خواسته هاي يک کودک
«متن زير از يک کودک (14)ساله ويتنامي است، که در پاسخ به سوال (خواسته هاي خود را از والدين بگوييد) و برنده جايزه مسابقه جهاني يونسکو در سال(1974)شده است.»
براي رشد کردنم، چيزي بيش از غذا به من بده، گرما و اطمينان عشق ات را.
بگذار از پنج حسم لذت ببرم، چيزهاي زيادي به من بده تا به آن ها بنگرم، آن ها را احساس کنم، بو کنم، به آن ها گوش دهم و طعمشان را بچشم. حتي چيزهايي به من بده براي شکستن.
به من ياد بده که حقم را بگيرم. در هنگام بازي تماشايم کن تا ببيني چگونه سعي مي کنم تا مسائلم را حل کنم و در مقابل چيزي بايستم.
وقتي که به من مي گويي کاري را انجام بدهم، چرايش را هم به من بگو. بگذار احساس کنم عضو فعال خانواده هستم و مرا در نقشه هاي خانوادگي سهيم کن.
زماني که مي خواهم احساس کنم بزرگ هستم، با من مثل کودک رفتار نکن، ترس هايت را به من منتقل نکن. چرا که من هم ترس هايي دارم و به بيشتر از آن نياز ندارم.
کمکم کن که از عکس العمل هايي تند خودداري کنم، ولي مرا آنچنان از نشان دادن عصبانيت نترسان که ظرفيتم را براي خشم عليه همه چيز از دست بدهم.
به من بياموز که آرام آرام تحمل درد را فراگيرم. و اين که وقتي چيزي را مي خواهم در مقابل آن به حد کافي مقاوم باشم. و اين که ارضاي بعضي از احساسات را که هنوز براي تجربه آن ها آماده نيستم به تعويق بيندازم.
بگذار همچنانکه جسم رشد مي کند، توانايي هاي جديدم را امتحان کنم، بخزم، بايستم، راه بروم، بالا بروم، بپرم، بدوم. احتياجات طبيعي بدن مرا به دليل توانايي هاي حل نشده خودت، محدود نساز.
گوشه کوچکي از خانه را تنها به من اختصاص بده، من احتياج به لحظاتي آرامش و سکوتي دارم که هيچ کس آن را مورد تهاجم قرار ندهد.
سهم مرا از توجه و محبت دريغ نکن. من هر روز حتي براي لحظات کوتاهي بايد بدانم که تنها کسي هستم که تو به او فکر مي کني و دوستش داري.
بگذار که هر سوالي در ذهنم جرقه مي زند، با تو درميان بگذارم و مرا از بيان آن خجالت زده نکن، حتي اگر به نظراحمقانه برسد. تا حد امکان جواب صادقانه اي به من بده و اگر جواب را نمي داني به من بگو. چه خوب است از کسي شنيده شود: نمي دانم، ولي سعي نکن برايت پيدايش کنم.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده
براي رشد کردنم، چيزي بيش از غذا به من بده، گرما و اطمينان عشق ات را.
بگذار از پنج حسم لذت ببرم، چيزهاي زيادي به من بده تا به آن ها بنگرم، آن ها را احساس کنم، بو کنم، به آن ها گوش دهم و طعمشان را بچشم. حتي چيزهايي به من بده براي شکستن.
به من ياد بده که حقم را بگيرم. در هنگام بازي تماشايم کن تا ببيني چگونه سعي مي کنم تا مسائلم را حل کنم و در مقابل چيزي بايستم.
وقتي که به من مي گويي کاري را انجام بدهم، چرايش را هم به من بگو. بگذار احساس کنم عضو فعال خانواده هستم و مرا در نقشه هاي خانوادگي سهيم کن.
زماني که مي خواهم احساس کنم بزرگ هستم، با من مثل کودک رفتار نکن، ترس هايت را به من منتقل نکن. چرا که من هم ترس هايي دارم و به بيشتر از آن نياز ندارم.
کمکم کن که از عکس العمل هايي تند خودداري کنم، ولي مرا آنچنان از نشان دادن عصبانيت نترسان که ظرفيتم را براي خشم عليه همه چيز از دست بدهم.
به من بياموز که آرام آرام تحمل درد را فراگيرم. و اين که وقتي چيزي را مي خواهم در مقابل آن به حد کافي مقاوم باشم. و اين که ارضاي بعضي از احساسات را که هنوز براي تجربه آن ها آماده نيستم به تعويق بيندازم.
بگذار همچنانکه جسم رشد مي کند، توانايي هاي جديدم را امتحان کنم، بخزم، بايستم، راه بروم، بالا بروم، بپرم، بدوم. احتياجات طبيعي بدن مرا به دليل توانايي هاي حل نشده خودت، محدود نساز.
گوشه کوچکي از خانه را تنها به من اختصاص بده، من احتياج به لحظاتي آرامش و سکوتي دارم که هيچ کس آن را مورد تهاجم قرار ندهد.
سهم مرا از توجه و محبت دريغ نکن. من هر روز حتي براي لحظات کوتاهي بايد بدانم که تنها کسي هستم که تو به او فکر مي کني و دوستش داري.
بگذار که هر سوالي در ذهنم جرقه مي زند، با تو درميان بگذارم و مرا از بيان آن خجالت زده نکن، حتي اگر به نظراحمقانه برسد. تا حد امکان جواب صادقانه اي به من بده و اگر جواب را نمي داني به من بگو. چه خوب است از کسي شنيده شود: نمي دانم، ولي سعي نکن برايت پيدايش کنم.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده