روايتي از شهادت آيت الله سعيدي و بازتاب هاي آن(3)

چنان كه در قسمت قبل آورده شد، سپهبد مقدم طي اعلاميه اي به ساواك هاي سراسر كشور دستور داه بود: « از برگزاري هر گونه مراسمي وسيله اشخاص براي آیت الله سيد محمدرضا سعيدي، با همكاري شهرباني و ژاندارمري محل جلوگيري كنند »، ليكن ملت زنده و قهرمان پرور ايران به دنبال شهادت سعيدي، آن چنان توفنده و كوبنده به صحنه آمد كه ياراي هر گونه برابري و رويارويي با مردم را از رژيم شاه سلب كرد و با بر پا داشتن
چهارشنبه، 21 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روايتي از شهادت آيت الله سعيدي و بازتاب هاي آن(3)

روايتي از شهادت آيت الله سعيدي و بازتاب هاي آن(3)
روايتي از شهادت آيت الله سعيدي و بازتاب هاي آن(3)


 

نويسنده:حجت الاسلام سيد حميد روحاني




 
چنان كه در قسمت قبل آورده شد، سپهبد مقدم طي اعلاميه اي به ساواك هاي سراسر كشور دستور داه بود: « از برگزاري هر گونه مراسمي وسيله اشخاص براي آیت الله سيد محمدرضا سعيدي، با همكاري شهرباني و ژاندارمري محل جلوگيري كنند »، ليكن ملت زنده و قهرمان پرور ايران به دنبال شهادت سعيدي، آن چنان توفنده و كوبنده به صحنه آمد كه ياراي هر گونه برابري و رويارويي با مردم را از رژيم شاه سلب كرد و با بر پا داشتن مجالس و مراسم بزرگداشت مرحوم سعيدي، راه و انديشه او را تداوم بخشيد و صداي زندگي ساز او را در هر مجلسي و محفلي طنين افكند. گزارش هاي مكرر ساواك از مراسم بزرگداشت شهيد سعيدي در تهران و بسياري از شهرستان ها،‌بازگوكننده شكست توطئه رژيم شاه جهت ايجاد رعب و وحشت در مردم و در برابر، پيروزي مردم در خنثي كردن آن توطئه و پيشبرد و تداوم نهضت اسلامي ايران است.
نمونه هايي از آن گزارش ها را در اينجا مي خوانيد: « به موجب برگ آگهي مجلس ختمي جهت محمدرضا سعيدي از طرف خانواده وي از ساعت 15:30 الي 20 مورخه 29/3/49 در مسجد موسي بن جعفر (ع) در خيابان غياثي ترتيب يافته بود، در اين مجلس حدود پنج هزار نفر از طبقات مختلف و عده زيادي از علما و وعاظ تهران شركت نموده بودند. پس از تلاوت قرآن شخصي به نام علي انساني كه مداح هيئت فاطميون مي باشد، از جاي خود بلند شد و شروع به خواندن اشعاري راجع به ظلم و استبداد و زندان و غيره نمود و در پايان سخنراني خويش شعري به اين مضمون قرائت گرديد:
به روي خاك و خون خفتن به صد برهان شرف دارد اگر چه از قضا از تن جدا سازد آن سر را »
در تاريخ 24/3/49 از ساعت 19:30 مجلس ختمي از طرف فقيه دزفول در مسجد مهدوي واقع در خيابان جهان پناه با شركت تعدادي در حدود يك هزار و پانصد نفر منعقد گرديد... »
« قرار است كه به مناسبت فوت محمدرضا سعيدي مجالس فاتحه اي به شرح زير در نقاط مختلف تهران منعقد گردد:
1.سه شنبه در بازار، مسجد سيد عزيز الله.
2. چهار شنبه در مسجد ارك.
3.پنج شنبه در مسگرآباد.
4.جمعه در منزل آيت الله كاشاني.
5.جمعه در مسجد امام حسن عسگري، پل سيمان».
ساواك كه از برگزاري مراسم يادبود و بزرگداشت براي شهيد سعيدي نتوانسته بود جلوگيري كند، بر آن شد با كنترل سخنرانان اين مراسم از افشاگري بيشتر عليه رژيم شاه پيشگيري به عمل آورد و به گونه اي اجازه دهد كه در مراسم بزرگداشت سعيدي به منبر برود كه به اصطلاح « افراطي » و م تندرو » نباشد و محافظه كاران سخن بگويد،‌ليكن اين نقشه نيز، از طرف مردم آگاه و مجاهد نقش بر آب شد،‌ مردم با موضع گيري انقلابي خويش،‌نشان دادند كه فقط پاي سخنان گويندگاني مي نشينند كه هيچ گونه ارتباطي با دستگاه دولتي نداشته باشند. مردم از رژيم شاه تا آن جا نفرت داشتند كه اگر درمي يافتند يك روحاني فقط مورد كينه و نفرت آن رژيم قرار ندارد،‌او را كنار مي گذاشتند و از دور او پراكنده مي شدند و در برابر، اگر يك روحاني،‌يا هر فرد ديگري مورد توجه و علاقه رژيم ايران نبود، در پشتيباني و حمايت از او سنگ تمام مي گذاشتند.
در يكي از مراسم بزرگداشت مرحوم سعيدي،‌ يك نفر روحاني فقط به خاطر آن كه با موافقت شهرباني به منبر رفته بود،‌مردم واكنش تندي از خود نشان دادند و از مجلس بيرون رفتند. گزارش ساواك در اين زمينه چنين است: « از ساعت 20 مورخه 24/3/49 مجلس ختمي به مناسبت فوت سعيدي در مسجد مهدوي واقع در خيابان جهان پناه ترتيب داده بود، آگهي دعوت اين ختم را آقاي دزفولي امضاء نموده بوده و به طوري كه بين مردم شايع بود،‌ از طرف كلانتري 14 به دزفولي گفته شده بود: در اين ختم يا بايد شيخ علي اصغر وحيد به منبر برود و يا هيچ كس، لذا وقتي شيخ وحيد در ساعت 21 به منبر رفت، چون مردم فهميده بودند كه او تعيين شده از طرف شهرباني است،‌ عده زيادي از مسجد خارج شدند، لذا مسجد كه تا قبل از منبر رفتن وحيد، از جمعيت موج مي زد، تا حدودي خلوت شد. وحيد در منبر خود ملبي عنوان نكرد و حتي نام سعيدي را هم بر زبان نياورد و هر جا كه احتياج به گفتن اسم وي بود، از كلمه حضرت حجت الاسلام استفاده مي نمود،‌وحيد ضمن صحبت گفت هنوز چند روزي از مرگ آيت الله حكيم گذشته است كه ضايعه ديگري قلب مردم را سوزاند. من نمي دانم، ولي اگر دستي در كار بوده كه او را از بين برده اند، خدا آن دست را قطع كند ( جمعيت با صداي بلند آمين گفتند و در موقعي كه وحيد اين مطالب را گفت مردم به شدت گريه كردند ). پس از سخنراني وحيد مردم به شدت شروع به فرستادن صلوات كردند و با اين كه از جمعيت خواسته شده بود،‌ سكوت و آرامش را ترك نكنند،‌معهذا يك نفر براي سلامتي خميني شعار داد و شخص ناشناس ديگري با صداي بلند گفت: « مرگ بر ديكتاتور »
دستگاه جاسوسي ساواك كه مي ديد مراسم بزرگداشت شهيد سعيدي به صورت كانون انقلاب درآمده و مردم با اجتماع پرشكوه و با شعارها و تظاهرات و روحانيان با افشاگري ها و روشنگري ها،‌ از اين مراسم،‌بهره برداري هاي كامل به عمل مي آورند، بر آن شد كه به هر صورتي از برگزاري مراسم و مجالس براي آن شهيد،‌به شدت جلوگيري كند و حرمت و خروش نوين و موج برانازي را كه شهادت سعيدي ايجاد كرده بود،‌از موج آفريني هاي بيشتر باز دارد، از اين رو،‌بار ديگر دستور بگير و ببند و جلوگيري از تشكيل برگزاري مر اسم بزرگداشت براي مرحوم سعيدي را صادر كرد و به ارتش،‌شهرباني و ژاندارمري براي رويارويي با مردم و روحانياني كه مي خواهند مراسم و مجالسي براي آن شهيد برگزار كنند، فرمان آماده باش داد!
-آيا اين پيشگيري مي توانست در خاموش ساختن آتش خشم توده هاي مسلمان و انقلابي موثر باشد؟ آيا به كارگيري شيوه زور و فشار، مي توانست زبان مردم را ببندد و شاه را از خطر مهيبي كه هر لحظه به او، نزديك تر مي شد،‌ برهاند و آرامش مرگباري را كه او مي خواست،‌در ايران حكمفرما سازد؟
گزارش هاي ساواك در اين مورد، پاسخگوي اين پرسش ها مي باشد و حقايق را تا اندازه اي به دست مي دهد. نمونه هايي از آن گزارش ها در پي آمده است؟
« موضوع: سيد محمدرضا سعيدي »
در ساعت 16 روز 27/4/49 عده اي از طبقات مختلف مردم به منظور شركت در مجلس ترحيم نامبرده بالا به مسجد ارك آمده بودند و چون از طرف مامورين شهرباني از تشكيل مجلس جلوگيري به عمل آمد، لذا مردم در جلوي مسجد اجتماع كرده و شعارهايي به مضمون درود بر سعيدي قهرمان، درود بر سعيدي شهيد مي دادند. در اين تظاهرات دو نفر از طرف پليس دستگير شدند ».
« ساعت 19- 28/4/49 در مسجد هدايت بسته و پليس مقابل مسجد ايستاده بود و در بين پليس ها چند نفر شخصي بودند و يكي از آن ها لاغر اندام و موي سرش سفيد بود و به پليس ها دستور مي داد كه نگذارند مردم جمع شوند و علتش را تعمير مسجد عنوان مي كرد. بعضي از افرادي كه جمع شده بودند مي گفتند كه سازمان امنيت در مسجد را بسته است و قرار بود كه امشب به مناسبت فوت سعيدي كه سازمان امنيت او را شكنجه داده و كشته است،‌ختمي برقرار شود... در اين موقع شلوغ شد و جواني اعلاميه اي در بين جمعيت پخش كرد... »
« به مناسبت شب 7 درگذشت سيد محمدرضا سعيدي واعظ كه قرار بود مجلسي در بعدازظهر روز29/3/49در مسجد نو واقع در خيابان خراسان تشكيل شود، پس از پايان نماز جماعت،‌قاري شروع به خواندن قرآن نمود و جمعيت پشت سر هم وارد مسجد مي شدند و با هيجان خاصي صلوات مي فرستادند كه در آن اثنا يك نفر افسر شهرباني به داخل مسجد نظر انداخت و پشت سر او مامور ديگري با اشاره، قاري را به بيرون مسجد دعوت كرد. در همين موقع حضار با عصبانيت به مامور،‌چندين بار خطاب كردند برو بيرون. قاري به قرائت قرآن پايان داد و بلندگوي بيرون را هم قطع كردند، ولي قاري،‌محل خود را تغيير داد و آمد در قسمت انتهاي مسجد و با صداي بلند شروع به خواندن قرآن نمود و بلندگوي داخل نصب شد،‌ليكن افسر شهرباني از در آخر مسجد ظاهر شد و به پاسبان دستور داد: آن پدر سوخته (قاري ) را بكش بيرون تا صدايش كوتاه شود. در اين هنگام صداي جمعيت كه اغلب آن ها جوان بودند،‌بلند شد و با غيظ تمام به آن افسر مي گفتند برو بيرون! و از جاي خود بلند شدند و عده اي از مسجد خارج گشتند،‌سپس چراغ ها خاموش شد. پس از چند لحظه كه چراغ ها مجددا روشن شد،‌حدود 20 نفر در مسجد حضور داشتند كه 6 نفرشان معمم بودند... »
مردم خشمگين،‌ در بيرون مسجد نيز دست به تظاهرات زدند و شعارهاي « درود بر خميني بت شكن »، « درود بر سعيدي قهرمان » و « مرگ بر اين دولت قانون شكن »،‌« مرگ بر اين پليس خونخوار » سردادند و با پليس به زد و خورد پرداختند. اين تظاهرات و درگيري تا ساعت 21 شب ادامه داشت،‌ بنابر گزارش ساواك،‌تراكت هايي نيز از طرف مردم پخش شد. مضامين چند نمونه از آن تراكت ها كه در دست است،‌ چنين است: « دژخيمان منفور سازمان امنيت روحاني مبارز و آزاديخواه سعيدي خوانساري را كه عليه سرمايه گذاري خارجي در ايران سخنراني مي كرده است،‌تحت شكجه هاي وحشيانه خود شب پنج شنبه 21/3/49 به قتل رسانده اند». ( سند شماره 250)
« به مناسبت ضايعه شهادت سيد مجاهد سعيدي،‌انزجار خود را نسبت به اعمال ننگين هيئت حاكمه ايران اعلام مي دارد. ( سند شماره 251)
« سعيدي چه كرده بود؟»( سند شماره 252)
رژيم شاه بر آن بود كه با كشتن سعيدي،‌ مجاهدان روحاني و نيروهاي مبارز مذهبي را مرعوب سازد و از صحنه بيرون براند و رعب و وحشت را هر چه يبشتر در جامعه حاكم سازد، ليكن شهادت او بر عكس، نيروهاي مبارز روحاني و مذهبي را قاطع تر و استوارتر به صحنه كشاند و علت گسترش هر چه بيشتر نهضت و مبارزه شد و بنا به اعتراف ساواك بعضي از روحانيان مبارز كه بنا نداشتند در آن مقطع مبارزه خود عليه شاه را آشكارا دنبال كنند،‌ با دريافت خبر شهادت سعيدي، به طور علني به صحنه آمده مبارزه را رسما پيگيري كردند، چنان كه در گزارش ساواك آمده است:
«... طرفداران خميني در مشهد... تا تاريخ 22/3/49 كه شيخ احمد كافي از تهران به مشهد وارد و خبر مرگ سعيدي را انتشار مي دهد،‌ جرئت اين كه به نفع خميني علنا تبليغ و فعاليت نمايند، نداشته،‌ ولي پس از انتشار خبر مرگ سعيدي به بعضي از مدارس علميه مراجعه و مدرسين را وادار به تعطيل درس، به عنوان همدردي با بازداشت شدگان حوزه علميه قم و مرگ سعيدي مي نمايند... در تاريه 24/3/49 شيخ علي مردان خاني النگه ( علي آقا منتظري تهراني ) به همراه محمدرضا محامي به مسجد گوهرشاد، سر درس ميلاني رفته و ضمن ايراد بياناتي در زمينه مدرسين و طلاب حوزه علميه قم و كشته شدن محمدرضا سعيدي،‌ از ميلاني مي خواهند كه به عنوان همدردي، ‌درس خود را تعطيل نمايند و چون ميلاني اظهار مي دارد، تعطيل درس، بسته به نظر طلاب است. خطاب به طلاب با صداي بلند اظهار مي دارد: مدرسين و بعضي از طلاب حوزه قم را زنداني كرده اند، محمدرضا سعيدي را گرفته،‌تلف كرده اند. آيا حاضريد كه به عنوان همدردي با آنان درس تعطيل شود؟!
در نتيجه درس ميلاني تعطيل و طلاب را تحريك و تشويق به فعاليت خلاف مصالح كشور مي نمايند.
در اثر تحريك... اعلاميه اي به امضا حوزه علميه مشهد... تكثير و به بعضي از ديوار مدارس علميه و بست عليا مسجد گوهرشاد الصاق مي نمايند... شيخ علي مراد خاني النگه... دستگير، ابراهيم معدني طلبه مدرسه فيضيه قم كه در تاريخ22/3/49 از قم به مشهد وارد... و به نفع خميني تبليغ و اعلاميه حوزه علميه مشهد را به ديوار بست عليا و وضوخانه مدرسه ميرزا جعفر و مسجد گوهرشاد نصب مي نمايد، دستگير... حبيب الله آشوري... دستگير... مقرر فرماييد،‌درباره اعزام ابراهيم معدني و احمد ملازاده به سربازي كه جداگانه تقاضا گرديده نظريه اعلام فرماييد.
رئيس سازمان اطلاعات و امنيت خراسان – بهرامي »
در جايي كه كشتن يك عالم روحاني، نتواند مجاهدان راه خدا را از حركت باز دارد و به سكوت و تسليم بكشاند،‌مسلما دستگيري،‌زندان و اعزام روحانيان به سربازي نيز نمي تواند آنان را به عقب نشيني وادارد و سرخورده و نوميد سازد. چنان كه بستن در مسجد،‌جلوگيري از برگزاري مراسم بزرگداشت براي مرحوم سعيدي، يورش به شركت كنندگان در آن مراسم و زدن و گرفتن آنان و... هيچ يك نتوانست نام سعيدي و ياد سعيدي را از دل ها بيرون كند و راه و انديشه او را ويران و بي رهرو ساز... مردم مسلمان ايران به منظور تجديد عهد نسبت به سعيدي و ادامه راه و انديشه او،‌در هر فرصتي از او ياد مي كردند و نفرت و انزجار خود را از كشته شدن او به دست رژيم شاه در زندان،‌نشان مي دادند. در گزارش ساواك آمده است: « ساعت 20 روز 31/3/49 يك برگ اعلاميه كوچك خطي كه با خودكار معمولي نوشته شده، در دوره عمومي دانشكده پلي تكنيك نصب شده بود كه برداشته شده است و متن آن به شرح زير مي باشد:
« يك قرباني ديگر، حضرت حجت الاسلام جناب آقاي سعيدي خراساني در زندان قزل قلعه در زير شكنجه جلادان امنيت جان سپرد. جرم او اعتراض به ورود سرمايه گذاران آمريكايي و عاملين صهيونيسم در ايران بود ».
نظر رهبر عمليات:
« از مفاد اعلاميه مزبور چنين استنباط مي شود كه تهيه كنه آن جز انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده پلي تكنيك نمي باشد ».
در گزارش ديگري آمده است:
« در ساعت 8 روز 26/4/49 دو نفر كه تعدادي اعلاميه در دست داشتند، به كوچه هاي امامزاده يحيي،‌ واقع در خيابان بوذرجمهري مي چسباندند... اشعاري كه در اعلاميه مذكور درج شده بود،‌ به شرح زير است:
رفت سعيدي از جهان شاه و سعيد
با هزاران افتخار و صد اميد
با محمد،‌با رضا محشور شد
در هزار و سيصد و سي بعد شصت
در قزل قلعه با بي زجر و ستم
روح او زانجا سوي طوبي پريد
لعن و خشم حق به قوم ظالمين
جمع نامردان مزدور پليد
رژيم شاه از موج طوفان زايي كه شهادت مرحوم سعيدي پديد آورده بود، سخت وحشت زده و نگران بود و خشم ملت مسلمان ايران را روز به روز افزون تر،‌جدي تر و سوزان تر مي ديد و بگير و ببند و ارعاب ساواك نيز نمي توانست كاري از پيش ببرد، از اين رو، سپهبد مقدم دست به دامان آقاي سيد كاظم شريعتمداري شد تا با فوت و فني كه دارد،‌ از بازماندگان سعيدي دلجويي كند و آنان را از تبليغات بر ضد رژيم شاه بازدارد. سپهبد مقدم طي نامه اي به ساواك قم مقرر مي دارد: « با توجه به اين كه عده اي از روحانيون مخالف با كمك مالي به خانواده سيد محمدرضا سعيدي در نظر دارند آنان را در اختيار خود قرار داده و بهره برداري نمايند،‌لذا با تماس با ابهري،‌ترتيبي اتخاذ گردد كه شريعتمداري به سيد محمد سعيدي فرزند محمدرضا سعيدي، كمك هاي لازم نموده تا از انحراف وي جلوگيري و نتيجه منعكس شود.»
مقدم – 27/4/49
( سند شماره 253)
آقاي شريعتمداري بنا به خواسته ساواك پيكي با مبلغ ده هزار ريال وجه به در منزل مرحوم سعيدي فرستاد تا ضمن احوالپرسي و دلجويي از فرزندان آن شهيد، مبلغ مزبور را به آنان بپردازد و از طرف او به آنان توصيه كند كه هرگز نگويند سعيدي در زندان به شهادت رسيده است كه ممكن است براي آنان ناراحتي ايجاد شود! خانواده قهرمان و آزاده سعيدي وجه مزبور را نپذيرفتند و با پرخاش و اعتراض، پيك شريعتمداري را از درخانه راندند و دسيسه جديد ساواك را خنثي كردند.
شهادت مجاهد راستين مرحوم سعيدي روز به روز خشم و كين توده هاي مسلمان را فزوني مي بخشيد و موج ها مي آفريد. در بيشتر نقاط ايران شهادت او موجب واكنش تندي از جانب مردم شده بود و براي ساواك و مقامات دولتي،‌دردسرها و نگراني هايي را به وجود آورده بود.
هم زمان با شهادت مرحوم سعيدي خبر رسيد كه جواني به اسم حسين نيك داودي نيز در زير شكنجه ساواك جان سپرده است. بنا به گزارشي كه در‌انر وز از زندان قزل قلعه به بيرون درز كرد،‌ نيك داودي را به شدت شكنجه كرده بودند تا آن جا كه نخاع او متلاشي و فكين او خرد شده بود و در نتيجه در تاريخ 22 خرداد 1349 بر اثر آن شكنجه هاي غير انساني در بهداري زندان جان سپرد».
* برگرفته از جلد دوم کتاب نهضت امام خميني.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط