فتح الفتوح
نويسنده: محمد گرشاسبي
شرحي بر جريان آزادسازي شهر بستان و منطقه عملياتي طريق القدس
درآن مقطع عراقي ها در شمال کرخه اين قشون را داشتند؛ تيپ 26 زرهي از لشکر5، تيپ 93 پياده از لشکر 4پياده کوهستاني،گردان 1 پياده از تيپ 23، تيپ 31 و 32 نيروي مخصوص و نيروهاي جيش الشعبي، در جنوب کرخه هم، تيپ هاي 25 مکانيزه و 30،16 و 96 زرهي از لشکر 6 زرهي، تيپ 48 پياده از لشکر 11 پياده، تيپ 12 زرهي از لشکر 3 زرهي، يک گردان از تيپ 32 نيروي مخصوص، گردان 20 دفاع الواجبات، نيروهاي کماندويي لشکر 7پياده و نيروهاي جيش الشعبي.
خلاصه اين خاکريز احداث شد و طولش هم شد 18 کيلومتر،عراقي ها جلوي آن خاکريز هم از ترس «قواه الايراني» يک ميدان مين درست و حسابي احداث کردند که حتي يک گربه ايراني هم به آن ها نزديک نشود.
اما اين طرف چه خبر؟ براي آزاد سازي کامل دشت آزادگان از دست بعثي ها از اول سال 60 کلي کار صورت گرفته بود که مي توان به شبيخون هاي پي در پي در تپه هاي الله اکبر و بالاخره آزادسازي آنها،گرفتن تپه سبز در غرب تپه هاي الله اکبر، عمليات شحيطيه، عمليات المهدي، عمليات سويداني، عمليات دهلاويه (همان منطقه اي که دکتر چمران در آن به شهادت رسيد)، عمليات شهيد مدني و يک سري کارهاي ديگر اشاره کرد.
اما در کنار همه اين کارها يک عمليات هم خاص آزاد کردن بستان و رسيدن به نقطه صفر مرزي يعني تنگه چزابه تدارک ديده شده شود.بخش عمده اي از جلسات در پادگان گلف اهواز بود. سرهنگ علي صياد شيرازي که تازه فرماندهي نيروي زميني ارتش را تحويل گرفته بود با بچه هاي سپاه مي نشستند و در جلسه هاي زيادي که گذاشته مي شد کلي برنامه ريزي انجام مي دادند. آخرش يک ستاد تشکيل شد که درآن از آدم هاي متخصص و متعهدي که در دانشکده فرماندهي و ستاد تدريس مي کردند هم استفاده شد.
تو جلسه مطرح شد که يک تيپ زرهي از لشکر 92 زرهي اهواز با سه تيپ از بچه هاي سپاه در نظر گرفته شوند براي عملياتي بزرگ با اين اصل: «هرچه داريم درست به کار بگيريم و در جايي تک کنيم که بعد از رسيدن به هدف نيروي بيشتري برايمان بماند.»
براي شناسايي هم وقتي گفته شد که بچه هاي سپاه و ارتش با هم بروند، نگراني در دل ژنرال افتاد. صياد نگران بود که اگر اينها با هم بروند شناسايي، با اين اختلاف سن و اختلاف روحيه که دارند مشکل درست مي شد. يک دفعه همان وسط غلامعلي رشيد مسئول عمليات سپاه و سرهنگ منفرد نياکي فرمانده لشکر 92 گفتند: با هم مي رويم شناسايي.
سه روز بعد، جواب شناسايي مثبت بود. مهمترين شناسايي در شمال غربي رود نيسان بود که غرب سوسنگرد و حاشيه هور و نيز از پشت دشمن در روستاهاي دفار، نهرکسر، شيخ محمود و تا حوالي بيت نعمه را در برمي گرفت.
در ضمن منطقه شمال کرخه حد فاصل جناح دشمن و ارتفاعات ميش داغ در منطقه رملي هم جزو مناطق شناسايي بود تا امکان دسترسي نيروهاي خودي در خيز اول به عقبه دشمن در تنگه چزابه فراهم شود.
در اين شناسايي درباره معابر خودي به دشمن و برعکس، ميادين مين، خاکريزها و ساير تاسيسات، ثبت تحرکات و استعداد پشتيباني دشمن مانند هوانيروز، توپخانه و پدافند هوايي اطلاعات جمع آوري شد.
شاخک عراقي ها خبردار شده بود، برداشته بودند از مسير العماره و هويزه کلي نيروي زرهي آورده بودند بستان و مي گفتند: ايراني ها قصد جنگ دارند اما تلفات زيادي خواهند داد.
ايراني ها اما بيدي نبودند که با اين بادهاي راديو عراق بلرزند. آخر مردم شهر بستان بايد از يک سال و اندي اسارت در دست عراقي هاي به قول خودشان پان عرب، نجات مي يافتند. پان عرب هايي که مثلاً آمده بودند تا عرب هاي مقيم دشت آزادگان را از دست فارسها نجات بدهند! و پايان دادن به اين وضعيت مردم بستان ممکن نبود مگر با پشتکار نيروهاي ايراني.
براي اين منظور، پيش از عمليات ايراني ها براي کسب پيروزي قاطع در عمليات طريق القدس با ايجاد خاکريزهاي کوتاه خطوط خودي را به خطوط دشمن نزديک کردند. پس از آن مهندسان زير نظر مهندس علي آبادي از بچه هاي جهاد سازندگي جاده اي به طول 15 کيلومتر و 80 سانتيمتر ارتفاع از سطح زمين در زمين هاي رملي شمال منطقه عملياتي که هنوز اشغال نشده بود احداث کردند. جاده اي که 25 روز احداث آن طول کشيد.
شب عمليات نزديک بود؛ اما هنوز براي عبور از ميدان مين دو کليومتري فکر خاصي نشده بود. تا اينکه يک طرحي با نام «طرح يزد» به ذهن يک پيرمرد يزدي رسيد.
پيرمرد که فهميده بود گره کار کجاست آمد و گفت: «مي خواهم کاري کنم تا اره را براي شما باز کنم. فقط راه را نشانم بدهيد.» از قسمت ديده باني، منطقه را به پيرمرد نشان دادند و گفتند: اينجا بيابان است و آن طرف ميدان مين گذاري شده است ما مي خواهيم از اين دو کيلومتر عبور کنيم.
پيرمرد به منطقه نگاهي کرد و بعد دو تا بيل و کلنگ و چهار نفر سرباز خواست و گفت:
کاري به کار من نداشته باشيد فکر کنيد مرا نديده ايد.
پيرمرد از پشت خاکريز ايران حدود سه متر از زمين را کند و شروع به کانال زدن به ارتفاع دو متر و عرض 90 سانتيمتر کرد. تا خط دشمن پيشروي کرد و از آن خط هم رد شد.
حالا همه چيز مهيا بود. از ارتش لشکر 16 زرهي قزوين (تيپ3)، لشکر 92 زرهي اهواز (تيپ يک)، تيپ يک لشکر 77 و 8گردان توپخانه در کنار خلبانان نيروي هوايي آماده بودند تا درکنار بچه هاي سپاه اين آرزوي مردم بستان را محقق کنند.
سپاهي که او هم تيپ 1 عاشورا (9 گردان پياده) ، تيپ 2 کربلا(3 گردان پياده)، تيپ 3 امام حسين (ع) (8گردان پياده) را آورده بود. بچه هاي سپاه براي اين عمليات يک قرارگاه درست کرده بودند کمي دورتر از دهلاويه.
8آذر 60 در ساعت 12 و نيم شب در حالي که باران رحمت الهي وضعيت عجيبي به دشت داده بود رمز عمليات از ستاد عمليات مخابره شد: ... يا حسين(ع)...
نيروهاي ايراني متشکل از ارتش و سپاه و بسيج از سه جناح شاهسون، دهلاويه و چولانه هجوم گسترده به مواضع بعثي ها را آغاز کردند. بعثي ها هم که فکر مي کردند. ايراني ها در اين شرايط جوي دنبال سرپناهي براي خيس نشدن هستند، غافلگير شدند و در همان ساعات اول مواضع شان را در خطوط اول متصرف ديدند. در همان ساعات نيروهاي ايراني موفق شدند نيروهاي احتياط دشمن را هم در پشت خطوط پدافندي نابود کنند. يگان هاي سپاه در محور شمال آنقدر خوب عمل کرده بودند که فرمانده تيپ زرهي ارتش به گردان هاي زرهي و مکانيزه خود دستور داد از معابر باز شده با چراغ روشن رد شوند و به سمت اهداف پيشروي کنند. ساعت شش بامداد تيپ امام حسين (ع) به همراه يک گردان از تيپ 3 زرهي لشکر 92 موفق شدند ،تنگه چزابه را بگيرند.
روز دوم با سخت شدن شرايط در محور جنوبي نيروهاي ايراني در شمال با ورود به منطقه ابوچلاچ (منطقه کوچکي بين شاخه هاي کرخه در غرب بستان) به سوي شرق و جنوب شرقي پيشروي کردند. متعاقب ورود نيروهاي ايراني به مثلث سابله و پيشروي به سوي ساحل شمال رود سابله و نهر عبيد، عراقي هاي باقي مانده فرار را بر قرار ترجيح داده، به جنوب رودخانه سابله گريختند. اين حمله گسترده ايراني ها باعث شد که شهر بستان پس از 427 روز اشغال به مام ميهن بازگردد و دوباره پرچم سه رنگ ايران زير آسمان آبي آن برقصد. عراقي ها براي از دست ندادن اين شهر تاوان سنگيني پرداخت کردند و 1500 نفرشان به اجدادشان بپيوندند و 1300 اسير هم به نيروهاي ايراني تقديم کردند.
اما به وجود آمدن اين لحظات با شکوه براي ايرانيان و نيز شاد شدن دل حضرت امام (ره) به همين راحتي ها هم نبود. يک گروه تخريب که کارشان درست کردن معبر از وسط ميدان مين و نيز پاکسازي بود، دست به کار شدند و راه را براي قشون ايران باز کردند. بخشي از نيروهاي ايراني با گذاشتن از ميدان مين و بخشي هم با عبور از رودخانه سابله توانستند به غرب بستان و در واقع به پشت خط مقدم عراقي ها برسند و در يک غافلگيري تاريخي دمار از روزگار بعثي ها دربياورند. در برخي مواضع مانند چزابه کار به نبرد تن به تن کشيد و تا چهار ساعت ادامه پيدا کرد. خلاصه در مجموع اين نبرد علاوه بر شهر بستان روستاهاي فنيخي، صالح حسن، سويداني ، جابرحمدان، رمله، مگاسيس، دغاغله و سيد شبيب آزاد شد.
ايراني ها حالا شهري را تحويل گرفتند که به صورت يک دژ نظامي درآمده بود، مساجد، ساختمان ها و مغازه هاي شهر غارت و ويران شده بود و خود شهر نيز مملو بود از اجساد عراقي، با همه اين احوال ايراني ها نماز ظهر رفتند در نقطه صفر مرزي و نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندند و خدا را به شکرانه بازگرداندن اين خطه از خاک به مام ميهن حمد گفتند.
پس از اين کار کارستان ايراني ها، لشکر 11 سپاه چهارم عراق متلاشي شد و سرتيپ خميس حواس فرمانده تيپ 48 عراق هم به هلاکت رسيد. معدودي از واحدهاي آن لشکر هم توانستد به سوي العماره فرار کنند و از مهلکه اي که ايراني ها برايشان درست کرده بودند. جان سالم به دربرند. البته مقاومت عراقي ها در قسمتي که منتهي به هويزه مي شد از روز سوم تا روز پنجم عمليات کماکان ادامه داشت. اين مقاومت توسط هلي کوپترهاي هوانيروز پاسخ داده شد و محل هايي که بعثي از آنجا شيطنت مي کردند در هم کوبيده شد. به طوري که فقط در جبهه دغاغله 50 تانک و نفربر عراقي نابود شدند.
عراقي ها از رو نمي رفتند. روز ششم سعي کردند تا از تعلل نيروهاي ايراني در به وجود آوردن يک پدافند مطمئن و مستحکم، در منطقه مثلثي شکل شمال سابله، بهره ببرند و آن خطه را مجدداً مال خودشان کنند و در واقع از آنجا بستان را بتوانند تهديد کنند تا بعدها بگيرند! اما نيروهاي کمکي پياده و زرهي سر رسيدند و در کنار رزمندگان در قسمت شمال پل سابله، درس تاريخي به بعثي ها دادند و آنها را وادار به چندين کيلومتر عقب نشيني به همراه حمل جنازه هايي که روي دستشان مانده بود کردند.
ته عمليات هم پاکسازي منطقه اي به وسعت 70 کيلومتر مربع بين جنوب سابله و شمال رود نيسان بود که بايد از وجود بعثي جماعت فرمت مي شد. فرماندهان خودي پس از انجام مباحث مانور و اقدامات شناسايي و آماده سازي نيروها، قصد داشتند اين منطقه را نيز آزاد نمايند؛ ليکن قبل از شروع عمليات، فرمانده عراقي به اشتباه تاکتيکي خود مبني بر حضور در يک منطقه محصور با موانع طبيعي پي برده، بر همين اساس، در تاريخ 1360/9/30در پوشش آتش شديد توپخانه به طرز ماهرانه اي نيروهاي خود را از منطقه مزبور خارج ساخت و در نتيجه، انجام عمليات نيروهاي خودي منتفي شد.
امام امت (ره) در پاسخ به تلگرام آيت الله خامنه اي رئيس جمهور مبني بر آزادي 650 کيلومتر مربع از خاک مقدس کشورمان اين پيام را صادر کردند:
«...آنچه براي اينجانب غرورانگيز و افتخار آفرين است، روحيه بزرگ و قلوب سرشار از ايمان و اخلاص و روح شهادت طلبي اين عزيزان که سربازان حقيقي ولي الله الاعظم ارواحنا فداه هستند، مي باشد و اين است فتح الفتوح. من به ملت بزرگ ايران و به فرماندهان شجاع قبل از آنکه پيروزي شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبريک بگويم، وجود چنين رزمندگاني را که در دو جبهه معنوي و صوري و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بيرون آمده اند، تبريک مي گويم. مبارک باد بر کشور عزيز ايران و بر ملت شريف، رزمندگاني چنين قدرتمند و عاشقاني چنين محو جمالي ازلي و سربازاني چنين دلباخته دوست که شهادت را آرزوي نهايي خود و جانبازي راه محبوب در را آرمان اصيل خويش مي دانند و ننگ بر آنان که در راهي جان خود را هدر مي دهند و عرض و آبروي خود را مي برند که پيروزي شان شکست و زندگي شان ننگ آفرين است.»
منبع: ماهنامه فکه شماره 91.