شهيد آیت الله صدوقي در قامت يك مدرس (1)
گفتگو با آيت الله محمدحسن احمدي فقيه يزدي
از جهات اخلاقي، هوش، فراست، ذكاوت، خلوص، صفا و بالاخره بينش علمي و سياسي معظم له ضرب المثل و مورد توجه بزرگان و حتي فقهاي بسيار بود كه از باب مثال نمونه هايي عرض مي شود.
فعاليت ايشان در ابتداي تاسيس حوزه علميه قم در زمان مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي و همين طور مراجع بعد از وي و پيشبرد اهداف مقدس اسلامي در حوزه هاي علميه هم از جهات تدريسي و هم از جهات اداره حوزه شايان توجه دقت نظر است. در وقتي كه حوزه دچار كمبود مالي و گرفتاري هاي زمان پهلوي اول (رضاخان) بود، عده اي از بزرگان از جمله معظم له با فداكاري هاي كم نظير و حتي بي نظير خود، در عين اينكه تحمل مشقت ها نموده اند، اركان حوزه را محكم كردند و آيت الله شهيد صدوقي عزيز از كساني است كه فشار مالي حوزه و تنظيم برنامه طلاب را بر دوش خود داشت، به طوري كه هر وقت ايشان با شخصيت هايي مثل آيت الله علامه بزرگوار استاد سيد محمدحسن طباطبايي و آيت الله بهاءالديني و افراد ديگر ملاقات داشتند، فوق العاده مورد احترام، تشكر و سپاسگزاري اين بزرگان واقع مي شدند كه البته اگر فرصتي بود جريان هايي را به صورت عيني نقل مي كنم.
راجع به آشنايي ما با اين شهيد بزگوار، تقريبا در ابتداي تحصيل با اين شخصيت بزرگ آشنا بوديم. البته اين مقدار را بايد بگويم كه در زمان مرحوم حضرت آيت الله حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني يزدي كه از اوتاد و اخيار عصر خويش و شخصيت برجسته يزد بودند و كارهاي آن استان بر عهده ايشان بود، شهيد بزرگوار تا از قم به يزد تشريف آورده بودند. آيت الله فقيه خراساني با مرحوم پدر ما سوابق رفات و دوستي زيادي داشتند و گويا در سفرهاي زيارتي عتبات عاليه و حج كه در آن زمان ها زياد هم طول مي كشيد، با هم بودند. ايشان بدين مناسبت به ما هم بعد از فوت پدر بسيار لطف و محبت داشتند و كرارا در برخوردها تصريح مي كردند كه مرحوم حاج ملا احمد، پدر شما به ما حقوقي داشته و روي اين حساب الطاف زيادي را در حق ما كه يتيم بوديم و مشغول تحصيل، داشتند.
در آن زمان شهيد صدوقي به عنوان يكي از روحانيون روشن و با نشاط كه تازه از قم به يزد تشريف آورده بودند، در يزد مورد توجه اكثريت قريب به اتفاق بودند. گرچه ما با مرحوم حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني يزدي به سبب آن جهاتي كه ذكر شد در ابتدا، بيشتر مربوط بوديم، ولي علاقه داشتيم كه با آيت الله صدوقي هم ارتباط نزديكي پيدا كنيم، گو اينكه بعضي از افراد خانواده خودمان مي گفتند كه ما با آيت الله صدوقي فاميلي و خويشي داريم و در منزل هم مطرح مي كردند، ولي ما نظر داشتيم كه از جهات درسي بين طلاب، از محضر ايشان استفاده كنيم، بدين جهت به خدمت ايشان مي رفتيم و در نماز جاعت ايشان شركت مي كرديم و پس از مدت كوتاهي در جلسه درس ايشان شركت كرديم و از تدريس ايشان استفاده هاي فراوان برديم. ايشان طوري تدريس مي كردند كه تمام ريزه كاري هاي درس ها حل شده و هيچ گونه خستگي براي ما پيدا نمي شد، گرچه اين حقير و اخوي گرامي ام دانشمند محترم حجت الاسلام حاج شيخ محمدحسين احمدي يزدي از كوچك ترين افرادي بوديم كه در درس ايشان شركت مي كردند و طبعا از نظر سني بايد خسته مي شديم، ولي درس ايشان طوري بود كه با كمال شوق و رغبت استفاده مي برديم و ساعت شماري مي كرديم كه جلسه آينده درس هرچه زودتر شروع شود. اين بدان جهت بود كه آن شهيد عزيز، استادي ماهر در مقام تدريس و مربي اي با صفا در برخورد با شاگردانشان بودند، به طوري كه اكثر دروس سطح را خدمت ايشان خوانديم.
البته اين نكته قابل تذكر است كه بعد از فوت مرحوم حاج شيخ غلامرضا، ما ارتباط خيلي نزديك تري با شهيد صدوقي پيدا كرديم و با وجود اينكه ما پدر نداشتيم و از محبت هاي پدرانه حاج شيخ غلامرضا محروم مانديم، وي را به عنوان پدر و محبوبي عزيز و استادي ارجمند مي دانستيم و خود آن مرحوم هم گاهي علاوه بر برنامه هاي درسي و روابط استادي و نظاير اينها زمينه هايي را به وجود مي آورد كه ما فعاليت بيشتري بكنيم و در آن شرايط و زمينه ها بيشتر با ايشان مانوس بوديم، از جمله اينكه ايشان در تابستان گاهي به محله پدري ما كه در اطراف يزد بود، تشريف مي آوردند، كتاب روايتي داشتند و وقتي در خدمتشان بوديم، مي فرمودند كه خود تدريسي بود و در خلال آن مطالبي ارزنده، ولو به صورت داستان ارائه مي دادند و گاهي شب ها مي گذشت و مي فرمودند همين جا باشيد و در خدمت ايشان بوديم كه پس از استراحتي كوتاه شب زنده داري و تهجد معظم له شروع مي شد. البته در اين جلسات گاهي بعضي از بزرگان يزد حضور داشتند و پس از ساعاتي برنامه هاي عمومي و ديد و بازديدها آغاز مي شد.
بالاخره بعد از فوت حاج شيخ غلامرضا طولي نگذشت كه ايشان فرمودند شما دو برادر بايد به قم برويد و ادامه تحصيل دهيد و از آنجا ما راهي قم شديم و در قم هم براي اينكه درس هاي قم را ببينيم، در بعضي از آن درس ها شركت كرديم كه ببينيم آيا تفاوتي با درس هايي كه خدمت آيت الله صدوقي در يزد خوانده بوديم دارد يا خير، چون به خيال خودمان شايد درس هاي سطح قم بهتر از يزد بود و تقريبا به خود قبولانديم كه شركت در اين درس ها لااقل نوعي مرور و تكرار دروس گذشته است، ولي پس از مدت كوتاهي دريافتيم كه خير، شيوه تدريس آيت الله صدوقي بر تدريس دروس سطح قم برتري دارد و قابل مقاسيه نيست و در اين خلال فهميديم كه همين اساتيد سطح قم از شاگردان آيت الله صدوقي بودند كه يكي از آنها در جلسه دوستانه اي كه داشتيم گفت: «شما از سرچشمه سيراب شده ايد.» البته مي دانيد كه اكثر اساتيد فعلي ما از شاگردان آن بزرگوار بودند. در تعطيلات حوزه علميه قم كه سفري به يزد مي رفتيم، آن شهيد عزيز ما را مورد تفقد قرار مي داد و به ديدن ما مي آمد و باز بعضي از آن جلسات تا موقع مراجعت به قم شروع مي شد ودر اين جلسات مسائلي راجع به حوزه قم، اوضاع اجتماعي، سياسي و مانند اين ها مطرح مي شد و بدين صورت روابط ما محفوظ بود.
در رابطه رفاقت ايشان، جرياني از مرحوم آيت الله استاد محقق داماد يزدي به ياد دارم كه ايشان مي فرمودند يك وقت عده اي از اين آقايان (منظورشان نظير امام خميني و دوستانشان بودند) بنابر اين داشتند كه جلسه اي را تشكيل دهند و آقاي صدوقي را هم مي آوردند تا جلسه شان منظم شود و اين مطلب را طوري نقل مي كردند كه حكايت از ارتباط دوستانه امام خميني و آيت الله صدوقي داشت و نيز از خود آيت الله شهيد صدوقي به ياد دارم كه مي فرمودند: «در زمان هاي سابق در فصل تابستان، ضمن سفري كه در مشهد با امام خميني بوديم، در مدرسه اي سكونت داشتيم. من به جهتي لازم بود كه اوايل شب، بعد از نماز مغرب و عشا تا مدتي در خدمت مرحوم آيت الله العظمي صدر باشم و گاهي دير به مدرسه بر مي گشتم. وقتي به پشت بام براي خواب مي آمدم، مي ديدم ايشان (امام خميني) فرش ها را پهن كرده و مقدمات لازم را فراهم نموده اند كه من خجالت مي كشيدم. البته ايشان مشغول تحقيق و كارهاي خودشان بودند و در ضمن، اين گونه برنامه ها را هم انجام مي دادند.»
اين قسمت كه عرض شد در باب دوستي و محبت بود و امام از جهت ترويجي كه مرحوم شهيد صدوقي از امام خميني داشت. بعد از فوت مرحوم آيت الله بروجردي، در ضمن چند نفر كه معروف به مرجعيت بودند، امام خميني را هم ايشان معرفي مي كردند و بالاخره بعد از فوت حاج سيد عبدالهادي شيرازي، تقريبا امام را به عنوان مرجع شاخص بيان مي كردند و با وجود آنكه آن موقع طولي نكشيد و اختناق هاي رژيم طاغوتي هم شروع شد، ولي ايشان حق مطلب را در شرايط آن روز ادا مي كردند.
به ياد دارم كه ما وقتي از قم به يزد مي رفتيم، جرياني را نقل مي كرديم كه مثلا آيت الله فكور راجع به امام خميني چنين نظر بلندي دارند و يا آيت الله بهاءالديني راجع به ايشان (امام خميني) چنين تعبير عالي دارند و همين طور علماي ديگر. در اين بين، شهيد صدوقي مي فرمودند: «از اين جا ما پي مي بريم كه امام خميني چه شخصيت بزرگي است كه شخصيت هاي بزرگ حوزه مانند آيت الله بهاءالديني و آيت الله فكور درباره ايشان چنين بياناتي دارند.»
چون در ايران كسي كه از هر جهت جريان هاي انقلاب را پشتيباني مي كرد و از هيچ گونه فداكاري دريغ نداشت، ايشان بود و حتي خود با آنكه عالم و فقيهي توانا بود، شخصا تظاهرات را رهبري مي كرد، بدين جهات رژيم هم درباره شخص ايشان خيلي حساس شده بود كه بعدها در اسناد محرمانه ساواك به دست آمد كه خلاصه اش به شرح زير است:
«در جريان هاي اخير كه به دنبال حوادث 19 دي در قم به وجود آمد، روحاني سرشناسي در يزد به نام آقاي حاج شيخ محمد صدوقي با برپا كردن تظاهرات و سخنراني ها، ناآرامي به وجود آورده و عليه رژيم حركت و شديداً از آقاي خميني طرفداري و اعلاميه هاي وي را منتشر مي كند. قرار بر اين شد كه تلفن او را كنترل و منزل وي را محاصره كنند و اگر دست برنداشت، تصميمات لازمه به مرحله اجرا درآيد...» و تقريبا در آن سند غير از آيت الله صدوقي شخص ديگري به عنوان عنصر محرك شناخته نشد، بنابراين رژيم فوق العاده درباره ايشان حساس بود، ولي ايشان رمز مسئله نهضت و كيفيت را به خوبي در آن شرايط دريافته بود.
لازم مي دانم نكته اي را متذكر شوم. در همان اوان براي كارهاي انقلابي به نوبت فعاليت داشتيم، از آن جمله وقتي انقلاب اسلامي ايران به نقطه حساس خود رسيد، براي بعضي از مسائل تصميم گرفته شد كه در پاريس خدمت امام شرفياب شويم. قبل از رفتن با افراد زيادي كه در انقلاب نقشي داشتند، تماس حاصل شد تا اگر پيغامي دارند بگويند. به بعضي برخورد كرديم كه مي گفتند: «به امام بگوييد خيلي مشكل شده است، با آمريكا طرف هستيم و شوروي هم ممكن است كاري بكند و اوضاع داخل هم مناسب نيست» و به هر حال به شكل تحير، مسئله را تجزيه و تحليل مي كردند. بعضي ديگر هم همانند شهيد صدوقي اصرار داشتند كه بايد خود امام تشريف بياورند. البته مرحوم استاد مطهري و شهيد دكتر بهشتي و بعضي ديگر هم همين نظريه را داشتند و از طرف ديگر گروه سومي هم بودند كه مي گفتند به امام بگوييد كه به ايران تشريف نياورند و با انجام مصاحبه ها و مانند آنها، همان جا بيشتر موفق هستند و اگر به داخل بيايند، محاصره مي شوند و كارها متوقف مي شود و البته اين گروه سوم بيشتر به مطلب خود اصرار داشتند كه حتي در لحظات آخر سفر ما هم، حضورا كساني را به اين عنوان فرستاده بوديم. البته پس از آنكه خدمت امام شرفياب شديم، ديديم آن قدر مسائل آنجا براي امام روشن است كه احتياج به ذكر اين دلسوزي ها نيست و پس از مدتي خود امام تصميم گرفتند كه به ايران تشريف بياورند و معلوم شد همان نظريه دوم كه شهيد صدوقي بر اين امر زياد اصرار داشتند، صائب بوده و خود اين مطلب، ديد سياسي، اجتماعي ايشان را نشان مي دهد و اينكه اين نهضت به دست شخص خود امام خميني و رهبري ايشان بايد به انجام برسد. البته شهيد صدوقي آن طور كه قرائن در دست است، روي اين مطلب پافشاري داشته است. در ضمن پرواضح است كه معظم له در برنامه هاي ورود امام نقش مستقيم داشت. در پايان اين مطلب گوشزد مي شود كه در حوادث پانزده خرداد سال 42 و پس از آن، شهيد صدوقي فعاليت هاي سياسي چشمگيري داشت و در جريان زنداني شدن امام، به عنوان اعتراض به رژيم، در زمره علمايي كه از هر شهرستاني به تهران سفر كرده بودند، ايشان به عنوان بزرگ علماي استان يزد شركت نموده بودند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
درآمد
آشنايي شما با شهيد صدوقي از چه زماني شروع شد و خصوصيات اخلاقي ايشان، مخصوصا طرز برخوردشان با شاگردانشان در حوزه علميه قم و يزد چگونه بود؟
از جهات اخلاقي، هوش، فراست، ذكاوت، خلوص، صفا و بالاخره بينش علمي و سياسي معظم له ضرب المثل و مورد توجه بزرگان و حتي فقهاي بسيار بود كه از باب مثال نمونه هايي عرض مي شود.
فعاليت ايشان در ابتداي تاسيس حوزه علميه قم در زمان مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي و همين طور مراجع بعد از وي و پيشبرد اهداف مقدس اسلامي در حوزه هاي علميه هم از جهات تدريسي و هم از جهات اداره حوزه شايان توجه دقت نظر است. در وقتي كه حوزه دچار كمبود مالي و گرفتاري هاي زمان پهلوي اول (رضاخان) بود، عده اي از بزرگان از جمله معظم له با فداكاري هاي كم نظير و حتي بي نظير خود، در عين اينكه تحمل مشقت ها نموده اند، اركان حوزه را محكم كردند و آيت الله شهيد صدوقي عزيز از كساني است كه فشار مالي حوزه و تنظيم برنامه طلاب را بر دوش خود داشت، به طوري كه هر وقت ايشان با شخصيت هايي مثل آيت الله علامه بزرگوار استاد سيد محمدحسن طباطبايي و آيت الله بهاءالديني و افراد ديگر ملاقات داشتند، فوق العاده مورد احترام، تشكر و سپاسگزاري اين بزرگان واقع مي شدند كه البته اگر فرصتي بود جريان هايي را به صورت عيني نقل مي كنم.
راجع به آشنايي ما با اين شهيد بزگوار، تقريبا در ابتداي تحصيل با اين شخصيت بزرگ آشنا بوديم. البته اين مقدار را بايد بگويم كه در زمان مرحوم حضرت آيت الله حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني يزدي كه از اوتاد و اخيار عصر خويش و شخصيت برجسته يزد بودند و كارهاي آن استان بر عهده ايشان بود، شهيد بزرگوار تا از قم به يزد تشريف آورده بودند. آيت الله فقيه خراساني با مرحوم پدر ما سوابق رفات و دوستي زيادي داشتند و گويا در سفرهاي زيارتي عتبات عاليه و حج كه در آن زمان ها زياد هم طول مي كشيد، با هم بودند. ايشان بدين مناسبت به ما هم بعد از فوت پدر بسيار لطف و محبت داشتند و كرارا در برخوردها تصريح مي كردند كه مرحوم حاج ملا احمد، پدر شما به ما حقوقي داشته و روي اين حساب الطاف زيادي را در حق ما كه يتيم بوديم و مشغول تحصيل، داشتند.
در آن زمان شهيد صدوقي به عنوان يكي از روحانيون روشن و با نشاط كه تازه از قم به يزد تشريف آورده بودند، در يزد مورد توجه اكثريت قريب به اتفاق بودند. گرچه ما با مرحوم حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني يزدي به سبب آن جهاتي كه ذكر شد در ابتدا، بيشتر مربوط بوديم، ولي علاقه داشتيم كه با آيت الله صدوقي هم ارتباط نزديكي پيدا كنيم، گو اينكه بعضي از افراد خانواده خودمان مي گفتند كه ما با آيت الله صدوقي فاميلي و خويشي داريم و در منزل هم مطرح مي كردند، ولي ما نظر داشتيم كه از جهات درسي بين طلاب، از محضر ايشان استفاده كنيم، بدين جهت به خدمت ايشان مي رفتيم و در نماز جاعت ايشان شركت مي كرديم و پس از مدت كوتاهي در جلسه درس ايشان شركت كرديم و از تدريس ايشان استفاده هاي فراوان برديم. ايشان طوري تدريس مي كردند كه تمام ريزه كاري هاي درس ها حل شده و هيچ گونه خستگي براي ما پيدا نمي شد، گرچه اين حقير و اخوي گرامي ام دانشمند محترم حجت الاسلام حاج شيخ محمدحسين احمدي يزدي از كوچك ترين افرادي بوديم كه در درس ايشان شركت مي كردند و طبعا از نظر سني بايد خسته مي شديم، ولي درس ايشان طوري بود كه با كمال شوق و رغبت استفاده مي برديم و ساعت شماري مي كرديم كه جلسه آينده درس هرچه زودتر شروع شود. اين بدان جهت بود كه آن شهيد عزيز، استادي ماهر در مقام تدريس و مربي اي با صفا در برخورد با شاگردانشان بودند، به طوري كه اكثر دروس سطح را خدمت ايشان خوانديم.
البته اين نكته قابل تذكر است كه بعد از فوت مرحوم حاج شيخ غلامرضا، ما ارتباط خيلي نزديك تري با شهيد صدوقي پيدا كرديم و با وجود اينكه ما پدر نداشتيم و از محبت هاي پدرانه حاج شيخ غلامرضا محروم مانديم، وي را به عنوان پدر و محبوبي عزيز و استادي ارجمند مي دانستيم و خود آن مرحوم هم گاهي علاوه بر برنامه هاي درسي و روابط استادي و نظاير اينها زمينه هايي را به وجود مي آورد كه ما فعاليت بيشتري بكنيم و در آن شرايط و زمينه ها بيشتر با ايشان مانوس بوديم، از جمله اينكه ايشان در تابستان گاهي به محله پدري ما كه در اطراف يزد بود، تشريف مي آوردند، كتاب روايتي داشتند و وقتي در خدمتشان بوديم، مي فرمودند كه خود تدريسي بود و در خلال آن مطالبي ارزنده، ولو به صورت داستان ارائه مي دادند و گاهي شب ها مي گذشت و مي فرمودند همين جا باشيد و در خدمت ايشان بوديم كه پس از استراحتي كوتاه شب زنده داري و تهجد معظم له شروع مي شد. البته در اين جلسات گاهي بعضي از بزرگان يزد حضور داشتند و پس از ساعاتي برنامه هاي عمومي و ديد و بازديدها آغاز مي شد.
بالاخره بعد از فوت حاج شيخ غلامرضا طولي نگذشت كه ايشان فرمودند شما دو برادر بايد به قم برويد و ادامه تحصيل دهيد و از آنجا ما راهي قم شديم و در قم هم براي اينكه درس هاي قم را ببينيم، در بعضي از آن درس ها شركت كرديم كه ببينيم آيا تفاوتي با درس هايي كه خدمت آيت الله صدوقي در يزد خوانده بوديم دارد يا خير، چون به خيال خودمان شايد درس هاي سطح قم بهتر از يزد بود و تقريبا به خود قبولانديم كه شركت در اين درس ها لااقل نوعي مرور و تكرار دروس گذشته است، ولي پس از مدت كوتاهي دريافتيم كه خير، شيوه تدريس آيت الله صدوقي بر تدريس دروس سطح قم برتري دارد و قابل مقاسيه نيست و در اين خلال فهميديم كه همين اساتيد سطح قم از شاگردان آيت الله صدوقي بودند كه يكي از آنها در جلسه دوستانه اي كه داشتيم گفت: «شما از سرچشمه سيراب شده ايد.» البته مي دانيد كه اكثر اساتيد فعلي ما از شاگردان آن بزرگوار بودند. در تعطيلات حوزه علميه قم كه سفري به يزد مي رفتيم، آن شهيد عزيز ما را مورد تفقد قرار مي داد و به ديدن ما مي آمد و باز بعضي از آن جلسات تا موقع مراجعت به قم شروع مي شد ودر اين جلسات مسائلي راجع به حوزه قم، اوضاع اجتماعي، سياسي و مانند اين ها مطرح مي شد و بدين صورت روابط ما محفوظ بود.
از علاقه و نظرات علما و اساتيد قم درباره ايشان چه مي دانيد؟
رابطه ايشان با امام خميني(ره) چگونه بود؟
در رابطه رفاقت ايشان، جرياني از مرحوم آيت الله استاد محقق داماد يزدي به ياد دارم كه ايشان مي فرمودند يك وقت عده اي از اين آقايان (منظورشان نظير امام خميني و دوستانشان بودند) بنابر اين داشتند كه جلسه اي را تشكيل دهند و آقاي صدوقي را هم مي آوردند تا جلسه شان منظم شود و اين مطلب را طوري نقل مي كردند كه حكايت از ارتباط دوستانه امام خميني و آيت الله صدوقي داشت و نيز از خود آيت الله شهيد صدوقي به ياد دارم كه مي فرمودند: «در زمان هاي سابق در فصل تابستان، ضمن سفري كه در مشهد با امام خميني بوديم، در مدرسه اي سكونت داشتيم. من به جهتي لازم بود كه اوايل شب، بعد از نماز مغرب و عشا تا مدتي در خدمت مرحوم آيت الله العظمي صدر باشم و گاهي دير به مدرسه بر مي گشتم. وقتي به پشت بام براي خواب مي آمدم، مي ديدم ايشان (امام خميني) فرش ها را پهن كرده و مقدمات لازم را فراهم نموده اند كه من خجالت مي كشيدم. البته ايشان مشغول تحقيق و كارهاي خودشان بودند و در ضمن، اين گونه برنامه ها را هم انجام مي دادند.»
اين قسمت كه عرض شد در باب دوستي و محبت بود و امام از جهت ترويجي كه مرحوم شهيد صدوقي از امام خميني داشت. بعد از فوت مرحوم آيت الله بروجردي، در ضمن چند نفر كه معروف به مرجعيت بودند، امام خميني را هم ايشان معرفي مي كردند و بالاخره بعد از فوت حاج سيد عبدالهادي شيرازي، تقريبا امام را به عنوان مرجع شاخص بيان مي كردند و با وجود آنكه آن موقع طولي نكشيد و اختناق هاي رژيم طاغوتي هم شروع شد، ولي ايشان حق مطلب را در شرايط آن روز ادا مي كردند.
به ياد دارم كه ما وقتي از قم به يزد مي رفتيم، جرياني را نقل مي كرديم كه مثلا آيت الله فكور راجع به امام خميني چنين نظر بلندي دارند و يا آيت الله بهاءالديني راجع به ايشان (امام خميني) چنين تعبير عالي دارند و همين طور علماي ديگر. در اين بين، شهيد صدوقي مي فرمودند: «از اين جا ما پي مي بريم كه امام خميني چه شخصيت بزرگي است كه شخصيت هاي بزرگ حوزه مانند آيت الله بهاءالديني و آيت الله فكور درباره ايشان چنين بياناتي دارند.»
فعاليت هاي سياسي، اجتماعي و ديني ايشان در سطح استان يزد چگونه بود؟
چون در ايران كسي كه از هر جهت جريان هاي انقلاب را پشتيباني مي كرد و از هيچ گونه فداكاري دريغ نداشت، ايشان بود و حتي خود با آنكه عالم و فقيهي توانا بود، شخصا تظاهرات را رهبري مي كرد، بدين جهات رژيم هم درباره شخص ايشان خيلي حساس شده بود كه بعدها در اسناد محرمانه ساواك به دست آمد كه خلاصه اش به شرح زير است:
«در جريان هاي اخير كه به دنبال حوادث 19 دي در قم به وجود آمد، روحاني سرشناسي در يزد به نام آقاي حاج شيخ محمد صدوقي با برپا كردن تظاهرات و سخنراني ها، ناآرامي به وجود آورده و عليه رژيم حركت و شديداً از آقاي خميني طرفداري و اعلاميه هاي وي را منتشر مي كند. قرار بر اين شد كه تلفن او را كنترل و منزل وي را محاصره كنند و اگر دست برنداشت، تصميمات لازمه به مرحله اجرا درآيد...» و تقريبا در آن سند غير از آيت الله صدوقي شخص ديگري به عنوان عنصر محرك شناخته نشد، بنابراين رژيم فوق العاده درباره ايشان حساس بود، ولي ايشان رمز مسئله نهضت و كيفيت را به خوبي در آن شرايط دريافته بود.
لازم مي دانم نكته اي را متذكر شوم. در همان اوان براي كارهاي انقلابي به نوبت فعاليت داشتيم، از آن جمله وقتي انقلاب اسلامي ايران به نقطه حساس خود رسيد، براي بعضي از مسائل تصميم گرفته شد كه در پاريس خدمت امام شرفياب شويم. قبل از رفتن با افراد زيادي كه در انقلاب نقشي داشتند، تماس حاصل شد تا اگر پيغامي دارند بگويند. به بعضي برخورد كرديم كه مي گفتند: «به امام بگوييد خيلي مشكل شده است، با آمريكا طرف هستيم و شوروي هم ممكن است كاري بكند و اوضاع داخل هم مناسب نيست» و به هر حال به شكل تحير، مسئله را تجزيه و تحليل مي كردند. بعضي ديگر هم همانند شهيد صدوقي اصرار داشتند كه بايد خود امام تشريف بياورند. البته مرحوم استاد مطهري و شهيد دكتر بهشتي و بعضي ديگر هم همين نظريه را داشتند و از طرف ديگر گروه سومي هم بودند كه مي گفتند به امام بگوييد كه به ايران تشريف نياورند و با انجام مصاحبه ها و مانند آنها، همان جا بيشتر موفق هستند و اگر به داخل بيايند، محاصره مي شوند و كارها متوقف مي شود و البته اين گروه سوم بيشتر به مطلب خود اصرار داشتند كه حتي در لحظات آخر سفر ما هم، حضورا كساني را به اين عنوان فرستاده بوديم. البته پس از آنكه خدمت امام شرفياب شديم، ديديم آن قدر مسائل آنجا براي امام روشن است كه احتياج به ذكر اين دلسوزي ها نيست و پس از مدتي خود امام تصميم گرفتند كه به ايران تشريف بياورند و معلوم شد همان نظريه دوم كه شهيد صدوقي بر اين امر زياد اصرار داشتند، صائب بوده و خود اين مطلب، ديد سياسي، اجتماعي ايشان را نشان مي دهد و اينكه اين نهضت به دست شخص خود امام خميني و رهبري ايشان بايد به انجام برسد. البته شهيد صدوقي آن طور كه قرائن در دست است، روي اين مطلب پافشاري داشته است. در ضمن پرواضح است كه معظم له در برنامه هاي ورود امام نقش مستقيم داشت. در پايان اين مطلب گوشزد مي شود كه در حوادث پانزده خرداد سال 42 و پس از آن، شهيد صدوقي فعاليت هاي سياسي چشمگيري داشت و در جريان زنداني شدن امام، به عنوان اعتراض به رژيم، در زمره علمايي كه از هر شهرستاني به تهران سفر كرده بودند، ايشان به عنوان بزرگ علماي استان يزد شركت نموده بودند.
آثار قلمي به يادگار مانده از ايشان را نام ببريد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
/ج