرگی و جایگاهی که نزد پرودگار و محبوب خود دارد ، چرا با زبان بی زبانی دعای مهربان همسر خود را زیر لب زمزمه میکرد که الهی عجل وفاتی [خدا لحظه دیدار با خودت را برای من نزدیک فرما!].
او که میتوانست با کوچکترین اشاره تمام علم را برای خود داشته باشد چرا در زمان ضربت خوردن فرمود: "به خدای کعبه که رستگار شدم"؟ آیا میخواهد به ما بفهماند که رستگار شدن در شکافتن شدن سر است؟ یا این کلام حکایت موضوع دیگری را دارد؟
اجازه بدهید تا خلاصه وار ، مروری بر گذشته داشته باشیم ؛
آن گذشته ای که علی را وادار کرد تا در آن لحظه شکافته شدن سرش چنین دعایی کند فزت و رب الکعبه!
هنوز چند ساعت از زمان عروج رسول الله نگذشته بود که همگان مهیا شدند تا سریعتر اسلام را حفظ کرده و جانشینی را برای پیامبر انتخاب کنند. اما کدام همگان ؟
همان افرادی که در جنگ احد ، با شنیدن فقط یک شایعه و یک کذب محض مبنی بر اینکه پیامبر اسلام به شهادت رسیده اند ، چهره ای از پشت سر خود را به دشمن نشان دادند و جان خود را پر ارزش تر از حفظ اسلام دانستند! حال چه شده که در این موقعیت که دیگر شایعه ای در کار نیست و بدن مطهر و مقدس پیامبر بر روی زمین مانده به فکر حفظ اسلام افتاده اند؟
اما کمی تامل کنید و اجازه بدهید تا بگویم از آن مردی که در ابتدای تولد اسلام دست خود را در دست او داد و طوری دستش را فشرد که دلش را از وجود خودش محکم کرد !!!
در آن شایعه ای که در غزوه احد دشمن از روی سیاست و جنگ روانی در میان مسلمین شیوع داد ، با تمام وجود در کنار پیامبر ایستاد و یک تنه در مقابل کفر محض و ایمان محض ایستادگی کرد در حالی که در زمان جنگ اسلام نوپا بود و هنوز مانند زمان رحلت پیامبر در میان اعراب جا باز نکرده بود ولی با این وجود تمام تلاش خود را کرد که اسلام را حفض کند !!!.
و باز هم اندکی نزدیکتر ؛
او را تهدید کردند که اگر نیایی با خلیفه بیعت نکنی تو را به زندان میاندازیم و عرصه را بر تو تنگ میکنیم ، خوب مگر علی را چه شده که با خلیفه پیامبر و جانشین او بیعت نمیکند بماند که در چند سطر پایین تر به جواب آن اشاره ای کوتاه میکنم.
وقتی علی موقعیت را چنین دید که اگر با چنین وضع خلفاء با آنان بیعت کند و پیمان وفا داری ببندد ، به حق مسلمانان که هیچ ، به حق اسلام جفا نمود! لذا از بیعت با این افراد پا پس کشید و بیعت نکرد.
در مقابله با این عکس العمل علی ، آنان نیز در مقابل برخوردی کردند عجیب! هیزمی مهیا کردند برای افروختن آتش ، آتشی که علاوه بر سوزاندن خانه وحی و سوزندن دری که پیامبر با آن عظمت شأن و مقامی که داشتند ، هنگام ورود به آن خانه از اهل آن اجازه میگرفت! ای کاش فقط به سوزاندن درب کفایت میکردند ولی ...
ولی آن بی مروت آنچنان لگدی به درب کوبید که زهرا ، دردانه پیامبر که آمده بود به پشت درب تا جلوی آن نامحرمان را بگیرد ، بین آن نیم سوخته و دیوار کمرش شکست ، سینه اش سوراخ شد و عزیزی که هنوز پا به این دنیا نگذاشته بود را از دست داد همان محسنی که ... ای کاش فقط به سوزاندن درب و سوراخ کردن سینه و شکستن کمر و سقط کردن محسن کفایت میکردند ولی ...
ولی باز هم قانع نشده بودند ، علی مرتضی را [ که فقط چند ماه قبل به دستور پیامبر برای فتح قلعه خیبر راهی میدان شد و با دستان خود ، آری فقط با دستان خود و قدرتی که از جانب خداوند حکیم در اختیارش قرار داده شد دروازه های قلعه را که برای جابجا کردن آنها چهل مرد هم نفس میشدند ، یکجا از پاشنه در آورد و به کناری انداخت ] را با دستانی که از گردن آویزان شده اند را با چه خفت و وضعیتی به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند!!!
مقداری نزدیکتر بیایم ؛
آن هنگام که بعد از تحویل امانت به پیامبر ، آنان برای سرپوش گذاشتن بر روی کار هایی که انجام دادند از علی خواستند که وصیت فاطمه را نادیده بگیرد و مدفن او را آشکار کند تا برای شستن چهره سیاه خود ، بر سر قبر زهرا مراسمی بگیرند ، اما فقط برای رسیدن به اهداف خود نه برای خدا و پیامبر و فاطمه.
و وقتی با ممانعت علی رو به رو شدند دست به بیل و کلنگ بردند تا قبر آن مظلومه را آشکار کنند که در این مقام علی از وصیت زهرا دفاع کرد و دست به همان ذوالفقاری برد که در هنگام نزولش بر زمین ندایی به گوش رسید که: "لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" و بر ورودی قبرستان نشست تا هر نا مسلمانی که بخواهد برای یافتن مدفن فاطمه مشتی از خاک را جابجا کند از نعمت صاحب سر بودن بی نصیب کند!
بگذارید اطاله کلام نکنم و برویم به زمانی نزدیکتر ؛
در آن هنگام که سقیفه را تشکیل دادند برای انتخاب خلیفه مسلمین! ، [این به اصلاح مسلمانان را چه شده مگر پیامبر خدا را شما انتخاب کرده اید که حال برای جانشین او اظهار نظر میکنید ( یا ایها الذین امنوا امنوا ).] به علی پیشنهاد دادند که تو خلافت را قبول کن و اینچنین بگو که ؛ "من به سنت رسول خدا و خلفایش عمل میکنم" ، چه درخواست عجیبی! چگونه علی مدعی باشد که میخواهد به روش خلفاء حکومت کند و میان مسلمین عدل و داد را اقامه کند؟ همان خلفایی که کاخ نشین بودند در حالی که پیامبر کوخ نشین بود ، آن خلفایی که در برخورد با مردم عدالت را پیشه نمیکردند و به ظلم حکم میکردند در حالی در سیره پیامبر همچنین برخورد هایی نبوده است ، آن خلفایی که پر کردن شکم خود را مهمتر از سیر کردن شکم کرسنگان و یتیمان شهر و دیار میدانستند در حالی که پیامبر جای خود دارد ، فرزند ایشان حضرت فاطمه زهرا که تربیت شده پیامبر اسلام بوده از غذای سفره خودش گذشت و غذای سه وعده خود را به یتیم و مسکین و اسیر داد [ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ]، آن خلفایی که در زمان طرح سوال و شبهه توسط مسلمین یا دیگر ادیان از جواب دادن عاجز بودند و دست به دامان باب العلم ، علی مرتضی میزدند تا جایی که چنین میگفتند: " لولا علی لهلک عمر ". در حالی که پیامبر خود با زبان فصیح و شیوا فرمودند: " انا مدینة العلم و علی بابها " ، حال چرا باب العلم را رها کرده اند و سراغ غیر رفته اند خود سوال دیگری است؟
چه سود حال که علی را به زور و درخواست که: بیا ما دلمان برای حکومت رسول خدا تنگ شده ، بر سر کار آوردند ولی آنقدر برایش مشغله درست کردند که علی نرسید در چهار سال و اندی که حکومتش پایدار ماند آنچنان مردم را سیراب کند که رسول خدا سیراب نمود.
حال خودتان کلاهتان را قاضی کنید و قضاوت کنید ؛ این برخورد ها و رفتار ها اگر با شما میشد آرزوی مرگ خود را نمیکردید ، اما علی از این حرفها بزرگتر است که فقط آرزوی مرگ کند و هیچ کاری انجام ندهد ، در ایام خانه نشینی اقدام به جمع آوری قرآن به همراه تفسیر و شان نزول آیات کرد که باز هم مورد بی اعتنایی قرار گرفت و بسیاری از کارهای دیگر که در صورت متذکر شدنشنان از بحث اصلی خارج میشویم.
خوب میتوان اینگونه هم تعبیر کرد که اینها همه امتحان برای علی بوده ، که علی از این امتحان سربلند بیرون آمده!!! و حال جایزه خود را رستگاری در جانب خدا میخواهد.
« رعایت انصاف برای درک مطلب الزامی است »
ارسال توسط کاربر محترم سایت :pcsepehr
اما علاوه بر فرارسیدن این ماه مبارک در طول این ماه نیز اتفاقات میمون و مبارک دیگری نیز اتفاق میافتد.
وقتی ماه به نیمه میرسد شکفتن گلی را نوید میدهد که مظهر غربت و مظلومی است ، ولادت امام حسن فرزند علی [که درود خداوند بر آن دو باشد] است. آن پیشوایی که بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.
وقتی فقط ده یا یازده روز به اتمام این ماه مانده ، خبری را میدهند که در این روز قرار است که فرق آسمان شکافته شود! آن آسمانی که تا کنون زمین زیر پای خودش را سیراب میکرد ، قرار است امیر المومنین علی علیه السلام به آرزوی خود برسد.
تمام بحث ما همین است که چرا علی با آن همه عظمت و بزرگی و جایگاهی که نزد پرودگار و محبوب خود دارد ، چرا با زبان بی زبانی دعای مهربان همسر خود را زیر لب زمزمه میکرد که الهی عجل وفاتی [خدا لحظه دیدار با خودت را برای من نزدیک فرما!].
او که میتوانست با کوچکترین اشاره تمام علم را برای خود داشته باشد چرا در زمان ضربت خوردن فرمود: "به خدای کعبه که رستگار شدم"؟ آیا میخواهد به ما بفهماند که رستگار شدن در شکافتن شدن سر است؟ یا این کلام حکایت موضوع دیگری را دارد؟
اجازه بدهید تا خلاصه وار ، مروری بر گذشته داشته باشیم ؛
آن گذشته ای که علی را وادار کرد تا در آن لحظه شکافته شدن سرش چنین دعایی کند فزت و رب الکعبه!
هنوز چند ساعت از زمان عروج رسول الله نگذشته بود که همگان مهیا شدند تا سریعتر اسلام را حفظ کرده و جانشینی را برای پیامبر انتخاب کنند. اما کدام همگان ؟
همان افرادی که در جنگ احد ، با شنیدن فقط یک شایعه و یک کذب محض مبنی بر اینکه پیامبر اسلام به شهادت رسیده اند ، چهره ای از پشت سر خود را به دشمن نشان دادند و جان خود را پر ارزش تر از حفظ اسلام دانستند! حال چه شده که در این موقعیت که دیگر شایعه ای در کار نیست و بدن مطهر و مقدس پیامبر بر روی زمین مانده به فکر حفظ اسلام افتاده اند؟
اما کمی تامل کنید و اجازه بدهید تا بگویم از آن مردی که در ابتدای تولد اسلام دست خود را در دست او داد و طوری دستش را فشرد که دلش را از وجود خودش محکم کرد !!!
در آن شایعه ای که در غزوه احد دشمن از روی سیاست و جنگ روانی در میان مسلمین شیوع داد ، با تمام وجود در کنار پیامبر ایستاد و یک تنه در مقابل کفر محض و ایمان محض ایستادگی کرد در حالی که در زمان جنگ اسلام نوپا بود و هنوز مانند زمان رحلت پیامبر در میان اعراب جا باز نکرده بود ولی با این وجود تمام تلاش خود را کرد که اسلام را حفض کند !!!.
و باز هم اندکی نزدیکتر ؛
او را تهدید کردند که اگر نیایی با خلیفه بیعت نکنی تو را به زندان میاندازیم و عرصه را بر تو تنگ میکنیم ، خوب مگر علی را چه شده که با خلیفه پیامبر و جانشین او بیعت نمیکند بماند که در چند سطر پایین تر به جواب آن اشاره ای کوتاه میکنم.
وقتی علی موقعیت را چنین دید که اگر با چنین وضع خلفاء با آنان بیعت کند و پیمان وفا داری ببندد ، به حق مسلمانان که هیچ ، به حق اسلام جفا نمود! لذا از بیعت با این افراد پا پس کشید و بیعت نکرد.
در مقابله با این عکس العمل علی ، آنان نیز در مقابل برخوردی کردند عجیب! هیزمی مهیا کردند برای افروختن آتش ، آتشی که علاوه بر سوزاندن خانه وحی و سوزندن دری که پیامبر با آن عظمت شأن و مقامی که داشتند ، هنگام ورود به آن خانه از اهل آن اجازه میگرفت! ای کاش فقط به سوزاندن درب کفایت میکردند ولی ...
ولی آن بی مروت آنچنان لگدی به درب کوبید که زهرا ، دردانه پیامبر که آمده بود به پشت درب تا جلوی آن نامحرمان را بگیرد ، بین آن نیم سوخته و دیوار کمرش شکست ، سینه اش سوراخ شد و عزیزی که هنوز پا به این دنیا نگذاشته بود را از دست داد همان محسنی که ... ای کاش فقط به سوزاندن درب و سوراخ کردن سینه و شکستن کمر و سقط کردن محسن کفایت میکردند ولی ...
ولی باز هم قانع نشده بودند ، علی مرتضی را [ که فقط چند ماه قبل به دستور پیامبر برای فتح قلعه خیبر راهی میدان شد و با دستان خود ، آری فقط با دستان خود و قدرتی که از جانب خداوند حکیم در اختیارش قرار داده شد دروازه های قلعه را که برای جابجا کردن آنها چهل مرد هم نفس میشدند ، یکجا از پاشنه در آورد و به کناری انداخت ] را با دستانی که از گردن آویزان شده اند را با چه خفت و وضعیتی به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند!!!
مقداری نزدیکتر بیایم ؛
آن هنگام که بعد از تحویل امانت به پیامبر ، آنان برای سرپوش گذاشتن بر روی کار هایی که انجام دادند از علی خواستند که وصیت فاطمه را نادیده بگیرد و مدفن او را آشکار کند تا برای شستن چهره سیاه خود ، بر سر قبر زهرا مراسمی بگیرند ، اما فقط برای رسیدن به اهداف خود نه برای خدا و پیامبر و فاطمه.
و وقتی با ممانعت علی رو به رو شدند دست به بیل و کلنگ بردند تا قبر آن مظلومه را آشکار کنند که در این مقام علی از وصیت زهرا دفاع کرد و دست به همان ذوالفقاری برد که در هنگام نزولش بر زمین ندایی به گوش رسید که: "لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" و بر ورودی قبرستان نشست تا هر نا مسلمانی که بخواهد برای یافتن مدفن فاطمه مشتی از خاک را جابجا کند از نعمت صاحب سر بودن بی نصیب کند!
بگذارید اطاله کلام نکنم و برویم به زمانی نزدیکتر ؛
در آن هنگام که سقیفه را تشکیل دادند برای انتخاب خلیفه مسلمین! ، [این به اصلاح مسلمانان را چه شده مگر پیامبر خدا را شما انتخاب کرده اید که حال برای جانشین او اظهار نظر میکنید ( یا ایها الذین امنوا امنوا ).] به علی پیشنهاد دادند که تو خلافت را قبول کن و اینچنین بگو که ؛ "من به سنت رسول خدا و خلفایش عمل میکنم" ، چه درخواست عجیبی! چگونه علی مدعی باشد که میخواهد به روش خلفاء حکومت کند و میان مسلمین عدل و داد را اقامه کند؟ همان خلفایی که کاخ نشین بودند در حالی که پیامبر کوخ نشین بود ، آن خلفایی که در برخورد با مردم عدالت را پیشه نمیکردند و به ظلم حکم میکردند در حالی در سیره پیامبر همچنین برخورد هایی نبوده است ، آن خلفایی که پر کردن شکم خود را مهمتر از سیر کردن شکم کرسنگان و یتیمان شهر و دیار میدانستند در حالی که پیامبر جای خود دارد ، فرزند ایشان حضرت فاطمه زهرا که تربیت شده پیامبر اسلام بوده از غذای سفره خودش گذشت و غذای سه وعده خود را به یتیم و مسکین و اسیر داد [ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ]، آن خلفایی که در زمان طرح سوال و شبهه توسط مسلمین یا دیگر ادیان از جواب دادن عاجز بودند و دست به دامان باب العلم ، علی مرتضی میزدند تا جایی که چنین میگفتند: " لولا علی لهلک عمر ". در حالی که پیامبر خود با زبان فصیح و شیوا فرمودند: " انا مدینة العلم و علی بابها " ، حال چرا باب العلم را رها کرده اند و سراغ غیر رفته اند خود سوال دیگری است؟
چه سود حال که علی را به زور و درخواست که: بیا ما دلمان برای حکومت رسول خدا تنگ شده ، بر سر کار آوردند ولی آنقدر برایش مشغله درست کردند که علی نرسید در چهار سال و اندی که حکومتش پایدار ماند آنچنان مردم را سیراب کند که رسول خدا سیراب نمود.
حال خودتان کلاهتان را قاضی کنید و قضاوت کنید ؛ این برخورد ها و رفتار ها اگر با شما میشد آرزوی مرگ خود را نمیکردید ، اما علی از این حرفها بزرگتر است که فقط آرزوی مرگ کند و هیچ کاری انجام ندهد ، در ایام خانه نشینی اقدام به جمع آوری قرآن به همراه تفسیر و شان نزول آیات کرد که باز هم مورد بی اعتنایی قرار گرفت و بسیاری از کارهای دیگر که در صورت متذکر شدنشنان از بحث اصلی خارج میشویم.
خوب میتوان اینگونه هم تعبیر کرد که اینها همه امتحان برای علی بوده ، که علی از این امتحان سربلند بیرون آمده!!! و حال جایزه خود را رستگاری در جانب خدا میخواهد.
« رعایت انصاف برای درک مطلب الزامی است »
ارسال توسط کاربر محترم سایت :pcsepehr
/ج