گفتگو با سردار سرتيپ جواد محمدي پناه
درآمد
شيوه هاي مدبرانه شهيد آیت الله صدوقي در مديريت مبارزات قبل و بعد از انقلاب و كمك رساني بسيار موثر ايشان به مبارزين به نحوي كه رژيم نمي توانست كوچك ترين بهانه اي را به دست آورد، از شگفتي هاي زندگي اين عالم بزرگ و نشانه روشني از درايت و هوشمندي يك مسلمان مبارز و زيرك است. مبارزين بزرگ، نيك
مي دانند كه ياري هاي مادي و معنوي ايشان در آن سال هاي پر خفقان چه تاثير تعيين كننده اي بر تسريع پيروزي انقلاب داشت و اين شيوه بديع، جاي تامل و پژوهش بسيار دارد كه در اين گفتگو به پاره اي از آنها اشارت رفته است.
اولين بار چگونه با شهيد صدوقي آشنا شديد؟
بنده چون يزدي هستم و شهيد صدوقي نيز در سال هاي 43 – 44 در حظيره در يزد سخنراني مي كردند و نماز جماعت بر پا مي داشتند، نامشان بر سر زبان ها بود و من نيز با شخصيت ايشان تا حدي آشنائي داشتم، اما اين آشنائي از سال 1355 به بعد بيشتر شد، به ويژه در سال 1356 كه مبارزات ضد رژيم، علني تر شد و نام شهيد صدوقي در يزد به عنوان مبارز، بر سر زبان ها بود.
اولين بار ايشان را در كجا ملاقات كرديد؟
اولين ملاقات من با ايشان در سال 1357 رخ داد. تا قبل از سال 1357، ايشان مبارزاتشان را به صورت علني انجام نمي دادند. به ظاهر طوري رفتار مي كردند كه رژيم متوجه فعاليت هاي ايشان نمي شد، حتي گاهي اوقات تصور مي شد كه مي شد كه شهيد صدوقي به نفع رژيم فعاليت مي كنند، ولي در باطن، ايشان لحظه اي از مبارزه غافل نمي شدند. در همين زمان كه مبارزات شهيد صدوقي پنهاني بود، افرادي كه از سال 1342 در كانون مبارزه فعاليت مي كردند، با نقش شهيد صدوقي و فعاليت هاي ايشان آشنائي داشتند. آن زمان من 23-24 سال بيشتر نداشتم و طبعاً جوان و احساساتي بودم و كساني در مبارزات توجه مرا جلب مي كردند كه شعار مي دادند، حرف هاي تندي مي زدند و در يك كلام جوش و خروش داستند و ما جوانان كه با قضيه، احساسي برخورد مي كرديم، تصورمان اين بود كه شهيد صدوقي در مقابل شاه به نرمي برخورد مي كنند، ولي تقريباً از 10 فروردين 1357، همه ما جوانان احساساتي، متوجه شديم كه شهيد صدوقي در خفا چه خدمت هاي بزرگي به مبارزين و علماي زنداني و تبعيدي كرده بودند. شهيد صدوقي گاهي اوقات از عوامل رژيم براي پشتيباني از مبارزين استفاده مي كردند تا بدين طريق، مبارزين، فشار كمتري را تحمل كنند.
10 فروردين چه ويژگي اي داشت كه چنين نقطه عطفي را پديد آورد؟
بعد از ظهر روز قبل از برگزاري مراسم چهلم شهداي تبريز دريزد، در مسجد حظيره سخنراني شد و مردم در خيابان ها شعار دادند و مأمورين نيز تيراندازي كردند. روز بعد در مراسم چهلم شهداي تبريز در مسجد حظيره، آيت الله صدوقي و آقاي راشد يزدي سخنراني و حركت روز قبل مردم يزد را تأئيد كردند و به هيچ عنوان اين كار را محكوم نكردند. در 10 فروردين 1357، بعد از مراسم، مردم نيز به ما جوانان پيوستند و راهپيمائي گسترده اي در شهر يزد شكل گرفت، پليس وارد عمل شد و حدود 20- 30 نفر زخمي و 4 نفر شهيد شدند. بعد از اين حادثه، مبارزات شهيد صدوقي علني شد. ايشان هيچ گاه توسط رژيم دستگير نشدند، در حالي كه هميشه در صحبت هايشان طاغوت را محكوم مي كردند، به مبارزين كمك مي رساندند و حتي به ما در زمينه تهيه اسلحه و توزيع نشريات، از طريق واسطه كمك مالي مي كردند.
اشاره كرديدكه شهيد صدوقي به افرادي كه زنداني مي شدند، كمك مي رساندند. از نحوه اين كمك ها خاطراتي را ذكر كنيد.
به ياد دارم يك بار كه در شيراز به عده اي از دوستان اطلاعيه مي داديم تا آنها را به استان خوزستان و شهر ايذه و خرمشهر برسانند، مأمورين پس از تعقيب، همگي را دستگير كردند. يك هفتهدر ساواك بوديم و سپس به كميته مشترك فرستاده شديم. بعد از اين مرحله قرار بود به دادگاه برويم و سپس زنداني شويم. در همين اثنا خبر رسيد كه آيت اللهي از يزد با آيت الله محلاتي در شيراز تماس گرفته و واسطه شده اند تا ما از شيراز به يزد منتقل شويم. ما آزاد شديم و به يزد رفتيم تا خودمان را معرفي كنيم كه البته به دليل تصادفي كه پيش آمد و مسائل ديگر نتوانستيم اين كار را بكنيم و سرانجام متوجه شديم كه آيت الله صدوقي سفارش ما كرده بودند. من،
خودم شاهد بودم كه ايشان براي ساير تبعيدي ها، پول مي فرستادند تا از نظر مالي دچار مشكل نشوند.
اوج برخورد رژيم شاه با مردم يزد در 10 فروردين سال 1357 اتفاق افتاد. در آن زمان مديريت هوشمندانه آيت الله صدوقي باعث شد تا با وجود مخالفت عليه رژيم، آن حادثه كمترين تعداد شهدا را داشته باشد. آيا تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي، اتفاقاتي مشابه اين حادثه رخ داد؟
بله. من در كل جريانات حضور داشتم. آيت الله صدوقي همواره سعي مي كردند در طول راهپيمائي ها و تظاهرات ها مردم را به آرامش دعوت كنند و در واقع روحيه اعتراض جمعي بدون اعمال خشونت را در مردم تقويت مي كردند. پليس و استانداري يزد، تقريباًَ با آيت الله صدوقي هماهنگ بودند، ولي تظاهرات مردم در روز دهم فروردين سال 1357 به حدي گسترده بود كه مسئولين ژاندارمري از اصفهان مأمور شدند تا اين تظاهرات را سركوب كنند. به طور خلاصه مي توان گفت كه نحوه مديريت آيت الله صدوقي در مبارزات به گونه اي بود كه اطلاع رساني من به مردم و مبارزه با رژيم به نحوي انجام مي شد كه كمترين برخورد ميان نيروي پليس و مردم ايجاد مي شد. در روز دهم فروردين، وقتي اغتشاش و حمله ژاندارمري شروع شد، من به پشت بام رفته بودم. اكثر جوانان همسن و سال من از صحنه گريختند و زنان و مردان بالاي 40 – 45 سال درخيابان حضور داشتند. از روي پشت بام، مسجد حظيره را به خوبي مي ديدم. سربازان روي زمين دراز كشيده بودند و به سمت پاي مردم تيراندازي مي كردند. عده زيادي زخمي شدند. شهيد صدوقي وقتي اين صحنه را ديدند، از شدت ناراحتي يقه لباس خود را باز كردند و به سمت مأمورين رفتند و فرياد زدند: «چه مي كنيد؟ با اين مردم بيگناه چه كار داريد؟» در آن لحظه، احتمال اينكه مأمورين به سمت ايشان شليك كنند، بسيار زياد بود، اما به لطف خدا، اين اتفاق نيفتاد و مأمورين ژاندارمري نيز متفرق شدند.
اين اتفاق مربوط به چه زماني است؟
گمانم آذر ماه سال 1357 بود. حدود دوماه و نيم قبل از پيروزي انقلاب، بعد از فاجعه 17 شهريور در تهران.
آيت الله صدوقي براي استقبال از امام در بهشت زهرا فعاليت زيادي انجام دادند، سپس براي مديريت امور به شهر يزد بازگشتند. از كارهاي ايشان دردهه فجر چه خاطره اي داريد؟
از همان ابتدا عده اي در مسجد حظيره گرد هم آمدند. در 23 بهمن كميته اي تحت نظر آيت الله صدوقي تشكيل شد كه من نيز عضو آن كميته بودم. افراد اصلح در آن كميته مسئول رسيدگي به امور شدند. نسبت به تشكيل دادگاه اقدام شد. 2 – 3 نفر از دوستان كه تحصيلاتشان در علم حقوق بود، از جمله آقاي ناصري به عنوان قاضي انتخاب شدند. در 23 بهمن، محاكمه افراد طاغوتي انجام شد. كلانتري ها سقوط كردند و شهرباني به دست انقلابيون افتاد. كميته را از مسجد حظيره به سازمان ساواك منتقل كرديم. جوانان، تيم هائي را براي برگزاري جلسات تشكيل مي دادند. البته تمامي اين فعاليت ها تحت نظارت آيت الله صدوقي انجام مي شد. ايشان هر چند وقت يك بار به كميته تشريف مي آوردند، با مسئولين صحبت مي كردند و مي فرمودند كه هيچ گاه از روي احساسات عمل نكنيد و مراقب باشيد حق كسي پايمال نشود. زماني كه از دست مأمورين خود عصباني مي شدند، خودشان را جلوي بقيه مي زدند و با عصبانيت مي فرمودند: «با اين كارها حيث اسلام را در نظر مردم از بين مي بريد.» در حالي كه هنوز 5- 6 روز از پيروزي انقلاب نگذشته بود، افراد را مؤاخذه مي كردند و مراقب بودند كسي دست از پا خطا نكند. تقريباً اسفندماه بود كه سپاه در حال شكل گيري بود. ايشان در اين زمينه حضور تام داشتند و امور را به شدت كنترل مي كردند. ايشان با وجود اينكه آيت الله بودند، اما همچون سربازي فداكار در راه امام بي وقفه تلاش مي كردند و حاضر بودند جان خود را نيز در اين راه بدهند، فوق العاده خاكي و به معناي واقعي فدائي اسلام بودند، خودشان را نمي ديدند و تنها امام و مسير حركت به سوي پيروزي اسلام برايشان مهم بود. بنده مدت يك سال و نيم با ايشان مأنوس بودم و شاهد تلاش هاي بي وقفه شان بودم.
بعد از اينكه از شهر يزد بيرون آمديد، باز هم با آيت الله صدوقي در ارتباط بوديد؟
بله، در مريوان كه به عنوان فرمانده سپاه مأمور بودم، با ايشان ارتباط داشتم. اقدامات جالب و زيباي آيت الله صدوقي در دوران انقلاب در برخورد با گروه هاي نفاق و چهره هائي چون بني صدر و مدني را شاهد بودم. برخورد ايشان با اين افراد مدبرانه بود. آيت الله صدوقي، شخصيت روشن دلي بودند. يك بار انتقاد كردم و به آيت الله صدوقي گفتم: «حضرت امام درباره بني صدر فرموده اند كه از بني صدر پشتيباني كنيد و او را آزار ندهيد، افكارش را مشوش نكنيد و بگذاريد كارش را بكند؛ ولي شما در خطبه هاي نماز خطاب به بني صدر فرموده ايد كه تو طرفدار منافقين و امريكا هستي. درست است كه براي اين حرف سند و مدرك داريد، ولي صحبت هايتان با فرمايشات امام تناقض دارد.» ايشان به من فرمودند:«حضرت امام خميني كار خود را انجام مي دهند. من نيز در اين مورد وظيفه اي دارم. هر چند با گفتن اين حرف ها، ممكن است پشت سر من صحبت هائي شود، اما مهم نيست من بايد وظيفه خود را فوراً انجام دهم، حتي اگر به ضررم باشد.»
در يك كلام، ايشان يك عالم انقلابي و راستين در خط امام بودند. در آن زمان اگر شخصيت خاصي به شهر يزد سفر مي كرد، آيت الله صدوقي براي استقبال به فرودگاه مي رفتند. در اوج محبوبيت بني صدر و مدني، وقتي اينها به شهر يزد آمدند، شهيد صدوقي به فرودگاه نرفتند و اعتنائي به ورودشان نكردند. ايشان در مبارزه با منافقين قاطعانه عمل مي كردند. يزد اولين شهري بود كه بساط ضد انقلابيون در آن بر چيده شد. مجاهدين خلق كه به منافقين معروف بودند (در حالي كه بعدها ديگر منافق نبودند، بلكه كافر شدند)، وارد شهر يزد شدند و چندين دفتر و پايگاه براي خودشان در سطح شهر به راه انداختند. شهيد صدوقي ظرف 24 ساعت مردم را گرد هم جمع كردند و راه پيمائي اي عليه منافقين در شهر برپا شد. مردم به دفاتر و پايگاه هاي منافقين رفتند و همه اين پايگاه ها را جمع كردند و هيچ اثري از گروه هاي چپ و راست و فدائيان خلق و حزب امت در شهر باقي نماند. پس از اينكه جنگ تحميلي آغاز شد، عده كثيري به جنوب و غرب رفتند. من نيز در سال 1360 به دلايل خاص از اهواز به فرمانداري مريوان رفتم. در همين اثنا، آيت الله صدوقي 2، 3 مرتبه به منطقه آمدند و با رزمندگان ديدار كردند. از ابتداي جنگ، ايشان در تمامي قرارگاه ها حضور فداكارانه داشتند. در بسياري از صحنه هاي نبرد، با اينكه مي ديديم صد در صد احتمال داشت ايشان به شهادت برسند، بدون هيچ ترسي در ميدان حضور مي يافتند. حضور روحاني بزرگي همچون شهيد صدوقي در جبهه ها مسئله قابل توجه ارزشمندي براي رزمندگان بود.
در امور عام المنفعه و خيريه چگونه عمل مي كردند؟
آيت الله صدوقي از سال 1342 مسئول دفتر آيت الله بروجردي بودند و با ايشان همكاري مي كردند و وجوهات و شهريه ها را خودشان ثبت و ضبط مي نمودند و با اذن مراجع محترم و به كمك ديدگاه اقتصادي منحصر به فردشان، درمكان هاي مختلف سرمايه گذاري مي كردند تابدين وسيله مشكلات اقتصادي حوزه را بر طرف نمايند. ايشان در قم براي طلاب شهركي ساختند و مشكل مسكن طلبه ها را حل كردند. آيت الله صدوقي با وجوهات حوزه، سهام كارخانه ها را خريداري مي كردند و خلاصه با سرمايه گذاري هاي هوشمندانه، حوزه را از لحاظ اقتصادي تأمين مي نمودند. ايشان حتي به گروه هاي افغان كه درستكار بودند، در جهت مبارزه كمك مالي قابل توجهي مي كردند.
طبق فرمايش حضرت امام، آيت الله صدوقي دانشمند به معناي واقعي كلمه بودند. شهيد صدوقي در سطح ملي، پشتيباني مبارزين، طلاب و مردم بودند. هم اكنون نيز آقا زاده ايشان در يزد از بركات و ثمره فعاليت ها و سرمايه گذاري هاي پدرشان بهره مي برند و فعاليت هاي مفيدي را در شهر يزد انجام و با كمك سرمايه گذاري هاي هوشمندانه پدر، راه ايشان را ادامه مي دهند. شهيد صدوقي با درآمد مكفي اي كه داشتند مي توانستند زندگي راحت و بدون دغدغه اي را در پيش رو بگيرند، اما با اين حال و با وجود سن و سال بالا و بيماري قندشان، هر روز 18 – 19 ساعت در مناطق جنگي از جمله مناطق جنگي كردستان- با وجود بحران و جاده هاي نا امن- در كنار ساير رزمندگان مي ماندند. جنگ از مهر سال 1359 رسماً آغاز شد، ولي عراق حملات خود را به پاسگاه هاي مرزي از اسفند سال 1358 آغاز كرده بود كه من نيز طي اين حملات مجروح شدم.
آيت الله صدوقي در جبهه هاي نبرد چه برنامه هائي را پياده مي كردند؟
ايشان پس از نماز صبح سخنراني مي كردند، سپس به پايگاه هائي كه پاسدار ها مستقر بودند مي رفتند و با تك تك افراد صحبت مي كردند. هنگام ظهر ناهار را صرف مي كردند و پس از اقامه نماز مغرب و عشا باز مي گشتند. در مريوان يا بانه با مسئولين سپاه جلسه اي را تشكيل مي دادند و بعد از آن در فرمانداري با مسئولين شهر نشستي مي گذاشتند. همواره با آرامش در گوشه اي مي نشستند، صحبت تك تك افراد را گوش مي كردند و سپس مباحث را جمع بندي مي نمودند و به امام گزارش مي دادند و از اين طريق مشكلات زيادي را در خطوط مقدم رفع مي كردند. به خاطر دارم عده اي از افراد سپاه قصد ازدواج داشتند، مسئله را با ايشان در ميان گذاشتيم. شهيد صدوقي مبلغ 500 هزار تومان كه معادل 500 ميليون حالابود، به صندوقي كمك كردند تا به افراد وام ازدواج اعطا شود. با اين پول حدود 100 نفر توانستند به راحتي ازدواج كنند. كمك مالي ايشان به صندوق، خود مايه خير شد و اين صندوق همچنان در كردستان با اين ميزان موجودي پا برجاست. وجود آيت الله صدوقي در جبهه ها باعث مي شد تا توجه مردم به جنگ بيشتر شود و همين امر باعث تشويق و ترغيب مردم به حضور در جبهه ها مي شد.
آيا بعد از مريوان نيز با ايشان در ارتباط بوديد؟
بعد از مريوان در اواخر سال 60 بود كه از ايشان كمك مالي و پشتيباني براي منطقه گرفتيم. ايشان بعد از مدت كوتاهي در سال 61 به شهادت رسيدند و متأسفانه ارتباط ما قطع شد. البته در طول اين مدت هر بار كه به شهر يزد سفر مي كردم، نزد ايشان مي رفتم و يا از طريق تماس تلفني مشكلات را برايشان بيان مي كردم. بعد از شكست حصر آبادان توسط رزمنده ها و در طول عمليات هاي پي در پي تا زمان فتح خرمشهر، آيت الله صدوقي به طور مداوم در جبهه ها حضور داشتند. در طول اين مدت هر بار كه با منزل ايشان تماس مي گرفتم، تشريف نداشتند و با خبر مي شدم كه در جبهه هستم.
خبر شهادت ايشان چه انعكاسي در جبهه ها داشت؟
دشمن شخصيت هائي را براي ترور كردن در نظر مي گرفت كه با شهادتشان اثر منفي روي جبهه ها بگذارد و روحيه رزمندگان را تضعيف كند. آن لحظات را خوب به ياد دارم، فشار عظيمي بر دوش همه ما رزمندگان بود، اما صحبت هاي امام در آن زمان توطئه هاي دشمنان را خنثي مي كرد و باعث تقويت روحيه رزمندگان مي شد. فاجعه عظيم 7 تير براي همه مردم از جمله خود من شوك بزرگي بود. از دست دادن ناگهاني شخصيت هاي حزب اللهي ناب در يك زمان، فشار عظيمي بر همه مردم وارد كرد. در يك كلام مي توانم بگويم كه شهيد صدوقي با وجود كهولت سن، بيماري پيشرفته قند و تزريق روزانه 12 الي 13 آمپول انسولين، فوق العاده فعال بودند و با وجود فشار اجرائي كه بر ايشان وارد مي شد، يك لحظه هم اداره امور را رها نمي كردند.
با وجود بيماري شديد آيت الله صدوقي و كهولت سن، چرا منافقين ايشان را ترور كردند و اين ريسك را پذيرفتند؟
آيت الله صدوقي نه تنها در شهر يزد، بلكه در كل كشور محور وحدت و همدلي بين مبارزين بودند. ايشان هيچ گاه اجازه نمي دادند كه بين مبارزان شكاف و اخلافي ايجاد شود. فعاليت آيت الله صدوقي در راه انقلاب بي نظير بود. حضور مستمر در جلسات تهران و ديدار با شخصيت هاي بزرگ اسلامي و انقلابي، از جمله مقام معظم رهبري كه حدود 27-28 سال از آيت الله صدوقي كوچك تر بودند، از فعاليت هاي ايشان بود. ابهت آيت الله صدوقي به حدي بود كه مسئولان استان يزد، كاملاً تحت نظارت و كنترل ايشان فعاليت مي كردند، از جمله رئيس پليس، رئيس ساواك و استاندار يزد. در آن زمان مردم و رژيم عده اي از شخصيت ها را به عنوان ستون انقلاب مي شناختند و در نتيجه، جريان نفاق فكر مي كرد كه اگر اين ستون ها را از ميان بردارد، بناي انقلاب فرو خواهد ريخت، چون توجه و نگاه مبارزين و روحانيون به اين شخصيت هاي برجسته بود. به عنوان مثال آيت الله مدني كه يكي از شهداي محرابند، شخصيت والائي بودند كه تأثير اخلاقي زيادي بر ساير روحانيون و مبارزين مي گذاشتند. به خاطر دارم در سال 1358، عده اي از ائمه جمعه سراسر كشور، در قم، گرد هم آمده بودند و آيت الله مدني فرمودند: «من كه خود بنده اي سراسر تقصير و گناهم، چگونه به شما درس اخلاق بدهم؟» تمام حاضرين در حين سخنراني ايشان اشك مي ريختند. تأثير كلام آيت الله مدني و بزرگواري شان به حدي بود كه مجتهدان بزرگ را هم به گريه درمي آورد. همه ما مردم وجود مبارزين بزرگي را در شهرهاي تبريز و همدان و استان فارس، مديون شخصيت برجسته آيت الله مدني هستيم.
برداشت بنده از صحبت هاي شما اين است كه حضور شخصيت هائي چون آيت الله صدوقي به دليل وحدت آفريني ميان مبارزان براي منافقين بسيار آزاردهنده بود. طبق گفته شما، با وجود بيماري و كهولت سن، اگر ايشان به شهادت نمي رسيدند، چند ماه بعد از در اثر مرگ طبيعي از دنيا مي رفتند، ولي به دليل نفوذ زياد ايشان، منافقين تحمل نداشتند كه حتي يك روز ديگر نيز ايشان را در بين مردم ببينند.
بله، ايشان به قدري انسولين مصرف مي كردند كه پوستشان سفيد مي شد، با اين حال روزي 17-18 ساعت كار مفيد و فكري مي كردند. جلسات متعددي از سراسر كشور در شهر يزد برگزار مي شد، وزير، وكيل، استاد دانشگاه، افراد ارتشي و سپاهي، همه و همه از حضور آيت الله صدوقي بهره مند مي گشتند. آقاي صالحي فرمانده كل ارتش براي من تعريف مي كردند كه در آن زمان بنده همراه با شهيد صياد شيرازي بارها به شهر يزد سفر مي كرديم و به منزل آيت الله صدوقي مي رفتيم. در طي ديدارمان از ايشان براي مبارزين تقاضاي كمك مالي مي كرديم. شهيد صدوقي نيز همواره در راه مبارزات، ما را راهنمائي و ارشاد مي نمودند. حتي در آن زمان از كشور افغانستان نيز افرادي به ديدار آيت الله صدوقي مي آمدند و در راه مبارزه با كمونيست ها و خريد اسلحه از ايشان كمك مي گرفتند. به جرئت مي توانم بگويم كه هر روز 10 جلسه در منزل ايشان تشكيل مي شد. هر روز از عمر شريف ايشان معادل با آغاز حركتي نو بود. آيت الله صدوقي همواره به معناي عام در مقابل منافقين و در مقابل مجاهدين خلق (به معناي خاص) ايستادگي مي كردند، از اين رو منافقين يك لحظه هم نمي توانستند حضور ايشان را در مبارزات تحمل كنند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34