راهکار اسلام برای کنترل عشق به جنس موافق و مخالف
معنای عشق
آیت الله جوادی آملی نیز در کتاب حماسه و عرفان به همین معنا اشاره دارند.
ریشه ی این واژه از «عشقه» گرفته شده است، و آن نام گیاهی است که بر تنه ی درخت می پیچد، آب آن را می خورد، رنگ آن را زرد می کند و بالاخره آن را خشک می کند و خود با طراوت می ماند.(1)
اما در اصطلاح: عشق را از کیفیات نفسانی قلمداد می کنند که به سبب سیطره ی شدید تفکر در زیبایی و نیکویی محبوب و کثرت مشاهده ی شئون اطوار و آثار حسن معشوق در نفس و جان آدمی تحقق می یابد.(2) از نظر بوعلی عشق حقیقی در تمام موجودات ساری و جاری است. عشق حقیقی همان ابتهاج، سرور، نشاط ناشی از تصور ذات معشوق می باشد.(3)
عشق در قرآن و روایات
گروهی از مترجمان و مفسران «اشد حبا» را به عشق ترجمه کرده اند.
در سوره ی یوسف نیز آمده است: وقتی جریان محبت و علاقه ی شدید زلیخا به یوسف در شهر منعکس شد، گروهی از زنان شهر گفتند: همسر عزیز، جوانش (غلامش) را به سوی خود دعوت می کند عشق این جوان در اعماق قلبش نفوذ کرده است.
در روایات واژه ی عشق و مفهوم آن به طور مستقیم به کار رفته است، برای نمونه از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است:
«افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها؛(4) بهترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد و با عبادت هم آغوش گردد و از قلب، دوستش بدارد و آن را با بدن انجام دهد و خود را در اختیار آن قرار بگذارد.»
سخن دیگر از امیر بیان و مولای متقیان در خطبه ی 108 نهج البلاغه است: «من عشق شیئا غشی بصره و امرض قلبه و ...؛ هر کس عاشق چیزی شود، آن چیز چشمش را کور می سازد و دلش را بیمار می گرداند [به طوری که عیب آن را ننگریسته، زشتی اش را نیکو بیند].»
این محبت شدید در دعا ها و مناجات اهل بیت نیز به کار رفته است.(5)
عشق در کلام بزرگان
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی این آستان بوسد که سر در آستین دارد (6)
به فرموده ی برخی، عشق ستاره ای برافروخته از تجلی حسن معشوق ازلی است که آدمی و پری، طنین هستی اویند و آن قدر این عشق مقدس است که دست فرشته به آن نرسد. عشق معجونی است که همه ی جهان زنده به او و جنبش افلاک به برکت او است. مولانا عشق را وصف ایزد و از اوصاف خداوند بی نیاز می داند.
عشق از اوصاف خدای بی نیاز
عاشقی بر غیر او باشد مجاز (7)
عشق رها شدن از پلیدی ها و عیب ها، و سوختن در برق عشق، نوازشگر دل و روح آدمی است.
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد (8)
در پایان یادآور می شویم که صدرالمتالهین ـ عارف و حکیم نامور ـ می گوید: «عشق» عین «وجود» و وجود عین عشق است و هر دو عین حسن و جمال اند و مراتب و درجات عشق به اندازه ی مراتب وجود است و این دو با هم ملازم بوده و بین تمام موجودات عالم جریان دارند.(9)
انواع عشق
یک. عشق حقیقی
دو. عشق مجازی
یادآور می شویم که عشق های وهمی و خیالی در محدوده ی عشق های مجازی است.
راه حل ها
آنچه مهم است کنترل عقلانی و دینی این احساسات می باشد تا فرد دچار گرفتاری ها و درد های جسمی و روحی نگردد و این علاقه و دوست داشتن در مسیر معین و به اندازه ی مشخص جهت دهی شود، و در غیر این صورت موجب بر هم خوردن برنامه ی سعادت او می گردد.
حکما گفته اند: «شدت و ضعف محبت» متناسب است با «میزان درک کمال محبوب»؛ توضیح مطلب این که: هر چه «معرفت و آگاهی» انسان نسبت به خوبی ها و کمالات محبوب بیشتر شود، «محبت» به او نیز بیشتر می شود، برای مثال، شما شخصی را به عنوان دوست انتخاب می کنید، در هر ملاقات و ارتباط جدید هر چه از خوبی های او باخبر می شوید، محبت شما به او بیشتر می شود. مثلاً در ملاقات اولی به خاطر ورزشکار بودن به او علاقه مند می شوید، ولی بعد متوجه می شوید دانش آموز موفقی نیز هست و در کنار درس و موفقیت در ورزش، حافظ قرآن نیز می باشد، و خلاصه هر چه از کمالات و خوبی های او بیشتر آگاه می شوید، علاقه ی شما به او بیشتر می شود.(10)
با توجه به مطالبی که گذشت، می بینیم گاهی برخی افراد به یکدیگر علاقه مند می شوند، در حالی که هیچ شناختی نسبت به هم ندارند و بعد هم که ملاقات ها بیشتر می شود، کمال و خوبی خاصی در محبوب خود نمی بیند، ولی علاقه ی او بیشتر می شود و این محبت آن قدر شدید می شود که گاهی به مرحله ی عشق می رسد. این واقعیت چطور با آن قاعده ی بالا سازگار است؟!
قاعده ی یاد شده می گوید: «هر چه کمالات بیشتر باشد، علاقه بیشتر می شود.» ولی این جا می بینیم کمالی وجود ندارد، ولی علاقه و عشق آمده. به نظر می رسد پاسخ این باشد که برخی افراد به ویژه بعضی جوانان پس از ملاقات اول و علاقه ی ابتدایی که به محبوب خود پیدا می کنند، از محبوب خود یک شخصیت ایده آل و با کمالی در ذهن خود می سازند و به آن شخصیت که در ذهن و خیال خود دارند، علاقه مند می شوند و هر روز کمالاتی را برای او فرض می کنند و خوبی هایی را برای او توهم می کنند، و بر اساس آن شخصیت و محبوب خیالی و مفروض که برای خود ساخته اند، محبتشان بیشتر می شود و عشق، علاقه و دفاع از او نیز لحظه به لحظه افزایش می یابد. این در حالی است که خود او می داند و همه ی اطرافیان نیز می دانند که آن محبوب این کمالات را که ندارد هیچ، ارزش این همه دفاع و وقت صرف او کردن را نیز ندارد، اما او کمالات و ارزش هایی را برای او تصور کرده و دارد با آن عشق بازی می کند تا حدی که معایب او اصلا دیده نمی شود و گاهی «معایب» را نیز «محاسن» می شمارد.(11)
راه حل اول
راه حل دوم
ـ اگر ریشه ی این عشق و علاقه که انسان را به این مشکل گرفتار کرده، مسائل «عاطفی» باشد، شخص باید این خلأ را از دورن خانواده پر کند. با علاقه به پدر و مادر و دیگر افراد خانواده می توان این خلأ عاطفی را از بین برد تا نیاز به جایگزینی افراد دیگر نبوده و در دام عشق های مهلک مجازی گرفتار نیاید.(12)
ـ اگر این علاقه «جنسی» است و معشوق نیز از جنس موافق است، انسان باید در مورد عاقبت اخروی و دنیوی این نوع عشق و علاقه خوب فکر و مطالعه کند، چنان که حضرت علی (ع) می فرماید: «هر وقت خواستید کاری انجام دهید، نخست در عاقبت آن کار خوب تفکر نمایید.» (13)
بنابراین باید توجه داشت که عاقبت اخروی این کار عذاب آلود است و عاقبت دنیوی آن افزون بر آبروریزی و لگدمال شدن شخصیت انسان، فرد را گرفتار بیماری های جسمی و روحی خطرناک و استعداد های انسان را ضایع می کند و از شکوفا شدن آن جلوگیری می کند.
اما اگر این علاقه عاطفی یا جنسی به جنس مخالف است، راه حل های خود را می طلبد، از جمله:
1. انسان مسئله را با خانواده ی خود در میان بگذارد تا رسماً از معشوق مورد علاقه ی خود برای ازدواج خواستگاری کند و از این کار هراسی در دل نداشته باشد، البته این کار باید با توکل بر خدا و همراه با شناخت و مشورت با دیگران و بدون عجله و با انجام تحقیقات کامل صورت گیرد.
اما اگر جواب آن ها منفی بود یا شرایط ازدواج وجود نداشت، چه باید کرد؟
2. پس از صبر و بردباری، قاطعانه و با اراده ی محکم و با توکل بر خدا تصمیم بگیرد او را به فراموشی بسپارد، و مهم ترین عامل در این مرحله این است که مطمئن باشد در آینده ی نزدیک او را فراموش خواهد کرد و ان شاء الله همسر بهتری برای او پیدا خواهد شد.
3. ایجاد پیوند و رابطه ی قلبی عمیق با خالق زیبایی ها و کمالات، یعنی خداوند متعال، با این عقیده که هر چه زیبایی و کمال در عالم هست، از او است (14)و عشق به او، پایدار و بقیه عشق ها فانی و زودگذر است.
4. با برنامه ریزی دقیق و منظم، وقت خود را به مطالعه و ورزش و کار و تلاش و رفاقت و مجالست با دوستان مذهبی و شرکت در مجالس اهل بیت و مانند این ها، به نحو احسن بگذراند، و سعی کند از بیکاری و پرداختن به امور بیهوده و خلوت گزینی و گوشه گیری پرهیز کند، تا ذهن خود به خود از این محبت ها خالی شود.
5. دوران جوانی پر از شور و هیجان و احساس است. این نوع مسایل طبیعی است و با اندک بهانه ای به وجود می آید و با اندک بهانه و تلاشی فراموش می شود، برای مثال، همین اندازه که انسان متوجه شود محبوب او با شخص دیگری رفت و آمد می کند، از او دلگیر می شود و در نتیجه رفته رفته به قطع رابطه می انجامد.
6. در نظر خود بین عشق حقیقی که مربوط به خدا و اولیای خداست، و عشق مجازی مقایسه کند و توجه کند که عاقبت عشق حقیقی عزت نفس، حقیر شدن مشکلات، تأثیر نداشتن تعریف و مدح دیگران، احساس امنیت و آرامش و ثبات قدم داشتن ـ و محبوب شدن پیش دیگران و نتیجه ی عشق های غیر حقیقی خفت و خواری و حقیر شدن است.
در پایان یادآور می شویم که به باور عموم روان شناسان، جوانان افزون بر مطالعه ی منابعی در این خصوص، بی نیاز از مشاوره ی حضوری با کارشناسان نیستند.
پينوشتها:
1. فرهنگ علوم عقلي، سيد جعفر سجادي، ص 357.
2. حکمت الهي عام و خاص، به نقل از مهدي الهي قمشه اي، جلد يک، ص 139.
3. اشارات و تنبيهات شرح المحقق طوسي، جلد سوم، جزء سوم، ص 8.
4. وسائل الشيعه، ج 1، ص 83، باب 19، حديث 2.
5. ر.ک: صحيفه ي سجاديه، و نيز مناجات مريدين از مناجات خمسه ي عشر.
6. ديوان حافظ، غزل 121.
7. مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت 97.
8. ديوان حافظ، غزل يازدهم.
9. مباني فلسفه ي عشق، محمدحسين خليلي، ص 29.
10. اين قاعده فقط بين دو انسان جاري نيست، بلکه علاقه به اشيا نيز همين گونه است، براي مثال، شما يک دستگاه صوتي يا گوشي تلفن جديد مي خريد، هرچه از توانايي ها و سرويس دهي آن بيشتر آگاه مي شويد، علاقه ي شما به آن شيء بيشتر مي شود.
11. يا اگر حسن کوچکي هم داشته باشد، در ذهن خود پرورش مي دهد و آن خوبي «کوچک» را «بزرگ» مي کند و در خلوت خود به آن دلخوش مي شود.
12. سعي کند عيب هاي نزديکان خود را بزرگ نکند و به آن ها حسن نيت داشته باشد تا اين علاقه جبران شود. و اين را بداند که هر انساني ممکن است در آداب معاشرت و اخلاق خود، معايبي را داشته باشد، چه شخص غريبه باشد و چه آشنا! فقط تفاوت در اين است که عيب آشنايان و نزديکان آشکار است، از اين رو، انسان از آن ها دلگير مي شود، ولي عيب افراد غريب پنهان و انسان از آن ها بي خبر است، از اين رو، عاشق آن ها مي شود.
13. «اذا هممت بشي فتدبر عاقبته.».
14. با مطالعه و دقت در داستان حضرت يوسف(ع) به دست مي آيد که او با اين عقيده توانست بر غريزه ي جنسي و عشق مجازي غلبه کند.
/ج