گفتگو با حجت الاسلام احمد سالك
درآمد
حضور شهيد آیت الله صدوقي و ديگر علما و روحانيون در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل، غير از تقويت روح ايمان در رزمندگان و وحدت بين فرماندهان، در خنثي سازي تبليغات دشمن كه پيوسته مردم و مسئولين را در تقابل با يكديگر ترسيم مي كرد، تاثيري شگفت انگيز داشت. شهيد صدوقي پيوسته در پشتيبان مالي و معنوي از جبهه ها، در خط مقدم روحانيت بودند. در اين گفتگو به تفصيل در اين باب سخن رفته است.
آشنایي شما با شهيد آیت الله صدوقي چگونه و از كي شكل گرفت؟
قبل از انقلاب هنگامي كه در قم مشغول تحصيل بودم، نام مبارك آيت الله صدوقي را شنيده بودم، اگرچه ساواك حافظه مرا گرفت و الان نمي توانم تاريخ را دقيق به شما بگوي، ولي در يك جلسه اي آيت الله صدوقي را در قم ديدم. ما درس اخلاق حاج آقا حسين فاطمي مي رفتيم و از اخلاقيات و خلقيات آيت الله صدوقي رحمت الله عليه شنيده بوديم، لذا علاقمند شدم كه اين بزرگوار را ببينم و اولين جلسه اي كه ايشان را ملاقات كردم در قم بود. الان حتي براي به ياد آوردن محل ملاقات با ايشان هم بايد به ذهنم فشار بياورم، ولي مي دانم كه عصر بود و در منزلي رفتم و ايشان را ديدم و واقعاً شيفته اين بزرگوار شدم.
آيا قبل از انقلاب ارتباطتان با ايشان ادامه پيدا كرد؟
خير، بيشترين ارتباط من با مرحوم آيت الله رباني شيرازي، آيت الله رباني املشي، مرحوم آيت الله مشكيني و مرحوم شهيد مظلوم بهشتي بود. با آيت الله صدوقي ارتباط كاري نداشتم و بيشتر با مرحوم رباني شيرازي سروكار داشتيم كه جزو استوانه هاي اصلي مبارزه بودند و ما هم طلبه جوان 28،29 ساله اي بوديم و بيشتر علاقمند به اينكه انقلابيون را بشناسيم، لذا من بيشتر شيفته اخلاق آيت الله صدوقي شدم تا اينكه ارتباط كاري با ايشان داشته باشم.
آيا از ارتباط شهيد صيادشيرازي با شهيد آيت الله صدوقي اطلاعي داريد؟
مرحوم شهيد صياد عده اي از علماي سطح كشور را كه در مسائل انقلاب مؤثر بودند، به قول معروف رصد كرده بود، از جمله مرحوم آيت الله بهاء الديني، مرحوم شهيد آيت الله صدوقي، مرحوم شهيد آيت الله دستغيب. علماي ديگر هم بودند. بخشي از آنها را خود من واسطه معرفي بودم. يادم هست كه يكي دو بار شهيد صياد شيرازي به من گفت كه هفته گذشته با شهيد آيت الله صدوقي درباره عمليات هائي كه در پيش است، مطالبي رد و بدل شد و ايشان چنين فرمودند. از جمله در جلسه اي از ايشان براي برادراني كه با ايشان فعاليت مي كردند، درخواست كمك كرده بود و مي گفت كه آيت الله صدوقي مبلغي را به من كمك كردند. مرحوم شهيد صيادشيرازي به شدت به نقش روحانيت معتقد بود و اين را هم از امام الهام گرفته بود. بسيار با جامعه روحانيت انس داشت و به همين دليل خدمت بزرگاني كه در انقلاب مؤثر بودند، مي رسيد.
ظاهراً بين علماي يزد و اصفهان، تعامل قوي و مؤثري برقرار بوده است. آيا اين برداشت، صحيح است؟
بله، اولاً حوزه هاي علميه اين دو شهر با هم ارتباط داشتند و ثانياً عناصر انقلابي قبل از انقلاب در اين دو شهر، زياد بودند. از اين بزرگان يكي آقاي دعائي است كه راديوي نهضت روحانيت را اداره مي كرد. در اصفهان هم شخصيت هاي مبارزي چون مرحوم آيت الله آسيد محمداحمدي بود كه با فدائيان اسلام ارتباط مستقيم داشت. در جلساتي كه تشكيل مي شدند، گاهي اين ارتباطات برقرار مي شد. هر دو خطه اصفهان و يزد، زمينه حضور انقلابيون را در صحنه هاي مختلف داشت.
طبيعتاً اين ارتباطات بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد.
بله، بعد از انقلاب بنده فرمانده سپاه پاسداران اصفهان بودم. آن روزها منطقه مطرح بود و يزد و چهارمحال و بختياري هم زير پوشش يك منطقه بود و حكم بسياري از كساني كه در يزد بودند، من دادم.
پس قطعاً ارتباط شما با آيت الله صدوقي بيشتر شد.
نمي توانم بعد از انقلاب، نقطه شروعي را براي ارتباط با آيت الله شهيد صدوقي مشخص كنم، ولي من زياد به يزد و خدمت ايشان مي رفتم، به خصوص وقتي كه فرمانده بسيج مستضعفان كل كشور شدم و آن را از بني صدر تحويل گرفتيم كه داستان هاي زيادي دارد. اولين سفرم به استان هاي كويري، شهر يزد بود كه خدمت شهيد آيت الله صدوقي در منزلشان رسيدم. ناهاري خدمتشان بوديم و در بعداز ظهر مسائلي را با ايشان مطرح كردم، از جمله خدمتشان عرض كردم كه من از بسيج مستضعفان آمده ام و همان طور كه از نامش پيداست، اين بسيج نياز به كمك دارد، بنابراين در اين زمينه صندوقي براي كمك به بچه بسيجي ها دائر كرده و حالا هم خدمت شما آمده ايم تا كمك كنيد. ايشان به خادمشان كه كلاه سبزرنگ سيادت بر سرش بود، دستور دادند كه: «برو و از آن كيسه هاي پول، يكي را بردار و بياور.» اجازه هم ندادند در حضور ايشان بشمريم كه چقدر است. ما اين كيسه پول را گرفتيم و آورديم تهران و در تهران شمرديم كه رقم بسيار جالبي بود و همان شد خميرمايه صندوق قرض الحسنه بسيجي ها. به نظرم آن صندوق هنوز هم دارد كار مي كند و شايد هم تبديل شده به يك بحث وسيع. برادري به نام آقاي جمشيدي را كه الان هم از بچه هاي سپاه است، گذاشتيم مسئول پول و وام ها مختصر هم بودند و مشكلات بچه ها را به اين شكل حل مي كرديم. واقعا كمك اقتصادي ايشان به صندوق مايه بركات بي شمار شد كه هر يك داستان هاي خودش را دارد.
موضع آيت الله صدوقي در قبال بني صدر چگونه بود؟
در منزل آيت الله طاهري در اصفهان جلساتي بود و آقايان شركت داشتند و بني صدر مطرح شده بود و آقايان دنبال اين بودند كه بني صدر را مطرح كنند. آقاي طاهري هم او را در نماز جمعه اصفهان مطرح كرده بودند. من شاهد هستم كه زنگ زدند به شهيد آيت الله صدوقي و شهيد آيت الله دستغيب. صداي تلفن هم بلند بود و همه مي شنيدند. شهيد صدوقي نصيحت مي كردند كه اين كار را نكنيد؛ آقاي بني صدر كسي نيست كه بشود به او اعتماد كرد؛ آدم سالمي نيست. ايشان خيلي روي اين قضيه تكيه داشت كه دقتي بكنيد، ولي آقاي طاهري شيوه خودشان را انجام مي دادند. شهيد آيت الله صدوقي شديداً مخالف حضور بني صدر بودند. من از آن تلفن و صحبت هائي كه رد و بدل مي شد، به اين قضيه پي بردم. بعدها متوجه شدم كه همين طور هم هست.
از حضور معنوي شهيد آيت الله صدوقي در جبهه هاي جنگ خاطره اي داريد؟
ايشان علاوه بر اينكه پشتوانه بسيار قدرتمندي براي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل بودند و غير از كمك هاي مادي و ارسال كاميون هاي پر از كمك هاي مردمي از يزد، خودشان هم در صحنه هاي نبرد حضور داشتند. فيلمي از ايشان هست كه تلويزيون بارها پخش كرده. در آن فيلم آيت الله مشكيني، شهيد آيت الله صدوقي و بنده در قرارگاهي هستيم. مرحوم آيت الله صدوقي پيوسته در جبهه ها حضور داشتند. بي ترديد حضور ايشان و ديگر آيات عظام و علما به تقويت روح ايماني و تقوا و توجه دادن به حضرت مهدي(عجل الله تعالي عليه) و مقدسات و اسلام ناب مي انجاميد. من دو ماه هم در معيت شهيد اشرفي اصفهاني بودم. تمام بزرگواراني كه توسط جريان نفاق به شهادت رسيدند، تبيين كننده نظرات حضرت امام (رحمه الله عليه) بودند و خواسته هاي ايشان را در مورد جنگ توضيح مي دادند، به آيات قرآن استناد و سيره نبوي و علوي و فاطمي را گوشزد مي كردند و اين بسيار مسئله مهمي بود. شايد در انسجام روحيه رزمندگان، هيچ نقشي بالاتر از نقش روحانيت نبود. نقش اول متعلق به حضرت امام (رحمت الله عليه) و نقش دوم مربوط به روحانيون بود. خود مقام معظم رهبري پيوسته در جبهه ها حضور داشتند، حتي لباس ارتشي و بسيجي مي پوشيدند و اين مسائل قوت قلبي براي رزمندگان اسلام بود. آيت الله اشرفي لباس سپاه مي پوشيدند و به جبهه ها مي آمدند. بسياري از بزرگان و اهل عرفان و معرفت در اين صحنه ها حضور داشتند و اينها همه دليل چند مطلب است.
مطلب اول اينكه اين راهي كه امام براي قطع دست تجاوز در پيش گرفته بودند، راه صحيح، اسلامي و انقلابي و راه انبيا و اوليا بود. تفهيم اين مسئله به رزمندگان، امري بسيار مهم و نقش روحانيون قابل توجه بود.
دوم اينكه براي تحقق آرمان ها و اهداف امام، بايد كساني كمر همت مي بستند كه درصدر اينها روحانيت بودند، آن هم بزرگاني هم چون شهيد آيت
الله صدوقي. اينها در اين صحنه كمر همت بستند و به ميدان دفاع آمدند.
نكته سوم اينكه علاوه بر بحث تجهيزات و سلاح و مهمات كه ابزار جنگي است، جنبه هاي معنوي اين دفاع مقدس بسيار مهم بود؛ آن هم در يك جنگ نامتعادل. نيروهاي صدام جنگ كلاسيك را پيش مي بردند و اين طرف در آن زمان يك ارتش فروپاشيده وجود داشت و نيروهاي بسيجي هنوز آموزش هاي لازم را نديده بودند. در اين جنگ نابرابر بايد كساني به ميدان مي آمدند و اين انسجام معنوي را در ميان نيروهاي رزمنده به وجود مي آوردند.
نكته ي بعدي كه بسيار مهم است تلاش جاهلان يا خائناني بود كه سعي داشتند بين سپاه و ارتش، ايجاد اختلاف كنند. نقش اين بزرگواران در ايجاد وحدت بين نيروهاي سپاه و ارتش، نقش بسيار فعالي بود. شهيد صياد شيرازي آمد و در قرارگاه سپاه نشست و سعي كرد وحدت بين سپاه و ارتش را عملاً نشان بدهد، اما پيش از او اين نقش را بزرگاني چون مرحوم آيت الله صدوقي داشتند. نكته پنجم كه بسيار مهم است اينكه جريانات اپوزيسيون خارج و آمريكا و اسرائيل تلاش مي كردند علاوه بر ايجاد اختلاف در درون جبهه هاي نبرد و ايجاد رعب و ترس از جانب دشمني چون صدام، موضع جمهوري اسلامي ايران را يك موضع فروپاشيده ترسيم كنند، ولي وقتي اين شخصيت ها مي رفتند و فيلم آنها را در سراسر جهان پخش مي شد، مردمي كه شاهد اين نبرد نابرابر بودند، چهره هاي روحانيون را در سنگرهاي ما در شكل ها و لباس هاي مختلف مي ديدند و اعتقاد پيدا مي كردند آنچه را كه استكبار به عنوان جنگ رواني انجام مي دهد، كار پوچي است، چون شخصيت هاي بالاي انقلاب اسلامي، خودشان در جبهه ها حضور دارند. آقا را مي ديدند، آقاي هاشمي را مي ديدند، آقاي صدوقي را مي ديدند، آقاي مشكيني را مي ديدند، علماي بزرگ را مي ديدند و اين خنثي كننده شايعات و توطئه هاي استكبار جهاني بود و اين مسئله هم بسيار مهم بود، بنابراين حضورشان خوشبختانه هم دشمن را مأيوس و هم دوست را تقويت مي كرد و هم بستر ساز فعاليت هاي گسترده تر بود.
آيا ايشان در جبهه برنامه هاي خاصي هم داشتند؟
برنامه هاي شهيد آيت الله صدوقي و علمائي كه مي آمدند، بيشتر برگزاري نمازهاي جماعت و سخنراني بين دو نماز و جلسات دعا بود. در همين فيلمي كه تلويزيون از آيت الله صدوقي و آيت الله مشكيني پخش مي كند، جلسه دعاست كه ايشان در آنجا صحبت مي كنند. نصيحت كردن، پرهيز از مسائل دنيائي بود، چون گاهي وقت ها ممكن بود قدرت فرماندهي، فرماندهان را بگيرد و مشكلاتي را به وجود بياورد، لذا نصايح اين بزرگان براي پالايش نفس و كمك به جهاد اكبر، نقش بسيار تعيين كننده اي بود و همين موضوع بود كه پيروزي در جهاد اصغر را كه غلبه بر دشمن بود، به دنبال داشت و اين نقش بسيار بالائي است. در تاريخ جنگ هاي دنيا هم كه مطالعه مي كنيم مي بينيم نيروهائي هستند كه تمام تلاششان معطوف به اين نكته است كه نيروهاي مسلح خودشان را حفظ كنند و اين علما علاوه بر حفظ نيروها، در جهت پالايش نفسي نيز نقش به سزائي داشتند و نيروها را در دو جبهه جهاد اكبر و جهاد اصغر تقويت مي كردند.
شهيد آيت الله صدوقي بيشتر در كدام جبهه ها حضور پيدا مي كردند؟
من يكي دو باري كه خدمتشان رسيدم در جبهه هاي جنوب بود، ولي محل را يادم نمي آيد. خاطره خاصي از حضور ايشان در جبهه ندارم، جز همين جلسه اي كه عرض كردم فيلم آن را پخش مي كنند. صحبت هاي اين بزرگوار، صحبت هاي مهمي بود. نكته مهم روحيه لطيفه گوئي مرحوم آيت الله صدوقي است كه روحيه ا را شاد مي كرد. ايشان با آن لهجه زيبايشان لطيفه هائي را تعريف مي كردند كه واقعاً روحيه فرماندهي را كه خسته بودند و به چنين فضائي نياز داشتند، ارتقا مي بخشيد.
به نظر شما چه ويژگي هائي در شهيد صدوقي وجود داشت كه دشمنان را به اين نتيجه رساند كه بايد ايشان را از سر راه برداشت؟
اين مطلب به قبل از پيروزي انقلاب بر مي گردد. قبل از پيروزي انقلاب در ايران درگيري مكاتب، مطلب مهمي بود. محل و مكان درگيري اين مكاتب، دانشگاه ها بود. يادم هست كه دوازده نوع ايسم از جمله ماركسيسم، كاپيتاليسم و... هر روز نشريه مي دادند و با هم دعوا مي كردند و برخورد داشتند. نبرد اين مكاتب با يكديگر موجب شد كه بزرگاني چون شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، شهيد باهنر و امثالهم در دانشگاه ها حضور پيدا كنند. تلاش اينها براي مبارزه با اين مكاتب، به پيروزي تفكر اسلامي در برابر مكاتب ديگر در مراكز علمي انجاميد. آنها عامل اين پيروزي و عامل شكست خود را علما مي دانستند.
نكته دوم اين بود كه جريانات اپوزيسيون كه با شاه مي جنگيدند، مجاهدين خلق بودند، حزب توده بودند و انواع گروه ها بودند و بعضي از منافقين مدرن. اينها خود را عامل حركتي بزرگ عليه حكومت شاه مي دانستند. در كنار اين جريان نفاق و التقاط و لائيك و غيره، جرياني به نام نهضت روحانيت به رهبري امام پس از رحلت آيت الله بروجردي بود كه جريان خرداد 42 نشانه بارز نمود و آغاز آشكار آن است. هنگامي كه حضرت امام در صحنه آمدند، خطوط و مرزها كاملاً مشخص شدند. نهضت حضرت امام با سخنراني ايشان در مدرسه فيضيه آغاز شد و سفره جريان نفاق و سايرين را جمع كرد. ديدند جرياني وارد ميدان شده كه سردمدار آن به صراحت به شاه مي گويد مي گويم تو را از كشور بيرون كنند. نه نهضت آزادي و نه نهضت توده، جرئت اين كار را نداشتند، ولي امام وقتي آمدند گفتند اول تو را نصيحت مي كنم و مراحل چندگانه امر به معروف و نهي از منكر را طي كردند و عاقبت به او هشدار دادند كه بيرونش خواهند كرد. اين قدرت نهضت روحانيت، يك حسادت و حركت استراتژيكي را براي نيروهاي ضدروحاني ترسيم كرد. چند اتفاق افتاد. اتفاق اول اين بود كه جريان نفاق، مجاهدين خلق، دو دسته شدند. يك دسته طرفدار روحانيت بودند، مثل مرحوم شهيد شريف واقفي، يك عده هم مثل موسي خياباني و مسعودرجوي پرچمدار مقابله با روحانيت شدند.
ما هم در زندان اوين بوديم و هم در زندان شيراز و اينها در آنجا ماركسيست اسلامي شدند. علتش هم اين بود كه مي گفتند اسلام، ما را به مبارزه تشويق مي كند، ولي علم مبارزه ندارد و ما بايد علم مبارزه را از ماركسيسم بگيريم و لذا شدند ماركسيست اسلامي. اولين گامي كه اين ماركسيسم اسلامي بايد بردارد، اين است كه موانع را از سر راه خودش كنار بزند و بزرگ ترين مانع آنها روحانيت بود، لذا قبل از بهمن 57، منافقين در تهران جلسه اي تشكيل مي دهند. من حتي صورتجلسه خطي شان را هم داشتم كه در سال 62 به مركز اسناد يا وزارت اطلاعات دادم. در آن جلسه اينها تصميم مي گيرند شخصيت هاي موثر و مفيد را شناسائي كنند كه در آن جلسه اين كار را مي كنند و فهرستي تهيه مي شود. بعد از پيروزي انقلاب در جلساتي كه تشكيل مي دهند به اين نتيجه مي رسند كه در قدرت نهضت روحانيت نمي توانند حضور داشته باشند و لذا رفتند و پشت سر بني صدر ايستادند و در دانشگاه تهران، 14 اسفند را به وجود آوردند. حسين نجات بخش كه از عناصر مهم منافقين بود، كل مخابرات بني صدر در دوره رياست جمهوري وي را به دست داشت و تمام حرف ها را شنود مي كرد. اين را او به خود من گفت. منافقين بعد از اين جلسات اميدشان به بني صدر بود و وقتي او در سال هاي 60، 59 عزل شد، در جلسه دوم تصميم مي گيرند فهرست شناسايي شده را ترور كنند و مي بينيد كه در 6 تير، آن حادثه براي آقا در مسجد ابوذر پيش مي آيد، 7تير در حزب جمهوري اسلامي، به نظرم 26 تير براي آقاي رفسنجاني، 8شهريور براي شهيد باهنر و شهيد رجائي پيش مي آيد، در كوچه و بازار هم مردم ترور مي شوند و شهداي محراب هم در اين فاصله پيش مي آيد و مرتباً آن فهرست شناسايي شده ترور مي شوند. يكي از افراد آن فهرست هم شهيد صدوقي بود. شيوه عملياتي هم كه براي آقاي اشرفي، آقاي هاشمي نژاد و آقاي صدوقي اتفاق افتاد، يكسان است، يعني به خودشان جليقه انفجار بستند و جلوي اينها رفتند. منافقين با شناختي كه از قبل از انقلاب از اين بزرگواران داشتند، فهرستشان را تنظيم مي كنند و به مرحله عملياتي مي رسانند. هدف استعمار از حمايت منافقين، فروپاشي وضعيت ايران و از بين بردن مسئولين اصلي و ياران هميشگي امام است تا امام تنها بماند.
ترور مقام معظم رهبري و آيت الله هاشمي رفسنجاني، به دليل اينكه از سران نظام بودند، از نظر دشمنان نظام داراي منطقي است، ولي شهيد صدوقي كه مقام اجرائي نداشتند.
اشتباه نكنيد. بسياري از كساني كه سمت هاي اجرايي نداشتند، نقش بسيار مهمي در تحكيم اين نظام داشتند. ستون خيمه حكومت اسلامي، حضرت امام بودند. اگر اين خيمه را با طناب هاي محكمي نبندند، طوفان ها آن را از بين مي برند. آن انسجامي كه اين خيمه را برپا نگه مي دارد، به اين طناب ها مربوط مي شود. آيت الله صدوقي كل منطقه يزد و جنوب تا خراسان را زير نفوذ معنوي خويش داشتند. ديگر شهداي محراب هم هر يك در منطقه وسيعي نفوذ معنوي داشتند و منافقين در واقع همان طناب هاي نگهدارنده خيمه را از سر راه بر مي دارند تا در واقع ستون را بي ياور كنند. اينها بازوهاي اصلي را زدند و هدف اصلي هم خود امام بودند، كما اينكه الان هم مقام معظم رهبري آماج امپرياليسم و استعمار هستند، بنابراين نمي شود گفت شهيد صدوقي و ساير شهداي محراب، چون سمت اجرائي نداشتند، از اهميت كمتري برخوردار بودند. اينها مبلغين پيام امام و ياران ايشان بودند. در روز ورود حضرت امام به ايران و حضورشان در بهشت زهرا، چه چهره هائي را در كنار امام مي بينيم؟ شهيد صدوقي، شهيد مفتح، شهيد مطهري، من به ذهنم مي آيد كه دشمن در يك جدول زمان بندي شده و با دقت بسيار، بازوهاي اصلي انقلاب را ترور كرده، ولي به بركت نظر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و حضور حضرت امام و مقام معظم رهبري، خداوند اين انقلاب را حفظ و ان شاءالله تا ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همچنان برقرار خواهد ماند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34