درآمدي بر منازل سير و سلوک
آدمي در اين حرکت پر فراز و نشيب، بايد هفت منزل را بپيمايد که عبارتند از: يقظه، توبه، تقوا، تخليه، تحليه و لقا يا فناي الهي.
گذشتن از هر يک از اين منازل هفتگانه، گرچه سخت و دشوار است، اما امري لازم و ضروري است و براي رسيدن به مطلوب و مقصود نهايي، گزيري از آن نيست.
اگر کسي بتواند اين راه را بپيمايد و در سلوک معنوي موفق شود، علاوه بر اينکه در قيامت به مقام عنداللهي خواهد رسيد که بهشت در برابر آن کوچک است، در همين دنيا هم زندگي او بهشتي مي شود. سالک الي الله يک زندگي عاري از غم، غصه، اضطراب خاطر و پريشاني دارد و زندگي دنيوي او همراه با امنيت دل و نشاط و شادماني حقيقي است که هيچ گونه زشتي و پليدي و نگراني در آن راه نمي يابد. حتي اگر کسي موفق به عبور از همه منازل هفتگانه هم نشود، عبور از هر منزلي براي او درجه و مقامي مطابق با شأن همان منزل به ارمغان خواهد آورد که به دنيا و آخرت مي ارزد.
حضرت موسي، هنگام بازگشت از مَديَن، در کوه طور آتشي ديد و به سمت آن رفت. در واقع نور و روشنايي وصف ناپذيري براي آن نبي گرامي نمايان شده بود و در حقيقت آن حضرت به مقام حق اليقين رسيده و مفتخر به دريافت وحي شده بود.(2)
خانواده آن نبي گرامي نيز که در کوه طور ايشان را همراهي مي کردند، از دور آن نور را مشاهده کردند و مي توان گفت: آنان از درجه و مقام عرفاني حضرت موسي، برخوردار نبودند. و در رتبه نازلتري، به مقام عين اليقين رسيده بودند. ولي مهم اين است که هم حضرت موسي و هم خانواده آن حضرت، در حد بضاعت خويش از آن نور دل انگيز، بهره بردند و در واقع به قدر وسع خود به درجات روحاني و عرفاني دست يافتند. از اين رو خداوند «تبارک و تعالي» در قرآن کريم، حرکت همه آنها را خجسته مي شمارد و مي فرمايد: مبارک باد بر آن کسي که مانند حضرت موسي، توانست راه را بپيمايد و به انتها برسد و مبارک باد بر آن که موفق به گذراندن برخي از منازل سير و سلوک شد.
«فلما جاء ها نودي ان بورک من في النار و من حولها و سبحان الله رب العالمين» (3)
- چون به نزد آتش آمد، آوا رسيد که: «خجسته و مبارک شد آنکه در آتش و آنکه پيرامون آن است، و خدا، پروردگار جهانيان، منزه است.»
طي کردن منازل هفتگانه، آدمي را به کمال مي رساند و در قيامت جايگاهي وصف ناشدني نزد خداوند تبارک و تعالي به وي مي بخشد؛ اما اگر کسي به هر دليل، صرفاً از برخي منازل سير و سلوک عبور کند نيز به سعادت دنيا و آخرت خواهد رسيد.
به عبارت روشنتر در وادي سير و سلوک، هر کس به اندازه سعه وجودي و سعي و تلاش خويش، بهره مي برد و اين چنين نيست که اگر کسي به انتهاي مسير نرسد، به هيچ دستاوردي از سفره پر نعمت سير و سلوک دست نيابد.
کساني که راه را مي پيمايند. و به مقصد مي رسند، به مقام حق اليقين دست مي يابند، کساني که ميانه راه بسر مي برند، از مقام عين اليقين برخوردارند و ساير افراد که در ابتداي راهند، علم اليقين دارند. مرحوم علامه محمد تقي مجلسي، اين سه مرتبه و مقام را از آيات پاياني سوره فصلت برداشت کرده است:
«سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق و لم يکف بربک انه علي کل شيء شهيدا الا انهم في مريه من لقاء ربهم الا انه بکل شيء محيط».(4)
-بزودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي دهيم تا براي آنان آشکار شود که او حق است؛ آيا همين که پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است، کافي نيست؟! آگاه باشيد که آنها از لقاي پروردگارشان در شک و ترديدند؛ و آگاه باشيد که خداوند به همه چيز احاطه دارد.
از اين رو به همگان - در هر موقعيت سني و تحصيلي و از هر قشري که باشند- توصيه مي شود که قدم در راه نهند و به حرکتي که به سوي پروردگار هستي دارند، اهميت دهند و به هر اندازه که مي توانند، اين مسير پر فراز و نشيب را بپيمايند و منازل سير و سلوک را يکي پس از ديگري طي کنند، تا به اندازه ظرفيت خويش، به مقصود برسند و بدانند که هر منزلتي از منازل هفتگانه، آنان را به درجه اي از رستگاري خواهد رسانيد.
سالک الي الله قبل از هر چيز بايد بداند که خداوند «تبارک و تعالي» معلم اخلاق انسان است و اوست که بايد توفيق پيمودن مسير را به آدمي عطا فرمايد:
«ولو لا فضل الله عليکم و رحمته ما زکي منکم من احد ابدا».(5)
- و اگر فضل و رحمت الهي بر شما نبود، هرگز احدي از شما پاک نمي شد.
پس توفيق الهي را ضميمه همت خويش کند و با تلاش وافر و با صبر و استقامت، حرکت به سوي پروردگار خويش را ادامه دهد.
سالک نبايد انتظار داشته باشد براحتي و بدون صبر و سعه صدر، به مقصود و مطلوب خويش برسد. گاهي انسان بايد چهل سال رياضت ديني داشته باشد، خون جگر بخورد تا يک منزل از منازل هفتگانه را طي کند، ولي ثمره و نتيجه آن، حکومت خداوند بر دل او خواهد بود.
عارف واصلي چون مرحوم آيت الله قاضي (6) که از نامداران عرصه عرفان و سير و سلوک است و عرفاي بزرگي چون مرحوم علامه طباطبايي از تربيت يافتگان مکتب ايشان هستند، چهل سال در اين راه استقامت مي ورزد و پايداري مي کند، تا بالاخره روزنه اي به سوي او گشوده مي شود. او به شاگردان خويش، چنين توصيه مي کرده است: « اگر به جست و جوي آب زمين راکندي، نبايد خسته و نااميد شوي، اگر وقتش باشد به آب مي رسي، و گرنه نااميد نشو که بالاخره به آب مي رسي و حتي آب برايت فوران مي کند.»
البته گاهي هم جذبه اي از سوي پروردگار متعال براي بنده پديد مي آيد و در يک لحظه مي تواند راه صد ساله را بپيمايد، به شرط آنکه زمينه اي براي دريافت جذبه الهي فراهم کرده باشد و نيز در جهت بقاي آن جذبه و توفيق الهي بکوشد.
مي شود پرده جسمم پر کاهي گاهي
ديده ام هر دو جهان را به نگاهي گاهي
وادي عشق بسي دور و دراز است ولي
طي شود جاده صد ساله به آهي گاهي
در طب کوش و مده دامن اميد زدست
دولتي هست که يابي سر راهي گاهي(7)
چه بسا افرادي که با يک توجه و يک توبه حقيقي، توانسته اند منازل هفتگانه را در کمتر از يک شبانه روز، يکي پس از ديگري طي کنند و به لقاي الهي نايل آيند. البته اين گونه وصال ها ريشه دار نيست و سالک بايد با مراقبت و رياضت هاي ديني، سلوک خود را ريشه دار کند.
آنچه مهم است و بايد بدان توجه جدي شود، اينکه انسان لازم است قدم در راه نهد و به سوي پروردگار خويش حرکت کند. سالک بايد به انجام وظيفه بپردازد و در پي مدت زمان رسيدن نباشد، بلکه افتادن در راه و طي کردن مسير حرکت به سوي خداوند سبحان، خود هدفي متعالي است که بايد قدر آن شناخته شود.
بنابراين براي پوينده ي راه حقيقت، تفاوتي نمي کند که طي يک شب به مقصود برسد يا يک عمر رياضت بکشد تا دريچه اي از عالم معنا به سوي او گشوده شود. اهل معرفت مي دانند که در هر دو صورت، مقام عنداللهي در انتظار آنان است، لذا به انجام وظيفه که همان تقيد به ظواهر شرع مقدس است، مي پردازند.
رکن اساسي سير و سلوک، تقيد به ظواهر شرع است. سالک بايد واجبات را به صورت دقيق بجا آورد، محرمات را ترک کند و از انجام اعمال مکروه دوري گزيند. در بجا آوردن مستحبات نيز به قدر نشاط و به اندازه اي که براي ساير امور زندگي نظير تحصيل و کار مضر نباشد، همت ورزد.
پايبندي به اين دستورالعمل، از ابتدا تا آخرين مراحل و مراتب سير و سلوک، لازم و ضروري است و تخطي از آن، تحت هيچ شرايطي جايز نيست. لذا از بزرگان سير و سلوک و طلايه داران عرفان حقيقي نظير آيت الله العظمي آخوند همداني، بارها شنيده شده است که: « هيچ چيزي را نظير تقيد به ظواهر شرع نمي دانيم.» از اين جهت همواره اساس کار عرفاي راستين، تقيد به ظواهر شرع بوده است.
منازل سير و سلوک
اول: «سير من الخلق الي الحق»؛ بريدن از ما سوي الله براي پيوند به خداوند.
دوم: « سير من الحق في الحق»؛ ادامه و استمرار پيوند با خداي سبحان و سعي در تحکيم آن پيوند تا نيل به مقام آدميت.
سوم: «سير من الحق الي الخلق»؛ بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت مردم، پس از کامل شدن و رسيدن، به مقام عبوديت.
سير اول حرکت عرفاني انسان، سير به سوي خداوند متعال است و در آن حرکت بايد مسيري باريکتر از مو و برنده تر از شمشير را بپيمايد تا به مطلوب برسد و خود اين سير، داراي هفت منزل است. در واقع مي توان گفت سير و سلوک داراي سه منزل کلي است که منزل اول آن داراي هفت منزل است و عمده اهداف سير و سلوک براي سالک عادي در همين هفت منزل تحقق مي يابد. منازل بعدي که مربوط به «سير من الحق في الحق» و «سير من الحق الي الخلق» مي باشد، پس از لقا که منزل هفتم از سر اول است، طي خواهد شد و موضوع بحث کنوني ما نيست.
آنچه در اين مباحث بدان پرداخته خواهد شد، شرح منازل هفتگانه اي است که استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني، مکرراً در دروس اخلاقي خود مي فرمودند: « چهل سال خون جگر مي خواهد که انسان بتواند يکي از اين منازل را بپيمايد».
اين منازل هفتگانه عبارتند از:
منزل دوم: توبه؛ در منزل دوم بايد يک حالت پشيماني در مقابل خداوند براي سالک پيدا شود و بفهمد که نياز به يک شست و شوي باطني دارد.
منزل سوم: تقوا؛ بعد از انجام توبه و پاک شدن سالک از گناه، در منزل سوم و روح خشيت از خداوند در عمق وجود او به حکومت خواهد رسيد.
منزل چهارم: تخليه؛ تخليه يعني کندن در ريشه کن کردن درخت رذالت از دل. سالک در اين منزل رذايلي مانند حسادت، خودخواهي، دنيا طلبي، رياست طلبي، هوا پرستي و... را از وجود خود پاک مي کند.
منزل پنجم، تحليه؛ پس از ريشه کن کردن رذيلت ها، مملکت دل سالک، به زيور شجره طيبه فضايل اخلاقي آراسته مي شود و به مرور زمان درخت فضايل را در وجود خويش بارور مي کند، به گونه اي که خودش و ديگران از ميوه اين درخت، بهره مند مي شوند. حتي به مرحله اي مي رسد که ديگران را بر خودش مقدم مي دارد:
«ويطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا».(8)
منزل ششم: تجليه؛ در منزل ششم نور خدا در وجود انسان جلوه گر مي شود. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
«يوم تري المومنين و المومنات يسعي نورهم بين ايديهم و بأيمانهم».(9)
«يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين امنوا انظرو نا نقتبس من نور کم قيل ارجعوا وراء کم فالتمسوا نورا».(10)
در روز قيامت که خورشيد و ماه و ستارگان همه خاموشند، مؤمن با اين نور که در دنيا براي خود فراهم کرده راه را مي پيمايد و آن کساني که نور ندارند مي گويند اجازه دهيد ما از نور شما استفاده کنيم و مؤمنان جواب مي دهند ما اجازه اين کار را نداريم. اين نور بايد در دنيا تهيه شود.
پيامبر اعظم (ص) در روايتي مي فرمايند:
«اتقوا فراسه المومن فانه ينظر بنور الله عز و جل»(11)
اين نور در دنيا ممکن است براي کساني باشد که اصلا سواد معمولي هم ندارند. اما بين حق و باطل را خوب تشخيص مي دهند. خداوند منان مي فرمايد:
«ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا».(12)
که فرقان همان قدرت تشخيص حق از باطل است.
منزل هفتم: لقا؛ در منزل هفتم سالک، فاني في الله مي شود و به لقاي پروردگار نايل مي آيد. خداوند در حديث قدسي مي فرمايد: «لم يسعني سمائي و لا ارضي و وسعني قلب عبدي المومن» (13)
يعني من در جهان نمي گنجم، اين جهان مخلوق من است، اما اگر مي خواهي جايي براي من پيدا کني آنجا دل مؤمن است. اين دل مؤمن است که هيچ چيز و هيچ کس در آن غير از خدا وجود ندارد. انسان در اين مقام به جايي مي رسد که در مي يابد. عالم محضر خداست و در مي يابد که وقتي به نماز مي ايستد، در حال صحبت کردن با خداوند است. سپس مکالمه ي او با پروردگار متعادل تبديل به معاشقه مي شود.
پيامبر اکرم(ص) مي فرمايند:
«الرکعتان في جوف الليل احب الي من الدنيا و ما فيها»(14)
- ارزش دو رکعت نماز در دل شب پيش من از دنيا و آنچه در دنياست، بالاتر است. انساني که اين منزل را بپيمايد، مصداق ولي خدا مي شود. ديگر ترس و غم و غصه در او راه ندارد و سراسر وجودش سرور و شادي است.
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون».(15)
از نظر عرفا و اهل دل، منزل لقا، منزل آخر است. اما بنابر تعبير استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني همه اين منازل در حقيقت مقدمه است و سالک تازه به ابتداي راه رسيده است. چنين انساني ديگر از حرکت نمي ايستد. توقف در وادي سلوک، آهسته آهسته سالک را به منزل اول برمي گرداند و سپس از مسير خارج مي سازد.
سرآغاز منزل توبه
پس از توجه و بيداري و بعد از اينکه سالک، به مقام دوام توجه رسيد، وارد منزل دوم يعني «توبه» مي شود. منزل توبه، آدمي را از زير هر علم و پرچمي که نامي غير از نام خداوند منان بر آن نوشته شده باشد، خارج مي سازد و به زير پرچم الله «تبارک و تعالي» مي برد.
معناي توبه
خداوند بندگان را به توبه تشويق مي کند
پروردگار عالم، علاوه بر اينکه عهد کرده است، گناهان توبه کننده را بيامرزد و او را به محض بازگشت، مورد عفو خويش قرار دهد، به کسي که توبه واقعي کند يا چنين تصميمي داشته باشد، سلام و درود مي فرستد:
«و اذا جاء ک الذين يومنون باياتنا فقل سلام عليکم کتب ربکم علي نفسه الرحمه انه من عمل منکم سوءاً بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم.» (17)
- و چون کساني که به آيات ما ايمان مي آورند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته، که هر کس از شما از روي ناداني عمل بدي کند آنگاه توبه کند و به اصلاح (کار خود) پردازد، بي ترديد خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.
مي بينيم که خداي مهربان و بزرگوار، علاوه بر بخشش بنده گناهکار، به او سلام هم مي کند. خداي سبحان بنده اي را که در پيشگاهش حالت تضرع و سرافکندگي دارد، دوست دارد و در قرآن شريف، علاوه بر اظهار محبت به او، وي را مطهر مي داند و بدين ترتيب، بهترين درجه را به او داده است:
«ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين ». (18)
- خداوند توبه کاران و پاکيزگان را دوست مي دارد.
به وسيله توبه، خداوند رحمان و رحيم، پرونده سياه و پر از گناه انسان را به پرونده ي درخشان پر از حسنات مبدل مي سازد:
«الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک يبدل الله سيئاتهم حسنات».(19)
- مگر کسي که توبه کند و ايمان آورد و کار شايسته کند. پس خداوند بدي هايشان را به نيکي ها تبديل مي کند.
افزون بر اين، گناه هر چه بزرگ و فراوان باشد، رحمت و عفو خداوند از آن بزرگتر است و وعده داده است که گناه را مي بخشد:
«قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم! لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم».(20)
- بگو: اي بندگان من که بر خويشتن زياده روي روا داشته ايد! از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه ي گناهان را مي آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.
نکته ي ظريف ديگري که در بحث توبه وجود دارد و حاکي از شدت شوق و رغبت حق تعالي نسبت به توبه بندگان است، اينکه در هر توبه بنده، دو توبه از خداوند تبارک و تعالي وجود دارد. استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي، جمله اميدوارکننده اي داشتند که بسيار بر آن تأکيد داشتند و در تفسير الميزان نيز کراراً آن را به کار برده اند: « توبه العبد محفوفه بتوبتين من الله سبحانه»؛ (توبه بنده گنهکار، ميان دو توبه از خداوند سبحان پيچيده شده است)
قرآن کريم، در آياتي به اين نکته اشاره مي فرمايد که خداوند منان، براي بنده گنهکارش دو توبه دارد،(21) يعني گنهکار يک مرتبه و خداوند دو مرتبه توبه مي کند. اولين توبه خداوند سبحان وقتي است که توفيق توبه را به بنده خويش عطا مي فرمايد و توبه دوم هنگام پذيرش توبه او از سوي حق تعالي صورت مي پذيرد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششي
کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد
تا توفيق و هدايت از جانب خداوند مهربان نباشد، بنده گنهکار نمي تواند خدا، بگويد و باز گردد و توبه کند.
«ولو لا فضل الله عليکم و رحمته و ان الله تواب حکيم.» (22)
- واگر فضل و رحمت خدا شامل حالتان نبود و اينکه او توبه پذير و حکيم است (بسياري از شما گرفتار مجازات سخت الهي مي شديد).
در غزوه ي تبوک، سه نفر از اصحاب پيامبر اکرم«ص» تخلف کردند و از روي سستي و تنبلي، به جبهه جنگ نرفتند. پس از بازگشت رسول خدا«ص» و اصحاب از جنگ، مردم به استقبال آنها آمدند؛ از جمله آن سه نفر هم که از کار خود پشيمان شده بودند، به عنوان اظهار ندامت، جزو استقبال کنندگان بودند. پيامبر «ص» فرمودند: « هيچ کس با اين سه نفر حرف نزند! » بدين ترتيب آن سه نفر در يک محاصره ي عجيب اجتماعي قرار گرفتند و وضعيت آنها طوري شد که حتي زن و بچه خودشان هم با آنها حرف نزدند و از آنها دوري کردند. پس از گذشتن سه روز از اين قضيه، مدينه بر آنها تنگ شد و احساس کردند که با اين وضعيت، نمي توانند زندگي کنند. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
«و علي الثلاثه الذين خلفوا حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنوا ان لا ملجا من الله الا اليه.»
- و نيز بر آن سه نفري که ( از همراهي با سپاه تبوک) بر جاي مانده بودند تا آن گاه که روي زمين با همه پهناوريش بر آنها تنگ شد و دل هايشان از خودشان به تنگ آمد و دانستند که هيچ پناگاهي از خدا جز به سوي او نيست.
آن سه نفر به خطاي خويش پي بردند و دريافتند که به جز درگاه خداوند متعال، پناهي ندارند. وقتي چنين شد، خداوند نيز با رحمت خود به ايشان بازگشت و در واقع، توفيق توبه به آنان عطا فرمود:
«ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم(23)».
- پس به آنان توبه داد، تا توبه کنند. بي ترديد خدا همان توبه پذير مهربان است.
آن سه نفر که نجات خود را در توبه يافتند، به بيابان رفتند و مدتي گريه و ناله وزاري و ابراز پشيماني کردند تا پروردگار متعال توبه آنان را پذيرفت.
بنابراين از آيات قرآن کريم بروشني استفاده مي شود که خداوند متعال، مشتاق بازگشت بندگان به سوي خويش است و براي اين بازگشت، آنان را به اشکال و صور گوناگون تشويق مي کند.
مراحل توبه
مرحله اول توبه زباني است؛ يعني همين که صيغه توبه بر زبان جاري شود.
مرحله دوم توبه اي است که در آن دل انسان، زبان او را همراهي مي کند.
در مرحله سوم، دل در مقابل خداوند خاشع مي شود.
و در مرحله چهارم، انسان خود را در محضر خداوند متعال مي يابد و با چشم قلب او را مي بيند و خود به خود حالي پيدا مي کند و اشکي مي ريزد.
والاترين مرحله توبه، مرحله چهارم است اگر چنين توبه اي براي سالک رخ دهد، مي تواند راه صد ساله سير و سلوک را بپيمايد؛ چون حقيقت توبه بازگشت از شرک به توحيد است. کسي که گناه مي کند ظاهراً مسلمان است و در حقيقت شيطان و هوا و هوس و نفس اماره را مي پرستد و بايد با توبه از شرک، به خداپرستي بازگردد.
«أ فرايت من اتخذ اله هواه.» (24).
- پس آيا کسي که معبود خود را هواي نفسش قرار داده ديدي؟
يا در جاي ديگر مي فرمايد:
«الم اعهد اليکم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين ».(25)
- اي فرزندان آدم! آيا به شما (به وسيله پيامبران و عقول خودتان) سفارش نکردم که شيطان را نپرستيد که او مسلما براي شما دشمن آشکاري است؟
توبه زباني لازم است ولي بايد توجه شود که ذکر توبه به تنهاي کافي نيست و اين توبه، توبه حقيقي محسوب نمي شود، بلکه توبه آن است که حالت حجالت زدگي و شرمندگي در مقابل حضرت حق تعالي در توبه کننده به وجود آيد؛ يعني بنده خود را در محضر پروردگار ببيند و احساس خجالت کند.
حضرت امام خميني بارها جمله اي را در درس هاي اخلاقي خويش تکرار مي فرمودند که: «عالم محضر خداست؛ در محضر خدا معصيت نکنيد». همه بايد در محضر پروردگار احساس شرمندگي کنند و از مخالفت ها و سرپيچي ها از اوامر او، بازگرداند. اينکه انسان از نعمات و سفره گسترده پروردگار متنعم شده و مخالفت با فرامين او کند، حکايت از بي حيايي او دارد و از اين بي حيايي که نسبت به محضر ربوبي حضرت حق روا داشته است، بايد احساس خجالت و شرمندگي داشته باشد، به گناهان خويش اقرار کند و از محضرش پوزش بطلبد.
کسي که در محضر پروردگار عالم شرمنده و خجالت زده نيست، نمي داند چقدر گناهکار است. بعضي اوقات تکرار گناه موجب مي شود قبح آن از دل انسان برود ولذا خود را مقصر نمي داند. در جايي که پيامبر اکرم- که تجلي عصمت و پاکدامني و از هر خطا و اشتباهي نيز مصون هستند، روزي هفتاد مرتبه در محضر پروردگار توبه مي کنند، (26).
ضرورت توبه براي افراد معمولي بيشتر روشن مي شود.
نحوه تحقق توبه
بنابراين توبه نبايد صرفاً لقلقه ي زبان باشد و نمي شود انسان يک صيغه توبه آن هم به صورت ظاهري بخواند و بعد هم دوباره به سوي گناهان قبلي بازگردد، بلکه بايد حقيقتا از خداي خود شرمنده باشد و در مقابل او سرافکنده شود. در اين صورت است که حال انابه پديد مي آيد و شخص توبه کننده، ناخودآگاه گريه و زاري مي کند. زيرا همه وجودش شرمسار از گناهاني است که مرتکب شده است. وقتي چنين شد، قلب انسان در برابر خداي سبحان خاشع مي شود و همراه با توبه، خود به خود اصلاح گذشته شروع مي شود. شرط به وجود آمدن اين حالت در انسان اين است که توبه واقعاً قلبي باشد. همين توبه است که گناهان را پاک مي کند و به جاي آن، حسنات را در وجود آدمي مي نشاند. و گرنه توبه صرفاً زباني، نتيجه اي در بر ندارد. امير المؤمنين «ع» مي فرمايند:
«التوبه ندم بالقلب و استغفار باللسان و ترک بالجوارح و اضمار ان لا يعود» (27)
توبه پشيماني دل، طلب آمرزش به زبان، ترک گناه و تصميم به عدم بازگشت به گناه. گفتن «استغفرالله»، از آن جهت که ذکر لفظي است، ثواب دارد ولي براي توبه کافي نيست و بايد همراه با توجه باطني و بازگشت و اصلاح اعمال باشد.
پي نوشت ها :
(1) انشقاق، 6.
(2). طه، 14-9.
(3). نمل، 8.
(4). فصلت، 54- 53.
(5). نور، 21.
(6). آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي (1366- 1282 هـ.ق.) از اساتيد مبرّز اخلاق و از شخصيت هاي کم نظير در زمينه عرفان و سير و سلوک.
(7). اقبال لاهوري.
(8). الانسان، 8.
(9). الحديد، 12.
(10). همان، 13.
(11). الکافي، ج 1، ص 218.
(12). الانفال، 29.
(13). بحار الانوار، ج55، ص 39.
(14). وسائل الشيعه، ج8، ص 156.
(15). يونس، 62.
(16). براي آشنايي با منزل اول از منازل سير و سلوک و شرح آن، به کتاب «سير و سلوک؛ يقظه (بيداري)» از آثار معظم له مراجعه شود.
(17). انعام، 54.
(18). بقره. 222.
(19). فرقان، 70.
(20). زمر، 53.
(21).ر. ک: بقره، 160، نساء، 17؛ مائده، 71؛ مجادله، 13 و....
(22). نور، 10.
(23). توبه، 118.
(24). جاثيه، 23.
(25). يس، 60.
(26). مستدرک الوسائل، ج5، ص 320.
(27). غررالحکم، ص 194.