مباني کلامي سينماي ديني (6)
نويسنده: نصرت الله تابش
اگر به خاطر داشته باشيد، تا اينجا تلاش کرده ام تا تدوين نظريه سينماي ديني را صرفاً براساس آيات و روايات پي گيري کنم. ودراين مسير ناگزير به نقد جريان روشنفکري ديني پرداختم تا تفاوت هاي اين نگاه را با معارف وحياني و آسيب هاي ناشي از آن توضيح دهم. اما اين فاصله گذاري با عرصه هايي مثل فلسفه و عرفان مسلمين نيز ضروري است. تعمداً از کلمه اسلامي دراين زمينه استفاده نمي کنم.بعداً دراين مورد توضيح خواهم داد. اجمالاً اين که بين فلسفه اسلامي و فلسفه مسلمين، همين طور عرفان اسلامي وعرفان مسلمين و حتي تربيت اسلامي و تربيت مسلمين تفاوت هايي جدي ديده ام که از مباحث اساسي و قابل پي گيري در زمينه تدوين نظريه ديني هنر و سينماست. اجازه دهيد اين بخش را با خاطره اي اجتماعي آغاز کنم.
به دليل اشتغالاتي که داشته ام و البته عموماً فرهنگي بوده اند، تقريباً از ابتداي راه اندازي فرهنگسراها توسط شهرداري تهران در جريان شکل گيري آنها بوده ام.جريان ساختن خانه هاي فرهنگ و فرهنگسراها که به سرعت به سراسر کشور سرايت کرد، به بحث هاي دامنه داري در زمينه شيوه ها و الگوهاي توسعه فرهنگي دامن زد که ازآن مي گذرم.آن موقع در محله ماقبل از تأسيس فرهنگسرا مسجدي بود که در ايام تابستان اوقات فراغت کودکان و نوجوانان محل را با برنامه هاي متنوعي پر مي کرد.اغلب مادران بسياري را مي ديدم که به لحاظ حجاب و ظواهر تفاوت هاي چشمگيري با يکديگر داشتند، اما همگي در مقابل در ورودي مسجد مي نشستند تا پس از پايان کلاس ها به همراه فرزندانشان به خانه بروند. اين نقش اجتماعي و فرهنگي مسجد براي من بسيار جذاب بود. اما يکي از فرهنگسراها درست روبه روي اين مسجد بنا شد و به ارائه خدمات فرهنگي متنوعي پرداخت.يکي از آثار راه اندازي اين فرهنگسرا تعطيل شدن اغلب فعاليت هاي فرهنگي،هنري و ورزشي مسجد رو به رويش بود. نه آن موقع و نه حالا اين واقعه را نتيجه يک نقشه از پيش طراحي شده نمي دانستم و نمي دانم. اکثريت فرهنگسراها هم رو به روي مساجد ساخته نشدند! اما از همان موقع اين پرسش برايم مطرح بود که آيا نمي شد و يا نمي شود که ساختارهاي مدرن فرهنگي ما در نسبت با ساختارهاي مقدسي چون مسجد تعريف شود تا آينده ما براساس سنت هاي مقدس جا افتاده و امتحان پس داده بنا شود؟ همان چيزي که يک بار در تحليل فيلم کارتوني داستان اسباب بازي ها اشاره کردم که در سکانسي از فيلم عروسک ربات که نماد آينده است، توسط عروسک کابوي که نماد گذشته آمريکاست نجات پيدا مي کند و اين يعني اين که بدون بهره گيري از گذشته آينده اي هم نخواهد بود. در ماجراي مسجد و فرهنگسرا هم همان موقع برخي از نظريه هاي جامعه شناختي را دراين زمينه دنبال مي کردم. يکي از يافته هاي اين جست وجو اين گزاره بود: اگر مي خواهي مرکز پر رونقي را به رکود بکشاني، مرکز جذابي را در کنارش راه اندازي کن! قصد تحليل عميق تر و چرايي اين رونق و رکود را ندارم، بلکه فقط مي خواستم مثالي زده باشم تا شما را ناگهان با يک فلاش بک به قرن ها قبل در دنياي اسلام ببرم و توضيح دهم که ورود فلسفه يونان در نهضت ترجمه با معارف وحياني چه کرد؟ يعني تقويت «بيت الحکمه» در مقابل «مکتب اهل بيت (ع)»!اما براي ورود به ماجراي نهضت ترجمه در اواخر حکومت بني اميه و دوران بني عباس نيازمند يک فلاش بک ديگر هم هستيم.البته در اين برگشت به گذشته فقط يک مرور سريع خواهيم داشت به تاريخ تشيع و تشيع تاريخي و همچنين چگونگي شکل گيري جريان هاي معرفتي در دنياي اسلام تا نهضت ترجمه وتا هم اکنون. چون بدون بازشناسي جريان معرفت وحياني در ميان انبوه جريان هاي کلامي،فلسفي و عرفاني رايج در بين مسلمين کار ما در تدوين نظريه ديني و به عبارت دقيق تر وحياني هنر و سينما ساماني نخواهد گرفت. تاريخ تشيع با ايمان عميق حضرت علي ابن ابوطالب(ع)به رسالت پيامبر اعظم(ص) آغاز مي شود، ايماني در نوجواني بدون ذره اي آلودگي به شرک دوران جاهليت. پيامبر(ص) مأمور مي شوند تا خاندان خويش را به اسلام دعوت کنند. چنين مي کنند و در همان مجلس علي(ع) را که نوجوان است و پدر بزرگوارش جناب ابوطالب نيز در مجلس حضور دارد، به عنوان جانشين و خليفه خويش معرفي مي کنند. تمسخر برخي و طعنه به پدر نتيجه اين مجلس است.اما پيامبر (ص) در هر فرصتي بنياني را که نهاده است مستحکم تر مي کند. با توسعه کند اسلام در مکه و شتاب گيري آن در مدينه کم کم عده اي باديدن نشانه ها و تأکيدهاي مکرر رسول (ص) مي شوند شيعه علي (ع)! سلمان، ابوذر، مقداد، عمار... تعدادشان زياد نيست، اما شخصيت هايي عميق و تأثيرگذارند و از همان موقع نگاهشان به علي (ع) صرفاً سياسي نيست، بلکه او را آينه تمام نماي انساني معصوم مي بينند که حجت خداوند در روي زمين است؛ انساني که به تمام مسير و راه انسان تا خداوند آگاه است و از همه کشش ها و جاذبه ها آزاد است و محبتش به انسان ريشه در رحمت واسعه حضرت حق دارد.
آگاهي به تمام راه، آزادي از همه کشش ها و داشتن سينه اي فراخ و پر از رحمت براي بشر، اين يعني عصمت، اما چنين درکي از مفهوم عصمت نيازمند عقلي شکوهمند است که با تربيت وحياني نهفته هايش آشکار و محدوديت هايش برداشته شده باشد. به دليل عظمت چنين مفهومي از عصمت است که هنوز هم صاحبان چنين فهمي بسيار اندک اند.اما جريان معرفتي شيعه که مورد تأييد و تأکيد رسول خدا(ص) بود، علاوه بر مستندات قرآني و روايي با نشانه گذاري هاي دقيقي توسط پيامبر(ص) نيز همراه است. حضرت محمد مصطفي (ص) خشم و رضايت حضرت زهرا (س) را نشان خشم و رضايت خداوند ناميدند. بر زبان صادق ابوذر غفاري نشان راست گويي را گذاشتند و خون عمار را علامت ستمگري قاتلانش ناميدند. مفهوم همه اين نشان گذاري هاي شگفت انگيز بعدها معلوم شد. غضب و نارضايتي حضرت زهرا(س) نسبت به کساني که درجريان انحراف خلافت از مسيري که رسول الله در غدير ترسيم کرده بودند مؤثر بودند، تأييدي بر حقانيت حضرت علي (ع) شد. همان گونه که زبان مارک دار ابوذر خليفه سوم را به چالش کشيد و پس از تبعدي به شام معاويه را محاکمه و رسوا کرد. و بالاخره در جنگ صفين که شبهات و بدعت ها فضاي غبارآلودي را ساخته بود تا درخشش حق ديده نشود،خون عمار توسط سپاه معاويه بر زمين ريخت و سند حقانيت اميرالمؤمنين شد! در تاريخ آمده است عمار سالخورده به سپاه معاويه هجوم مي برد و آنهايي که روايت رسول الله (ص) را در مورد عمار شنيده بودند، از ريختن خون عمار هراس داشتند و از مقابل او مي گريختند.هرچند که اين بار هم عمروعاص حيله کرد و گفت: اگر علي، عمار را به جنگ نياورده بود، او کشته نمي شد. پس قاتل عمار علي است! و عده اي باور کردند.
جريان حاکميت علي (ع) صرفاً سياسي نبود،بلکه از همان ابتدا مباني معرفتي شيعه توسط رسول خدا(ص) و پس ازآن توسط خود حضرت علي (ع) بنيان گذاري شد که اگر بگويم اساسي ترين عقايد شيعه را مي توان در سه واژه عصمت، تقيه و مهدويت خلاصه کرد، سخن بيراهي نخواهد بود، عصمت با تعريف اجمالي که گذشت،به عنوان مبنا، مهدويت به عنوان آرمان و تقيه به عنوان روش پيچيده تشيع که يکي از اشکال جهاد است، اساسي ترين عقايد شيعي است که بدون اينها تشيع مفهومي نخواهد داشت.
از همان ابتدا پاسخ هاي امامان معصوم ما به پرسش هاي زمانه با آن چه که در ميان مسلمين در حال رواج بود، تفاوت هاي جدي و آشکاري پيدا کرد که مي توان به آن عنوان جريان معرفت شناختي تاريخ تشيع داد که نمادهاي آن انديشه هاي ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين است.
به عنوان مثال اگر حضرت علي(ع) فرموده اند: خدايي که نبينم نمي پرستم، و سپس توضيح داده اند که منظورشان از اين ديدن، مشاهده با چشم سر نيست، در پاسخ به پرسشي بوده است که:آيا مي توان خدا را ديد؟ همچنين اگر امام صادق(ع) در مورد مسئله جبر و اختيار فرموده اند:«لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين» نه جبر است و نه اختيار، بلکه امري بين اين دو مفهوم است، پاسخ به پرسش هاي زمانه بوده است. اين پاسخ ها و حتي طرح معارفي که عقلانيت بشري در عصر ائمه قادر به طرح پرسش در آن نبود و همچنين تعبيه پاسخ ها براي پرسش هاي احتمالي در قرون آينده تا آخرالزمان در لابه لاي احاديث و روايات مجموعه معارفي را ساخته اند که ازآن تحت عنوان معرفت شيعي ياد مي کنيم. اما علاوه بر تاريخ تشيع که تاريخ انديشه معصومين (ع) است، جرياني معرفتي نيز شکل گرفته است که ازآن تحت عنوان تشيع تاريخي سخن خواهيم گفت. جريان هايي مثل زيديه، اسماعيليه، کيسانيه، واقفيه و... که به انشعاب از مسير ترسيم شده توسط وحي رسيدند و به شکل گيري جريان هاي معرفتي مختلف و متضادي دامن زدند.از بيان دلايل اين انشعاب ها و به تعبير دقيق تر انحراف ها مي گذرم. همچنين از انشعابات معرفتي در ميان اهل تسنن که به دو شاخه مهم اشاعره و معتزله تقسيم شدند نيز چشم پوشي مي کنم. اما همين مقدار براي فهم وضعيت فکري مسلمين در عصر امام زين العابدين (ع) که اواخر عمر ايشان مصادف با اوايل جريان نهضت ترجمه است و همچنين عصر امام باقر(ع) و به ويژه زمانه اي که امام صادق(ع) درآن مي زيسته اند و نهضت ترجمه در حال شتاب گرفتن است، کافي است امام صادق(ع) علاوه بر مشاهده جريان هاي اعتزالي و اشعري وعلاوه بر مواجهه با انشعابات زيدي و امثال آن با ترجمه انبوه آثار يوناني روبه رو شده اند. جرياني که به ويژه با منصور دوانيقي که دشمني آشکاري با حضرت دارد، در حال تقويت شدن است. مترجمان به استخدام دربار خليفه درآمده اند و بعدها کارشان به جايي مي رسد که بعضي از ايشان هم وزن کتابي فلسفي که از زبان يوناني ترجمه کرده اند، طلا مي گيرند. جالب تر اين که اغلب اين مترجمان که هر روز بر تعدادشان و رونق کارشان افزوده مي شود، کشيشان مسيحي اند و بعضاً نيز يهودي!
معرفت وحياني شيعي هراسي از حضور انديشه هاي ديگر نداشته است، اما متأسفانه متاع کفر و دين بي مشتري نيست! درچنين زمينه اي است که بازار شبهات داغ مي شود، بدعت ها شکل مي گيرد و شهوات زمينه گرايش پيدا مي کند و هدايت به حق را نه به دليل ضعف حق بلکه به دليل ضعف بشر در مقابل شبهه، بدعت و شهوت دشوار مي کند و بنيان گذاران اين جريان باطل را در ظلم هاي فراگير، عاطفه هاي زخمي، عقده هاي متراکم خانمان سوز و خون هاي به ناحق ريخته شريک مي کند و استخوان در گلو و خار در چشم اهل معرفت مي نشاند. فهم عمق فاجعه اي که بر اثر طرح انديشه هاي انحرافي در جامعه اسلامي به وجود آمده است، به سادگي ميسر نيست.صدها کتاب ومقاله پژوهشي درباره جريان هاي معرفتي باطل که مانع بازماندن در خانه اهل بيت (ع) شده اند، نمايشگر مصيبت نامه اي هستند که همچنان باقي است، عاشورا در جبهه باطل زاييده شبهات، شهوات و بدعت هاست.
«شبهه و فتنه چه بدعت ها و انحراف ها که نياورده و چه سنت هايي را که نشکسته و چه لباس هاي حقي که بر تن باطل نکرده است.
از همان روزهاي اول همين شبهه بودکه دست رسول(ص) را بست و کار علي (ع) را به بن بست کشاند و با اسم جواني وعدالت، کرد آن چه کرد.
و در روزهاي جمل و صفين و خوارج باز همين شبهه باعث شد که با توجه به رجال و قراء و حفاظ قرآن و يا ازواج رسول (ص) و ياران رسول (ص) و يا قرآن بر روي نيزه ها و يا عبادت ها و شب زنده داري ها از علي (ع) روي برگرفتندو به ديگران پيوستند. همان طور که در روزهاي مجتبي (ع) همين شبهه بود که ذلت را به امام حسن(ع) نسبت داد و خنجر در پاي او گذاشت. و باز همين شبهه بود که ياران مسلم و جمعيت طالب را حتي يک شب امان نداد...
در شبهه از ابهام دراعتقاد و بينش آغاز مي کنند و با هجوم به ارزش ها و اهداف و با زيرسؤال بردن روش ها و مأيوس کردن از نتيجه ها و حتمي کردن شکست و زبوني، کار بازگشت و وادادگي و تسليم و ذلت پذيري را آسان مي نمايند. در فتنه ها از نقطه ضعف ها و از طمع ها و ترس ها و تهديدها وجلوه ها و جاذبه ها با گرفتاري ها و درگيري هاي محتمل و متيقن استفاده مي برند.
و با اين هر دو کار به آنجا مي کشد که از دين و سنت کنار مي کشي و با بدعت و انحراف کنار مي آيي و مي تواني شياطين و طاغوت ها را تحمل کني و نمي تواني به خدا و رسول و اولياي او سر بسپاري که دلزدگي و خستگي و يأس از نتيجه و يا رنج از روش ها و ناراحتي از برخوردهاي بد هر کدام مي تواند به تنهايي انسان را بر دين بشوراند.»(صفايي حائري،علي (عين -صاد)،وارثان عاشورا،صص 92-93)
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99
به دليل اشتغالاتي که داشته ام و البته عموماً فرهنگي بوده اند، تقريباً از ابتداي راه اندازي فرهنگسراها توسط شهرداري تهران در جريان شکل گيري آنها بوده ام.جريان ساختن خانه هاي فرهنگ و فرهنگسراها که به سرعت به سراسر کشور سرايت کرد، به بحث هاي دامنه داري در زمينه شيوه ها و الگوهاي توسعه فرهنگي دامن زد که ازآن مي گذرم.آن موقع در محله ماقبل از تأسيس فرهنگسرا مسجدي بود که در ايام تابستان اوقات فراغت کودکان و نوجوانان محل را با برنامه هاي متنوعي پر مي کرد.اغلب مادران بسياري را مي ديدم که به لحاظ حجاب و ظواهر تفاوت هاي چشمگيري با يکديگر داشتند، اما همگي در مقابل در ورودي مسجد مي نشستند تا پس از پايان کلاس ها به همراه فرزندانشان به خانه بروند. اين نقش اجتماعي و فرهنگي مسجد براي من بسيار جذاب بود. اما يکي از فرهنگسراها درست روبه روي اين مسجد بنا شد و به ارائه خدمات فرهنگي متنوعي پرداخت.يکي از آثار راه اندازي اين فرهنگسرا تعطيل شدن اغلب فعاليت هاي فرهنگي،هنري و ورزشي مسجد رو به رويش بود. نه آن موقع و نه حالا اين واقعه را نتيجه يک نقشه از پيش طراحي شده نمي دانستم و نمي دانم. اکثريت فرهنگسراها هم رو به روي مساجد ساخته نشدند! اما از همان موقع اين پرسش برايم مطرح بود که آيا نمي شد و يا نمي شود که ساختارهاي مدرن فرهنگي ما در نسبت با ساختارهاي مقدسي چون مسجد تعريف شود تا آينده ما براساس سنت هاي مقدس جا افتاده و امتحان پس داده بنا شود؟ همان چيزي که يک بار در تحليل فيلم کارتوني داستان اسباب بازي ها اشاره کردم که در سکانسي از فيلم عروسک ربات که نماد آينده است، توسط عروسک کابوي که نماد گذشته آمريکاست نجات پيدا مي کند و اين يعني اين که بدون بهره گيري از گذشته آينده اي هم نخواهد بود. در ماجراي مسجد و فرهنگسرا هم همان موقع برخي از نظريه هاي جامعه شناختي را دراين زمينه دنبال مي کردم. يکي از يافته هاي اين جست وجو اين گزاره بود: اگر مي خواهي مرکز پر رونقي را به رکود بکشاني، مرکز جذابي را در کنارش راه اندازي کن! قصد تحليل عميق تر و چرايي اين رونق و رکود را ندارم، بلکه فقط مي خواستم مثالي زده باشم تا شما را ناگهان با يک فلاش بک به قرن ها قبل در دنياي اسلام ببرم و توضيح دهم که ورود فلسفه يونان در نهضت ترجمه با معارف وحياني چه کرد؟ يعني تقويت «بيت الحکمه» در مقابل «مکتب اهل بيت (ع)»!اما براي ورود به ماجراي نهضت ترجمه در اواخر حکومت بني اميه و دوران بني عباس نيازمند يک فلاش بک ديگر هم هستيم.البته در اين برگشت به گذشته فقط يک مرور سريع خواهيم داشت به تاريخ تشيع و تشيع تاريخي و همچنين چگونگي شکل گيري جريان هاي معرفتي در دنياي اسلام تا نهضت ترجمه وتا هم اکنون. چون بدون بازشناسي جريان معرفت وحياني در ميان انبوه جريان هاي کلامي،فلسفي و عرفاني رايج در بين مسلمين کار ما در تدوين نظريه ديني و به عبارت دقيق تر وحياني هنر و سينما ساماني نخواهد گرفت. تاريخ تشيع با ايمان عميق حضرت علي ابن ابوطالب(ع)به رسالت پيامبر اعظم(ص) آغاز مي شود، ايماني در نوجواني بدون ذره اي آلودگي به شرک دوران جاهليت. پيامبر(ص) مأمور مي شوند تا خاندان خويش را به اسلام دعوت کنند. چنين مي کنند و در همان مجلس علي(ع) را که نوجوان است و پدر بزرگوارش جناب ابوطالب نيز در مجلس حضور دارد، به عنوان جانشين و خليفه خويش معرفي مي کنند. تمسخر برخي و طعنه به پدر نتيجه اين مجلس است.اما پيامبر (ص) در هر فرصتي بنياني را که نهاده است مستحکم تر مي کند. با توسعه کند اسلام در مکه و شتاب گيري آن در مدينه کم کم عده اي باديدن نشانه ها و تأکيدهاي مکرر رسول (ص) مي شوند شيعه علي (ع)! سلمان، ابوذر، مقداد، عمار... تعدادشان زياد نيست، اما شخصيت هايي عميق و تأثيرگذارند و از همان موقع نگاهشان به علي (ع) صرفاً سياسي نيست، بلکه او را آينه تمام نماي انساني معصوم مي بينند که حجت خداوند در روي زمين است؛ انساني که به تمام مسير و راه انسان تا خداوند آگاه است و از همه کشش ها و جاذبه ها آزاد است و محبتش به انسان ريشه در رحمت واسعه حضرت حق دارد.
آگاهي به تمام راه، آزادي از همه کشش ها و داشتن سينه اي فراخ و پر از رحمت براي بشر، اين يعني عصمت، اما چنين درکي از مفهوم عصمت نيازمند عقلي شکوهمند است که با تربيت وحياني نهفته هايش آشکار و محدوديت هايش برداشته شده باشد. به دليل عظمت چنين مفهومي از عصمت است که هنوز هم صاحبان چنين فهمي بسيار اندک اند.اما جريان معرفتي شيعه که مورد تأييد و تأکيد رسول خدا(ص) بود، علاوه بر مستندات قرآني و روايي با نشانه گذاري هاي دقيقي توسط پيامبر(ص) نيز همراه است. حضرت محمد مصطفي (ص) خشم و رضايت حضرت زهرا (س) را نشان خشم و رضايت خداوند ناميدند. بر زبان صادق ابوذر غفاري نشان راست گويي را گذاشتند و خون عمار را علامت ستمگري قاتلانش ناميدند. مفهوم همه اين نشان گذاري هاي شگفت انگيز بعدها معلوم شد. غضب و نارضايتي حضرت زهرا(س) نسبت به کساني که درجريان انحراف خلافت از مسيري که رسول الله در غدير ترسيم کرده بودند مؤثر بودند، تأييدي بر حقانيت حضرت علي (ع) شد. همان گونه که زبان مارک دار ابوذر خليفه سوم را به چالش کشيد و پس از تبعدي به شام معاويه را محاکمه و رسوا کرد. و بالاخره در جنگ صفين که شبهات و بدعت ها فضاي غبارآلودي را ساخته بود تا درخشش حق ديده نشود،خون عمار توسط سپاه معاويه بر زمين ريخت و سند حقانيت اميرالمؤمنين شد! در تاريخ آمده است عمار سالخورده به سپاه معاويه هجوم مي برد و آنهايي که روايت رسول الله (ص) را در مورد عمار شنيده بودند، از ريختن خون عمار هراس داشتند و از مقابل او مي گريختند.هرچند که اين بار هم عمروعاص حيله کرد و گفت: اگر علي، عمار را به جنگ نياورده بود، او کشته نمي شد. پس قاتل عمار علي است! و عده اي باور کردند.
جريان حاکميت علي (ع) صرفاً سياسي نبود،بلکه از همان ابتدا مباني معرفتي شيعه توسط رسول خدا(ص) و پس ازآن توسط خود حضرت علي (ع) بنيان گذاري شد که اگر بگويم اساسي ترين عقايد شيعه را مي توان در سه واژه عصمت، تقيه و مهدويت خلاصه کرد، سخن بيراهي نخواهد بود، عصمت با تعريف اجمالي که گذشت،به عنوان مبنا، مهدويت به عنوان آرمان و تقيه به عنوان روش پيچيده تشيع که يکي از اشکال جهاد است، اساسي ترين عقايد شيعي است که بدون اينها تشيع مفهومي نخواهد داشت.
از همان ابتدا پاسخ هاي امامان معصوم ما به پرسش هاي زمانه با آن چه که در ميان مسلمين در حال رواج بود، تفاوت هاي جدي و آشکاري پيدا کرد که مي توان به آن عنوان جريان معرفت شناختي تاريخ تشيع داد که نمادهاي آن انديشه هاي ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين است.
به عنوان مثال اگر حضرت علي(ع) فرموده اند: خدايي که نبينم نمي پرستم، و سپس توضيح داده اند که منظورشان از اين ديدن، مشاهده با چشم سر نيست، در پاسخ به پرسشي بوده است که:آيا مي توان خدا را ديد؟ همچنين اگر امام صادق(ع) در مورد مسئله جبر و اختيار فرموده اند:«لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين» نه جبر است و نه اختيار، بلکه امري بين اين دو مفهوم است، پاسخ به پرسش هاي زمانه بوده است. اين پاسخ ها و حتي طرح معارفي که عقلانيت بشري در عصر ائمه قادر به طرح پرسش در آن نبود و همچنين تعبيه پاسخ ها براي پرسش هاي احتمالي در قرون آينده تا آخرالزمان در لابه لاي احاديث و روايات مجموعه معارفي را ساخته اند که ازآن تحت عنوان معرفت شيعي ياد مي کنيم. اما علاوه بر تاريخ تشيع که تاريخ انديشه معصومين (ع) است، جرياني معرفتي نيز شکل گرفته است که ازآن تحت عنوان تشيع تاريخي سخن خواهيم گفت. جريان هايي مثل زيديه، اسماعيليه، کيسانيه، واقفيه و... که به انشعاب از مسير ترسيم شده توسط وحي رسيدند و به شکل گيري جريان هاي معرفتي مختلف و متضادي دامن زدند.از بيان دلايل اين انشعاب ها و به تعبير دقيق تر انحراف ها مي گذرم. همچنين از انشعابات معرفتي در ميان اهل تسنن که به دو شاخه مهم اشاعره و معتزله تقسيم شدند نيز چشم پوشي مي کنم. اما همين مقدار براي فهم وضعيت فکري مسلمين در عصر امام زين العابدين (ع) که اواخر عمر ايشان مصادف با اوايل جريان نهضت ترجمه است و همچنين عصر امام باقر(ع) و به ويژه زمانه اي که امام صادق(ع) درآن مي زيسته اند و نهضت ترجمه در حال شتاب گرفتن است، کافي است امام صادق(ع) علاوه بر مشاهده جريان هاي اعتزالي و اشعري وعلاوه بر مواجهه با انشعابات زيدي و امثال آن با ترجمه انبوه آثار يوناني روبه رو شده اند. جرياني که به ويژه با منصور دوانيقي که دشمني آشکاري با حضرت دارد، در حال تقويت شدن است. مترجمان به استخدام دربار خليفه درآمده اند و بعدها کارشان به جايي مي رسد که بعضي از ايشان هم وزن کتابي فلسفي که از زبان يوناني ترجمه کرده اند، طلا مي گيرند. جالب تر اين که اغلب اين مترجمان که هر روز بر تعدادشان و رونق کارشان افزوده مي شود، کشيشان مسيحي اند و بعضاً نيز يهودي!
معرفت وحياني شيعي هراسي از حضور انديشه هاي ديگر نداشته است، اما متأسفانه متاع کفر و دين بي مشتري نيست! درچنين زمينه اي است که بازار شبهات داغ مي شود، بدعت ها شکل مي گيرد و شهوات زمينه گرايش پيدا مي کند و هدايت به حق را نه به دليل ضعف حق بلکه به دليل ضعف بشر در مقابل شبهه، بدعت و شهوت دشوار مي کند و بنيان گذاران اين جريان باطل را در ظلم هاي فراگير، عاطفه هاي زخمي، عقده هاي متراکم خانمان سوز و خون هاي به ناحق ريخته شريک مي کند و استخوان در گلو و خار در چشم اهل معرفت مي نشاند. فهم عمق فاجعه اي که بر اثر طرح انديشه هاي انحرافي در جامعه اسلامي به وجود آمده است، به سادگي ميسر نيست.صدها کتاب ومقاله پژوهشي درباره جريان هاي معرفتي باطل که مانع بازماندن در خانه اهل بيت (ع) شده اند، نمايشگر مصيبت نامه اي هستند که همچنان باقي است، عاشورا در جبهه باطل زاييده شبهات، شهوات و بدعت هاست.
«شبهه و فتنه چه بدعت ها و انحراف ها که نياورده و چه سنت هايي را که نشکسته و چه لباس هاي حقي که بر تن باطل نکرده است.
از همان روزهاي اول همين شبهه بودکه دست رسول(ص) را بست و کار علي (ع) را به بن بست کشاند و با اسم جواني وعدالت، کرد آن چه کرد.
و در روزهاي جمل و صفين و خوارج باز همين شبهه باعث شد که با توجه به رجال و قراء و حفاظ قرآن و يا ازواج رسول (ص) و ياران رسول (ص) و يا قرآن بر روي نيزه ها و يا عبادت ها و شب زنده داري ها از علي (ع) روي برگرفتندو به ديگران پيوستند. همان طور که در روزهاي مجتبي (ع) همين شبهه بود که ذلت را به امام حسن(ع) نسبت داد و خنجر در پاي او گذاشت. و باز همين شبهه بود که ياران مسلم و جمعيت طالب را حتي يک شب امان نداد...
در شبهه از ابهام دراعتقاد و بينش آغاز مي کنند و با هجوم به ارزش ها و اهداف و با زيرسؤال بردن روش ها و مأيوس کردن از نتيجه ها و حتمي کردن شکست و زبوني، کار بازگشت و وادادگي و تسليم و ذلت پذيري را آسان مي نمايند. در فتنه ها از نقطه ضعف ها و از طمع ها و ترس ها و تهديدها وجلوه ها و جاذبه ها با گرفتاري ها و درگيري هاي محتمل و متيقن استفاده مي برند.
و با اين هر دو کار به آنجا مي کشد که از دين و سنت کنار مي کشي و با بدعت و انحراف کنار مي آيي و مي تواني شياطين و طاغوت ها را تحمل کني و نمي تواني به خدا و رسول و اولياي او سر بسپاري که دلزدگي و خستگي و يأس از نتيجه و يا رنج از روش ها و ناراحتي از برخوردهاي بد هر کدام مي تواند به تنهايي انسان را بر دين بشوراند.»(صفايي حائري،علي (عين -صاد)،وارثان عاشورا،صص 92-93)
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99