تأثيرات جهاني شدن بر اشتغال زنان مسلمان (1)

جهاني شدن يکي از مباحث مهم و تأثيرگذار دنياي امروز است. متفکران و انديشمندان کشورهاي گوناگون هر يک به گونه اي در باره آن سخن مي گويند و در مورد آن اتفاق نظر چنداني وجود ندارد. اختلاف نظر در باره جهاني شدن غالباً از تعريف آن آغاز مي شود. در اين مقاله تعريف نگارنده از جهاني شدن، در قالب «قملروزدايي» و يا «فوق قلمروگرايي» قرار مي گيرد.
چهارشنبه، 21 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثيرات جهاني شدن بر اشتغال زنان مسلمان (1)

تأثيرات جهاني شدن بر اشتغال زنان مسلمان (1)
تأثيرات جهاني شدن بر اشتغال زنان مسلمان (1)


 

نويسنده: دکتر پروين دادانديش
(مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارشد دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام)



 

چکيده
 

جهاني شدن يکي از مباحث مهم و تأثيرگذار دنياي امروز است. متفکران و انديشمندان کشورهاي گوناگون هر يک به گونه اي در باره آن سخن مي گويند و در مورد آن اتفاق نظر چنداني وجود ندارد. اختلاف نظر در باره جهاني شدن غالباً از تعريف آن آغاز مي شود. در اين مقاله تعريف نگارنده از جهاني شدن، در قالب «قملروزدايي» و يا «فوق قلمروگرايي» قرار مي گيرد.
تأثير جهاني شدن بر اشتغال موجب بحث هاي موافق و مخالف زيادي شده که بيشتر معطوف به امنيت شغلي بوده اند.
در اين مقاله سعي بر اين است که با توصيف و تحليل جهاني شدن معاصر و تأثيرات آن بر اشتغال زنان مسلمان، ضمن شناسايي موانع و مشکلات موجود، پيشنهادهاي اصلاحي و واقع گرا با بهره گيري از اصول و تعاليم اسلامي به منظور مقابله با آسيب ها، استفاده از فرصت ها و حل مشکلات و نيز مداخله در ترتيبات آينده جهاني در بهبود وضعيت اشتغال زنان مسلمان ارائه شود.
کليد واژه ها:
جهاني شدن، زنان، اسلام، اشتغال.

درآمد
 

جهاني شدن يکي از مباحث مهم و تأثيرگذار دنياي امروز است. متفکران و انديشمندان کشورهاي گوناگون هر يک به گونه اي در باره آن سخن مي گويند و در مورد آن اتفاق نظر چنداني وجود ندارد. اختلاف نظر در باره جهاني شدن غالبا از تعريف آن آغاز مي شود. دست کم پنج تعريف گسترده «جهاني شدن» را مي توان از يکديگر متمايز کرد. در اين مقاله تعريف نگارنده از جهاني شدن، در قالب «قلمرو زاديي» و يا «فوق قلمروگرايي» قرار مي گيرد.
امروز، يکي از شاخص هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي هر کشور چگونگي بهره برداري (کامل و متناسب) از منابع نيروي انساني مي باشد. ميزان جمعيت فعال و غير فعال اقتصادي و جوياي کار در کشورهاي توسعه يافته تفاوت چشمگيري در مقايسه با کشورهاي توسعه نيافته دارد. تحليل گران يکي از دلايل پايين بودن آمار جمعيت فعال اين کشورها را مشارکت پايين زنان مي دانند. لذا موضوع اشتغال زنان با شروع حرکتهاي دفاع از حقوق زنان در سطوح ملي و منطقه اي و بين المللي، همواره يکي از موضوعات مورد بحث بوده است. زنان مسلمان که جمعيت زيادي از کشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته را تشکيل مي دهند، با شروع قرن 21 و تسريع روند جهاني شدن، در حال تجربه شرايط سخت اقتصادي به دليل انجام اصلاحات اقتصادي در کشورهاي خود مي باشند. از يک طرف، فشارهاي اقتصادي بر خانواده هاي متوسط و کم درآمد زنان را مجبور به اشتغال خارج از خانه کرده است و از طرف ديگر، زنان بسياري نيز در تلاش براي کسب منزلت بيشتر اجتماعي، استقلال اقتصادي، مشارکت موثر سياسي.... به اشتغال روي آورده اند و در بسياري از موارد شرايط ناعادلانه، نامناسب، حقوق کم و... را تحمل مي کنند. در کشورهاي اسلامي به دليل فقدان سياست ها و استراتژي هاي روشن و متناسب با شرايط موجود جهاني در خصوص اشتغال زنان مسلمان و تقابل ديدگاههاي راديکال با سياست هاي معمول، اشتغال زنان روزبه روز با موانع و مشکلات بيشتري روبرو مي شود.
در اين مقاله سعي بر اين است که با توصيف و تحليل جهاني شدن معاصر و بررسي تأثيرات آن بر اشتغال زنان مسلمان؛ ضمن شناسايي موانع و مشکلات موجود، پيشنهادهاي اصلاحي و واقع گرا با بهره گيري از اصول و تعاليم اسلامي به منظور مقابله با آسيب ها، استفاده از فرصت ها و حل مشکلات و نيز مداخله در ترتيبات آينده جهاني در جهت بهبود وضعيت اشتغال زنان مسلمان ارائه شود.

1- جهاني شدن
 

بديهي است که در تحليل هاي اجتماعي، تعريف ها موجب شکل گيري توصيف ها، تبعيض ها، ارزيابي ها و توصيه ها و اقدامات مي شوند و به عبارت ديگر، بر درک کامل ما از موضوع مورد نظر تأثير مي گذارند. مفهومي که ما از جهاني شدن در نظر داريم، معاني ضمني سياسي، اقتصادي و همچنين عقلاني مهمي در بردارد. بنابراين، لازم است در شروع بحث، «جهاني شدن» را به دقت تعريف کنيم، هر چند مي دانيم که هر تعريفي در معرض انتقاد، تجديد نظر و اصلاح قرار دارد.
از بين تعاريف موجود در خصوص جهاني شدن، دست کم پنج تعريف گسترده را مي توان از يکديگر متماز کرد. اين مفاهيم از برخي جنبه ها مربوط به هم و تا حدودي داراي هم پوشي هستند، اما تأکيدات آن ها به ميزان چشمگيري متفاوتند، يکي از برداشت هاي رايج، تعريف جهاني شدن به معناي بين المللي شدن(Internationalization) است. از اين ديدگاه، واژه «جهاني» فقط صفت ديگري براي توصيف روابط برون مرزي ميان کشورها و اصطلاح «جهاني شدن» مشخص کننده توسعه مبادلات بين المللي و وابستگي متقابل است. در کاربرد دوم، جهاني شدن به معناي آزادسازي(Liberalization) در نظر گرفته مي شود. در اينجا «جهاني شدن» به فرايند برداشته شدن محدوديت هايي اطلاق مي شود که دولت ها در فعاليت هاي ميان کشورها برقرار مي کنند و هدف آن به وجود آوردن اقتصاد جهاني«آزاد» و «بدون مرز» است.
در برداشت سوم، جهاني شدن به معناي جهان شمولي(Universaliaction) در نظر گرفته مي شود. در اين کاربرد، واژه «جهاني» يعني«سراسردنيا» و «جهاني شدن» به معني فرايند انتشار کالاها، خدمات، رويه ها، افکار، تجربيات و هدف هاي گوناگون براي مردم چهارگوشه دنيا مي باشد.
تعريف چهارم، جهاني شدن را به معناي غربي شدن(Westernization) يا نوگرايي(Modernization)، به ويژه به شکل آمريکايي شده آن، مي داند. از اين ديدگاه جهاني شدن نوعي پويايي است که از طريق آن ساختارهاي اجتماعي نوگرا(سرمايه داري، عقل گرايي، صفت گرايي، ديوانسالاري و غيره) در سراسر دنيا گسترش مي يابند و يا به طور طبيعي فرهنگ هاي پيشين و خودمختاري محلي را نابود مي کند. مارتين کر در اين زمينه اعلام کرده است که «جهاني شدن همان چيزي است که ما در جهان سوم، صدها سال آن را استعمار ناميده ايم».
نگرش پنجم، جهاني شدن را فوق قلمروگرايي(Supraterritoriality) يا غير سرزميني و غير فضايي شدن روابط بين المللي و بين الدولي مي داند. طبق اين تفسير مي توان گفت با گسترش قلمروزدايي(Deterritorialization)، جهاني شدن شامل تجديد شکل بندي جغرافيايي است، به طوري که فضاي اجتماعي ديگر به طور کامل بر حسب سرزمين ها، فاصله هاي ارضي و مرزهاي سرزميني شناسايي نمي شود. به بيان ديگر، سازماندهي توليد، سرمايه گذاري، نشر افکار براساس مرزبندي هاي سنتي جغرافيايي، قومي و ملي صورت نمي پذيرد. براي مثال، ديويدهلد و توني مک گرو جهاني شدن را نوعي«فرايند تعريف کرده اند که در برگيرنده دگرگوني در سازمان فضايي روابط اجتماعي و مبادلات است.»
نکته ديگري که در باب مفهوم پردازي جهاني شدن شايسته توجه ويژه است، تصور جهاني شدن به عنوان فرآيند(PROCESS) در برابر جهاني شدن به مثابه پروژه است. تفکيک اين دو نوع مفهوم پردازي از اين منظر حائز اهميت است که نگرش عمومي صاحب نظران را در باب مثبت ويا منفي تلقي کردن جهاني شدن تبيين مي کند. تصور جهاني شدن به منزله فرايند به آن معنا است که جهاني شدن مقوله اي خنثي و مرتبط با پيشرفت و تکامل عمومي بشر است و به زبان ديگر، فرايندي است که فاعلي مشخص در پس پرده آن را هدايت نمي کند؛ روندي خنثي در مسير ارتقاي دانش و تحول شيوه زندگي انساني است که اينک در فواصل چند قاره اي، سرنوشت انسان را به هم پيوند زده است. اين فرآيند عمومي جهان مانند تمامي مراحل قبلي تکامل بشري داراي پيامدهاي مثبت و منفي است.
اين در حالي است که تصور جهاني شدن به عنوان پروژه، قائل به اين امر است که در پس اين مفهوم فاعلي مستتراست که پروژه خاص خود را بر سراسر جهان تحميل مي کند. از اين نظر، طرفداران اين نگرش جهاني شدن را با واژگاني چون جهاني سازي و يا آمريکايي شدن تبيين مي کنند. از اين منظر، جهاني شدن پديده اي خنثي نيست که مانند ساير مراحل تکامل بشري پيامدهاي مثبت و منفي براي انسان ها داشته باشد بلکه پروژه برتري طلبي گروهي از انسان ها(اعم از کشوري خاص و يا نيرويي خاص نظير سرمايه داري/ سرمايه داران) است که بر ساير انسان هاي جهان توسعه نيافته تحميل مي شود.
از اين ديدگاه، تعيين موضوع در قبال جهاني شدن به عنوان«پروسه» يا«پروژه» که حاکي از ديدگاه کلي نسبت به اين مقوله است، حائز اهميت اساسي است.
در اين مقاله تعريفي که مورد قبول نگارنده است و زيربناي بحث را تشکيل مي دهد، فرايند جهاني شدن به عنوان فوق قلمروگرايي است. تا اين اواخر، جغرافياي اجتماعي سراسر دنيا قلمروگرا بود. مردم به طور طبيعي بيشترين روابط و تعامل ها را با کساني برقرار مي کنند که در فضاي ارضي يکسان با يکديگر سهيم هستند. مانند مردم يک روستا، يک کشور، يا يک قاره. جهان گرايي از ديدگاه فوق قلمروگرايي، نشان دهنده نوعي تراکم فضايي - زماني متمايز در تاريخ معاصر جديد مي باشد. بدون ترديد، دنيا مدت ها در حال«کوچک شدن» بوده است و مسافت ها در فواصل زماني هر چه کوتاه تري طي مي شود. امروزه، در ارتباطات و تعامل هاي جهاني، «مکان» از نظر قلمرو ثابت نيست، فاصله قلمروها بدون صرف زماني پيموده مي شود و مرزهاي سرزمين ها مانع خاصي تلقي نمي شوند. تلويزيون هاي ماهواره اي، دلار آمريکا، نهضت زنان، تأثيرات گلخانه اي ناشي از عملکردهاي انسان و بسياري پديده ها و فرآيندهاي معاصر کيفيتي فوق قلمرويي دارند.
براي مثال، جغرافياي کارت هاي اعتباري ويزا و برنامه هاي راديو-تلويزيوني جهاني فاصله و مرز نمي شناسند و اين جريانات فرامرزي عمدتاً از کنترل دولت ها در امان هستند.
دراينجا بايد تفاوت ميان جهاني شدن و بين المللي شدن را مورد تاکيد قرار داد. در حالي که روابط بين المللي را روابط ميان قلمرويي تلقي مي کنيم، روابط جهاني در واقع روابط فوق قلمرويي است. روابط بين المللي؛ مبادلات برون مرزي مبتني بر فاصله است. در حالي که روابط جهاني مبادلات فرامرزي بدون فاصله تلقي مي شود. بنابراين، اقتصاد جهاني متفاوت از اقتصاد بين المللي است. برهمين اساس، سياست جهاني با سياست بين المللي تفاوت دارد. بين المللي بودن در فضاي قلمرويي جاي دارد، در حالي که جهاني بودن به فراسوي اين نوع جغرافيا گامي برمي دارد. همچنين روابط جهاني (به عنوان روابط فرامرزي) همان معاملات با مرزهاي باز نيست. البته واقعيت اين است که آزادسازي معاصر، گاه همراه با جهاني شدن رخ داده است. علاوه براين، رويدادهاي جهاني نيز با شرايط همگاني جهان شمول و عامل تفاوت دارد. همگاني بودن به معناي انتشار در سراسر دنيا است؛ در حالي که جهاني شدن بيانگر ويژگي توافق و هماهنگي فراجهاني است. البته، گاه جهان گستري همراه با جهاني شدن به وقوع مي پيوندد، اما جهان شمولي بحث گستره قلمرو را مطرح مي کند، در حالي که جهاني گرايي به بحث درباره روابط فضايي - زماني خارج از قلمرو مي پردازد.
به همين ترتيب، شرايط جهاني بنابر تعريف، همان شرايط غربي، اروپايي و آمريکايي يا مدرن نيستند. به طور يقين، نيروهاي اجتماعي مدرن مانند دانش عقل گرا، توليد سرمايه داري، تکنولوژي ماشيني در ظهور فوق قلمروگرايي نقش زيادي داشته اند. به علاوه، دولت ها، بنگاه هاي تجاري و ساير عواملي که پايگاه آنها در اروپاي غربي و آمريکا قراردارد، جزو طرفداران و ترويج کنندگان پرشور جهاني شدن هستند. اما جهان گرايي، نوگرايي و غرب گرايي معادل با يکديگر نيستند. در پايان اين بخش، مفروضات بحث جهاني شدن يا فوق قلمروگرايي را مرور مي کنيم.

مفروضات بحث جهاني شدن
 

- جهاني شدن به معنايي که ما در طول اين بحث مطرح مي کنيم، معادل بين المللي شدن، آزادسازي، (جهان گستري) همگاني شدن يا مدرنيته نيست.
- اين بحث را بر پايه تعريفي از جهاني شدن که به معناي ظهور فوق قلمروگرايي و در نتيجه قلمروزدايي نسبي در زندگي اجتماعي است؛ بنا مي کنيم.
- ما در دنيايي زندگي مي کنيم که در حال جهاني شدن است، نه دنيايي که به طور کامل جهاني شده است. در واقع، ظهور فوق قلمروگرايي حاکي از پايان کامل قلمرومداري نيست.
- در مجموع، آهنگ جهاني شدن با گذشت زمان شتاب فزاينده اي پيدا مي کند.
- بايد توجه داشت که نبايد در زمينه وسعت جهاني شدن اغراق شود. اين يک حقيقت انکارناپذيراست که رسانه هاي گروهي الکترونيک، محصولات فراجهاني، تغييرات زيست محيطي جهاني بر زندگي تقريباً همه انسان هاي معاصر تأثير گذاشته اند. با وجود اين، سرانه تلفن هاي دنيا در سال 1995 هنوز محدود به 12 دستگاه در ازاي هر 100 هزار نفر جمعيت بوده است. در حال حاضر، کمتر از سه درصد جمعيت دنيا به اينترنت دسترسي دارند. شرکت هاي برون مرزي فقط بخش کوچکي از نيروي کار دنيا را، يعني 73 ميليون نفر در سال 1992 به خدمت گرفته اند.
- جهاني شدن، همه مردم دنيا را به يک اندازه تحت تأثير قرار نداده است. ظهور فوق قلمروگرايي بر مراکز شهري، بيش از مناطق روستايي تأثير گذاشته است. اين گرايش بيشتر در طبقات مرفه و متخصصان ديده مي شود تا در طبقات فقير يا کم سواد. زنان و افراد رنگين پست، به طورکلي، کمتر از مردان و سفيدپوستان به فضاهاي جهاني دسترسي دارند.
يکي از محققان جهاني شدن به نام «شولت» معتقد است که چهار عامل در ظهور و تشديد جهاني شدن مؤثر بوده اند. اين عوامل عبارتند از:
1- گسترش عقل گرايي به عنوان چارچوب دانش غالب و عامل تعيين کننده در فهم پديده ها.
2- برخي چرخش هاي در تحول سرمايه داري و تکامل آن.
3- نوآوري تکنولوژيک در ارتباطات و داده پردازي يا به عبارتي انقلاب ارتباطات.

2- نقطه عطف جهاني شدن و پيامدهاي نظري آن.
 

اگر جهاني شدن را به عنوان توسعه فضاهاي فوق قلمرويي تلقي کنيم، شکوفايي آن عمدتاً از دهه 1970 ميلادي آغاز شده است. تاپيش از آن، علوم رايانه و ارتباطات (سيستم هاي مخابراتي و ماهواره...) در دو مسير نسبتاً مجزا در حال رشد و تکامل بودند. اما از دهه 1970 ميلادي با پيوند علوم رايانه و علوم ارتباطات و مخابرات بستري به نام شبکه اي شدن ايجاد شد که زمينه را براي توسعه فضاهاي فوق قلمرويي فراهم آورد. پيوند اين دو فن آوري نوين که امروزه به نام انقلاب ارتباطات و اطلاعات از آن ياد مي شود. با معرفي فن آوري اطلاعات (IT) و کاربردي ترين جلوه آن - اينترنت - زمينه ساز تحقق فرآيند جهاني شدن شد. در واقع، شبکه اي شدن و ايجاد فضاي مجازي(Virtual space) اين امکان را فراهم آورد که جريان هاي جاري در آنچه ما امروزه جهاني شدن مي خوانيم، بر ابعاد زمان و مکان غلبه نموده و زمين سرزمين زدايي(deterritorialization) را محقق سازد. تحول مزبور عاملي بنيادين در جهاني شدن به مثابه توسعه فضاهاي فوق قلمرويي ايفا مي کند.
اگرچه روابط فراجهاني پديده کاملاً جديدي نيست، طي سه دهه پاياني قرن بيستم، آهنگ و مقياس گسترش آن به لحاظ کيفي بيشتر شده است. طي سال هاي ياد شده، افزايش بسيار زيادي در تعداد، تنوع و شدت، تثبيت، آگاهي و تأثير پديده هاي فرامرزي را شاهد بوده ايم.
از جمله اين پديده هاي فرامرزي مي توان به ارتباطات، بازارها، توليد، پول تأمين مالي و سازمان ها اشاره کرد. يک اصل مسلم در فرايند جهاني شدن اين است که طي اين سال ها ماهيت فعاليت اقتصادي به واسطه جهاني شدن دگرگون شده است، همان گونه که در حوزه بازرگاني اين اعتقاد وجود دارد که بازارهاي جهاني، رقابت جهاني و مديريت جهاني موجب تغيير در ساختار، ديدگاه ها، سازمان دهي و رفتار شرکت هاي بازرگاني شده است. همچنين، جهاني شدن به طور گسترده اي با تحولات تکنولوژيک در حوزه هاي حمل و نقل، ارتباطات و داده پردازي رابطه دارد. لذا اين تحولات موجب تغيير در توليد و چگونگي توليد مي شود. به همين دليل از نظر ناظران، اقتصاد جهاني را اقتصاد مبتني بر اطلاعات، مبتني بر دانش پسا صنعتي يا اقتصاد خدماتي تعريف کرده اند. آلوين و هايدي تافلر با ديدگاهي گسترده تر، ادعا کرده اند که تاريخ انسان پس از سپري کردن «موج اول» زندگي دهقاني و «موج دوم» تمدن صنعتي، وارد «موج سوم» يا جامعه آگاه شده است. بعضي از مفسران نيز گسترش روابط جهاني را با افول يا حتي زوال سرمايه داري مربوط مي دانند. ديدگاه هاي مختلفي در زمينه تغييرات ساختاري اقتصاد در روند جهاني شدن مطرح است. اين بحث ها غالباً بر لزوم دگرگوني در شيوه هاي انباشت مازاد، تقسيم کار جهاني جديد، خيزش منطقه گرايي، تمرکز بر توليد شرکت هاي غول آسا، انباشت بيشتر از طريق مصرف گرايي و سرمايه گذاري، اصلاح شيوه هاي مديريت نيروي کار تأکيد دارد. به طور کلي، از بحث هاي جهاني شدن مي توان چنين استنباط کرد که جهاني شدن موجب تثبيت هر چه بيشتر موقعيت نظري و عملي نظام سرمايه داري به عنوان ساختار مسلط توليد جهاني شده است. همچنين، در زمينه پيامدهاي ناشي از جريان جهاني شدن در حکومت ها بايد گفت دولت ها در اين جريان به حيات خود ادامه خواهند داد اما شيوه حکومت به طور قابل توجهي متفاوت خواهد بود.
در حوزه فرهنگ در مقابل اين سوال که آيا جهاني شدن موجب شباهت بيشتر يا تفاوت بيشتر مردم با يکديگر خواهد شد؟ ديدگاه هاي بسيار متفاوتي ارائه شده است. برخي معتقدند که جهاني شدن شيوه هاي زندگي صنعتي را در مواردي که از «الگوي اصلي و حاکم» دور مي شوند، هماهنگ و يکنواخت مي کند.
در نتيجه، گوناگوني و تنوع از ميان مي رود و ما به دوران پساملي نزديک مي شويم. جهاني شدن به معناي مصرف فرهنگ واحدي است که بر مصرف گرايي، رسانه هاي گروهي، آمريکاگرايي و زبان انگليسي مبتني است. اين نوع همگن سازي، با توجه به ديدگاه افراد؛ داراي بار ارزشي مثبت «جهان وطن گرايي» و بار ارزشي منفي يعني «جهانخواري ظالمانه» دانسته مي شود. البته ديدگاه هاي ديگر نيز معتقدند جهاني شدن موجب پايداري يا حتي افزايش تنوع فرهنگي خواهد شد.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط