داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (2)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (1) |
لوئى توماس، نویسنده معروف آمریکایى کمتر خانوادهاى در عربستان دیده مىشود که نام یکى از فرزندان خود را «محمد» نگذارد و اصولاً انتشار این نام در عالم، بیشتر از انتشار نام پطرس و یوحناست.
|
|
روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (3) |
مردى به خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و درخواست دیدار نمود، هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله خواست از خانه خارج شود و به دیدار آن مرد برود، جلو آینه یا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق
|
|
جابربن عبدالله گفت : ابوالهیثم غذایى پخت و رسول خدا صلى الله علیه و آله و یارانش را به خوردن آن دعوت کرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله به ...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (6)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (5) |
مردى به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد عرض کرد: یا رسول الله ، زنى دارم هر وقت مى خواهم از منزل بیرون روم ، مرا مشایعت مى کند و هر وقت مى خواهم بیایم ، مرا استقبال مى کند
|
|
پس از آنکه پیامبر صلى الله علیه و آله پیکر فرزندش ابراهیم را به خاک سپرد، چشمانش پر از اشک شد، فرمود: چشم اشک مى ریزد، و دل غمگین است ولى سخنى که موجب خشم...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (8)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (7) |
عتاب بن اسید بعد از فتح مکه از سوى حضرت به عنوان والى مکه برگزیده شد، و مسئولیت امور سیاسى را به عهده گرفت ؛ در حالى که بیست و یک سال بیش نداشت و افراد ...
|
|
رسول الله صلى الله علیه و آله در سن هفت سالکى بودند که یهودیان گفتند ما در کتابهاى خود خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى کند و آنها را ...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (10)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (9) |
ابومسعود انصارى گوید: من غلامى داشتم که را کتک مى زدم . از پشت سر خود صدایى شنیدم مى فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانایى داده است (او را بنده تو ساخته )، برگشتم ، نگاه کردم
|
|
روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با گروهى از مسلمانان در مکانى نماز مى گزارد. هنگامى که آن حضرت به سجده مى رفت ، حسین علیه السلام که کودک خردسالى بود، بر پشت رسول خدا ...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (12)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (11) |
حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : پیراهن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کهنه شده بود ، مردى خدمت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمد و دوازده درهم به حضرت هدیه داد .
|
|
حاتم طایى از بزرگان عرب و مردى بسیار با سخاوت و بلند نظر و با مردم مهربان بود . او روزى یک شتر طبخ مى کرد تا هر کس از هر کجا برسد از سفره کریمانه اش بهره مند شود . این کار را ...
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (14)
|
|
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (13) |
مرحوم شیخ کلینى مىنویسد: تیمم دارى و ابن بندى و ابن ابى ماریه با هم سفر مىنمودند و تمیم دارى مسلمان و آن دو نفر دیگر نصرانى بودند. تمیم دارى مریض بود، مرضش شدت پیدا کرد...
|
|
حضرت امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)روایت مى کند : نیازمندى به محضر پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) آمد و از حضرت درخواست کمک کرد ...
|