جريان چپ مدرن در ایران
طيف «چپ جديد» را بايد يک جريان نوپا و تازه در عرصه اجتماعي و سياسي ايران دانست. اين جريان که اغلب از طيف «چپ سنتي» تشکيل شده است، پس از دور ماندن از قدرت از سال 68 با حضور در مراکز علمي و دانشگاهي، رو به سوي تجدد، نوآوري و بازنگري آورد. پايگاه اجتماعي اين جريان را بايد در طبقات متوسط، دانشجويان و اقشار مذهبي دانست.(1) «چپ نو» با تندروي و دولتي شدن صرف امور اقتصادي مخالف است. اين جريان به سه بخش تعاوني، خصوصي و دولتي مندرج در قانون اساسي اعتقاد دارد، در حالي که چپ سنتي از دولتي شدن امور حتي بخش تعاوني بحث مي کند.
چپ مدرن به تبادل فرهنگي و تقويت بسترها و زيرساخت ها و فرهنگي حفظ و تقويت هويت ديني و ملي براي ايجاد مصونيت اجتماعي در برابر تهاجم و ايجاد زمينه انديشه سازي، اهميت زيادي مي دهد. در اين زمينه معتقد است:
بزرگ ترين ظلم به جامعه، محروم کردن آن جامعه از آرا و افکار افراد خود آن جامعه است، و در نهايت جامعه را به ورطه استبداد مي کشاند.(2)
به طور کلي استراتژي فرهنگي طيف چپ نو را مي توان چنين ترسم کرد:
اصالت دادن به فرهنگ خودي، تأييد تبادل و داد و ستد فرهنگي و برخورد گزينشي با فرهنگ ها و افکار مختلف، بهره جويي از ابزارها و شيوه هاي مدرن در عرصه فرهنگي، تفکيک رويکرد فرهنگي و سياسي از رويکرد اطلاعاتي و امنيتي در عرصه فرهنگ، احتراز شديد از قشرگرايي و تحجر و مبارزه با مظاهر آن، قانون مند کردن روابط و مناسبات فرهنگي و احتراز از برخوردهاي سليقه اي و فردي با ناهنجاري ها.(3)
در بعد اقتصادي، چپ مدرن به «مهندسي دولتي» اعتقاد دارد. الگوي توسعه از اين نظر بر اساس محوريت توليد با استفاده از منابع و نيروهاي داخلي است و با سرمايه گذاري خارجي به عنوان يک اصل فرعي نگاه مي کند و عقيده دارد:
قانون اساسي نمي خواهد که کارها در دست دولت باشد و دولت به صورت کارفرماي بزرگ در بيايد.(4)
چپ مدرن در بعد سياسي به مشارکت سياسي مردم در غالب نهادهاي مدني و احزاب مي نگرد و بيش از ساير طيف ها بر عنصر «جمهوريت» تأکيد دارد:
فراهم آوردن هر چه بيشتر زمينه هاي مشارکت و رقابت آگاهانه و داوطلبانه مردم و تضمين آن توسط دولت و همچنين از نظر اين جريان، احزاب و گروه ها با دستورالعمل و بخشنامه بوجود نمي آيند، بلکه حزب واقعي بايد از متن آمادگي فکري، روحي، اجتماعي و نيازهاي مردم برايد.(5)
مهم ترين اصول سياست خارجي آن ها، اصل «تنش زدايي» مي باشد. «گفت و گوي تمدن ها» واژه اي است که آن را به جاي «تعارض و برخورد تمدن هاي» هانتينگتون به کار برده اند. تنوع درگسترش روابط با کشورهاي مستقل اروپايي و آسيايي از برنامه هاي ديگر طيف چپ مدرن است. خصوصيات تندروي و راديکال را نبايد به اين طيف نسبت داد.(6)
بازگشت به قدرت با جريان چپ مدرن
بعد از جنگ تحميلي عراق عليه ايران، برخي افراد بري نوسازي کشور بر پيوستن به فرايند جهاني شدن که بعد از فروپاشي بلوک شرق و اتحاد جماهير شوروي شتاب بيشتري پيدا کرده بود، تأکيد مي کردند.(8) بر اين اساس برنامه هاي اقتصادي ايران در اين مقطع که توسط تکنوکرات ها تنظيم و اجرا مي شد، کوششي براي تطبيق با برخي فرايندهاي جهاني شدن مثل جذب سرمايه و تکنولوژي خارجي، افزايش صادرات و واردات و ارتباط نزديک تر با کشورهاي صنعتي بود.
يکي از انگيزه هاي اصلي اين چرخش در سياست ها، ضرورت بازسازي کشور پس از جنگ و ترميم وجهه و روابط خارجي ايران بود. در حقيقت گروه کارگزاران سازندگي که حول رفسنجاني گرد آمده بودند، در طرح نگرش جديد نقش عمده اي داشتند. لازمه تحقق چرخش جديد و توجه به فرايندهاي جهاني شدن، تغيير در سياست خارجي و تجديدنظر در سياست هاي اقتصادي و اجتماعي دولت بود. استدلال دولت در مقابل مجلس اين بود که شرط لازم براي توسعه اقتصادي کشور به ويژه در شرايط بعد از جنگ دوم خليج فارس، تجديدنظر در سياست خارجي مي باشد.(9)
استدلال کارگزاران سازندگي اين بود که به منظور توسعه و پيشرفت اقتصادي بايد از انحصارگري و طرد نيروهاي مختلف پرهيز کرد. آن ها بر توسعه تکنولوزيک، استقراض و استمداد از سرمايه هاي خارجي، کاهش مقررات گمرکي و تأمين آزادي هاي سياسي در چهارچوب قانون اساسي براي تشويق مشارکت عمومي تأکيد مي کردند و معتقد بودند در سايه رشد و توسعه اقتصادي مي توان به استقلال و عدالت رسيد.(10)
لايه کارگزاران سازندگي با عنوان راست هاي مدرن از راست سنتي جدا شد و بعد از مدتي به صورت حزبي سياسي در جامعه ظهور کردند. آن ها تکنوکرا هاي مرتبط با چپ و راست برخي مديران دستگاه هاي دولتي، صاحبان شرکت هاي خدماتي، ساختماني و تجاري مدرن و صاحبان صنايع جديد بودند که براي تأثيرگذاري برجسته تر متشکل تر به هم وصل شدند.
سياست هاي اقتصادي آن ها عموماً متأثر از اقتصاد ليبرالي و سرمايه داري، بر خصوصي سازي، آزادسازي و حداقلي کردن دخالت دولت تأکيد داشت. از نظر خارجي، ديدگاه هاي آنان و رفتارهاي نهادهاي مالي و اقتصادي بين المللي هماهنگي داشت. در عرصه عمل سياسي و اجتماعي، کارگزاران بر راهبردهايي همچون مصلحت انديشي، عمل گرايي و پراگماتيسم تأکيد مي کردند.(11)
کارگزاران سازندگي در انتخابات مجلس پنجم که در تاريخ 75/1/31 برگزار شد، آسيب پذيري جناح راست سنتي را نشان داده و جرقه يک دوره جديد را زده بودند. آن ها در اين انتخاب به صورتي سازماندهي شده با امکانات مالي فراوان خود و تسلط همه جانبه بر افکار عمومي، اکثريت مطلق راست سنتي را در مجلس پنجم شکست دادند. در مرحله اول انتخابات مجلس پنجم در حوزه تهران، کانديداي کارگزاران شان به شانه نفر اول جناح راست سنتي رأي آورد و تنها دو نفر اول کارگزاران و راست سنتي با آرائي نزديک به هم موفق به اخذ رأي لازم براي رفتن به مجلس شدند.
اين انتخابات، شکاف و اختلاف اساسي در جناح راست را به نمايش گذاشت و کارگزاران را به عنوان مجموعه اي تأثيرگذار در حوادث سياسي کشور به جامعه معرفي کرد. فاصله بين کارگزاران سازندگي و راست سنتي تا انتخابات رياست جمهوري سال 76 رو به فزوني گذاشت. برخي نشريان چپ به ويژه دو هفته نامه عصر ما در برخي شماره هاي خود به دفاع از هاشمي در مقابل راست سنتي مي پرداختند و تلاش مي کردند اين شکاف را علني تر و عملي تر کنند.(12)
انتخابات پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي علاوه بر معرفي کارگزاران سازندگي به عنوان مجموعه اي تاثيرگذار در فضاي سياسي کشور، ائتلاف گروه هاي چپ گرا، خط امام و تشکل هاي همسو با مجمع روحانيون مبارز را از انفعال خارج کرد؛ به گونه اي که افرادي از اين طيف توانستند به مجلس پنجم راه پيدا کنند. چپ مدرن که قدرتي يافته بود، در برخي از مفاهيم و اعتقادات گذشته نيز دگرديسي و چرخش جدي انجام داد که اهم آن ها عبارت بودند از:
الف. ولايت فقيه و رهبري
اين جناح اختيارات ولي فقيه را به قانون اساسي محدود مي داند و معتقد است وي بايد در چهارچوب قانون اساسي عمل کند. بهزاد نبوي از رهبران سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران در اين باره مي گويد:
ولايت مطلقه در چهارچوب تعيين شده مطلقه مي باشد، چرا که اگر غير از اين باشد، اصلاً نبايد قانون اساسي تدوين مي گرديد. (13)
به اعتقاد چپ هاي مدرن، ولايت مطلقه اصطلاحي است که جنبه موضوعي دارد نه شخصي، بدين معني که دولت اسلامي علي الطلاق حق دخالت و تصرف کليه موضوعات و امور حکومتي را دارا است اما در جاي خود اين اختيار مطلق را نمي توان مانع تقسيم منطقي وظايف زمامداي بين قواي متعدد دانست. همچنين داشتن اختيارات مطلقه اختصاص به حکومت اسلامي ندارد و مقتضاي هر نوع کشورداري به ويژه در حال حاضر، آن است که حاکميت ملي... اراده اي فوق اراده آن وجود نداشته باشد... در عين حال در هيچ کشور به معناي سياسي توسعه يافته، اختيارات مطلق حکومت، به معناي خروج از قوانين اساسي و يا قانونمند نبودن روال امور تلقي نشده است. هيچ کس برهاني بر اينکه همه اختيارات لزوماً بايد در اختيار يک نفر باشد، اقامه نکرده است... بنا براين ولايت مطلقه فقيه به معناي حکومت مطلقه فردي نيست.(14)
محمد سلامتي دبير کل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران نيز در مصاحبه اي بر مقيد بودن اختيارات ولي فقيه تأکيد کرده، مي گويد:
اساساً قرار نيست در جامعه ما ولي فقيه به جاي همه فکر کند و در زمينه هاي مختلف راه حل ارائه کند. لازمه چنين اعتقادي آن است که نهادهاي قانوني (دولتي و غير دولتي) هيچگاه فعال نشوند، زيرا در صورت فعال شدن، عرصه را بر روي فقيه تنگ مي کنند.(15)
اين جناح معتقد است؛ ولي فقيه در عصر غيبت بايد منتخب مردم باشد. به بيان دقيق تر، طيف چپ مدرن به ولايت فقيه انتخابي معتقد است و مبناي حکومت اسلامي را رأي و انتخاب مردم مي داند. بر اساس اين نظر، در عصر غيبت دست خدا از آستين مردم بيرون مي آيد.(16)
حجت الاسلام اسدالله بيات عضو شوراي مرکزي مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم در اين زمينه مي گويد:
وقتي اعمال ولايت فقيه عادل، مشروع خواهد بود که مردم ولايت وي را پذيرفته باشند.(17)
اين جناح معتقد است جمهوري اسلامي از سه رکن جمهوريت، اسلاميت و ايرانيت تشکيل شده است و اين سه اصل بايد حفظ شود. عدم توجه به هر يک از اين سه اصل و سست شدن هر يک از اين سه رکن، نظام ديگري را جز آنچه که مردم مسلمان ايران در جريان انقلاب توفنده خود فرياد کرده اند، به آن ها تحميل خواهد کرد.(18)
اين جناح بر جمهوريت و اسلاميت نظام تأکيد دارد و معتقد است:
اسلاميت نظام... ناشي از جمهوريت آن است. بدين معني که مردم سرنوشت اجتماعي خويش را چنين رقم زده اند و براي اداره امور و شئون مختلف جامعه، نظامات اسلامي برگزيده اند... نظام جمهوري اسلامي، جمهوري است چون مشارکت مردم در تعيين سرنوشت خويش در قانون اساسي به رسميت شناخته شده است. و اسلامي است زيرا تجلي اراده مردم مسلماني است که خواسته اند ارزش ها، آرمان ها و قواعد اسلامي را در روابط ميان خويش حاکم سازند.(19)
عباس عبدي در مصاحبه با روزنامه سلام بر ملاک بودن رأي مردم در اداره جامعه تأکيد کرده، مي گويد:
حتي اگر مردم رأي بر خلاف مصلحت جامعه دهند، تغيير دادن آن رأي از راه حيله و تقلب، دردي را دوا نمي کند. اين که خداوند مي فرمايد: سرنوشت هيچ قومي را خدا تغيير نمي دهد، مگر آنکه آن ها خودشان را تغيير دهند، ناشي از اين واقعيت است که با دستکاري در رأي مردم (ولو آن رأي خلاف مصلحت جامعه باشد) نمي توان جامعه را اصلاح کرد. مردم بايد خودشان مسئوليت کار خويش را برعهده بگيرند.(20)
در مجموع، طيف چپ که در زمان امام(ره) به ولايت مطلقه فقه معتقد بود با تغيير مصداق و عينيت رهبري، به تدريج برخي از افراد منتسب به آن فصل الخطاب امور را قانون اساسي قلمداد کرده و به ولايت انتخابي مقيده فقيه و وکالت فقيه، تغيير جهت داده اند.
ب. احزاب سياسي
به بيان ديگر، جناح چپ مدرن بر ضرورت فعاليت احزاب سياسي تأکيد مي کند. مهدي کروبي دبير سابق مجمع روحانيون مبارز از بوجود آمدن احزاب سياسي در کشور حمايت کرده، مي گويد:
بوجود آمدن احزاب سياسي در حيات سياسي کشور، موجب تقويت هر چه بيشتر مجلس، جدي شدن انتخابات، بيمه شدن نظام و بوجود آمدن شور و نشاط در ميان مردم مي شود. احزاب قوي به عنوان سيستم نظارتي، مانعي مهم در برابر بروز تخلفات به حساب آمده و موجب بوجود آمدن رقابت هاي سالم خواهند شد.(21)
او نظر خود را چنين ادامه مي دهد:
نظام ما يک نظام پارلماني است و با آراي مردم شکل مي گيرد. در قانون اساسي نيز صراحتاً مسئله احزاب لحاظ شده است و ما طرفدار احزاب با کارکردهاي واقعي شان هستيم.(22)
ج. سياست خارجي
کساني غرب را مظهر شيطان و کانون پليدي ديدند و تا دامن ذهن و زندگي را از آلودگي پاک دارند، بستن همه درب ها را به روي غرب توصيه کرده اند. غافل از آنکه تمدن غرب واقعيتي بود در حال بسط و توسعه که ريشه در تاريخ داشت و قوام يافته در متن جريان هاي پر حادثه بود. نفي و انکار ما نه غرب را از ميان بر مي داشت و نه مانع نفوذ و تأثير آن در جامعه و زندگي ما مي شد و ديديم که نشد. شيدائيان نيز چون از قبل، جز وجوهي از ظواهر را نديده اند، نه آن را مي شناختند و نه غرب زدگي حقارت بارشان، اجازه مي داد و در نتيجه نه در جامعه خودي پايگاهي يافته اند و نه در تغيير مسير تايخ توفيقي، و جامعه تشنه ما همواره در حسرت برخورد تأمل آميز با غرب رنج کشيده است.(23)
به عبارتي، جناح مذکور به نقد تمدن غرب معتقد است نه نفي آن. آن ها تعامل و رابطه با فرهنگ غرب را نوعي تقويت بسترهاي زير ساخت هاي فرهنگي جهت حفظ تقويت هويت ديني و ملي مي دانند که مي توانند گامي در جهت مصونيت اجتماعي در برابر تهاجم به حساب آيد. از اين رو معتقدند؛ استراتژي فرهنگي نظام، نبايد استراتژي منع باشد. «چپ مدرن» در مقابل سياست شناخت تمدن ها و مکاتب، اين نکته را تأکيد مي کند که مشکل امروز جامعه ايران، غرب زدگي نيست، بلکه عوام زدگي است، و:
امروز ديگر مسأله مقابله کفر و اسلام نيست، زيرا مکتب هاي مختلف فکري، سياسي و اقتصادي زيادي در دنيا وجود دارد که اسلام بايد پاسخ گوي سؤالات آن ها باشد.(24)
پي نوشت ها :
1. شکل گيري، گرايش ها، شخصيت هاي جناح چپ»، هفته نامه توانا، سال اول، شماره 22، (يکشنبه 11 مرداد 77) ص 9.
2. ويژه نامه روزنامه سلام در باب آراي آقاي خاتمي در هفتمين دوره رياست جمهوري، (فروردين 76)، ص 19.
3. عصر ما، سال دوم، شماره 13، (30فروردين 1374) ص 2.
4. ويژه نامه روزنامه سلام در باب آراي آقاي خاتمي در هفتمين دوره رياست جمهوري، (فروردن 76)، ص 32.
5. همان، صص 10 ـ 9.
6. براي مطالعه بيشتر درباره چپ مدرن ر.ک: حميدرضا ظريفي نيا، کالبدشکافي جناح هاي سياسي ايران، صص 126 ـ 120.
7. عبدالله نوري و عليرضا محجوب، روزنامه همشهري، تاريخ 75/6/10 و 75/6/12.
8. حسين بشيريه، «زوال هويت سياسي، غرب ايدئولوژي هاي هويت ساز»، روزنامه ايران، 1383/2/28.
9. علي دارابي، کارگزاران سازندگي از فراز تا فرود، ص 13.
10. همان.
11. همان، صص 59 ـ 58.
12. «اين تذهبون»، دو هفته نامه عصر ما، 26 ارديبهشت 1375، سال سوم شماره 44، ص 7، عناصر چپ گرا عدم صداقت خود را در حمايت از هاشمي در جريان انتخابات مجلس ششم با مطالب تخريبي شان در روزنامه هاي زنجيره اي به خوبي نشان دادند. براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ک: جهاندار اميري، اصلاح طلبان تجديدنظرطلب و پدرخوانده ها، صص 136 ـ 130.
13. مصاحبه با بهزاد نبوي، روزنامه کار و کارگر، (4 ديماه 1375).
14. دو هفته نامه عصر ما، شماره 61، 75/10/19، ص 5.
15. همان، شماره 1، 73/7/27، ص 3.
16. همان، شماره 13، 74/1/30، ص 2.
17. روزنامه همشهري، 75/10/9.
18. دو هفته نامه عصر ما، شماره 4، 73/9/9.
19. همان، شماره 16، 74/1/12، ص 1.
20. روزنامه سلام، 76/1/17، ص9.
21. هفته نامه صبح، شماره 36، 74/9/28.
22. روزنامه سلام، 75/12/1.
23. سيد محمد خاتمي، از دنياي شهر تا شهر دنيا، ص 14.
24. سيد محمد خاتمي، روزنامه سلام، (11 فروردين ماه 1376).