زنده بودن شهدا
منبع : اختصاصي راسخون
یکی از موضوعات مورد اختلاف علمای شیعه و حتی علمای مسلمان اعم از شیعه و سنی این بوده که آیا انسان بعد از مرگ دارای حیات میباشد یا نه و اگر میباشد چه نوع حیاتی است و چگونه است آیا با همین بدن مثالی است یا بدن مادی دنیائی دوباره آفریده میشود که این مباحث به طور مفصل در کتب کلامی و فلسفی مورد بحث واقع شده است در طول تاریخ شیعه و علما بر سر این مسائل اختلاف داشتهاند و هر کدام از آنها استدلال به آیات و روایات میکردهاند و هنوز این بحث باقی است که آیا انسان در برزخ دارای بدن مثالی است و یا اینکه مثل بدن دنیائی دارای ابعاد سه گانه است یا خیر و اینکه آیا دارای رشد مادی و معنوی هست یا خیر؟ کسانی که مایل هستند بیشتر با این مباحث آشنا شوند میتوانند به کتاب عقائد آیتالله جعفر سبحانی رجوع کنند؛ و همچنین کتاب معاد آیتالله محمد شجاعی قسمت بدن برزخی مراجعه کنند. علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان ذیل آیات برزخ و معاد بحث مفصلی را در این رابطه انجام دادهاند. امید است که این مختصر راهگشای مسیر دانشپژوهان عزیز قرار گیرد و پژوهش کنندگان عزیز میتوانند برای ادامهی این مطلب به کتب ذکر شده مراجعه نمایند.
کلید واژه: مرگ، زنده بودن، حضور در دنیا، شهادت، بدن مثالی، برزخ
مقدمه
از مهمترین مشخصات برجستهی دوران دفاع مقدس در مقایسه با جنگهای تاریخ ایران پس از اسلام و نیز جنگهای گذشته و حال در مناطق مختلف جهان، موضوع شهدای جنگ است. شهدا این انسانهای پاک باختهای که در لبیک به حسینعلیه السلام زمان خویش حضرت امام خمینی ((ره)) از همه چیز خویش گذشتند تا به وظیفه و تکلیف الهی خویش عمل نمایند و نظام مقدس جمهوری اسلامی را از آسیب و گزند دشمنان قسم خورده اسلام عزیز پاسداری کنند. آنانکه فضای جبهها از مناجات شبانهشان معطر و نورانی بود وابتهال و تضرعشان در پیشگاه خداوند رشک ملائک آسمان و عارفان زمین را برانگیخته بود. همانها که بارها و بارها ملائک الهی به دعا و خواستهی آنها و بنابر مشیت الهی از آسمان به زمین فرود میآمدند و رزمندگان جبههی حق را یار و یاور بودند. همان دلاور مردانی که فارغ بال بر سمند عشق نشستند و با تأسی به مقتدایشان، قافلهسالار عشق، به دیار یار تاختند و در سودایی عاشقانه سویدای دل شستند و جان باختند و مرغ جان از قفس تن آزاد کرده و مزرعه همیشه سبز آزادی را با خون سرخشان آباد کردند. بیائید از این همه معارف سرشار دایرهالمعارفی بسیازیم تا معرفت محصور شده در دایرهی تنگ مادیت را برای آیندگان وسعت بخشیم بیائید فرهنگنامهای گرد آوریم تا غربزدگان خود باختهی فرنگ، بر امت خداجو و مسلمان میهنمان تفاخر نفروشند. اما هر چند تمام خاطرات دوران نورانی دفاع مقدس جالب، شیرین و خواندنی است اما در این میان خاطرات مربوط به شهیدان را حلاوتی دیگر است و در این میان خاطرات مربوط به کرامات شهدا جذابیتی مثالزدنی دارد. در این نوشتار کوتاه سعی شده ابتدا واژهی شهید و شهادت در لغت بررسی شود سپس از لحاظ علمی زندگی و حیات پس از مرگ را از متون علمی گهربار شیعه ثابت کند و از طریق آیات و روایات بحث مربوطه را سامان بخشد، بعد از آن به تفسیر علامه طباطبائی مراجعه شده و تفسیر ذیل آیه 154 سوره بقره آورده شده و در آخر نیز داستانهائی از حضور و اشراف شهیدان دفاع مقدس در میان خانوادههایشان آورده شده که این خود نمونهی زنده و بارزی از حیات پس از مرگ است که میشود با بدن مثالی در این دنیا حاضر شد و مشکلات دیگران را حل کرد یا به تناسب احوال و شرائط در میان جمع یا در حضور شخصی خاص حضور پیدا کرد و خبر از آینده داد و بعد از آن برود.
گذری بر واژهشناسی شهید و شهادت (1)
1ـ شهید و شهادت در لغت
- شهید به کسی گفته میشود که شاهد و ناظر بر اشیاء است به عبارت دیگر شهید کسی است که شخص یا شیای را مشاهده میکنند و هم برای کسی یا چیزی و هم علیه آن شهادت میدهد (4)
- شهید کسی است که هیچ امری از حیطه علم و دانایی وی خارج نیست بلکه در همه چیز مطلع است.
- شهید کسی است که در گواهی دادن امین است. در این معنا بیشتر به صورت «شاهد» استفاده میشود؛
- شهید کسی است که در راه خدا کشته شده است. (5)
- شهید کسی است که حاضر است و به حضور طلبیده میشود و علت تسمیه او نیز این است که ملائکه بر بالین او حاضر میشوند. (6)
بنابراین واژه شهادت علاوه بر معانی خبر قاطع، یمین، گواهی دادن، معاینه، مشاهده و ... معنای کشته شدن در راه خدا نیز میدهد که معنای اخیر در عرف امروز جامعه بر سایر معانی غلبه یافته است. همچنین «مشهد» به معنای محل شهادت و محل کشته شدن در راه خدا است. (7) در تفصیل معنای لغوی شهید علما گفتهاند: شهید از مصدر شهود است که معنای حضور را میدهد. بنابراین شهید یعنی کسی که به ظاهر اشیاء آگاهی دارد؛ یعنی آنچه که میشود دید، همچنانکه خبیر کسی است که به باطن اشیاء آگاهی دارد یعنی آنچه که نمیشود آن را احساس کرد. (8) بنابراین شهید از شهود است که شهود عبارت است از مرحله لمس حقیقت و مشاهده عینی آن که در آن علم حصولی و اکتسابی به علم حضوری و عینی تبدیل میشود. (9) توجه به مسیر استفاده از واژه شهید در لغت و لسان عرب ما را به این نکته رهنمون میکند که رفتهرفته معنای «گواه بودن» شهید از آن کاسته شده (و به جای آن واژه «شاهد» استعمال شده) و معنای «کشته در راه حق» غلبه یافته است. اگرچه مصدر این اسم یعنی «الشهاده» به طور مساوی در معانی گواهی و کشته شده در راه حق استفاده شده است. اما شهید بیشتر در معانی کشته شده در راه خدا (القَتلُ فِی سَبِیلِالله) و «شاهد» در معانی کسی که گواهی و شهادت میدهد (الذی ادّی الشهاده) بکار میرود.
2ـ علت تسمیه «کشته در راه حق» به شهید
الف- برخی معتقدند که کشته در راه خدا از آن جهت شهید نامیده میشود که فرشتگان الهی به هنگام کشته شدن در کنار جسدش حضور مییابند و شهادت و کشته شدن وی را مشاهده میکنند و گرد و غبار را از سر و صورت وی پاک میکنند و ورود او را به بهشت بشارت و تهنیت میگویند. (10) حدیثی نیز در این زمینه وجود دارد که تائیدی بر مطلب فوق میباشد :
سر شهید در دامان دو فرشته قرار میگیرد در حالیکه او آن گرد و غبار را از چهره او برگرفته ومیگویند شهادت در راه خدا و ورود به ضیافت الهی بر تو مبارک باد. (11)
ب- برخی دیگر معتقدند از آن جهت کشته در راه حق شهید نامیده میشود که در بهشت، خدا و فرشتگان گواهان وی هستند و به شهادت وی گواهی میدهند. (12)
ج- همچنین میتوان گفت به این دلیل واژه شهید برای کشته در راه خدا اختصاص یافته که کشته در راه خدا روز قیامت در کنار پیامبران وامتها و نسلهای گذشته گواهی میدهند. (13) این آیه قرآن نیز میتواند دال بر این معنا باشد (وجیء بالنبیین و الشهداء ...پیامبران وشهدا را حاضر میسازند...)14
د- نظر دیگر این است که کشته در راه خدا «شهید» نامیده میشود زیرا کشته در راه خدا در حقیقت نمرده است. (15)
ه- همچنین گفته شده است که چون ارواح کشته شدگان در راه حق در دارالسلام حضور دارند و نزد همدیگر جمعاند بنابراین شهید نامیده میشوند. (16)
و- با توجه به معنای گواهی و شهادت دادن، برای واژه «شهید» عدهای معتقدند که کشته شده در راه خدا به این دلیل شهید نامیده میشود که او از لحظه شهادت به نعمتهای خداوند و کرامتی که به وی تعلق گرفته گواهی میدهد و به آنها دست مییابد. در حالی که غیر از شهدا نعمتهای الهی را بعد از مرگ نمیبینند بلکه در روز قیامت به آنها دست مییابند و به آنها گواهی میدهند. (17)
ز- نظریه دیگر قائل به این است که کشته شدن در راه خدا در صحنه جنگ خود شاهدی به صدق و راستی خود مجاهد است و به همین دلیل کشته در راه خدا به همان صورت که کشته شده وارد بهشت میشود و با لباس و بدن خونین در بهشت حضور مییابد. (18) بنابراین وضعیت و حالت او گواه بر اوست؛ و خون وی بر کشته شدن وی در راه خدا شهادت میدهد. در حالی که او با خون خود که شاهد وی است وارد بهشت میشود.
ح- برخی دیگر نیز گفتهاند که چون کشته در راه حق برای ایثار جان، مال و هستی خود در راه حق از همه چیز گذشته و حاضر و آماده بوده است و چون خداوند و فرشتگان به رستگاری او گواهی میدهند شهید نامیده میشود. (19)
علاوه بر موارد فوق علل دیگری نیز برای این تسمیه میتوان ذکر کرد. در مورد نظر کردن شهید به وجهالله حدیثی از پیامبر (صل الله علیه وآله) است که «برای شهید هفت خصلت وجود دارد و از جمله این که شهید به محض شهادت ناظر وجهالله میشود» (20) و چون شهید ناظر روی کسی است که همیشه حاضر است پس شهید نیز نزد حق دارای حضوری جاودانه است. همچنین میتوان گفت چون کشته شدن در راه خدا برای فرد مجاهد همانند عسل شیرین و لذتبخش است و از آنجا که عرب برای عسل واژه شهد استعمال میکند، گویا شهید با شهادت خود جرعهای از عسل مصفای لقای پروردگار را سر میکشد.
برزخ
- روشن است که با مرگ، پیوند میان روح و بدن مادی انسان گسسته میشود و در پی این جدائی بدن متلاشی میگردد. حال پرسیدنی است که پس از مرگ، سرانجام روح چیست؟ در پاسخ به این پرسش، عموم اندیشمندان اسلامی بر این اعتقادند که آدمی پس از مرگ از دو مرحلهی اساسی گذر میکند: مرحلهی نخست که عالم برزخ نام دارد، با مرگ آغاز میگردد و تا فرا رسیدن رستاخیز (قیامت) ادامه مییابد. مرحلهی دوم که همان عالم آخرت است، با وقوع رستاخیز آغاز میشود و تا ابد ادامه دارد و هیچ پایانی برای آن نیست.
بر اساس این دیدگاه، روح هر انسانی پس از مرگ به عالم برزخ منتقل میشود تا سرانجام رستاخیز فرا رسد و همهی انسانها در پیشگاه خداوند حضور یابند. شایان ذکر است که واژه «برزخ» به معنای حائل و فاصلهی میان دو چیز است و عالم مذکور را از آن رو «برزخ» مینامند که واسطهی میان دنیا و آخرت است.
داوری عقل دربارهی عالم برزخ
الف روح انسانی موجودی مجرد است و از این رو، پس از مرگ نابود نمیشود، بلکه همچنان هستیاش ادامه مییابد.
ب با توجه به نشانههای رستاخیز، شکی نیست که هنوز زمان وقوع آن فرا نرسیده و عالم آخرت آغاز نشده است.
با توجه به این دو مقدمه روشن میشود که باید ارواح مردگان پس از خروج از عالم طبیعت و پیش از وقوع رستاخیز در عالم دیگری (غیر از دنیا و آخرت) به سَر بَرَند و این عالم میانی، همان برزخ است.
نحوهی وجود انسان در عالم برزخ
در نحوهی پیدایش بدن مثالی آرای مختلفی وجود دارد: الف در نزد بسیاری از متکلمان بدن مثالی به صورت مستقل آفریده میشود و روح انسان پس از جدا شدن از بدن مادی، به آن میپیوندد. ب بر اساس رأی دیگری، بدن مثالی، هنگام حیات شخص، درون بدن طبیعی او قرار دارد و با مرگ، از آن جدا میگردد. ج در نظر برخی فیلسوفان اسلامی (مانند صدرالمتألهین شیرازی) بدن مثالی حقیقی مستقل از روح نیست، بلکه مرتبهای از مراتب وجودی نفس است که پس از مرگ در هیأت بدنی، ظهور مییابد.
برزخ در قرآن و روایات
از عبارت اخیر امام چنین برمیآید که مقصود از عالم قبر و تعابیر مشابهی که در متون دینی ما وارد شده، همان عالم برزخ است و اساساً منظور از قبر در این گونه مباحث، حفرهی مادی درون خاک نیست، بلکه واژهی قبر در این مورد تعبیر دیگری از همان عالم برزخ است.
حیات برزخی
الف در برخی آیات، به صراحت از حیات برزخی انسانهای سعادتمند و بهرهمندی آنان از نعمتهای الهی سخن گفته شده است. قرآن دربارهی شهیدان راه خدا میفرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ اَلذینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِاللهِ اَمواتَاً بَلْ اَحْیاءٌ عِند َرَبِهِم یُرزَقُونَ» هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند را مرده مپندار، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. (آل عمران،169) در این آیه آشکارا بر زنده بودن شهیدان، پس از مرگ دلالت دارد. زیرا تعابیری مانند «روزی خوردن در نزد پروردگار» و «خشنودی از نعمتهای الهی» بدون در نظر گرفتن حیات و شعور برزخی بیمعناست. در آیهی بعدی این سوره «لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم هنوز به آنان نپیوستهاند» (170 – آل عمران) به ویژه با توجه به اینکه ظاهراً مخاطبان این آیه کسانیاند که به روز رستاخیز ایمان دارند، گواه روشنی است بر این که قرآن در این آیات در مقام توصیف احوال شهیدان است در برزخ نه قیامت.
ب پارهای از آیات نیز بیان میدارند که پس از مرگ میان مردگان و فرشتگان گفتوگوئی صورت میپذیرد مثل آیهی 32 نحل و 97 نساء.
(اًلَذِینَ تَتَوَفَئهُمُ اَلمَلَئٍکَهُ طَیِبِینَ یَقُولُونَ سَلَمٌ عَلَیکُمُ اٌدخُلُوا اُلجَنَهَ به ما کُنتُم تَعمَلُونَ-آنان که چون فرشتگان پاکیزه قبض روحشان کنند به آنها گویند :که شما به موجب اعمال نیکویی که در دنیا کردید اکنون به بهشت در آیید-32 نحل)
(اٍنَ اًلَذِینَ تَوَفَئهُمُ اًلمَلَئٍکَهُ ظَالِمِی اًنفُسِهِم قَالُوا فِیمَ کُنتُم قَالُوا کُنَا مُستَضعَفِینَ فِی اًلاَرضِ قَالُوا اَلَم تَکُن اَرضُ الله وَسِعَهً فَتُهَاجِروُا فِیهَا فَاُولَئِکَ مَاًوَئهُم جَهَنَمُ وَسَاءَت مَصِیرا-آنان که هنگام مرگ ظالم و ستمگر بمیرند، فرشتگان از آنها باز پرسند در چه کار بودید؟ پاسخ دهند:که ما روی زمین مردمی ضعیف و ناتوان بودیم، فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن سفر کنید؟ ماوای ایشان جهنم است و بازگشت آنها به جای بدی است-97 نساء)
ج آیات و روایات مربوط به نعمت و عذاب برزخی نیز، شاهد دیگری بر حیات برزخیاناند، زیرا لذت بردن از نعمت و رنجور شدن از عذاب، تنها دربارهی کسی تصور میشود که از نوعی حیات و درک و آگاهی برخوردار باشد.
د در برخی احادیث اسلامی، شواهدی بر حیات برزخی به چشم میخورد.
برخی از این شواهد عبارتند از:
پیامبر اکرم خطاب به اجساد کشته شدگان مشرکان مکه در جنگ بدر، که درون چاهی انداخته شده بودند، فرمود: یا اهل القلیب هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً؟ فانی وجدت ما وعدنی ربی حقا. قالوا: یا رسولالله! هل یسمعون؟ قال (صلیاللهعلیه و آله) ما انتم باسمع به ما اقول منهم و لکن الیوم لا یجیبون. ای اهل چاه! آیا آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داد ه بود حق یافتید؟ همانا من وعدهی پروردگارم را حق یافتم. گروهی [گفتند: ای رسول خدا! آیا آنان میشنوند؟ فرموند: شما نسبت به آنچه من میگویم از آنها شنواتر نیستید، ولی آنها امروز پاسخ نمیدهند. (21)]
2ـ آگاهی مردگان از برخی احوال اهل دنیا:
برخی از روایات حاکی از آن است که انسانها پس از مرگ از برخی احوال بازماندگان خویش آگاه میشوند. برای مثال، در حدیثی از امام کاظم (علیهالسلام) وارد شده که مؤمنان پس از مرگ، در نوبتهای متوالی به زیارت بازماندگان خود میآیند و کوتاهی یا بلندی فاصلهی هر نوبت به منزلت معنوی آنان بستگی دارد. (کلینی، کافی، ج 3، ص) 231
3ـ شادی مؤمنان در برزخ از اعمال نیک بازماندگان:
در پارهای از احادیث آمده است که اموات بر اثر دعا و استغفار بازماندگان شاد میشوند. در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) میخوانیم: «ان المیت لیفرح بالترحم علیه و الاستغفارله کما یفرح الحی بالهدیه.» همانا شخص مرده به سبب رحمت و طلب بخشایش برای او خشنود میشود، همانگونه که شخص زنده با دریافت هدیه خوشحال میگردد. (22)
4ـ آموزش قرآن در برزخ:
از امام کاظم (علیهالسلام) روایت شده است: «من مات من اولیائنا و شیعتنا و لم یحسن القرآن علم فی قبره لیرفع الله به من درجته... » هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و به خوبی قرآن را نداند، در قبر به او آموخته میشود تا خداوند درجه او را بالا ببرد... (23)
- این گروه از روایات، افزون بر آنکه گوشهای از احوال برزخیان را بیان میدارند، همگی بر شعور و ادراک آنان دلالت میکند.
بحثی پیرامون تجرد نفس:
به این بیان تا حدی کیفیت تعلق روح به بدن و پیدایش روح از بدن، روشن میگردد، و آنگاه با فرا رسیدن مرگ این تعلق و ارتباط قطع میشود، دیگر روح با بدن کار نمیکند، پس روح در اول پیدایشش عین بدن بود و سپس باانشائی از خدا از بدن متمایز میگردد و در آخر با مردن بدن، به کلی از بدن جدا و مستقل میشود. این آن مقدار خصوصیاتی است که آیات شریفه با ظهور خود برای روح بیان میکند و البته آیات دیگری نیز هست که با اشاره و تلویح این معانی را میرساند و اهل بصیرت و تدبیر میتوانند به آن آیات رجوع نمایند هر چند که هدایت کننده خداست.
تفسیر آیه 169 آل عمران از کتاب شریف المیزان علامهی طباطبائی:
در این آیهی شریفه التفاتی از خطاب به مؤمنین به خطاب به رسول خدا (صل الله علیه وآله) شده است، قبلاً روی سخن با مؤمنین داشت، و میفرمود: «ما اصابکم ...» در این آیه روی سخن متوجه شخص رسول خدا (صل الله علیه وآله) نموده و میفرماید: «گمان مکن که... » وجه این التفات همان است که در خلال این آیات مکرر ذکر کردیم، احتمال هم دارد که خطاب در این آیه تتمه خطاب در جمله: «فَادرَؤُا عَن اًنفُسِکُم اًلمَوتَ اٍن کُنتُم صَادِقِینَ-پس در یابید از خودتان مرگ را اگر راست میگویید» باشد، که در این صورت باید کلمه «تَحسَبَنَ» را با ضمه با «ب» بخوانیم تا صیغهی جمع مخاطب باشد و معنای آن با آخر آیهی قبلی چنین شود: «بگو مرگ را از خود دور کنید و گمان مکنید آنها که کشته میشوند ...»و مراد از موت باطل شدن شعور و فعل است، و لذا در توضیح کلمه «احیا» از هر دو نمونهای آورد، و فرمود: زندهاند و روزی میخورند و خوشحالند، روزی خوردن نمونه فعل و «فرح» نمونه و اثری از شعور است زیرا خوشحال شدن، فرع داشتن شعور است.
تفسیر آیه 154 سورهی بقره از تفسیرشریف المیزان:
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیلالله اموات بل احیاء، و لکن لا تشعرون» بعضی از مفسرین چه بسا فرموده باشند: که خطاب به مؤمنین است که به خدا و رسول و روز جزا ایمان دارند و معتقدند که بعد از زندگی دنیا زندگی دیگری هست و دیگر از چنین کسانی تصور نمیرود که بگویند: آنهائی که در راه خدا کشته شدهاند به کلی از بین رفتهاند. با اینکه دعوت حقه دین را اجابت کردهاند و آیات بسیاری از قرآن را که دربارهی معاد صحبت میکند شنیدهاند. علاوه بر اینکه آیه شریفه سخنش دربارهی عموم مردم نیست بلکه برای خصوص شهداء که در راه خدا کشته شدهاند است، خبر از زندگی بعد از مرگ میدهد و این خبر را به مؤمنین که هنوز شهید نشدهاند و به همه کفار میدهد با اینکه زندگی بعد از مرگ اختصاص به شهیدان ندارد، و شهید و مؤمن غیر شهید و کفار همچنین، همه این زندگی را دارند پس باید گفت: منظور از زندگی بعد از شهادت این است که نام شهید زنده میماند و در اثر مرور زمان ذکر جمیلش کهنه نمیشود، این نظریه جمعی از مفسرین است و ما به این تفسیر چند اشکال داریم:اول اینکه این حیاتی که شما آیه را با آن معنا کردید، جز یک گول زننده چیز دیگری نیست، و اگر پیدا شود تنها در وهم پیدا میشود نه در خارج حیاتی است، خیالی که به غیر از اسم، حقیقت دیگر ندارد و مثل چنین موضوع وهمی، لایق به کلام خدای تعالی نیست، خدائیکه جز به حق دعوت نمیکند و میفرماید: (فماذا بعد الحق الا الضلال)، بعد از حق غیر از ضلالت چه میتواند باشد. (32) آنوقت چگونه به بندگانش میفرماید: در راه من کشته شوید و از زندگی چشم بپوشید تا بعد از مرگ مردم به شما بگویند چه مرد خوبی بود؟ و اگر شنیدهاید که ابراهیم (علیهالسلام) از خدای تعالی درخواست کرده که: «وَاًجعَل لِیِ لِسَانَ صِدقٍ فِیاًلاخِرِیِن» منظورش ذکر خیر آیندگان نبوده، بلکه منظورش این بوده که دعوت حقهاش در انسانهای آینده نیز باقی باشد و لسان صادقش همواره گویا بماند، نه اینکه بعد از او ذکر خیرش را بگویند و بس.
دوم اینکه ذیل آیه یعنی جمله «وَ لَکِن لاَ تَشعُرونَ-ولی شما نمیفهمید» با این تفسیر مناسبت ندارد، چون اگر منظور از جمله (بلکه زندهاند، و لکن شما نمیدانید) نام نیک بود. جا داشت بفرماید: بلکه نام نیکشان زنده و باقی است و بعد از مردنشان مردم به خیر یادشان میکنند. چون مقام، مقام دلخوش کردن است.
سوم اینکه نظیر این آیه – که در حقیقت مفسر آیه مورد بحث است حیات شهداء بعد از کشته شدن را بوصفی توصیف کرده که با این تفسیر منافات دارد و این آیه این است: زنهار مپنداری که آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند، نه بلکه زندهاند و نزد پروردگار خود روزی میخورند. (33) و شش آیهی بعد از آن، و معلوم است که این زندگی یک زندگی خارجی و واقعی است نه ذهنی و فرضی.
چهارم اینکه گفتید: همه مسلمانان معتقد بودند به بقاء بعد از مرگ، در پاسخ میگوئیم: این آیهی شریفه در اواسط رسالت رسول خدا (صل الله علیه وآله) نازل شده و در آن هنگام بی اطلاعی بعضی از مردم از بقاء بعد از مرگ خیلی بعید نیست، چون آنایمانی که عموم مسلمانان نسبت به زندگی آخرت دارند و قرآن هم نصوصی پشت سر هم دربارهاش دارد که قابل تأویل نیست، زندگی بعد از بعث و قیامت است، اما زندگی مابین مرگ و بعث (یعنی حیات برزخی) هر چند که آنرا نیز قرآن کریم سربسته و مجعل ذکر کرده و از معارف حقه قرآنی است و لیکن از نظر وضوح به حدی نیست که از ضروریات قرآن شمرده شود و کسی جاهل و منکر آن نشود. بلکه حتی اجماعی هم نیست، و بسیاری از مسلمانان حتی امروز هم منکر آنند چون منکر تجرد نفس از مادیت هستند و معلوم است که وقتی نفس آدمی مادی باشد، همانند بدن با مرگ و انحلال ترکیب از بین میرود، اینها معتقدند که انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بین میرود و نابود میشود و آنگاه در روز قیامت دوباره هم روح و هم بدن خلق میشود. بنابراین ممکن است مراد از حیات خصوص شهداء این باشد که تنها این طائفه حیات برزخی دارند و این معنا را بسیاری از معتقدین به معاد متوجه نیستند، هر چند که بسیاری هم از آن آگاه باشند؛ و سخن کوتاه اینکه مراد به حیات در آیهی شریفه حیات حقیقی است نه صرف دلخوش کننده مخصوصاً با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم در چند جا زندگی کافر را بعد از مردنش هلاکت و بوار خوانده و از آن جمله فرموده: «و احلوا قومهم دارالبوار» «قوم خود را بدار هلاک وارد کردند».(ابراهیم.28) وآیاتی دیگر نظیر آن، میفهمیم که منظور از حیات شهیدان، حیاتی سعیده است نه صرف حرف، حیاتی است که خداوند تنها مؤمنین را با آن احیاء میکند، همچنان که فرمود: «و ان الدار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» «و بدرستی خانه آخرت تنها زندگی حقیقی است، اگر میتوانستند بفهمند» (عنکبوت، 64) و اگر بعضی نتوانستند بفهمند، به خاطر این بود که حواس خود را منحصر در درک خواص زندگی در ماده دنیائی کردند و غیر آنرا نخواستند بفهمند و چون نفهمیدند، لذا نتوانستند میان بقاء به آن زندگی و فنا فرق بگذارند و آن زندگی را هم فنا پنداشتند و این پندار اختصاص به کفار نداشت، بلکه مؤمن و کافر هر دو در دنیا دچار این اشتباه هستند؛ و به همین جهت در آیه مورد بحث به مؤمن و کافر خطاب میکند: به اینکه شهدا بعد از مردن نیز زندهاند، ولی شما نمیفهمید، یعنی با حواس خود درک نمیکنید. هم چنانکه در آن آیهی دیگر باز میفرماید: «لَهِیَاًلحَیَوَان لَوَ کَانَوا یَعلَمَونَ» یعنی اگر میتوانستند یقین حاصل کنند، چون علم در اینجا به معنی یقین است، به شهادت اینکه در آیهی : «کلا لو تعلمون علم الیقین، لترون الجحیم» «حاشا اگر به علم یقین میدانستید، جهنم را میدیدید» (تکاثر،6) علم به آخرت را مقید به علم یقین کرده است؛ و بنابر آنچه گذشت – هر چند خدا داناتر است- معنای آیه اینطور میشود: کسانی که در راه خدا کشته شدهاند را مرده مگوئید و آنان را فانی و باطل نپندارید که آن معنائی که از دو کلمه مرگ و حیات در ذهن شما هست بر مرگ آنان صادق نیست، چون مرگ آنان آنطور که حس ظاهربین شما درک میکند به معنای بطلان نیست، بلکه مرگ آنان نوعی زندگی است، ولی حواس شما آنرا درک نمیکند. خواهی گفت: این سخن در برابر کفار بجا است، ولی خطاب در آن به مؤمنین که یا همه و یا بیشترشان علم به بقاء زندگی انسان در بعد از مرگ هم دارند و مرگ را بطلان ذات انسان نمیدانند چه معنا دارد؟ در پاسخ میگوئیم درست است که مؤمنین این معنا را میدانند و لیکن در عین حال وقتی تصور کشته شدن را میکنند، قهراً ناراحت میشوند و دچار اضطراب میگردند چون پای جان در میان است و شوخی نیست، لذا در آیهی شریفه برای بیدار شدن آنان همان علم و ایمان را که دارند به رخشان میکشد، تا آن قلق و اضطراب از دلهایشان زایل شود؛ و معلوم است که این خطاب، هم اولیاء کشته شده را بیدار میکند و میفهمند که کشته شدن عزیزشان بیش از جدائی چند روز چیز دیگری نیست، آنان نیز پس از زمانی کوتاه به وی ملحق میشوند و این جدائی چند روزه در مقابل مرضات خدای سبحان و آن درجاتیکه عزیزشان به آن رسیده، غیر قابل تحمل نیست؛ و هم افراد فدائی و آماده کشته شدن را بیدار میکند و تشنه جهاد میسازد، چون میفهمند که در برابر شهادت به حیاتی طیب و نعمتی دائم و رضوانی از خدا میرسند، در حقیقت خطاب در آیه نظیر خطاب به رسول خدا (صل الله علیه وآله) است که میفرماید: «الحق من ربک فلا تکونن من الممترین» «حق از ناحیهی پروردگار توست، پس زنهار که از دودلان مباش» (34) با اینکه رسول خدا (صل الله علیه وآله) هم میدانست که حق از ناحیهی خداست و هم به آیات پروردگارش یقین داشت و اولین موقن بود و لکن اینگونه خطابها کلامی است کنایهای، میخواهد بفرماید: آن قدر مطلب، یقینی و روشن است که حتی خطور و تصور برخلافش را هم تحمل نمیکند.
نشئهی برزخ:
شهادتطلبی در سیرهی معصومین:
و اما نمونههایی از حضور شهیدان بعد از شهادتشان در این دنیا:
شهید غلامرضا سلیمانی فرزند حسن متولد روستای دینان شهر درچه میباشد. این شهید بزرگوار از کودکی همراه مادر در مجالس روضهی امام حسین (علیهالسلام) شرکت میکرد و از همین طریق با اولیات دین اسلام آشنا شد و با مادر در انجام فرائض مثل نماز و روزه همراهی میکرد. در سنین بالاتر مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود و اهل محل هیچ مکروهی را از او به خاطر ندارند. از حالات او اینکه وقتی میخواسته از اتاق یا جائی که پدر و مادر یا یکی از آنها حضور دارند خارج شود عقبعقب میرفته تا خدای نکرده آنها از او دلخور نشوند. او پس از گرفتن دیپلم برای اینکه بتواند اسلام را یاری کند به ارتش میپیوندد و در دانشکده افسری در تهران ادامه تحصیل میدهد و اعتقاد داشته که خوب بودن در سپاه کاری ندارد هر کس میخواهد خوب باشد باید در ارتش خود را محک بزند. او در مدتی که در تهران مشغول دیدن آموزش بود سعی میکرد که زود به زود به پدر و مادرش سر بزند حوائجشان را برطرف کند ولی یک مرتبه دیر به خانه میآید و چون تلفن در خانه نبوده که از احوال مادر جویا شود، مادر خود به تهران میرود و به فرزند سر میزند وقتی دژبانی دم درب پادگان غلامرضا را خبر میدهد که مادرش آمده وقتی میآید بعد از احوالپرسی به مادر میگوید که مادر شما با این کارتان (آمدن به اینجا) 12 سال نماز و روزه مرا خراب کردید و وظیفهی من بوده که بیایم نه شما. بعد از شهادت غلامرضا مادرش به مکه میرود، در شهر مدینه در راه بازگشت به هتل در حالی که تنها بوده راه را گم میکند و در خیابانهای مدینه حیران و سرگردان میماند، در آن شهر غریب نمیتوانسته از کسی راه را بپرسد چون زبان آنها را بلد نبوده، ناگهان یاد فرزندش میافتد و با دلی محزون میگوید که اگر الان پسرم اینجا بود راه را به من نشان میداد و من در این هوای گرم و در این شهر غریب اینطور سرگردان نمیماندم. در همین حال فرزندش به او میرسد و میگوید که مادر بیا برویم راه از این طرف است و مادرش را به هتل برده و از طریق آسانسور او را به طبقهای که مادرش آنجا اتاق داشته میبرد و اتاق را به او با اشاره نشان میدهد و بعد میگوید که من کار دارم باید بروم و خداحافظی میکند و میرود. یک مرتبهی دیگر مادر شهید غلامرضا سلیمانی در حال شستن لباس بوده که ضعف او را احاطه میکند و دیگر قادر به هیچ کاری نیست، به داخل اتاق میرود تا کمی استراحت کند و بعد ادامه دهد ولی تا 3 روز بدون آب و غذا گوشهی اتاق میافتد و حتی نمازهایش نیز قضا میشود و کسی هم در خانه نبوده که به او کمک کند و در طول این سه روز دائم به خواب میرفته و وقتی هم که بیدار میشده قادر نبوده از جایش بلند شود که به کسی تلفن کند تا بیایند کمکش کنند، روز سوم وقتی به هوش میآید فرزندشرا صدا میکند تا شاید او به فریادش برسد در همین حین غلامرضای شهیدش با دو نفر دیگر وارد خانه میشوند و بعد از احوالپرسی با مادر به آشپزخانه رفته و برای مادر غذا طبخ میکند و میآورد بعد از اینکه مادر غذا را میخورد میگوید که فرزندم غذای خوشمزهای بود چگونه درست کردی غلامرضا میگوید که مادر این غذا را با آب حوض کوثر که از بهشت آورده بودم درست کردم. یک مرتبه مادر شهید غلامرضا سلیمانی خیلی دوست داشته که به قم و جمکران برود ولی پولی نداشته که با آن بتواند به زیارت برود، شب که میخوابد فرزندش به خوابش میآید و میگوید مادر زیر قرآن پول گذاشتهام برو و بردار، مادر شهید صبح که از خواب بیدار میشود به سراغ قرآن میرود و میبیند که سه هزار تومان مهر و امضا شده زیر قرآن است آنها را برمیدارد و اهالی محل را خبر میکند. (هماکنون این پولها در اختیار بنیاد شهید تهران است و موجود میباشد) یک مرتبهی دیگر که شهید غلامرضا سلیمانی به مادرش سر میزند بعدازظهر پنجشنبهای بوده که مادر شهید قصد قبر پسرش را در گلزار شهدای محل داشته و از خانه بیرون میرود و از کوچه پس کوچهها در حال عبور بوده که فرزندش به او میرسد و دست مادر را میگیرد و میگوید که مادر نیازی به آمدن سر قبر من نیست و او را به خانه باز میگرداند و میگوید که هر وقت کاری داشتی خودم میآیم سراغ شما. (فیلمهای مصاحبه و بیان خاطرات مادر شهید در پایگاه بسیج شهید چمران درچه موجود میباشد)
وعده دیدار(37)
نتیجه
طبق آیات قرآن و روایات ائمه معصومین (علیهمالسلام) همهی انسانها بعد از مرگ دارای حیات میباشند که اصطلاحاً به آن حیات برزخی گفته میشود، حتی کفار هم دارای حیات میباشند اما نه با این بدن مادی بلکه با بدن مثالی که توضیح داده شد. پس همهی انسانها بعد از مرگ دارای حیات میباشند و در برزخ یا متنعم به نعمتهای بهشت برزخی هستند و یا مورد عذاب الهی قرار میگیرد که این بستگی به اعمال آنها در دنیا دارد و همچنین انسانها به تناسب تهذیب و کنترل نفس در دنیا بعد از مرگ در برزخ دارای اختیار میباشند از طرف خدای متعال بنابراین اگر در دنیا خیلی مطیع هوا و هوس نبوده باشند در برزخ اختیار دارند که هر کجا میخواهند بروند و حتی به دنیا برگردند و از اهل دنیا و خانواده دستگیری کنند. برخی از شهدای جنگ تحمیلی گذشته هم همین گونهاند یعنی اینکه چون در حال حیات دنیائی اهل تهذیب و تزکیهی نفس بودهاند حالا هم که شهید شدهاند قادرند در قالب بدن مثالی به دنیا آمده و از اهل دنیا و خصوصاً پدر و مادر و دوستان و آشنایان دستگیری کنند و موجبات هدایت آنها را نیز از این طریق فراهم کنند که مثالهائی در منظر خوانندگان گرامی قرار گرفته است و این نمونهها قطرهای است در مقابل دریا که ما به گوشهای از آن اشاره کردیم. از این نمونهها در زندگی علمای شیعه نیز موجود بوده است و در حالات سلمان فارسی نیز چنین داستانهایی نقل شده است وملامهدی نراقی (صاحب جامعالسعادات) سه روز میهمان یکی از اولیای الهی در قبر او میشوند و از نعمات بهشتی بهره میبرند که داستانش مفصل است وماآنرا در اینجا ذکرنمی کنیم زیرا موجب اطالهی کلام میشود. منظور اینکه این گونه داستانها در زندگی بزرگان شیعه موجود و زیاد میباشد و آیات و روایات هم دلیل بر آن است.
پي نوشت ها :
1. گردآوری و تنظیم فصل حججاسلام صادقی و حججی
2.المنجد فی اللغه ص 406.
3. لسانالعرب (بیروت: دارالصادر) ج 3، ص 243.
4.الشهید یقال للشاهد و المشاهد للشیءای من شهد له و علیه. الراغب الاصفهانی. (دفتر نشر کتاب، 1404) ص 268.
5. القتیل فی سبیلالله یا الذی یستشهد. تاج العروس (بیروت: داراحیاء التراث العربی) ج 8، ص 269.
6. الراغب، الاصفهانی، پیشین، ص 269.
7. تاج العروس، ج 8، ص 262.
8. الشهید من الشهود و هو الحضور و معنا العلیم به ظاهر الاشیاء و ما یمکن مشاهدتها کما ان الخبیر هو العلیم به باطن الاشیاء ما لا یمکن الاحساس به فتوحات الربانیه، ج 3، ص 213
9. سید مهدی هاشمی، شهادت، بیتا، بینا، ص 16.
10. سمی بذلک لان ملائکه الرحمه یشهدونه فیاخذون روحه. شرح مسلم ج 13، ص 24
11. یقع راسه فی حجر زوجتیه من الحور العین و تمسحان الغبار عن وجهه و تقولان له مرحباً بک. وسائل الشیعه، ج 11، ص 10
12. لان الله و ملائکته شهوده بالجنه. جواهر ج 4، ص 88
13. لانه ممن استشهد به یوم القیامه مع النبی علی الامم الخالیه. بهاء الدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ص 1338
14. الزمر/69.
15. لانه لم یمت؛ کانه حی و حاضر عند ربه. مکی قاسم البغدادی، پیشین، ج 1، ص 101.
16. لانه حی فان ارواحهم شهدت و حضرت دارالسلام، جواهر ج 4، ص 88.
17. لانه یشهد به ما اعدالله له من الکرامه و لا یشهد غیره حتی یوم القیامه. الراغب الاصفهانی، مفردات، ص 269.
18. لانه کما قتل ادخل الجنه و الکافر کما مات ادخل النار. مکی قاسم البغدادی، پیشین، ج 1، ص 100
19. علی اکبر رضوانی، فلسفه شهادت (قم: انتشارات هجرت، 1362) ص 173؛ سید مجتبی ذاکری، مقام شهید در پیشگاه پروردگار (مشهد: چاپخانه سعید، 1402) ص 75.
20. للشهید سبع خصال و السابعه ان ینظر فی وجهالله. وسائل ج 15، ص 16
21. (کنزالعمال، ج 10، ص 377)
22. (فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج 8، ص 292)
23. کلینی، کافی، ج 2، ص 606
24. (زمر، 42)
25. سجده، 10-11
26. اسراء، 85
27. یس، 82 و 83
28. قمر، 50
29. طه، 55
30. الرحمن، 14
31. مؤمنون، 12-14
32. یونس،32
33. آل عمران، 169
34. بقره، 147
35. نهجالبلاغه، خطبهی 23
36. مفاتیحالجنان، ص 321
37. هنرمند بسیجی شهید سید مرتضی آوینی در سال 1326 در شهر ری متولد شد. در سال 1354 در رشته معماری از دانشگاه تهران فارغالتحصیل گردید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت جهاد سازندگی درآمد و گروه تلویزیونی جهاد را در صدا و سیما تأسیس نمود و به تهیه مجموعههای جالبی نظیر «خان گزیدهها»، «شش روز در ترکمن صحرا»، «حقیقت» و «روایت فتح» پرداخت. علاوه بر کار مستندسازی، فیلمسازی و تدوین کتب، مقالات متعددی درباره سینما و تلویزیون نوشت. در سال 1369 سردبیر مجله سوره حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شد و دفتر تحقیقات مطلاعات دینی آن را بنیان نهاد. در سال 1371 با تأکید مقام معظم رهبری ساخت روایت فتح را دوباره ادامه داد و در ادامه همین فعالیت در مورخه 20/1/1372 در منطقه عملیاتی فکه بر اثر انفجار مین به شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
38.راوی: شاهرخ قلاوند
1.رستمی، ابراهیم، کرامات شهداء، جلد اول، 1387، فاضل/ قم، نشر حدیث نینوا
2. رجائی، غلامعلی، 1336، لحظههای آسمانی، اول/1380، تهران/ بنیاد شهید انقلاب اسلامی، نشر شاهد.
3. طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، تابستان 1386، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیهی قم
4. سعیدیمهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، بیتا، بیجا.
5. گروه تفحص سیرهی شهدای قم، با راویان نور 3/ اسفند 84، چاپ گلها قم، نشر شهابالدین
6.بهاء الدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ص 1338، بی تا، بی نا.
7. لانه لم یمت؛ کانه حی و حاضر عند ربه. مکی قاسم البغدادی، ج 1، ص 101، بی تا، بی نا.
8.جواهر ج 4، ص 88، بی تا، بی نا.
9.الراغب الاصفهانی، مفردات، ص 269، بی تا، بی نا.
10. نهجالبلاغه، خطبهی 23، چاپ نشراصفهان، بهمن 1385.
11. مفاتیحالجنان، ص 321، چاپ دانش قم،1386.
/ع