«تحليل روان شناختي باورهاي غير منطقي در زندگي مشترک»

در ادبيات ما سخن از تاثير باورها و افکار آدمي بر زندگي فردي و اجتماعي بسيار به چشم مي خورد.اينکه مکانيسم اين تاثير گذاري به چه شکل مي باشد و کدام يک از جنبه هاي زندگي بيش از هر جنبه ي ديگر مي تواند تحت تاثير باورهاي ما باشد و از سوي ديگر اين باورها چگونه شکل گرفته و رشد مي کنند، از پيچيده ترين مباحث مطرح در علم روان شناسي و فلسفه از قديم تا به امروز بوده و هست.
چهارشنبه، 7 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«تحليل روان شناختي باورهاي غير منطقي در زندگي مشترک»

«تحليل روان شناختي باورهاي غير منطقي در زندگي مشترک»
«تحليل روان شناختي باورهاي غير منطقي در زندگي مشترک»


 

نويسنده:احسان کاظمي؛ کارشناس ارشد روان شناسي




 
در ادبيات ما سخن از تاثير باورها و افکار آدمي بر زندگي فردي و اجتماعي بسيار به چشم مي خورد.اينکه مکانيسم اين تاثير گذاري به چه شکل مي باشد و کدام يک از جنبه هاي زندگي بيش از هر جنبه ي ديگر مي تواند تحت تاثير باورهاي ما باشد و از سوي ديگر اين باورها چگونه شکل گرفته و رشد مي کنند، از پيچيده ترين مباحث مطرح در علم روان شناسي و فلسفه از قديم تا به امروز بوده و هست.
اپيکتتوس فيلسوف قرن اول ميلادي مي گويد:«وقتي حادثه ناگواري رخ مي دهد، مردم از آن اتفاق ناراحت و آزرده خاطر نمي شوند بلکه اين ديدگاه آنها نسبت به مسائل است که آنها را مي آزارد.»اين گفته به آن معناست که حوادثي که رخ مي دهند به خودي خود ما را ناراحت نمي کنند بلکه ميزان ناراحتي و رنجش مابه اين بستگي دارد که ما چطور به اين مسئله نگاه کرده و آن را مورد تحليل قرار مي دهيم.اين را نيز مي توان گفت که احساسات ما به نحوه پردازش افکار ما بستگي دارند نه به حوادثي که اطرافمان رخ مي دهند، به همين دليل است که بعضي افراد مي توانند به خوبي مشکلات را تحمل کنند و از پس حل آنها بر آيند.آنها طرز تفکر و باورهاي خاصي دارند که به آنها کمک مي کند با شجاعت با ناملايمات روبرو شوند و د عوض اين که عصباني، شرمگين و افسرده شده و از آن حوادث بترسند، به استقبال چالش هاي زندگي مي روند.

تعريف باور و باورهاي غير منطقي
 

اليس به عنوان يک روان شناس و صاحب نظريه درمان عقلاني-هيجاني ، معتقد است فرد ضمن قبول نکردن واقعيت و جذب شدن در فرايند افکار غير منطقي در برتري جويي مفرط خود مبتلا به عوارض نسبتاً شديد مي شود که اغلب آن را اختلال عاطفي مي ناميم.به عقيده وي توسل به اين عقايد، به اضطراب و ناراحتي رواني منجر مي شود.وقتي که فرد به چنين عقايدي توسل مي جويد در نگرش و برداشت هاي خود شديداً بر اجبار الزام و وظيفه تاکيد دارد و اگر خود را از اين قيدها براند به احتمال قوي در جهت سلامت و رشد شخصيت حرکت خواهد کرد.
اليس اضطراب و اختلالات عاطفي را نتيجه طرز تفکر غر منطقي و غير عقلاني مي داند و به نظر او افکار عواطف، واکنشهاي متفاوت و جداگانه اي نيستند.از اين رو تا زماني که تفکر غير منطقي جريان دارد اختلالات عاطفي نيز به قوت خود باقي خواهد بود.انسان اختلالات و رفتار غير منطقي اش را از طريق بازگو کردن آنها براي خود تداوم مي بخشد به نظر اليس فردي که خود را اسير و گرفتار افکار غيرمنطقي مي کند، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، سستي و رخوت مفرط، عدم کنترل و ناچاري قرار مي دهد.انسان به وسيله اشياء خارجي مضطرب نمي شود بلکه ديدگاه و تصوري که او از اشياء دارد موجب نگراني و اضطرابش مي شوند.تمام مشکلات عاطفي افراد از تفکرات جادويي و موهومي آنها سرچشمه مي گيرد که از نظر تجربي معتبر نيستند.

خصوصيات باورهاي غير منطقي:
 

1-اين باورها با واقعيت هماهنگي دارند.
2-بوسيله شواهد عيني تاييد مي شوند.
3-باورهاي منطقي به دو صورت شرطي يا نسبي هستند.بنابراين يک حکم قطعي يا مطلق نمي باشند.
4-افکار منطقي با عبارتي همچون (بهتر است که، مناسب است که، خوب است که، صحيح است که )بکار مي روند.
همچنين درمانگران عقلاني، عاطفي خصوصيات ذيل را براي باورهاي غير منطقي در نظر مي گيرند:
1-افکار و باورهاي غير منطقي با واقعيات موجود هماهنگ و هم جهت نيستند.
2-باورهاي غير منطقي توسط شواهد عيني تاييد نميشوند و فرد در صدد توسط آزمايش آنها نيست.
3-باورهاي غير منطقي به شکل اطلاعات و يا به شکل تصميم و تصميم گيري نادرست است.
4-باورهاي غير منطقي با اجبار و الزام و وظيفه است، خشک و انعطاف ناپذير هستند.
5-باورهاي غير منطقي باعث حالت هاي آشفته و ناراحت،کننده در فرد مي شود و در نهايت م »»نجربه اضطراب، افسردگي و احساس گناه مي شود.
باورهاي غير منطقي مي تواند به چهار صورت باشد:
الف:چقدر وحشتناک است که ...چقدر خطرناک است که ...
ب:غير قابل تحمل است که ...غير قابل تصور است که ...نمي توانم بفهمم که...
پ:زشت است که ...ننگ آور است که ...مايه آبروريزي است که ...
ت:دنيا بايد مطابق ميل من باشد.
سالها تجربه ي کار باليني و مشاوره با خانواده ها به خصوص زوج ها و مشکلات مرتبط با روابط آنان نشان مي دهد که گاهي اوقات زوجها، باورهايي دارند که باعث مشکلات اساسي در رابطه آنها ايجاد مي کند، در تيجه بهتر است اصلاح شوند.از جمله ي اين باورها عبارتند از:
1-حکم کردن:
گاهي مواقع زوجها به جاي درخواست کردن و پيشنهاد دادن، از الزام و بايد ها استفاده مي کنند.
عبارت هاي «بايد دار»اين ويژگي را دارا هستند که در صورت بر آورده نشدن، احساس خشم و انزجار شديد براي ارائه اين "بايدها"ايجاد مي کند.مثلا "تو بايد هميشه از من حمايت کني"يا "بايد هميشه نسبت به خواسته هاي من حساس باشي"در اصلاح چنين تفکري، در ابتدا سعي مي شود به جاي استفاده از بايد ها که منجر به احساسات شديد خشم ميشود از عبارتهايي استفاده شود که تمايلات ما را مي رساند و يا خواسته پيشنهاد ما را به مشکل معقول که قابل پذيرش ترهم هستند ارايه مي دهد.مثلا "دوست دارم در مواقعي که دچار مشکل مي شوم از حمايت تو بهره ببرم"يا "خيلي خوشحال مي شوم وقتي دير مي آيي مرا مطلع کني"فايده اين نوع بيان خواسته ها (به جاي استفاده از کلمه ي بايد، تقاضا و نياز و درخواست خود را با کلماتي مثل خوشحال مي شوم...، دوست دارم...، بهتر است...، يکي از خواسته هاي من اين است که ...)مي تواند اين باشد که اولاً در صورت برآورده نشدن نياز يا درخواست، فرد دچار خشم يا عصبانيت شديد نمي شود بلکه موجب يک رنجش مختصر مي شود که اين رنجش خود انگيزه اي براي بيان احساسات منفي به شکل کار آمد خواهد شد.ثانيا در مخاطب مقاومت يا سرسختي در برابر تقاضاي فرد ايجاد نمي کند و احتمال برآورده شدن يا به هدف رسيدن بيشتر است.
2-مهر طلبي:
از ديگر باورهاي غلط زوج ها اين است که "من براي احساس ارزشمندي، نيازمند يک رابطه ي محبت آميز هستم.يا من براي جلب محبت و توجه ديگران از هيچ کاري دريغ نخواهم کرد.اين تفکر در عمل باعث مي شود که فرد براي حفظ ارزش هاي شخصي و ارزشمندي خود از ديد طرف مقابل، تلاش زياد کند تا مورد عنايت و لطف قرار گيرد.اين فرد ممکن است خيلي راحت از نيازهاي شخصي خود براي جلب رضايت ديگران بخصوص همسرش بگذرد و آرزوهاي خودرا فراموش کند.مثلا براي خوشايند همسر، وظايف او را به عهده مي گيرد، يا براي اينکه همسرش ناراحت نشود و همچنان او را دوست داشته باشد حاضر است از ارتباط با دوستان قديمي، ورزش کردن، تفريح و ...بگذرد.چنين برخوردي فرد را به يک شخصيت مهر طلب تبديل مي کند که هميشه سعي دارد محبت ديگران را به هر قيمتي جلب کند، از وقت خود،وسايل خود،آرزوهاي خود جهت رسيدن به محبت ديگران مي گذرد.اين افراد، اطرافيان خود را از محبت بي دريغ خود سيراب مي کنند و خود تشنه محبت باقي مي مانند به عبارتي ديگران را متوقع تر و خود را آرزومند تر پرورش مي دهند.در اصلاح چنين طرز تفکري بهتر است از زوج ها به نيازهاي فردي و خاص خود (نيازهاي فردي زن، نيازهاي فردي مرد)و نيازهاي مشترک (تفريح، تربيت بچه، ارتباط جنسي و ...)توجه داشته باشيم به عبارتي نقش هاي زوجين نبايد در هم تداخل کند.مثلا:يک مرد عليرغم پدر بودن، همسر بودن، فرزند بودن و ...يک شخص است به نام X که نيازهاي خاص دارد و بايد به آن رسيدگي کند.چنانچه شخص به اين نقش خود رسيدگي کند منجر به توليد ارزش شخصي مي شود که فرد را از کسب ارزش، از طريق جلب محبت ديگران بي نياز مي کند.بايد توجه داشته باشيم که همه افراد به تاييد ديگران نياز دارند ولي اين نياز نبايد در شکل افراطي خود به يک احتياج تبديل شود.
3-کم طاقتي در برابر مشکلات:
در اين مورد زوج ها به اين باور رسيده اند که "قادر به تحمل اين مشکل نيستم"يا "اين مسئله آنقدر بزرگ و غير قابل پيش بيني بود که تحملش از توان من کمتر است."حکم اول اين افراد چنين است:"زندگي زناشويي بايد آرام و بي دردسر و برآورده کننده عموم نيازها باشد"و چون اين حکم کمال گرايانه در خيلي از مواقع زير سوال مي رود، فرد دچار اضطراب و نگراني عدم تحمل اين مشکل مي شود اين افراد در برابر مشکلات احساس مي کنند "قرباني ابدي"هستند و مشکلاتشان اصلا نه کم مي شوند نه حل.در اصلاح چنين طرز تفکري در ابتدا بايد افراد (به خصوص جوان هاي مجرد و زوج هاي جديد )را از تفکرات افسانه اي در خصوص زندگي زناشويي رها کرد.افراد بايد بدانند استرس همواره در زندگي هست، زندگي بدون استرس فقط در رويا ممکن است.آنچه مهم است کسب مهارت هاي مقابله با مشکلات زناشويي است در اين مورد بخصوص به زوج ها پيشنهاد مي شود از طريق پرس و جو و ارتباط با ديگران از اين فکر که "مشکل من منحصر به فرد است"بيرون مي آيد و به جاي تفکر کمال گرايانه درباره رمانتيک بودن زندگي به اين مسئله بينديشند که "همواره در زندگي ناکامي، مساله و مشکل وجود خواهد داشت، من نيازمند کسب مهارتهاي مختلف جهت حل آنها مي باشم.
4-درشت نمايي، فاجعه سازي و وحشتزدگي:
زوجهايي که(بايد هاي)زيادي دارند و از طرفي در برابر مسايل و مشکلات تحمل پاييني دارند، چنانچه مشکلي پيش بيايد احساس مي کنند، فاجعه اي رخ داده است که اصلا قابل تحمل، پذيرش و حل نيست، که طبق شواهد عموما مساله پيش آمده بسيار کم اهميت هم مي باشد.اين افراد تمايل زيادي دارند تا مشکلاتي هر چند کوچک و بي اهميت را بزرگ و خارج از تحمل خود جلوه داده و عموما به جاي پيدا کردن راه حل شروع به بي قراري، اشک ريختن، نفرين کردن به خود و همسر يا ديگران، خود را بدبخت و سياه روز ديدن، نموده و عملا هر نوع انرژي و تواني که امکان داشت موجب پيدا کردن راه حل يا رفع مشکل شود صرف شيون و زاري مي کنند.از طرفي اين افراد تمايل کمي براي چشم اندازهاي مثبت وجود در رابطه دارند.اين شرايط به خودي خود باعث مي شود در هنگام بروز مشکل همسر، مساله را زير ذره بين تحمل کم خود قرار داده و همچنين نقاط قوت رابطه خود را نبينند و جنجالي مخرب حادث شود.در اصلاح چنين طرز تفکري نياز است زوج ها به غير از راه حل هاي ارائه شده در موارد 1و3، سعي کنند ليستي از تمام نقاط قوت خود، رابطه و همسر خود را يادداشت کنند و با کسب انرژي مثبت از داشته اي خود در ارايه راه حلهاي ممکن براي تعديل و يا بر طرف کردن مشکل موجود به بحث و تبادل نظر بپردازند.که در عموم روابط نقاط قوت بيشتر از نقاط ضعف است.نکته قابل تامل ديگر اين است که زوجها بايد بدانند "تغيير اصل با ثبات زندگي است"و براي مواردي براي تغيير تاکيد داشته باشند که في نفسه قابل تغيير باشد و مسايل غير قابل تغيير زندگي را هدف قرار دهند.
5-نياز به توجه مفرط:
باور اين افراد چنين است:"من زماني خوشبخت هستم که توجه کاملي را از همسرم دريافت کنم."اين افراد عزت نفس، اعتماد به نفس و تمام ارزشهاي شخصي شان، معطوف به ميزان توجه و محبت همسرشان مي باشد.اين افراد اگر از طرف همسرشان مورد توجه کامل و افراطي قرار نگيرند احساس مي کنند ارزشمند نيستند.دائما در حال مقايسه خود با کساني هستند که مورد توجه همسرشان قرار دارند.اين باور در مورد افراد حسود شايع است.مثلا چنين فردي به همسرش مي گويد:براستي اگر براي تو ارزشمند و دوست داشتني باشم، بايد هميشه به فکر مي باشي، هر روز با من تماس بگيري و سعي کني تمام وقت را با من بگذراني "به عبارتي بايد همه را فراموش کني.

چه بايد کرد؟
 

معمولاً وقتي ساختار ذهني فرد مملو از باورهاي غير منطقي مي شود، احساسات وي نيز دستخوش آن باورها قرار گرفته و در نهايت رفتارهاي انسان نيز غير عقلاني مي گردد.از همين رو لازم است در گام نخست به اصلاح اين باورها پرداخته تا احساسات ما آلوده نگردد.آگاهي نسبت به اين باورها، اشراف بر احساسات خود و توانايي کنترل و مديريت آنها در موقعيتهاي مختلف مي تواند ما را از گرفتار شدن در باورهاي غير منطقي مصون دارد.همچنين جايگزين نمودن افکار منطقي با افکار غير منطقي راهکار مناسبي براي غلبه بر اين باورها و پيشگيري از بروز اختلافات و تعارض هاي زندگي زناشويي مي شود.
وقتي همسر شما دچار يک يا چند باور غير منطقي شده است، بهترين کار اين است که واکنش احساسي و منفي نسبت به باورها، احساسات و رفتارهاي وي نشان ندهيد.اجازه دهيد کمي زمان بگذرد تا خود وي نيز ضمن تحليل باورهاي خود، به اصلاح احساسات و رفتارهاي خود بپردازد.و توصيه آخر اينکه اگر نمي توانيد از چنگ باورهاي غير منطقي خود يا همسرتان رها شويد، به يک روان شناس با تجربه مراجعه کرده و از وي راهکارهاي لازم را دريافت نماييد.
منبع:نشريه خانواده مطهر



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط